logo





روزِ باران

يکشنبه ۱۴ تير ۱۳۸۸ - ۰۵ ژوييه ۲۰۰۹

رضا بی شتاب

bishetab.jpg
کِی رفته ای ز دل که تمنا کنم ترا
کی بوده ای نهفته که پیدا کنم ترا

فروغی بسطامی

می رَوَم تنها من از پیشِ شما
روزِ باران بغضِ یاران در هوا
با شقایق های شاهد شِکوه ای
من جوان بودم چه گویم ماجرا
لحظه ی بدرود آمد بی خبر
دردِ دنیا در دلم من مانده جا
آرزوها در نگاهم خیره ماند
رفتم اما نیست این راهِ فنا
گرچه از این خانه پنهان می شَوَم
کِی شَوَد یادِ شما از دل جدا
می شناسم شورِ باغ وُ لاله ها
برگِ گلها غنچه های آشنا
می شناسم شادیِ آزادگی
خنده های عشق را نقشِ بقا
هان خزان از جانبِ دوزخ وزید
می بَرَد با خویشم این بادِ بلا
در بهاران دوستان یادم کنید
تا به شوق آیم برقصم در سرا
با خودم صدبار گفتم روز وُ شب
زین مصیبت ها رسد عِصیان رسا
از نهانِ سینه ها بانگی بلند
از سکوتِ کوچه ها آید صدا
قطره ها آخر رهِ دریا رَوَند
پاک می گردد پلیدی هر کجا
می رَوَد در کامِ مرگِ بی امان
آنکه از جورش پدید آمد جفا
جان! قفس ها را به آتش در فکن
مرغِ مینا غم رها کن پَر گُشا
می رَوَم تنها ولی دردا چه زود
بعد ازین هرگز نمی میرد ندا

2009-07-04

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد