هر حكومت يا نظام سياسى كه ارزشهاى دين، بنايش را بسازد و ديوارهايش را بالا كشد و در جايش استوارش كند، ميل به گستردن دارد خصوصاً دينى كه از جنس اسلام باشد و خود را آخرين دينِ حق بر روى كره خاكى بنمايد.
چنين حكومتى بنا به ذات دينى اش قرار نيست اصلاح پذير شود. و در هيچ كجاى اين كره خاكى هم، چنين اتفاق نيافتاد. به همين دليل بود كه اصلاح طلبى دينى با وجودى كه ميل به تداوم نظام اسلامى داشت اما موفق نشد حتى كمترين تحول از نوع اصلاح دينى هم در دستگاه اين نظام دينى بوجود آورد. كه اگر غير از اين بود، تئوريسين اش نمى گفت "اصلاحات مُرد زنده باد اصلاحات.
محدوديت دينىِ اصلاح طلبى دينى، نه فقط باعث شده تا اصلاح طلبى اش در حاكميت دينى/اسلامى با شكست مواجه شود، بلكه علاوه بر اين شكست و مهمتر از همه باعث طول عمر براى حكومتى شده كه عملاً سياست ايران بر باد را پيش مى برد. به طبع، اصلاح طلبى دينى نمى توانست از يارىِ همزاد و همشكل معنوى خويش، "روشنفكران"دينى برخوردار نباشد. در اين اثنا بود كه عبدالكريم سروش با تعهد به دومين مأموريت خود پس از رويداد خونين "انقلاب فرهنگى" در دانشگاهاى كشور، اينبار در تعهد به "روشنفكرى"دينى بر ضد سكولارهاى ايرانى به ميدان آمد. سروش در روند انجام وظيفه دينى خويش و تعهد جديدش نياز داشت و دارد تا به سكولارهاى ايرانى ضرب شست نشان دهد. نقد جدىِ چند جانبه به اسلام، چه از طريق حوزه انديشه و چه از طريق حوزه هنر و ادبيات ايرانى، بهانه اى شده بود تا وى نيات اسلامى خود را بر ضد حوزهء انديشهء سكولار ايرانى با تأسى و يارى جستن از انديشه "پساسكولار" يورگن هابر ماس عريان سازد و با تاختن به خواننده جوان ايرانى شاهين نجفى، به سكولارها هشدار دهد و بگويد "آهاى سكولارها سكولاريسم را دريابيد." (مندرج در نوشتهء "كه دل به دست گمان ابرويست كافركيش"). در واقع وى در روند كسب آبرو براى بى معنايى "روشنفكرى"دينى از ايدهء پساسكولار بر ضد حوزه انديشه و هنر و ادبيات سكولار ايرانى، مدد گرفت و مى گيرد.
"روشنفكر" دينى همچو عبدالكريم سروش در نوشته خويش (نوشتهء سراسر مظلومانه و خوشايند "آتئيست"ها و شبه سكولارهاى وطنى ما كه تا اعماق در اسارت اصلاح طلبى دينى بوده اند) با عنوان "كه دل به دست كمان ابرويست كافر كيش"، ادعا مى كند: "صاحب این قلم خود به سبب نقد دین داغ تکفیر و زخم ارتداد بر چهره دارد و دیری است که صلیب مرگ خود را بر دوش میکشد"، اما كيست نفهمد كه اين سخن ديگر وى در همان مقاله كه مى گويد: "هم خدای مسلمانان ( به شهادت قرآن ) وعده تثبیت این دین را در زمین داده است" خوشايند اين نظام دينى نباشد و مورد بهره بردارى درسياست خارجى آن قرار نگيرد؟ خدا در اينجا نيرويى مطلقاً حق است و در اين مطلقيت به مسلمانان "وعده" داده كه اين دين بر كره خاكى "تثبيت" مى شود، چه كسى و كسانى بايست در جهت اين "تثبيت" بكوشند؟ بى ترديد نمايندگانش بر روى زمين. چرا سران جمهورى اسلامى در شيعه گسترى خود در منطقه و برخى كشورهاى مسلمان نبايد گروهى از همان نمايندگان خداى اسلامى باشند كه مشغول محقق كردن "وعده"اش هستند؟
"مطلقيت، وعده، حق و تثبيت" دين اسلام به فرمان خداى اسلامى، چهار مفهومى در جملهء نقل قول شده سروش است كه جمهورى اسلامى در تمام اين چهاردهه بدان پايبند بوده. و هم اكنون بر مبانى همانها، با تمام قوا و به قيمت فقر و فلاكت مردم ايران و نيز با وجود خطر جدى براى ايران و ايرانى، دارد در منطقه و برخى كشورهاى مسلمان عمل مى كند.
زمانى كه على شريعتى كتاب "امت و امامت" را مى نوشت همچون عبدالكريم سروش در روزگار ما، مخالف قدرت روحانيون شيعى در حكومت و نظام سياسى بود اما كيست كه نداند الگوى "امت و امامت" شريعتى همان چيزى شد كه چهار ستون نظام اسلامى ما را به رهبرى روحانيون شيعى ريخت و آن را تا كنون تثبيت كرد؟ خللى به جمهورى اسلامى از سوى چنين اصلاح طلبان و "روشنفكران"دينى به منظور تعديل آن، وارد نخواهد شد بلعكس برايش طول عمر مى خرند. جمهورى اسلامى، اصلاح طلبى دينى و "روشنفكر" دينى امثال سروش ها، سه نيروى ضديت با انديشه هاى سكولار هستند كه عملاً در راستاى دوام نظام دينى حركت مى كنند.
در نقطه مقابل اين سه نيروى دينى و اسلامى، همبستگىِ ملىِ سكولارِ ايرانى قرار مى گيرد.
سكولارهاى ايرانى چاره اى ندارند جز تن دادن به همبستگى بزرگ ملى در نقطه مقابل جمهور دينى كه بر منافع و مصالح ما ايرانيان چوب حراج كوبيده.سياست ايران بر باد ده اين جمهور دينى را فقط با يك همبستگى ملى سكولار مى توان مهار كرد و مالاً اين هيولا را، بخاطر نجات ايران از خطرى كه در كمينش است برانداخت.
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد