logo





نرد یار*

دوشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۶ - ۱۸ دسامبر ۲۰۱۷

محمد بینش (م ــ زیبا روز )

bineshe-zibarouz3-s.jpg
این من وما بهر آن بر ساختی
تا تو با خود نرد ِ خدمت باختی...مولانا

گفت آن معشوقِ گرم ِ کام کار:(1)
"سجده را بی خویشتن بر من گزار!"
گفتمش :"تا من نباشم،چون کنم
یادمان ِ دل ستانت، بنده وار؟"
گفت :" در سودای من خود را خری
سود پنداری که "دل شد سوی یار..."
چون بخوانی در نمازم،هم تویی
مانده ای بر خوان ِ حاجاتت خمار
گر خوری "بر" ز آرزویت، وا روی
بی وفا گردی و گول و شادخوار
ور بگیرم از گلویت، بشکنی
ــ ناامیدی تشنه کام و بی قرار ــ
می روی سر در گریبان ،درفغان
می کشی آه از جگر در اضطرار:
"این کنم یا آن کنم تا چون شود؟
کی بر آیم ز اضطراب ِ اختیار؟"

***

وآنگهم خواند او فسون،کز حیرتش
هوش پرید از سر و دل شد شکار :
"عشقبازی ّ ِ من و بازی ّ ِ عشق
آورد معشوق را در فتنه بار ...
عشقبازی از من و آن فتنه ساز
می نهد گلگونه اش را بر عذار
عشقبازی از من و این عشق باز
می کند بازی ّ ِ ما را آشکار
تا شود رسوای عشقم عالمی
پیشم آید عاشقی دیوانه وار ...
دورم و نزدیک تر از رگ به تو
تو همین خود را ببینی گرم ِ کار
آتش ِ شوق ِ نیازت وامگیر
هین ! رها کن تا بتوفد پر شرار
خود بسوزد هیمۀ اندیشه ات
آفتابم سر کند از خاک ِ تار
بینش ات رخشان شود از تاب ِ آن
تن مزن از نقد ِ جان در این قمار
از ازل منظور من چشم ِ تو بود
باش در بازیّ ِ عشقم نردیار
کاینه در آینه چون بنگرد
می رود تا بی نهایت بر قرار... "

محمد زیبا روز (م ــ بینش )

* ابیات را در استقبال غزل معروف مولانا با مطلع "داد جارویی بدستم آن نگار" سروده ام .عنوان غزل هم نظری دارد به سخن ابن عربی که در واقعه ای حق، وی را "نردیار" ــ به گمان من حریف بازی در تخت نرد، به اعتبار بیت مولانا ــ نامیده بود . [نک، فتوحات مکیه،ص325، به نقل از" در سایه آفتاب"،ص150 پورنامداریان]

1 : کام کار، آنکه بنا به رای خود هر چه خواهد انجام دهد .

و با تشکر از استاد بهمن شریف برای خوانش شعر.

https://www.youtube.com/watch?v=8e_ALXBLibM




نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد