جامعه جهانی بر بستر یک گسست تاریخی حاصل تحول و تکامل بنیان های مادی و به تبع آن نمودهای ارزشی و تعاملی درون اجتماعی و بین انسانی، دگرگونی های اساسی را در نیاز و احتیاج و روندهای تامین و تضمین آن ها ایجاد کرده است. این فرایند که با شفاف سازی بسیاری از عملکرد نامتعارف قدرت های مسلط جهانی نمود یافته است؛ فضای انسانی و تعاملات اجتماعی را در خودخواهی ها و افزون خواهی های متفاوت با گذشته فرو برده که جامعه های انسانی را در التهابات مداوم برای اجتناب از دگرگونی و تغییرات الزامی سوق داده است. توقف و ابرام بر سازه های کهنه و قدیمی و واپسگرایی ایده ای و عملی،قادر به دفع و رفع نیاز و انتظار برآمده از تحول و تکامل نبوده؛ و برای گریز از آسیب های اجتناب ناپذیر آن، به التهابات مداوم محیطی و نفوذ و رسوخ در شیوه های زیستی عمومی، تغییرات اساسی را در جهت دهی معرفت و معیشت جامعه و انسان ایجاد کرده است. | |
آدمی در زیست متعامل خویش، ضعف خصلتی و ناتوانی ذاتی خود در برخورد با موانع و محدودیت های محیطی را با عصیان درونی و یا التهاب بیرونی بروز می دهد. راز اجتناب آدمی از بارزه های هویتی اصیل انسانی در تعاملات اجتماعی،در هویت یابی کاذبی است که اکتسابات محیطی به وی عرضه می دارند. پس وساوس و دسایس را راهبردی برای پیشبرد آمال و آرزوهای دست نیافتنی خویش، و به ابزاری برای هتک و هدم جامعه و انسان بکار می گیرد. این فرایند با نهادینه شدن بسیاری از عارضه ها ورذیله های تکرار مکررات حیات فاقد درک معنایی و مفهومی حقیقی پیوندهای الزامی و ایجابی اجتماعی فرا روییده و به شاکلۀ نمادین جلوه های کاذب و دروغین روابط و مناسبات اجتماعی انسانی مبدل می شوند. این روند، درک انسانی را در وی زایل و شور و شعور را در مسیر و مجاری تفرد و تجرد از رویش و پویش لازم برای در گیر شدن و زدایش ناروایی ها و ناکامی های مداوم زیست اجتماعی باز می دارد. بدینسان در یک التهاب و اضطراب مداوم با رویکردی منفعلانه و با تخریب و تکذیب نمودهای بالندگی و بایندگی جامعه و انسان، انسان بودن و انسانی زیستن را ملعبه نیات و تمنیات خود خواهانه و وهم و پندار و انگاره های بی بنیاد رسوب کرده در اذهان مغشوش و مغلوب ایمان و ایقان ناسوتی وملکوتی خویش می نماید. پس الگوهای منفی و قلبی را در پس نمودهای خودخواهانه و مزورانه آموزه های حیات خویش به راهبردی برای سیادت طلبی و برتری جویی های اسارت بار بکار می گیرد.
خودخواهی نمودی از آموزه های اکتسابی انسانی در تبادل و تبدیلات محیطی، برای پرکردن خلا حاصله از ناکامی و سرخوردگی مداوم انسانی در زیستی نامتعادل و نامطلوب می باشد. براین اساس در ترس و التهاب دایمی حریم انسانی را با خوی و خصلت طلب کارانه و مغرضانه می آلاید.خودخواهی در تناقض و تعارض رشد می کند و به عارضه ای هنجار شکن و ناسازگار با روند معمول و مرسوم جامعه و انسان مبدل می شود.در مناسبات و روابط اجتماعی خویش، همواره در انتظار از دیگران برای جبران اقدام و عمل ناکردۀ خود بسر برده و عملکرد دیگران را با نگاه تحقیرآمیز و طعنه و تخطئه و همچنین منفی نگری و منفی بافی ها خویش به هیچ می انگارد. از یک خود بزرگ بینی مزمن رنج برده و خود شیفتگی تباری و رویکردی را با خود یدک می کشد. پس به جای تعاملی سازنده و مفید برای تعالی و کمال، به تقابل و رویارویی با روندهایی که با ویژگی های نهادین وی همسو و همپو نیستند؛ روی می آورد. حسد و کینه از نمودهای بارز آن بوده و اصولا توفیق و تعالی دیگران را برنتافته و به تقابل و تخطئه آن روی می آورد. برای ارضای بلندپروازی های خودخواهانۀ خویش، تمامی اصول انسانی و ایمانی را نادیده انگاشته و یا آن را ابزاری برای تحقق اهداف فرومایۀ ذهن بیمار گون خود قرار می دهد. همین ویژگی است که وی را تشویق و ترغیب می کند که به جای همگی بنشیند،بگوید و تصمیم بگیرد و انتظار همراهی و همگامی بی چون و چرا نیز داشته باشد. چرا که برآمدگاه ایمانی و تباری و دانسته ها و یافته های خویش را فاقد نقد و غرض دانسته و سعادت و سلامت جامعه و انسان را در تحقق رسوبات فکری و شئونات اعتقادی خود می یابد. ممکن است؛ ظاهری معمول و مقبول داشته باشد؛ ولی درونی پرآشوب و پرتناقض با رویکردی ملتهب و حب و بغض را با خود یدک می کشد.
خود خواهی اگرچه از عزت نفس بی بهره است ولی از اعتماد به نفس مفرط و غیرقابل کنترلی برخوردار است که وی را تشجیع و ترغیب به رقابت های کور و بی هدف می نماید. خود خواهی تراکم انتظار و نیاز است؛ که ضعف نهادین آدمی قدرت تنظیم و مهار آن را از دست داده و از توان لازم برای تعدیل آن متناسب با فعل و انفعالات محیطی برخوردار نیست. پس بصورت یک امر نهادین نمود یافته که در روند شکل گیری ایده و باور آدمی در دام چالش و رویش تمایل و تجاهل گرفتار آمده است. بنابراین از انسجام فکری و عملی بدور بوده و با خود محوری ها و نکته گیری های فاقد معنا و مبنا،تلاش می ورزد فرد و جمع را در تمنیات خویش تحلیل ببرد. پس از مسئولیت های انسانی خویش برای فرگشت اجتماعی وازهمراهی با نمودهای متعارض با روندهای بیمارگون جمع و جامعه می گریزد. فاقد بهداشت روانی بوده و از قدرت نازلی برای همگرایی و همخوانی و یا تطابق و سازگاری با فرگشت های اجتماعی انسانی برخوردار می باشد. براین اساس همواره دیوار حائلی بین خود و دیگران می کشد تا توجیه گر رفتارها و کنش های نامتعارف وی در برخورد با مصالح و منافع جامعه و انسان باشد. سنجه های انسان خودخواه در برخورد با ارزش و اعتبار اجتماعی انسانی، در ارزش های کاذب نهفته در اکتسابات مجازی نهفته است. در برابر قدرت و مکنت کرنش کرده و مطلوبیت نگاه و منش خویش را با روندهای نامتعارب حاکم بر جامعه هماهنگ می نماید.
خودخواهی عادت به سبکی از زندگی است که در آن چارچوب های هدایتی و هویتی بر فرد و فردیت تاکید داشته؛ و گویایی و روایی روابط و مناسبات درون اجتماعی و بین انسانی را در ابهام و ایهام بی ثبات و ناپایدار قدرت و مکنت وانهاده است. اجتناب انسان ها از درک واقعی و حقیقی زیست جمعی، که در درک و فهم متقابل بهینه و انسانی نهفته است؛ و در بطن خود برابری و حقوق انسانی واقعا برابر را در امکان و اقدام اجتماعی در خود نهفته دارد؛ نیز ناشی از این عادت سترونی است؛ متکی بر آگاهی های کاذب، که حاکمان و قدرت مداران در پروسۀ طولانی حیات خویش در جامعه های انسانی نهادینه ساخته اند. این اکتساب و عادت همگرایی و زیست متعارف جمعی را در مناسبات دروغینی وانهاده اند؛ که در نهاد خود رویارویی و تقابل انسان ها را برای ارضا و تشفی بیمارگون خودخواهانه در خود جای داده اند.روندی که بر تملک و ملکیت هر چه بیشتر و تعدی و تجاوز به حریم زیست متعارف یکدیگر برای تراکم و انباشت ناروا و مخرب متکی می باشد. و مهمتر اینکه آن را امری عادی و معمول پنداشته؛ و برای توجیه و تاویل آن، از عناوین فاقددرک مبنایی و شناخت مضمونی همچون بروز نبوخ و استعداد انسانی بهره گرفته؛ و بی چون و چرا از آن دفاع می کنند. و جالب اینکه همین انسان ها مرگ و نیستی همنوع خویش را برای استمرار این روند نا انسانی و نا متعارف نادیده انگاشته و با بی تفاوتی خویش به نوعی مدافع آن در روابط و مناسبات اقتصادی اجتماعی محسوب می شوند.این عارضه بدخیم با دگردیسی های مداوم خویش تمامی ایده و عمل انسانی را در کام خود فرو برده؛ و به تحکیم و تمدید خود برای انهدام جایگاه و پایگاه واقعی و حقیقی انسانی مبادرت کرده است. رویه های اخلاقی نیز متاثر از این روند نامتعارف در ترحم و بذل و بخشش های کریمانه و حکیمانه، بجای اصلاح و ابداع اشکال نوین مراودات و مناسبات اجتماعی برای زدایش بنیان های خودخواهی و تعرض و تباهی انسانی،جای خوش نموده است. مشی و روشی که مناسبات سنگدلانۀ قدرت و مکنت را تائید و تثبیت می کند.
مناسبات خودخواهانه روندی فرسایشی را در برخورد با تحول و تکامل جامعه و انسان در خود دارد. چرا که با تکیه بر قدرت کاذب نهفته در پدیده های مجازی زیست جمعی، به انسداد مجاری بسیاری از خلاقیت ها و استعدادهای زنده و پویا روی آورده؛ و مشی قیم مآبانه و دیوان سالارانه را در ارتباط با جامعه و انسان اتخاذ می کند. از تحول و تکامل تغذیه می کند؛ ولی چون قادر به درک و هضم آن نیست؛ و یا با برآمد های نگرشی و منفعتی وی همراه نیست؛ تلاش بی سرانجامی برای حد و حصر و درک و وصل عمومی بدان را بکار می گیرد. زیرا نگاه خودخواهانه نمودهای ارزشی و بینشی را براساس ناتوانی و ضعف ذاتی خویش سنجیده و به رقابتی کور و مخرب روی می آورد.براین اساس از یک تلاطم فکری و عملی مداوم رنج برده و با ایجاد ناهنجاری های محیطی سعی در انتقال این روند بیمارگون به دیگران می باشد. وقتی که خودخواهی از نظر فکری و تعاملی با برآمدهای محیطی به بن بست می رسد؛ به نوعی نگاه وسواسی و سوءظن رو به تعمیق به عملکرد دیگران مبتلا می شود؛ که رویکردهای دیگران را برنتافته و به مقابله ویرانگر روی می آورد. پس با رفتاری متناقض و نامتعادل و همچنین گسل های لحظه ای و موقت و یا ایجاد فضای وحشت و هراس، تلاش می ورزد؛ دیگران را تسلیم خواسته های خویش نماید. این ویژگی را می توان در تمامی عرصه های اجتماعی از خانواده گرفته تا محیط کار و دیگر فضای تعاملی جامعه که همگی از آبشخور برآمدگاه خاص قدرت طبقاتی تغذیه می کنند؛ مشاهده کرد.
در تحول و تکامل جامعه و انسان که با رشد و توسعه نیاز و انتظار همراه است، نمودهای خودخواهانه نیز گرگونی پذیرفته و با روندهای نامتعارف محیطی توسعه یافته و تعمیق می شوند. این نمودهای نامتعارف و نامتوازن عموما محصول سازه های کهنه و فرسوده ای است که قادر به رفع نیاز و احتیاج برآمده از تحول و تکامل جامعه و انسان نیستند. پس توده های بی شکل و بدقواره ای شکل می گیرند با تمایل و تمنیات ویژه ای که نیاز جامعه و دیگران را در نیافته و برای فرار از فوبیسم فروپاشی و اضمحلال، با تکیه بر پدیده های مجازی و صوری حیات اجتماعی انسانی،روند های نوین ارضا و ابقای تمایلات خودخواهانه را درپیش می گیرند. این ویژگی موجد ناامنی های محیطی از جمله ناامنی های اقتصادی و معیشتی می باشد؛ که محرک و مقوّم خودخواهی های عمومی بوده و افسار گسیخته حدود و حضور وسیع و همه جانبه اش را بر حیات عمومی می گستراند. فرایندی که اراده و عزم جامعه را در پدیده های مجازی و صوری اکتساب و امتیاز وانهاده و روند تبیین و تکوین بنیان های نوین سازه های اقتصادی اجتماعی را با چالش جدی مواجه می سازد. روندی که مدنیت و دستاوردهای مبارزات مدنی را در هوی و هوس های کودکانه و جاهلانه عده ای خودخواه و خود شیفته در خود فرو بلعیده و قدرت و پتانسیل انقلابی و اصلاحی نهادهای مدنی را در محدودیت های سازه های کهنه و مسلط از دستیابی به اهداف اجتماعی انسانی باز داشته است.اگر چه این فرسودگی سازه ای با ظرفیت محدود و محصور خویش یک گسل و فرسایش گسترده ای راایجاد خواهد کرد؛ که آسیب های شکننده و تعیین کننده ای را در آینده نزدیک متوجه عوامل و عناصر متکی بر اکتساب و امتیاز خواهد نمود.
در واپسگرایی و در نگاه دینمدارانه به حیات اجتماعی انسانی، خودخواهی از بعد و وسعت بسیار بیشتری برخوردار است. چرا که با نگاه تجریدی و انتزاعی به روندهای متکاثر اجتماعی، از درک و عظمت پیوند و همبستگی عمومی ناتوان بوده و در بدفهمی و نافهمی بسیاری از روندهای تحولی و تکاملی، همواره دورنمای نامطمئنی را در برابر خود می بیند؛ که حیات و مماتش را نشانه رفته است. براین بی ثباتی ایده و عمل، حیات سست و بی بازده خویش را بنا نهاده؛ که وی را تحریک و تشجیع می کند؛ تا خود را بجوید و چارچوب زیست فردی و خانوادگی اش را با فقر و فاقه دیگران غنا ببخشد. یکی از معضلات کنونی جامعه های انسانی واپسگرایی و یا تکیه بر سازوکارهای کهنه و فرسوده ای است که ظرفیت و توان لازم برای دفع و رفع موانع رشد و بالندگی جامعه و انسان را ندارند. این ویژگی دورنمای نامطمئنی را در برابر انسان ها گشوده است که تعاملات درون اجتماعی را در خودخواهی های مفرط و افزون خواهی های افسارگسیخته رها ساخته است. در جامعه های دین زده عوام گرایی و وسعت دامنۀ خرافه ها و توهمات در تعاملات اجتماعی، تمامی پتانسیل اجتماعی انسانی را در بیراهه ها و کجراهه های حیات اقتصادی اجتماعی هدر داده، و در فقر معرفت و معیشت بدنبال مفری جهت گذر از رنج و تعب زندگی است. این روند با افزایش ناامنی های محیطی، گسترۀ خودخواهی و افراط گرایی در ورود به حریم زندگی دیگران برای مبادای نامطمئن حیات خویش را وسعت بخشیده است. ولی برآمدگاه تمامی گرایشات افراطی کنونی در تعاملات اجتماعی انسانی، نهادینه شدن آگاهی های کاذبی است؛ که توده ها را در قبول و پذیرش این روند های نامتعارف و نامعقول به اسارت گرفته است. فرایندی که فضای زیست انسانی را در ترادف با تنازع بقای دنیای وحش وانهاده؛ وبا قدرت اکتساب و امتیاز، حقوق طبیعی و اجتماعی انسان ها را در تمایلات و تمنیات فاقد مبنا و معنا فرو بلعیده است.
در گرایشات نهادین خودخواهانۀ انسانی، بیان و گمان تاثیرات تحول و تکامل دانش و فن، بار دیگر در تعبیر و تاویل های گنگ و مبهم سوق یافته اند. روندی که تغییر و دگرگونی الزامی محیطی را با موانع و مشکلات جدی مواجه ساخته است.فیلسوفان و نخبگان فکری نیز با گرفتار آمدن در دام ترفندها و بازی های سیاسی عوامل قدرت های مسلط جهانی، با تعبیر و تاویل رویکرد های جهانی به جای تاکید بر تغییر و دگرگونی های الزامی، گوی سبقت را از یکدیگر ربوده اند. این ویژگی مبین آن است که شفاف سازی ها و صراحت و روشنی حاصل تحولات تکنیکی تحت الشعاع تمایلات نهادین خودخواهانه و همچنین توقف در سازه های کهنه و فرسوده اقتصادی و سیاسی قرار داشته که از درک ضرورت های الزامی نیاز و احتیاج کنونی جامعه های انسانی باز مانده است. بر بستر این ضعف اساسی و مهم، قدرت های مسلط با تلاشی همه جانبه برآنند که شفاف سازی های اجتناب ناپذیر تکامل دانش و تکنیک را در راستای درک و فهم نوینی هدایت کنند که به تسلیم و سازش با هژمونی و سرگردگی سلطه طبقاتی کنونی روی آورند. براین اساس است که با التهابات مداوم محیطی و اجتناب از الزامات حقیقی جامعه های انسانی،اندیشه و عمل را در تفسیر، و تعبیر و تاویل های روزمره و حدود و حصور روندهای ملتهب روزافزون محیطی وانهاده اند. این روند فرصت و اغتنام لازم را به قدرت های فائقه جهانی خواهد داد تا با بازسازی ونوسازی امکانات لازم جهت انشاء و القای هژمونی و سلطه خویش بر جامعه جهانی اقدام نمایند.
نتیجه اینکه: جامعه جهانی بر بستر یک گسست تاریخی حاصل تحول و تکامل بنیان های مادی و به تبع آن نمودهای ارزشی و تعاملی درون اجتماعی و بین انسانی، دگرگونی های اساسی را در نیاز و احتیاج و روندهای تامین و تضمین آن ها ایجاد کرده است. این فرایند که با شفاف سازی بسیاری از عملکرد نامتعارف قدرت های مسلط جهانی نمود یافته است؛ فضای انسانی و تعاملات اجتماعی را در خودخواهی ها و افزون خواهی های متفاوت با گذشته فرو برده که جامعه های انسانی را در التهابات مداوم برای اجتناب از دگرگونی و تغییرات الزامی سوق داده است. توقف و ابرام بر سازه های کهنه و قدیمی و واپسگرایی ایده ای و عملی،قادر به دفع و رفع نیاز و انتظار برآمده از تحول و تکامل نبوده؛ و برای گریز از آسیب های اجتناب ناپذیر آن، به التهابات مداوم محیطی و نفوذ و رسوخ در شیوه های زیستی عمومی، تغییرات اساسی را در جهت دهی معرفت و معیشت جامعه و انسان ایجاد کرده است. تلاشی که تمامی امکان و اقدام خود را برای نهادینه سازی شور و شعور عمومی در راستای سرسپردن به خواست و نیات خود خواهانه و رذیلانۀ قدرت های مسلط جهانی بکار گرفته است. فهم و درک عمومی نیز که با آگاهی های کاذب و نهادین القایی طبقاتی همراه می باشد؛ تحت تاثیر این التهابات مداوم و با تعبیر و تاویل های روزمره و محدود خویش از ضرورت های الزامی تغییر و تحول جامعه و انسان فاصله گرفته است. این امر فرصت و اغتنام لازم برای سلطه گران جهانی در راستای تقویم و تدوین اسناد نوین بردگی طبقاتی رافراهم نموده؛ که جامعه های انسانی را هرچه بیشتر در خودخواهی ها و افزون خواهی های بی بدیل و افسارگسیخته هدایت کرده است. این فرایند نه تنها دامنۀ فقر و محرومیت را گسترده است؛ بلکه مدنیت و نهادهای مدنی برآمده از حاصل مبارزات انسان ها را در محدودیت های اصلاح و ابداع وانهاده است. پس اراده و عزم قدرت های مسلط جهانی برای درهم کوبیدن تمامی اهتمام و جد و جهد نیروهای مترقی و مبارزات مردمی در راستای القاء و تحمیل فرامین ناانسانی شان می باشد. درک و فهم این امر مبرم و حیاتی، می تواند راهگشای بسیاری از تنگناهای مبارزاتی باشد که اکنون در بیراهه ها و کجراهه ها، از تاثیر موثر خویش در زدایش ترفندها و مکر و حیلۀ قدرت های سلطه و استبداد باز مانده است.
اسماعیل رضایی
پاریس
23 /08 /2017
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد