logo





سالهای سیاه.سیاهکل.شصت.شصت و هفت

دوشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۶ - ۰۲ اکتبر ۲۰۱۷

جمیله ندائی

سالهای سیاه
نگاه از صدای تو ایمن می شود.
چه مومنانه نام مرا آواز میکنی
و دل ات
کبوتر آشتی ست ،
در خون تپیده / به بام تلخ .
با این همه / چه بالا / چه بلند / پرواز می کنی !
سیاهکل - کشتارشصت - کشتار شصت و هفت
این متن نه سند تحلیلی ، نه سند اجتماعی ، نه سند سیاسی تئاتر و سینمای ایران است. هدف من درین جستجو بازیابی ، فهمیدن سینما و تئاتر،همزمان سه واقعه سیاهکل ، کشتار شصت ، کشتار شصت و هفت است . مناسبت به صحنه بردن و به تصویر در آوردن حال و روز هنرمندانی که فکر کرده اند ، خلق کرده اند ، ثبت کرده اند .
- بیش از هر چیز شاید حکایت این لحظه ها تصوری روشن از حال و روز آن روزها
که گذشته اما نمی گذرد... . باشد .
شاید نگاه به چند اثر سینمایی و تئاتری ، نسبت خود مارا با آن گذشته مشخصّ کند .
اینکه کجا ایستاده ییم ؟ چه شباهتها یا تفاوتهایی با گذشتگان داریم ؟ چه بندهایی ما را به گذ شته و گذشتگان متصل میکند ، یا نمی کند ؟ نگاه من به کارهایی که میشناسم شاید خیلی خصوصی شود.
به دلیل حرفه ام و رشته تحصیلی ام ، درک خصوصی من از نو جوانی همیشه عمومی بوده است.
آشنایی من از نزدیک و دور مرا هم صحبت و هم کار بعضی از خلاقان این رشته کرده است .
نمونه نمایش
اوایل سالهای چهل خفقان سیاسی و سکوت چنان سخت بود که هیچ کسی از اهالی فرهنگ نمیتوانست به شرایط جامعه بی اعتنا و بی احساس بماند
ناچار به هر ترتیب که که وارد حرفه تئاتر و سینما میشدیم زیر ذره بین دنیای دور و برمان بودیم . ازدوران دبستان ودبیرستان وارد دنیای تئاتر شده بودم بین نمایشنامه نویسان دو نفر را خوب میشناختم. غلامحسین ساعدی . بیژن مفید.

نمایش دعوت

همزمان اجراهای نمایش شهرقصه ، نمایشنامه کوتاهی به نام دعوت نوشته ساعدی و کارگردانی جعفروالی بازی کردم. یک روز درمطب دکترساعدی با بیژن مفید نشسته بودیم و از هر دری درباره نمایش صحبت میکردیم . موضوع نمایش دعوت چه بود؟ . یک خانم مدرن امروزی تمام روز درخانه مشغول آماده شدن به یک مهمانی بود . دایم با تلفن از دوستانش میپرسید چه لباسی تن کنم ؟ کدام کفش ؟ کدام جوراب ؟ دایم در اطاق میدوید و کلفت خانه را که نقشش را من بازی میکردم به دنبال لباس و کفش و این چیزها میفرستاد. از ساعدی پرسیدم نمایش درباره چیست ؟ گفت : تفاوت طبقاتی . کلفتی که دستورات خانوم را اجرا میکند ، شریک اظطرابهای او میشود آرزو میکند کاش جای او باشد . شاید کسی متوجه او شود / حتا تماشاچی هم ، به او توجه ندارد . ساعدی گفت : پس باید کاری کرد ! تاکی ساکت بنشینیم و نابرابری ها و خفقان را تحمل کنیم ؟ کار من به عنوان بازیگر سخت شد . باید هر لحظه در صحنه با گفتن بله بله گفتن ها درون سرکش و آشفته و معترضم را نشان میدادم.

نمایش ماه وپلنک


همان روزها بیژن مفید در حال نوشتن نمایشنامه " ماه و پلنگ " بود . نمایش الهام از یک افسانه قدیمی ست. شبهای مهتابی پلنگ ، بالای بلندترین کوه میرود و تمام شب به زیبایی ماه خیره میماند.
در نمایشنامه شاعرانه بیژن مفید اما ، داستان ، فقط تعریف یک عشق غیر ممکن نیست .
نمایش تعریف این جهان غریبی ست که ظلم و نابرابری در آن بیداد میکند . در شرایط فعلی ، یک جوان کدام حرکت را انتخاب میکند ؟ اسلحه بر میدارد و میجنگد ؟ سر خم میکند و می پذیرد ؟ در عرصه هنر چگونه به مسائل اجتماعی میپردازد؟ .
درصحنه یی از گفتگوی ماه و پلنگ ناگهان آسمان میبارد.

« پلنگ : داره بارون میگیره
ماه : ( با شگفتی ) مگه قطره های بارون شما از سنگه ؟
پلنگ : توی این دیار صدها ساله همه چی سنگ شده .
آسمون ... ابر... گیاه... دست... دل ... چشم... نگاه.
همه سنگ ... همه سنگ ... اشک ... شبنم ... بارون.
هر تبسم... هر آه ... "

در صحنه دیگری از نمایش پس از اینکه میبینیم ماه پیشنهاد تغییر و حرکت میدهد . افکار غالب بر جامعه ، افکار تقدیر و تسلیم ، ساکنین جنگل را به جنب وجوش وا میدارد . متدینی در نقش لک لک میگوید :
لک لک : ایها الناس تکانی بخورید
دگر اخرالزمان نزدیک است
تا ظهور خر دجاّل دوساعت باقی ست
کفر دنیا رو گرفت
بشتابید جهادی بکنید
باید این کافره فاجره را
سنگسارش بکنیم .
بعد/ سرما و مرگ .
درچنین فضایی شهر تهران ظاهرا آرام به نظر میرسید اما نگاهها با امید تغییر با هم تلاقی میکردند .
در مصاحبه یی از بیژن مفید سوال کردند
آیا در نمایشنامه هاتان جنبه های حسّی مورد نظرتان است ؟
جواب داد : جنبه های حسّی در کار من وسیله یی ست برای کشاندن تماشاچی به تئاتر . هدف / فکر اصلی ست . هرکس باید به نوبه خود دنیا را عوض کند. من به نوبه خودم گاه موفق میشوم.
در آبادان قرار بود در سینما تاج نمایش شهر قصه را اجرا کنیم . وقتی شنیدم سالن مخصوص کارمندان شرکت نفت است . تقاضا کردم اگر کارگران وارد سالن نشوند قرارداد لغو خواهد شد و اجرا نخواهیم داشت . هنرمند باید به گونه یی جامعه خود را تکان دهد. هنرمند دنیای اطرافش را می سازد خلق میکند و جان می بخشد...
همان روزها بود . واقعه سیاهکل همه را بهت زده کرد . " ما بی چرا زندگانیم "
مقاومت شکلهای گوناگون گرفت زبان استعاره در هنر چنان رواج پیدا کرد که در هر جمع هنری میدانستیم یک نفر خبرچین ساواک است . اما شهاب رها شده در جنگل شعله یی نبود که فرو بکشد. سینما
آرامش در حضور دیگران
فیلمنامه بر اساس داستان "واهمه های بی نشان " نوشته غلامحسین ساعدی به کارگردانی ناصر تقوایی سال 1351 اکران شد.
درین فیلم بر خلاف بسیاری از فیلمهای رایج که داستان به زندگی یک قهرمان نظر دارد ، فیلمساز نه فقط به افراد یک خانواده طبقه متوسط ، بلکه به همه نقشها که در فیلم میبینیم میپردازد.
دو خواهر مدرن تهرانی در بیمارستان روانی" روزبه" بیمارستان مشهور آن روزها کار میکنند. هردو رابطه آزاد عاشقانه دارند و به فکر تشکیل خانواده . پدر آنها سرهنگ بازنشسته یی ست که کارخانه پرورش مرغ راه انداخته اما نگاه کردن به مرغ های سر بریده که قبل از مرگ پرپر میزنند پریشانش میکند . هر کدام از ما تماشاچیان که به صحنه نگاه میکردیم به خود میگفتیم این صحنه کدام صحنه را به او یادآوری میکند ؟ صحنه شکنجه زندانیان سیاسی ؟ یا دستور قتل جوانان سیاهکل ؟
اظطراب و افسردگی او فقط پیری و بازنشستگی نیست . ازدواج با زنی همسن دختر های خودش ، گریز از پایتخت ، دوری از فضای زندگی گذشته ، هیچکدام آلام بخش نیست.افسردگی اش از جای دیگری آب میخورد. . همه نقشهای این فیلم به شکلی افسرده هستند. نقش دیگر فیلم شاعر افسرده و عصبی که منوچهر آتشی با نام اصلی خودش بازی میکند ، در صحنه یی در یک کافه به دوستانش میگوید : من با خودم لجم با دنیا لجم .یه روزگاری یه امیدی داشتیم . چی کار داریم میکنیم زندگی ؟ تنبل شدیم با یه لقمه نون فاسد شکممون کرم گذاشته . چرا لجم ؟ خب لجم دیگه . لجم .
دوست مقابلش میگه : نمیدونم چرا آدم وقتی با یکی از شماها میشینه همش ازین حرفا میزنین دیگه حالم داره بهم میخوره . آتشی جواب میده : بایدم حالتون بهم بخوره . تو و امثال تو. به جای فکر کردن ، خودتونو به چند هزار تومن حقوق فروختین/ وقت ندارین به کسایی مثل ما که لب پرتگاه ایستادن توجه کنیین . در همان کافه سر میز بغلی یک مرد در حال روزنامه خواندن گوشش به حرف آنهاست. هر سه میدانند آن مرد چرا به آنها گوش میدهد ؟ میدانند گزارش گفتگوی آنها به کجا خواهد رفت . تماشاچی فیلم هم خوب میداند. .(چند صحنه بعد میبینیم شاعروسرهنگ هردو در بیمارستا ن روانی بستری شده اند .)

فیلم رگبار. فیلمنامه و کارگردان بهرام بیضایی
نظارت همگانی
آقای حکمتی معلّم جوان به مدرسه یی در جنوب شهر منتقل میشود . در محلّه جدید از معّلمین مدرسه گرفته تا اهالی محل، همه مایلند از کار او سر در بیاورند. معلمان مدرسه کنجکاوند ، او چه کتابهایی میخواند ؟ آیا کلّه اش بوی قرمه سبزی میدهد؟( اصطلاح آن روزها ) اقای حکمتی در یک نگاه عاشق خواهر یکی از شاگردانش میشود . مشکلات فرهنگی و اجتماعی محّله ، اجازه نمیدهد کسی خودسرانه عاشق شود . انتخابات فردی وجود ندارد. مدیر مدرسه مایل است حکمتی با دختراو ازدواج کند.حکمتی آینده خوبی دارد مدارج فرهنگی و سربراه بودن و .. مزایای دیگر . اما حکمتی خودسرانه خیلی کارها انجام میدهد. حکمتی سالن مخروبه مدرسه را بازسازی میکند . با شاگردان تئاتر راه میندازد. در باران عاشقانه راه میرود .ازدیدن شاگرد فقیرش که زیر باران با التماس به رهگذران بلیط بخت آزمایی میفروشد آزرده میشود. و ... در هرصحنه مردی باعینک سیاه ظاهر میشود و به او نگاههای مشکوک میکند . حکمتی هم از طرف مردم محلّه و هم جای دیگری نظاره میشود.
بعدازمدتی مردم فقیر محلّه اورا میپذیرند . چون حکمتی نگران و دلواپس شرایط زندگی آنهاست .
اما یک روز یک حکم به مدرسه میرسد . حکم تغییر محلّ کار یا احضار به ساواک ؟ سکوت جمعی/ بیش از کلمات/ وقایع آن روزها را یادآوری میکند . صحنه آخر همان مرد عینکی اسبابهای اورا حمل میکند. اسبابهایی که بیشتر کتاب است / در هر خداحافظی نگاههای نگران مردم بیش از هر کلمه یی گویاست . حتا در یک صحنه ، رقیب عشق او ، آقا رحیم نگران ازو میپرسد : باید بروی ؟ و لکه خون را( که شاید درگیری او با مامورین ساواک باشد بر لباسش میبیند) . زخمی شده یی ؟ مرد عینکی گوشش را نزدیک میکند . آقا رحیم سکوت میکند./ سوال ؟ آقای حکمتی میرود یا اورا میبرند ؟
تماشاچیان آن روزها مردان با عینک سیاه را خوب میشناسند. ساواک همه جا حاضر است.

سال شصت
دعواهای ایدئولوژیک . لب ها دوخته میشود .
به انديشيدن خطر مكن...

روزگار غريبي ست، نازنين
بیست مرداد 1358
زمستان سال پنجاه و نه در دفتر دوم شورای نویسندگان وهنرمندان که همگی رژیم جدید اسلامی را ضّد امپریالیست و خمینی را رهبر انقلاب معرفی میکنند. علی امینی نجفی مفصل همه سینمای قبل از انقلاب را ضد هنر توصیف میکند . و سرمایه گذاران را " سر در آخور ملوکانه " و" ترویج سیاست فرهنگی ابلهانه و خائنانه " مینامد. او ادعا دارد " منافع طبقاتی سرمایه گذار نقطه مقابل آرمانها ، خواستها ، و امیال توده های محروم است" .
سینماهایکی بعداز دیگری مصادره میشود و به پیشنهاد " حزب توده" ، "مرکز سینمایی ملّی " در حال پاگیری ست .
نویسنده پیشنهاد میکند " فیلمفارسی سازان به جرم "اشائه فحشا" و رواج تبهکاری به دادگاههای انقلاب سپرده شوند . معتقد است درین دوران تاریخی وانقلابی، دیگر " نجوای شخصی و زمزمه هنرمند « مستقل » معنی ندارد . باید راه روشن توده ها را از بیراهه های دشمنان خلق شناخت" .
در چنین شرایطی چگونه میشود به دستگیریها و اعدام ها بی اعتنا بود و فیلم اسلامی و انقلابی تولید کرد ؟
سال 57 چهل و یک فیلم تولید شده است که میان آنها هفت فیلم را میشود فیلم مولف نامید .
(- بن بست - چریکه تارا - اوکی میستر- دایره مینا- ساخت ایران - سایه های بلند باد - و مریم و مانی فیلم فمینیست کبرا سعیدی )
همین نویسنده ، سینمای مولف سینمای ایران را که به سختی، تفکر ، سوال اجتماعی ، و حساسیت سیاسی را سالهای چهل و پنجاه طرح کرده بود ! با چوب ایدئولوژیک واقع گرایی میراند و به مسئولین جدید اسلامی که هرروز در همان پستهای قبلی منسوب میشوند ، راه نشان میدهد.
میگوید " شکل گرایی منحط ، اسلوب همیشگی هنر اقشار تن پرور و فاسد است . شکل گرایی در جامعه ما به جریان اصلی هنر روشنفکران خرده بورژوازی اشراف مآب ( اسنوبها) بدل شده بود. این هنر مروج دلزدگی، واخوردگی ، عصیان پوک و بی محتواست .چنین هنری تنها در جوامع رخوت زده و راکد مانند نظام کودتایی آریامهر امکان تجلی دارد. در جوامع متحول و پویا آثار یاس آلودی چون « چشمه » ، « مغولها» و« سایه های بلند باد » هیچ طنینی ندارند".
....."جامعه امروز ایران که به سوی نظامی دموکراتیک تر و قانونمند میرود... واقع گرایی زنده و جاندار در زیبایی شناسی خلق مکان شایسته یی دارد.... هنر شکل گرایی به تبع طبقه اش محکوم به نابودی ست" .
میتوانید حدث بزنید فیلمسازان گرفتار چگونه مشکلاتی هستند . سینمای ایدئولوژیک اسلامی با مسئولیت معممین مثل حجت الله زم و راهنمایی منتقدین حزب توده پا میگیرد . با وجود کنترل شدید، فیلمهایی که ساخته میشود با بیان الکن ، نشان از تخریب فکری و اظطراب شکست انقلاب دارد.
مثلا سال 62 فیلمی به نام هیولای درون ساخته خسروسینایی داستان جالبی دارد." یک مرد غریبه وارد یک ده دور افتاده میشود. روستاییان احوالات اورا عجیب و غریب میبینند . فکر میکنند شیطان در جانش حلول کرده است . اما از خیالات مرد متوجه میشویم که قبل از انقلاب مبارز سیاسی بوده است و بعد از دستگیری زیر شکنجه شکسته است وبه استخدام ساواک در آمده و در شناسایی و کشتار همرزمانش شرکت کرده است و امروز فرار هم چاره ساز نیست."
کشتار شصت چنان سهمگین است که حتا فکر کردن به کشتار شصت جرم محسوب میشود. فیلمهای زیادی با ناتوانی بیان سینمایی که فقط عمل و نگاه قدرت دینی را توجیه میکند ساخته میشوند . فیلمنامه ها به دقّت با ذّره بین تفتیش میشود. بیشتر موضوعات حول مجاهدین و شکستن آنها دور میزند . مشهورترین فیلم فیلم " توهّم " است که فیلمساز 23 ساله سعید حاجی میری سال 64 13میسازد
داستان دو مجاهد که یکی به سازمان وفادار است و دیگری، دیگر ایده های سازمان را قبول ندارد . هردو بوسیله پاسداران رژیم ازبین میروند . این فیلمساز بعدها رییس سبحان فیلم شد و از اعضا هیئت بازبینی فیلم وزارت ارشاد بود . امروز نمیدانم سمتش چیست و کجا خدمت میکند ؟
سال 1365 بهروز افخمی فیلمنامه یی به نام "دستنوشته ها" مینویسد که مهرزادمینویی از مبلّغین و سانسورچیان مهم رژیم کارگردانی میکند . در هیچ کجا نام سرمایه گذار یعنی تهیه کننده را نمیبینیم .
کم کم به روشنی برنامه فرهنگی فلاحیان در سینما از طریق سرمایه گذاری روشن میشود.
موصوع فیلم "دستنوشته ها ". از يك خانه تيمي سندي به دست مي آيد كه نشان مي دهد نقشه ترور حسين معتمد ، عضو کمیته اسلامی ، كشيده شده است . منصور یک عضو سابق سازمان مجاهدین هم خبر را تایید کرده است. کمیته و حسین معتمد از منصور میخواهند برای اطلاعات بیشتر در سازمان بماند . منصور توسط سازمان كشته مي شود. معتمد و مأموران كميته به كمك يكی از توابين كه در خانه تيمی نفوذ كرده خانه را تصرف مي کنند .
بهروز افخمی تا امروز به قدرت و ایده های قدرت وفادار مانده است . مهرزاد مینویی از وفاداران و محبوب رژیم اسلامی بود و از طریق تدوین دوباره فیلمها نظرات مسئولین را اعمال میکرد .
سالهای اول وزارت اطلاعات به روشنی شرکت مستقیم در مسایل فرهنگی را طرح نمیکرد . کم کم از شصت و هفت به بعد است که بعد از تصرف کامل ارگانهای دیگر / علنی سینمای ایده ئولوژیک را هدایت میکند چون هم سرمایه تولید را در دست دارد، هم پخش فیلم و سینماهای موجود در انحصار اوست . و در خارج از ایران هم در شرکتهای پخش سرمایه گذاری میکند . نفس کشیدن و تولید فیلم با سرمایه خصوصی بسیار سخت است . اگر با رعایت همه ممنوعیتها فیلم مستقل تولید شود ، نبود سالن سینمای مستقل ممنوعیت دیگری برای نمایش فیلم محسوب میشود.
در تئاتر کار سخت تر بود . اسلامی کردن نمایش ها وقت زیادی میبرد دو سال اول انقلاب ، از نظر منتقدین حزب توده
اجرای ده نمایش نامه از برشت و چند نمایش دیگر مثل "در اعماق" " حکومت نظامی" " شب در حلبی آباد" و "عباس آقا کارگر" ضد امپریالیست به شمار میاید و تایید وتبلیغ میشود. انتخاب نمایشهایی مثل "ادیپ شهریار"نوشته سوفوکل "خانه برناردا آلبا"نوشته گارسیا لورکا "عادلها"نوشته آلبرکامو " تسخیر شدگان"نوشته داستایوفسکی - از نظر اقای پایدار نویسنده حزب توده : ..." نشان دهنده این واقعیت است که برخی از کارگردانهای تئاتر هنوز از فضای سیاسی کشور دورند و با نهایت دقت میکوشند / در مبارزه حاد سیاسی که کشور ما درگیر آنست/ جانب بی طرفی اختیار نمایند . از طرفی آزمودگان و نخبگان تئاتر ایران مثل جعفری ، خسروی و اسکویی ( شناخته شدگان حزب توده) کم کاری کرده اند . و از طرف دیگر چند نفر که انتخاب مناسب داشته اند ، به علّت گرایشهای سیاسی بر مسائلی انگشت گذاشته اند که مسائل عمده انقلاب نیست . مثل" کله گردها کله تیزها"نوشته برشت با کارگردانی ناصر رحمانی نژاد -
" خرده بورژواها "نوشته ماکیسی گورکی با کارگردانی ناصر یوسفی نژاد. - " شوایک در جنگ جهانی دوم" ن.شته برشت با کارگردانی فرهاد مجد آبادی ." . نویسنده/ تنها نمایش " تدارک خونبار عمو سام " نوشته حمید لیقوانی با کارگردانی ناصر نجفی و دو نمایش گروه تئاتر تهران -" طاغوت در صحنه" و" شیشه عمر" را، انقلابی و ضد امپریالیست و سیاسی تلقی میکند . و پیشنهاد میکند این نمایشها به جای سالن در مکان های عمومی مثل پارکها و مساجد محله های تهران و روستاها اجرا شود . در همه تحلیل ها مثل سینمای ایدئولوژیک ، موضوع و محتوا مهم است .

اما عواقب این نگاه بعد از سال شصت به کجا می انجامد ؟ به چند جمله غلامحسین ساعدی در مقدمه نمایشنامه
" اتللو در سرزمین عجایب " اکتفا میکنم :

تا شصت و هفت ایده ئولوگهای اسلامی کم کم آموختند چگونه لبها را بدوزند . وزارت اطلاعات کم کم همه مراحل صنعت سینما را از پای در آورد . فیلمساز و منتقد و برنامه ساز سینمایی به وجود آورد . بسیاری از مستقل ها سه راه داشتند و دارند.
1- همکاری با عوامل عقیدتی مذهبی و توجیه ضد ارزشها
2- جستجو برای راههای متفاوت مقاومت . گریز از موضوعات اجتماعی
3- سکوت و گوشه گیری از حرفه . روی آوردن به کارهای فنی سینما
به جایی رسیده ییم که وزارت اطلاعات با افتخار فیلم سیانور وماجرای نیمروز و سریال شهرزاد میسازد. و دویست منتقد سینمایی یک صدا جایزه بهترین فیلم را به فیلم ماجرای نیمروز میدهند.
فیلمهای الکن و رنجور و بی حرف فراوان به فستیوالها فرستاده شد . فیلمسازان بسیاری از کم گویی و بی حرفی و تاشدن خود روی خود، فرسوده شدند . کشتار عظیم شصت و هفت و سرکوب شدید فرهنگی، میدان خلّاقیت را در بست در اختیار کم دانشان اسلامی گذاشت. ایدئولوژی مذهبی درونی شد .
وضعیت تئاتر وخیمتر است . از شصت به بعد به کمک ایدئولوگهای رئالیسم سوسیالیسم، آثار کلاسیک دنیا با نام همان نویسندگان یا اقتباس، ضد ارزشهای طرح شده در نمایش را ارزش گذاری کردند. هیچگونه اعتراض ، سرکشی ، سوال درنمایشها نباید طرح شود . اطاعت محض ازدستورات مجّوز دهندگان، قبول تقدیر و قوانین دینی، حتا در بین ماتریالیستهای سابق حزب توده درونی شده است. بخصوص اگر به رابطه زن و مرد و انسان و جامعه بپردازیم .
. برای جا ومقام و ثروت، راهی جز تبلیغات دینی شده فرهنگ، گریزی نیست . مقاومت فرهنگی از نظر من شکسته است اما ادامه دارد . سینما و تئاتر در ایران، سخت در میان ضد ارزشها خرد شده است .
سینما امری سیاسی ست . اما کار سیاسی نیست . تئاتر امری سیاسی ست . اما کار سیاسی نیست.
سینماو تئاتر ایران نمیتواند از شرایط اجتماعی سیاسی، کنارگذاشته شود . هرچند میتوان از طریق فیلمهای نمایش داده شده و نمایش های بر صحنه به عمق فاجعه پی برد. کار هنری در هر رشته که کار کنیم متاثر از شرایطی ست که در آن زندگی میکنیم.
سینماو تئاتر ایران چون بقیه رشته های هنری نمیتوانست و نمیتواند از فجایعی که جامعه ایران را فرا گرفته کنار بماند . نه گفتن بسیار بسیار سخت است .
وای برمن
به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده خود را ؟
                 وای بر من !
کشتگاهم خشک ماند و یکسره تدبیرها،
گشت بی سود و ثمر.
تنگنای خانه ام را یافت دشمن، با نگاه حیله اندوزش،
وای برمن!  می کند آماده بهر سینه ی من تیرهائی،
که به زهر کینه آلوده ست.
پس به جاده های خونین، کلّه های مردگان را،
به غبار قبرهای کهنه اندوده،
از پس دیوارمن، برخاک می چیند.
وز پی آزارِ دلِ،  آزردگان،
در میان کلّه های چیده بنشیند،
سر گذشت زجر را خواند،
وای برمن!  در شبی تاریک از اینسان،
برسراین کلّه ها جنبان،
چه کسی آیا ندانسته گذارد پا ؟
از تکان کلّه ها آیا سکوت این شب سنگین،
(کاندران هر لحظه مطرودی فسون تازه می بافد) کی که بشکافد؟
یک ستاره از فساد خاک وارسته،
روشنائی کی دهد آیا !
این شب تاریک دل را ؟
عابرین ! ای عابرین !
بگذرید از راه من، بی هیچ گونه فکر،
دشمن من می رسد می کوبدم بر در،
خواهدم پرسید، نام وهرنشان دیگر.
وای برمن !
به کجای این شب تیره بیاویزم قبا ی ژنده ی خود را،
تا کشم از سینه ی پر درد خود بیرون،
 تیر های زهر را دلخون.
وای برمن !
اشعار: احمد شاملو. نیما یوشیج

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد