بسیاری از بیماریها، مشکلات زندگی اجتماعی و معضلات شخصی، ریشههای پنهان و نادیدنی دارد عمده این ریشهها و علل پنهان، جنبه روانی دارند . در قرن حاضر،دانش روانشناسی و مهارتهای مدیریت روان جزء الزامات زندگی بشری گردیده است.هر فردی در جامعه به اندازه خودش باید به سلامت روانی خودش اهمیت داده و همانگونه که بهداشت جسمانی را رعایت میکند شایسته است به بهداشت و سلامت روانی نیز اهمیت دهد.بهداشت روانی عبارت است از: تعادل روانی انسان درموقعیتهای مختلف زندگی، به گونه ای که بتواند رفتاری از روی خردمندی و آگاهی بگیرد و بر خویشتن خویش مسلط باشد و هنجارهای حداقلی اجتماعی را رعایت کند. گاهی مشکلات روانی و نداشتن سلامت روانی به حدی میرسد که کل زندگی فرد را مختل ساخته و همه تصمیمات و اهداف وی را دربرمیگرد،تا جائی که، انسان دیگر خودش حاکم بر رفتارهای خود نمی باشد. از سویی بهداشت روانی چون با سلسله اعصاب انسان سروکار جدی دارد، میتواند اثرجدی بر شرایط بدن و وضعیت سلامت جسمی داشته باشد. در هرجامعهای باید بهداشت روانی به عنوان یک عامل همگانی زیرساختی مد نظر حاکمیت و مدیران جامعه باشد، زیرا در جامعه ای که از سطح بهداشت روانی پایین برخوردار باشد، مطمئناً آن جامعه نمیتواند اهدافی منطقی و متعالی تعریف کند وبه روشی متعادل و متناسب به آن اهداف برسد؛ زیرا اشخاصی با چالشهای حوزه روانشناختی مانند اضطراب،افسردگی،وسواس، عقده، استرس،واهمه، خودشیفتگی،احساس کهتری و اوهامزدگی نمیتوانند از زندگی لذت ببرند و از ظرفیتهای خود و دیگران بهره ببرند.
در علم پزشکی به انسانی سالم میگویند که هم از نظر جسمی و هم از نظر روح و روان سلامت باشد. با وجود اینکه کنترل انواع بیماریها و درمان آنها از اهمیت بالایی برخوردار است، مراقبت از سلامت روان نیز به همان اندازه دارای اهمیت بوده و هرگونه مشکلی در این بخش از شخصیت آدمی نهتنها سلامت او را به خطر میاندازد بلکه جامعه و اطرافیان را نیز تهدید میکند. این موضوع تا جایی اهمیت دارد که 10 اکتبر هر سال به نام روز جهانی بهداشت روان نامگذاری شده است.
بهداشت روان علمی است برای بهتر زیستن و رفاه اجتماعی که تمام زوایای زندگی را در بر می گیرد. سازمان جهانی بهداشت، بهداشت روان را قابلیت ارتباط هماهنگ با دیگران، تغییر و اصلاح محیط فردی و اجتماعی و حل تضادها و تمایلات شخصی به طور منطقی، عادلانه و مناسب تعریف کرده است.بهداشت روان، دانش و هنری است که به افراد کمک میکند تا با ایجاد روش هایی صحیح از لحاظ روانی و عاطفی بتوانند با محیط خود سازگاری نموده و راه حل های مطلوبتری را برای حل مشکلاتشان انتخاب نمایند.
تعریف سازمان جهانی:
بهداشت روان، عبارتست از: قابلیت ارتباط موزون و هماهنگ با دیگران, تغییر و اصلاح محیط فردی و اجتماعی و حل تضادها و تمایلات شخصی به طور منطقی, عادلانه و مناسب. نتیجه آنکه مفهوم بهداشت روانی عبارت خواهد بود از تامین رشد و سلامت روانی فردی و اجتماعی،
پیشگیری از ابتلاء به اختلال روانی, درمان مناسب و بازتوانی آن.
در حقیقت بهداشت روان را می توان یکی از قدیمی ترین موضوعات به شمار آورد. زیرا بیماری های روانی از زمان های قدیم وجود داشته بطوریکه بقراط در حدود 400 سال قبل از میلاد عقیده داشته که بیماران روانی را مانند بیماری جسمی باید درمان کرد . تقریبا از سال 1930 (1309 هـ. ش ) یعنی بعد از تشکیل اولین کنگره بین المللی بهداشت روان بود که این رشته بصورت جزئی از علوم پزشکی درآمد و سازمان های روانپزشکی و مراکز پیشگیری در کشورهای توسعه یافته یکی بعد از دیگری فعالیت خود را شروع کردند.
طبقه بندی علائم هشدار دهنده در خصوص تهدید سلامت روان در جوامع بشری:
-احساس نگرانی و غمگینی و ترس دائمی و بدون دلیل
-از دست دادن سریع تعادل روانی
-بی خوابی های مکرر
-افسردگی و سرخوشی متناوب و به صورت ناتوان کننده
-بیعلاقگی و تنفر دائمی نسبت به مردم
-آشفتگی زندگی
ن -عدم تحمل دائمی فرزندا
-همواره خشمگین شدن و بعد دچار پشیمانی گشتن
-دائما حق را به خود دادن و دیگران را ناحق شمردن
-احساس درد و شکایت های بیشمار بدنی که علتی برای آن پیدا نمی شود
اگر شخصی وجود یکی از علائم فوق را در خود قطعی بداند، باید به روانشناس مراجعه کند
افراد آسیب پذیر از نظر سلامت روان:
بیماران و معلولین روانی، عقب ماندگان ذهنی، بیماران صرعی، سالمندان، معتادان، بیکاران، فقیران، کودکان و نوجوانان، زنان باردار، افراد طلاق گرفته و داغدیده، افراد بی سرپرست، زندانیان و مهاجران.
عوامل موثر در بروز بیماری های روانی:
بیماری های جسمی: آترواسکلروز* عروق مغزی، سرطان ها، بیماری های متابولیک، برخی بیماری های اعصاب، بیماری های غدد درونریز، صرع و....
* هنگامي که رسوبات چربي و ساير مواد در سرخرگهاي بدن شما تجمع يابد، موجب تنگي آنها ميشود و عبور جريان خون دشوار ميگردد که به اين حالت "تصلب شريان" يا همان "آترواسکلروز" ميگويند.
وراثت: کودکی که پدر و مادرش هر دو روان گسیخته اند، احتمال ابتلای او به روان گسیختگی، 40 برابر بیشتر از کودکان دارای پدر و مادر سالم است.
عوامل اجتماعی: نگرانی ها، تنش های عاطفی، ازدواج های اجباری، گسیختگی خانواده، فقر، شهرنشینی، صنعتی شدن جامعه، مهاجرت، عدم امنیت اقتصادی، طرد شدن، از یاد رفتن، ظلم و....
عوامل محیطی:
سمومی مثل جیوه، دیاکسید کربن، منگنز، قلع، ترکیبات سرب
و الکل(اعتیاد) مصرف داروهای خاص،مواد مخدر
کمبودهای تغذیه ای مثل کمبود ویتامین ب 6و ید
عفونت ها مثل سرخک، سرخجه و عفونت های هنگام زایمان که بر تکامل مغزی جنین و کودک تاثیردارند. درزمان تکامل عصبی جنین پرتوتابی (مثل عکسبرداری اشعه-ارسال پارازیت برای ایجاد اختلال در گیرنده های دیجیتال)
حوادث و تصادفات: اعم از حوادث و بلایای طبیعی (مثل زلزله) یا ساخت دست بشر (مثل تصادف رانندگی و....)
علیرغم اینکه بیشتر مردم در طول عمر و روند زندگی خود با نوع خفیف یا متوسط اختلالات روانی روبرو میشوند و کمتر کسی یافت می شود که دراین عالم خاکی گرفتار اختلالاتی مثل افسردگی، ترس، وسواس، استرس، اضطراب، دلهره و... نشده باشد. ولی متاسفانه کاستی های روانی بر خلاف کاستی های جسمانی در نزد اکثر مردم دنیا بویژه هموطنان ایرانی ما نادیده انگاشته میشوند؛ بطوریکه آنان بر کاستی های روان خود سرپوش می گذارند. و عمدتاً دارندگان این کاستی ها با نام و عنوان روانی از جمع و چه بسا جامعه طرد میشوند. . متاسفانه در بسیاری از کشورها از جمله ایران اختلالات روانی زیر پوسته ظاهری رفتارهای اجتماعی پنهان میشود و بسیاری از افراد جامعه، بدون اینکه خود باور داشته باشند، دارای اختلالات روانی هستند؛ اما از آنجا که کنترل رفتارهای اجتماعی و شخصی تا زمانی که به یک آسیب جدی تبدیل نشده باشد، مورد توجه قرار نمی گیرد، این مشکل اجتماعی چون دردی مزمن زیر پوست جامعه همچنان به نفوذ خود ادامه می دهد. طبق آمار غیر رسمی که در سایت های مختلف روانشناسی و روانپزشکی موجود است 80 درصد از مردم ایران به نوعی از اختلالات خفیف روانی مانند استرس، افسردگی ساده یا پرخاشگری یا اضطراب و غیره رنج می برند....
ویژگیهای جوامع بیمار:
چند نمونه از عوارضِ بیماریِ اجتماعیِ مدار بستهِ ''استبداد زدگی'' در جامعه ایران
ترس از قربانی شدن به دستِ خشونتِ استبداد و در ذهنیتِ '' پنهان شدن '' زیستن؛
بی اعتمادی به دیگران و دور خود حصار کشیدن و فقط به خود اعتماد کردن، تقویتِ خود محوری ناخود آگاه در ذهن، با خود محوری خو گرفتن و در نهایت ''خود محور'' شدن؛
- تقسیم افراد جامعه به مطمئن ها، یا همان ''خودی ها'' و نا مطمئن ها، یا همان ''ناخودی ها''؛
- بی اعتمادی و شک انگاریِ و ''پیش داوری''، نپذیرفتنِ دعوت دیگران به آزمایش های اجتماعی، سیاسی به دلیلِ توطئه پنداری ها و ترسِ ضربه خوردن، و به خیالِ خود، ''مشروعیت دادنِ به رقیب'' و به عبارتی دیگر، ترسِ از ''مهرهِ سوخته شدن''، توسط رقبای سیاسی و اجتماعی؛
- ترس از ضعف و ناتوانی در برابرِ زور حاکم و غیر مستقیم تبدیل شدن به ''مفعول'' شکست خورده، و پذیرشِ زورِ حاکم و در نهایت باور آوردن به زور، و رویای بدست آوردن و تصاحب قدرت، برای اعمال زور علیه رقیب و گرفتنِ انتقام؛
- ترس از باز گو کردنِ حقیقتِ بدون سانسور و در نهایت خود خوری و ''خود سانسوری '' و در نهایت خو گرفتن با سانسور؛
- فرار و مهاجرت از کشورِ استبدادی، و به جان خریدنِ سردرگمی های آینده و حس شکست و ''سر خوردگی''، که متاسفانه بیشتر شامل جوانان کشور می شود ؛
- خو گرفتن به تنهائی و از دست دادنِ تدریجیِ دیگران و در نهایت ''از دست دادنِ باورِ به خود'' و ایده آل های انسانی، برای زندگی بهتر؛
- ''بی تفاوت شدن'' در مرور زمان و به تدریج، دست کشیدن از مبارزات، برای رسیدن به آرمانهای انسانی؛
- دیگران را مسئولِ نابسامانی ها دانستن، و '' سلب مسئولیت'' در تخریب های اجتماعی، و جدا سازی ''خود'' از ''جامعه''، با عباراتی چون: ''این ملت آدم بشو نیست!''، و یا ''این ملت بی شعور است!'' ؛
- نداشتن افق امید به فردای بهتر، و پذیرشِ تدریجیِ واقعیت و ''مشروعیت دادنِ به واقعیت'' و دوری از حقیقت.
- نا امیدی و یاس، و بیماری های ''سرخوردکی و افسردگی'' و اختلال های روانی؛
آمار تعداد مبتلایان به اختلالات و بیماری های روانی در ایران:
همه روانی هستند، بجز ما، چنین سخنی روزانه از زبان مردم در کوچه و بازار و تاکسی گفته میشود . شیوع اختلال های روانی آنچنان در ایران گسترش یافته است که بسیاری در ایران بر این باورند " بیشتر مردم روانی هستند" و خودشان را از جمع بیماران روانی جدا می کنند.
هیچ آمار دقیقی از تعداد افراد دارای اختلال روانی و معلولیت های روانی نیست. آماری که در رسانه ها اعلام می شوند دقیق نیستند و هر کسی و هر نهاد دولتی و غیر دولتی آمار و ارقامی ارائه می کند. آمارهای رسمی معمولاً اختلال های خفیف و خاموش روانی را در نظر نمی گیرند. افزایش آسیب های اجتماعی، همه گیرشدن خشونت ، استرس، افسردگی، اضطراب، اعتیاد و خودکشی همگی مولفه های میزان سلامت روان یک جامعه می تواند باشد که معمولا آمار دقیقی از آن ها در کشور ما منتشر نمی شود. این در حالی است که سازمان بهداشت جهانی اعلام کرده است که سالانه یک میلیون نفر در سراسر جهان و به طور عمده جوانان با خودکشی به زندگی خویش پایان می دهند. این سازمان همچنین ادعا کرده است که یک چهارم جمعیت جهان متأثر از یک بیماری روانی در اطرافیان خود هستند.
اگر آمار سازمان جهانی بهداشت را مبنا قرار دهیم از 25 درصد جمعیت 75 میلیونی ایران طبق آخرین آمار سرشماری، 18 میلیون و 750 هزار نفر از ایرانیان دچار انواع اختلالات روانی- عصبی و رفتاری از خفیف تا حاد می باشند.
"به گزارش قانون به نقل از ایسنا، عضو انجمن علمی روانپزشکان ایران گفت: بر اساس آخرین تحقیقات وزارت بهداشت، شیوع اختلالات روان بین افراد 15 تا 65 سال بدون احتساب اختلالات شخصیتی، 24 درصد است.
حسن فلاحپور با بیان اینکه از هر چهار ایرانی یک نفر مبتلا به اختلالات روان (در گستره خفیف تا شدید) است، اظهار کرد: بر اساس تعریف سازمان جهانی بهداشت، مفهوم سلامتی شامل رفاه و آسایش جسمی، روانی، اجتماعی و معنوی است و صرف نبود بیماری جسمی نمیتواند به معنای سلامتی کامل باشد؛ چه بسا افرادی باشند که از نظر جسمی سالم هستند ولی از سلامت کامل برخوردار نیستند.(قانون-18-06-1396)"
وزیر بهداشت از ابتلای 21 درصدی مردم کشور به اختلالات روانی خبر می دهد. یعنی در کشورمان، 15 میلیون و 750 هزار نفر از اختلالات یا بیماری روانی رنج می برند. تعداد این افراد در پایتخت به 34 درصد می رسد. بیمارانی که در جمعیت 12 میلیونی تهران به 4 میلیون می رسند.( عصر ایران 30 دی 1392)
در 20 اردیبهشت 1394، وزیر بهداشت سیدحسن قاضیزاده هاشمی در گفتوگو با خبرنگار بهداشت و درمان خبرگزاری فارس، به وجود 12 میلیون بیمار روانی در کشور اشاره کرد یعنی حدود 15 درصد از کل جمعیت ایران نه 21 درصد سال 1392. توجه به اعداد نمائیم آمار 6 درصد کم میشوند در حالیکه پیشتر همین آقای وزیر بهداشت آمار بالاتری را در این مورد اعلام کرده بود.
ایرج حریرچی، قائم مقام و معاون کل وزیر بهداشت، روز24 اردیبهشت 1394 در یک نشست خبری گفته بود که «24 تا 28 درصد جمعیت ایران» به نوعی دارای علایم بیماریهای روحی و روانی هستند و نیاز به مداخله عوامل بهداشت و درمان دارند. در همین رابطه اواخر سال گذشته، رئیس دانشگاه علوم پزشکی کرمان اعلام کرده بود که بیماریهای روحی و روانی در ایران 8 درصد بیشتر از متوسط جهانی است. آقای علیاکبر حقدوست با بیان این که 23.4 درصد از مردم ایران به این بیماریها مبتلا هستند، گفته بود که از این میان «زنان» آمار بیشتری را به خود اختصاص دادهاند. فاطمه رخشانی، معاون وزیر بهداشت میگوید: «شیوع بیماریهای روانی طی سالهای گذشته افزایش پیدا کرده و از 19درصد به حدود 23 درصد رسیده است.» او 12 تیر 1392 در گفتوگو با خبرگزاری فارس از میزان رشد سالانه بیماریهای روانی اظهار بیاطلاعی کرد. علی اکبر سیاری، معاون پیشین بهداشتی وزارت بهداشت 19خرداد 92 گفت، بیماریهای روانی در سال 1380 معادل 21 درصد بوده که این روند در سال 1387به 34 درصد افزایش یافته است. به گزارش خبرگزاری مهر، ستاری، نسبت به افزایش شدید بیماریهای روانی در ایران هشدار داده و گفته این میزان در حال حاضر به 40 درصد رسیده است؛ یعنی 30 میلیون از 75 میلیون ایرانی با بیماری های روانی دست و پنجه نرم می کنند.
احمد نوربالا، عضو هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران سال گذشته با استناد به بررسیهای انجام شده طی سالهای 78 و 87 به خبرگزاری ایسنا گفت، میزان شیوع اختلالهای روانی در میان ایرانیان درفاصله 9 سال 60 درصد افزایش پیدا کرده و به اندکی بیش از 34 درصد رسیده است.
بیش از نوربالا، عباسعلی ناصحی، مدیرکل سلامت روان وزارت بهداشت اعلام کرده بود که بررسیهایی که این وزارتخانه پس از ده سال و طی سالهای 89 و90 درسراسرکشور انجام داد نشان میدهد که " به طور متوسط شیوع بیماریهای روانی درجامعه ما 23.6درصد است".
در این آمار عنوان "بیمار روانی" شامل افرادی میشود که در سال دستکم یکبار دچار یکی از اختلالهای روانی مانند افسردگی شده باشند. افسردگی ( دل مردگی) یکی از شایع تری معلولیت های روانی در ایران است. و ایرانیان پرچم دار رتبه اول افسردگی در جهان را دارند.
در سایت سخن معلم به تاریخ 21 مهر 94 به نقل از شیوا دولت آبادی، رئیس هیأتمدیره انجمن روانشناسی ایران می خوانیم: سالهاست که از افسردگی جامعه سخن گفته میشود. « در سال 90 پژوهشی انجام شد که در آن از وجود علائم افسردگی در 12 درصد جمعیت ایران سخن به میان آمد. این پژوهش در قالب طرح پیمایش ملی سلامت روانی بر روی 7886 فرد 15 تا 64 ساله تمرکز کرده بود که نتیجه آن پیبردن به 12.7 درصد اختلال افسردگی در جمعیت عمومی مردم بود. بر اساس این مطالعه 10.3 درصد مردان و 15.4 درصد زنان اختلال افسردگی داشتهاند. آمارها در سالهای بعد با تغییرات رو به رشدی ارائه شدند. در گزارشی گفته شده در سال 91، 10 تا 15 درصد جامعه ایران افسردگی دارند. آمارهای سال 93 نیز 21 درصد جمعیت کل کشور را افسرده و 34 درصد مردم شهر تهران را دارای اختلال روانی دانستهاند».
به گفته نایب رئیس انجمن روانشناسان، ” نزدیک به یک چهارم جمعیت کشور اختلال روانپزشکی دارند و آخرین آماری که از بیماریهای روانی در کشور وجود دارد حدود 23 درصد است. و از هر 4 خانواده یک خانواده درگیر بیماری روان است.” به گفته او ”بیماریهای روانی خاموش و بیسر و صدا هستند و اضطراب و افسردگی جزو شایعترین بیماری روانی است که در زنان بهدلیل تفاوتهای فیزیولوژیک و نقش اجتماعی زنان در جامعه یک و نیم تا دو برابر بیشتر از مردان بروز میکند و ممکن است تا پایان عمر بیمار به آن مبتلا باشد.” (روزنامه مردمسالاری19بهمن 93). روزنامه اعتماد 22شهریور 93 مینویسد: سالانه بیش از 45هزار نفردست به خودکشی میزنند.. همین روزنامه هشدار رئیس انستیتو روانپزشکی تهران را درج کرده است که: «افسردگی شایعترین اختلال روانپزشکی است و باید نشانهها و علل افسردگی در کشور به مردم شناسانده شود. در حالی که خودکشی، پدیدهیی پیچیده و جدی در بخش سلامت است متأسفانه خودکشی مشکل پنهان بهشمار میرود تا جایی که مسئولان، بیمهها و خانوادهها آن را گزارش نمیکنند و حتی تلاش میکنند خودکشی به رسانهها کشیده نشود».
دکتر احمد حاجبی، معاون بهداشتی وزیر بهداشت در امور سلامت روان در 4 بهمن 1392به خبرنگار همشهری اعلام می کنید، 23.6 درصد مردم ایران از اختلالات روانپزشکی رنج می برند. او از افسردگی با شیوع 12.7درصد شایع ترین اختلال روانپزشکی در ایران نام می برد.
دکتر سید احمد جلیلی رئیس انجمن روانپزشکی ایران 31 خرداد 1393 در سمینار یکروزه افسردگی درباره فراوانی بیماری های روانی درایران گفت: «دست کم 30 درصد مراجعان به پزشکان عمومی به دلیل انواع مختلفی از بیماری های روانی مراجعه کرده اند. لذا لازم است پزشکان عمومی درباره درمان بیماریهای روانی مطالعه داشته باشند. همچنین 30درصد دیگر بیماران این پزشکان هم دارای انواع بیماری روانی و جسمی هستند و می توان گفت بالاتر از 50 درصد بیماران در کشور، مبتلا به گونه های مختلف بیماری روانی از جمله افسردگی هستند.»
احمد دلبری رئیس کل بهزیستی تهران در تاریخ 25 مرداد 1394 اعلام کرد " 38 درصد از زنان و 28 درصد از مردان " از یکی از بیماریهای روانی رنج می برند.
سازمان جهانی بهداشت مدعی است در سطح دنیا، یک دهم کودکان گرفتار اختلال های روانی هستند. در ایران آمار کودکان گرفتار اختلال های روانی آنچنان بالا است که در مهر ماه 1391 مهدی تهران دوست، رئیس انجمن روانپزشکی کودک و نوجوان این رقم را تا 25 درصد اعلام کرده است.
به گزارش ایلنا، عباس ناصحی 12 مهر 1391 گفته است « در جائی که آمار اختلالات روانی در جامعه ما در سطح بالائی قرار دارد، بررسی ها نشان می دهد دست کم 21 درصد از کودکان کشور با اختلالات روانی روبرو هستند.»
به گزارش ایرنا، محمدباقر لاریجانی 23 مهر 1391 اعلام کرده است « در برخی مناطق کشور، 50 درصد کودکان دچار غمگینی و ناامیدی می باشند و 37 درصد کودکان دچار نگرانی و اضطراب هستند.»
بسیاری از روانشناسان و روانپزشکان معتقدند که آمار افراد دارای معلولیت روانی بسیار بیشتر از این داده ها می باشد. زیرا عده کثیری از مردم اختلال خاموش روانی دارند چرا که عده ای از بیماران روانی جزء بیماران خاموش محسوب می شوند. این افراد به هر علتی به مراکز درمانی و یا نزد روانپزشک و روانشناس مراجعه نمی کنند. لذا بعلت عدم آگاهی جامعه از بیماریهای روانی بسیار مشکل است که افراد جامعه قبول کنند دارای یکی از اختلالات یا معلولیت های روانی هستند.
ارائه آمارهای ضد و نقیض از طرف سازمانهای دولتی و دانشگاهی نشان می دهد که دولت ایران یا آمار دقیقی از تعداد افراد مبتلا به اختلالات و معلولیت های روانی در دست ندارد و یا سطح فاجعه آنقدر گسترده است که توان بیان حقیقت را ندارد. در هر صورت سلامت همگانی نه اولویت و نه دغدغه اصلی دولت می باشد. در حالی که در برخی از کشورهای پیشرفته دنیا بین 5 تا 10 درصد و در برخی دیگر بین 10 تا 15 درصد از بودجه سلامت به بهداشت روان اختصاص دارد اما بنا برهمان گفتگوی دکتر حاجبی با روزنامه همشهری ایران فقط 3 درصد از بودجه سلامت خود را به سلامت و بهداشت روان مردم اختصاص می دهد.( وخامت سلامت روان ایرانیان از زبان آمار و ارقام: فرید انصاری دزفولی)
وزیر بهداشت در مراسم روز جهانی بهداشت از میزان شیوع افسردگی در بین ایرانیها سخن گفت و ارتقای سلامت روان را یکی از مهمترین اهداف طرح تحول سلامت دانست.
وی، با بیان این که میزان شیوع افسردگی در ایران طی 26 سال گذشته دو برابر شده است، افزود: از نظر بار بیماریها، افسردگی رتبه چهارم را دارد و براساس پیش بینیها در سال 2030 بیماری افسردگی در رتبه دوم بیماریها قرار خواهد گرفت.
او با تاکید بر این که بخشی از سلامت جسم به سلامت روح و روان بر میگردد، گفت: ارتقای سلامت روان میتواند از اهداف مهم کشور باشد و علاوه بر عوامل ژنتیکی عوامل محیطی زیادی مثل بیکاری، از دست دادن عزیزان، حوادث ترافیکی و عوامل طبیعی میتوانند در ابتلا به افسردگی تاثیر گذار باشند.
وزیر بهداشت با بیان این که افراد بالای 60 سال و خانمها بیشتر در معرض ابتلا به افسردگی هستند، افزود: در دنیا 350 میلیون نفر به بیماری افسردگی مبتلا هستند و در کشور ما نیز ایران 16.8 درصد زنان و بیش از 10 درصد مردان افسرده هستند.
هاشمی از عوارض ابتلا به افسردگی را بی رغبتی و بیمیلی به مسائل زندگی، گوشه گیری و اختلال در روابط اجتماعی و خانوادگی بیان نمود.
هاشمی با اشاره به این که فقر، شهرنشینی و بی سوادی ارتباط با افسردگی دارد، گفت: در حال حاضر کمتر از 30 درصد مردم در روستاها سکونت دارند و این در حالی است که قبل از انقلاب اسلامی 70 درصد مردم ایران، روستانشین بودند و خود مهاجرت به شهر و تغییر در سبک زندگی میتواند باعث آسیب روحی و روانی و افسردگی شود.(همشهری 20 فروردین 1396)
تعیین وضعیت روانی:
من خوبم و تو هم خوب هستی(قدرت فردی-سلطه نا پذیری-اقتدار ناپذیری-عدالت طلبی-سلامت روان و تعادل در ارتباط)
من بد هستم تو هم بد هستی(قوی نبودن-بزهکاری-آسیب اجتماعی و...)
من خوبم تو بد هستی (سادیسم-استبداد-سلطه گری-اقتدار-تنهائی-ترس-عدم پاسخگوئی)
من بد هستم تو خوبی(مازوخیسم-استبداد پذیری-سلطه پذیری-اقتدار پذیری-ترس-دنباله روی-)
"یادت باشد حرف دلت را به کسی نزنی، به هیچ کس اعتماد نکن، هیچ کس قابل اعتماد نیست، با هیچ کس بحث نکن، راز دلت را به کسی نگو، امان از رفیق، از رفیق بپرهیز که خانه خرابت نکند!" با این آموزهها کم و بیش آشنا هستیم. گوش همه ما پر است از این نصیحتهای مادرانه و پدرانه که نباید به هیچ کس اعتماد کرد و هیچ کس دوست واقعی نیست. این نصایح بخشی از فرهنگ بیاعتمادی یا یکی از شاخصههای ستیز فرهنگی است. فرهنگی که عادت به دیالوگ و گفتوگو ندارد. پیوسته پنهانکاری میکند و مسائل را روی هم میانبارد تا زمانی که دیگر کار از حرف گذشته و باید سر هم داد زد. دعوای بالا محله و پایین محله، شایستگان روستای ما و روستای شما، ستیز فرهنگی میان مرکز استان و شهرستان دوم که معمولاً خود را به لحاظ تاریخی سرو گردنی بالاتر از مرکز میپندارد و... اما قاعدتاً این مشکلات برای کسی که خود را نخبه سیاسی میداند باید حل شده باشد. آیا ناپختگی در بیان عقاید سیاسی و تبدیل نقد به حرمتشکنی ادامه همان تربیتی نیست که میگوید ما اهالی بالا ده شایستهتر از پایین دهیها هستیم؟
ما در کشورمان انواع و اقسام گروههای قومی، فرهنگی و حتی طبقات اجتماعی و پایگاههای متعدد اجتماعی بسیار متنوع داریم. کما اینکه در کشورهای دیگر هم به همین منوال است، یعنی همه یکدست نیستند و میتوان آنها را از نظر ویژگیهای فردی، گروهی، قومی، فرهنگی و مذهبی از هم جدا کرد و هر کدامشان هم مشربی دارند و به عبارتی به باورها و اعتقادات خود پایبندند و برایشان محترم است. این ویژگی در همه جوامع هست.
اگر در جامعهای اصل تنوع پذیرفته شود و هر یک از گروهها حرمت و احترام لازم را داشته باشند و برای یکدیگر احترام قائل شوند همه دستجات و گروههای مختلف میتوانند با همدیگر همزیستی مسالمتآمیز داشته باشند و در عین حال به فعالیتهای خودشان هم بپردازند و مزاحم فعالیت یکدیگر نباشند.
چنین جامعهای یک جامعه پایدار است و پرهیز از خشونت در آن وجود دارد. اما وقتی در سیاستهای فرهنگی یا سیاستگذاریهای کلان یا در مدیریتهای خاص دیده شود برخی را بر برخی دیگر ترجیح میدهند و گروه یا قوم یا فرهنگی را بر قوم و فرهنگ دیگری غلبه میدهند که بتدریج زمینه نوعی منازعه میان این گروههای مختلف پدید میآید و منازعهها میتواند حالت خشن و پرخاشگرانهای به خود بگیرد.
گروههایی مثل داعش یا القاعده تا مرز کشتن همکیشان خودشان هم برآمدهاند و فوج فوج آدم میکشند که این شکل حاد قضیه است یعنی نهایت نفرت فرهنگی. اما در اشکال نازلتر میتوان به منازعاتی اشاره کرد که خشونت کمتری دارد اما با حرمتشکنی همراه است.
بیشتر آدمها به لحاظ روانی در وضعیت سوم ارتباطی زندگی میکنند. شخص در وضعیت سوم ارتباطی میگوید «من خوبم تو خوب نیستی.» در یک قاعده کلی آدمها معمولاً در چنین وضعیتی هستند یعنی نظر، عقیده، زبان، رفتار و آیین خودشان را خوب میبینند و آنچه را که متعلق به دیگری است بد. در حقیقت بازی روانی «هرچه مال من است بهتر از مال تو است» را انجام میدهند. این بازی شایعترین بازی روانی در دنیاست که الزاماً مربوط به فرهنگ ما نمیشود. اگرچه ممکن است در فرهنگهای گوناگون شدت و ضعف بیشتری داشته باشد اما اینکه واقعاً فکر کنیم فقط مربوط به ایرانیهاست، اینطور نیست
آدمهایی که رشد کافی ندارند و به اصطلاح به مرحله اول وضعیت روانی نرسیدهاند یعنی «من خوبم تو خوبی و هر دو حق حیات و ابراز عقیده داریم» اغلب در همان وضعیت «من خوبم تو بدی» میمانند و درکی از خوبی دیگران ندارند.
فاصله و دیواری که در شهرهای بزرگ بین طبقات مختلف به وجود میآید خود زاییده این فکر است که ما هر جا ایستادهایم احساس میکنیم مرکز دنیاست. این خاصیت روانی انسان است که ذاتاً دارد ولی در انسان رشد یافته باید در سن 8 تا 12 سالگی از بین برود. به این فرایند «خود میانبینی» میگویند، چیزی که انسان با خودش به دنیا میآورد و باید در 8 تا 12 سالگی از بین برود. در جوامع توسعه نیافته این مسأله بسیار شایع است و انسان اینگونه جوامع هنوز در داستان «ماشین بابای من از ماشین بابای تو بهتر است» گیر کردهاند.
باید به انسانها یاد بدهیم که این ایده فقط مال تو است، مثلاً این رنگ پوست توست و با رنگ پوست بقیه فرق میکند اما نشانه برتری تو نیست.ما میگوییم «هنر نزد ایرانیان است و بس.» و منظور از ایرانیان هم همه ایرانیان نیست درواقع خودمان و مثلاً چند نفر دور وبرمان را میگوییم. این از لحاظ فرهنگی خطرناک است چرا که جوامع احساسی اینگونه رفتار میکنند. این موضوع وهم را به جای واقعیت در تعاملات اجتماعی مینشاند و همه روابط را مخدوش میکند.
این به لحاظ آموزشی بسیار بد است که فکر کنیم ما خوبیم و بقیه بد هستند و خطرناکترین مرحله این میشود که «یا باید شبیه من باشی یا بمیری.» دقیقاً طرز فکر گروه های افراط گرا هم همین است. این نشان میدهد آگاهی و رشد لازم در سیستم آموزشی به افراد داده نمیشود. ما در خانواده هم همین را تقویت میکنیم. اگر فرزندمان بخواهد برای بازی به کوچه برود به او میگوییم تو با بقیه بچههای کوچه فرق میکنی. تو پسر فلانی هستی و پدرت با بقیه فرق دارد. طرف فکر میکند که تافته جدا بافته است وهم برش میدارد و زمانی که با واقعیت رو به رو شد و خود را در جایگاهی که خود میاندیشد ندید، خشونت به خرج میدهد و حرمت شکنی می کند.
از دیدگاه جامعهشناختی و روانشناسی اجتماعی آنهایی که نه جایگاه خود را میشناسند و نه حرمتی برای جایگاه دیگران و مردم قائلند، دچار آسیبهای تربیتی، اخلاقی و فرهنگی جدی هستند که جامعه برای احساس امنیت و آرامش خود باید برای تربیت آنها و بازگرداندنشان به زندگی عادی مبتنی بر واقعیات هزینه کند.
یکی از تاثیرات مخرب فرهنگ و ساختار های استبدادی،سمت دهی افراد جامعه به درونگرائی(بی اعتمادی) وپرورش و رشد دروغگوئی در جامعه و بالطبع آن دوری جستن ازارتباطات سالم اجتماعی است.طبیعی است این روند در کشورهائی که به لحاظ سلامت روانی از وضعیت خوبی برخوردار می باشند،بسیار کم می باشد.
ویژگی افرادی که از نظر روانی سالم هستند:
-احساس آرامش، امنیت و کفایت می کنند
- توانایی های خود را در حد واقعی، ارزیابی میکنند، نه بیشتر و نه کمتر
- به خود احترام میگذارند و کمبودهای خود را میپذیرند
- به حقوق دیگران احترام میگذارند
- میتوانند به دیگران علاقمند شوند و آن ها را دوست بدارند. میتوانند احترام و دوستی دیگران را جلب کنند.
- میتوانند نیازهای زندگی خود را برآورده سازند و برای سختی های زندگی خود، راه حلی پیدا می کنند.
. - قادرند مسئولیت های روزمره ی خود را با انتخاب اهداف معقول پیش ببرند
انسان موجودی اجتماعی است و ارزش ها و ضد ارزش ها در طول زندگی به تدریج به صورت هنجارها و ناهنجاریهای اجتماعی خود را نشان می دهند.استانداردهای بین المللی در راستای رسیدن به جامعه سالم 18 ویژگی رل تعیین می کنند که مطابق آنها جامعه سالم،جامعه ای است که در آن:
-کسی فقیر نباشد
-خشونت وجود نداشته باشد
-رشد جمعیت کنترل شده باشد
-تبعیض جنسیتی وجود نداشته باشد
-اجرای قانون برای همگان یکسان باشد
-انسانها دارای برابر حقوقی باشند
-تحصیلات عمومی تا پایان دوران دبیرستان رایگان باشد
-همگان از طریق آموزش، بر خدمات سلامت جسمی و روانی دسترسی داشته باشند
-امنیت و آزادی عقیده وجود داشته باشد
-افراد از زندگی خود رضایت داشته باشند
-آحاد جامعه تحت پوشش بیمه های بهداشتی و درمانی قرار بگیرند
-توزیع درآمدها عادلانه باشد
-بیکاری وجود نداشته باشد و یانرخ بیکاری در پائین ترین میزان قرار داشته باشد
-تبعیض قومی،نژادی،منطقه ای،وجود نداشته باشد
پایان
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد