logo





هنر همه‌ی مردانِ امام راحل

يکشنبه ۴ تير ۱۳۹۶ - ۲۵ ژوين ۲۰۱۷

س. حمیدی

اینک حضرت آقا در مناسبت‌های ویژه‌ی خودشان، شاعران را گرد می‌آورد و احسنت و مرحبا نثارشان می‌کند. حتا سینماگران خودی نیز از لطف و مرحمت آقا جا نمی‌مانند. در همین گپ و گفت‌ها، آقا دوست صمیمیِ اخوان ثالث و جلال آل احمد معرفی می‌شود تا همه بفهمند که اگر سیاست نبود الآن جای اخوان را در شعر و شاعری گرفته بود. حضرت آقا به تازگی یاد گرفته‌ است که چه‌گونه بر کتاب نویسندگان غیر نفوذی، تقریظ بنویسد. تقریظ‌های او بر این کتاب‌ها خود کتابی است که همه می‌توانند بدون اینکه بخندند، آن‌ها را بخوانند. اما تقریظ‌های حضرت آقا به حتم در تاریخ باقی می‌مانَد همانند شمایل مبارک‌شان./
روزی که امام راحل فیلم گاو را ستود، هواداران هنرمندش از شادی در پوستشان نمی‌گنجیدند. چون معلوم شد که او به سینما علاقه دارد و حتا فیلم می‌بیند. ولی واقعیت حکایت از آن داشت که او فضای سیاه و سفید و نه رنگی فیلم گاو را پسندیده بود. به خصوص آنکه در این فیلم برخلاف فیلم‌های متداولِ سینمای ایران، زنان در پوششی از حجاب و چادر ظاهر می‌شدند.

امام راحل متأثر از رشد و عمق جنبش، در حرف زدن و منبر رفتن کم نمی‌آورد. چنانکه با حرف زدن، سفارت آمریکا را به تصرف در آورد و قرار شد که همگی هر چه فریاد دارند سر آمریکا بکشند. فقط فریاد؛ همین. چون فهمیده بود که "امریکا هیچ غلطی نمی‌تواند". حتا ضمن منبر رفتن از سرمایه‌دار و فئودال برائت می‌جست. ولی آنگاه که نویسندگان و هنرمندان برای ارایه‌ی آثار خویش فضای آزادانه‌ای را می‌طلبیدند، بر سرشان داد می‌‌زد و به نوچه‌های خیابانی خویش دستور می‌داد که: "بشکنید این قلم‌ها را".

امام راحل هرچند عمرش را به کسی نداد، ولی سرآخر به ملکوت اعلا ( مثل بستنی فرد اعلا) پیوست. اما فردای رحلت او همه دریافتند که ای دل غافل امامشان شاعر هم بوده است و آنان نمی‌دانستند. آن هم غزل گفتن به زبان فارسی روانی که مردم هرگز از او نشنیده بودند. متأسفانه او هیچ‌گاه با همین زبان سلیس سخن نمی‌گفت تا همه به فارسی‌دانی او حسرت بخورند. با این همه نمی‌دانم چرا عده‌ای پای شهریار را به میان می‌کشیدند؟ لابد خود شهریار از سر صدقه و خیرات صلاح کار خود را در آن دیده بود که دفتر شعرش را به این و آن بسپارد که به نام خودشان به چاپ برسانند.

از افاضه‌ها و افاده‌های دینی و سیاسی امام راحل "صحیفه‌ی نور"ی در بیست و دو جلد بر جای ماند که پس از او به کار کارگزاران جمهوری اسلامی آمد که در قفسه‌ی اتاقشان از چیدمان آن لذت ببرند. حتا وقتِ مصاحبه با خبرنگاران، کله‌شان مفاخره‌آمیز جلوی جلدهای صحیفه‌ی نور رژه برود.

صادق طباطبایی از همراهان امام راحل بود که خیلی زود به قدرت راه یافت و خیلی زود هم از جمع تازه مسلمان‌های جمهوری اسلامی جا ماند. او پس از برکناری از اقتدار حکومتی، هنردوستیِ دایی خود موسا صدر را در مصاحبه‌‌های خویش تبلیغ می‌کرد تا هم خودش را تسلی بدهد و هم به در بگوید که دیوار بشنود. همچنین او در مصاحبه‌هایش چهره‌ای دموکرات و دوست‌داشتنی از موسا صدر ارایه می‌داد. چون دایی جان عزیزشان پیش از انقلاب همواره نصیحت‌اش می‌کرد که موسیقی ایرانی بیاموزد و آنگاه که او در آلمان به سر می‌برد سفارش‌اش می‌نمود که موسیقی مدرن غربی یاد بگیرد. او از کرامات موسا صدر چنان سخن می‌گفت که آدم به روزگار او غبطه می‌خورد. چون گویا در مسافرتش به آلمان غذای رستوران‌های آنجا را نجس نمی‌دانست و در لبنان هم به راحتی با مسیحیان سر یک سفره می‌نشست.

اما صادق طباطبایی که عامه‌ی مردم او را صادق خوشگله می‌نامیدند نمی‌توانست بفهمد تمامی این‌ها به لبنان و آب و هوای مدیترانه‌ای آن باز می‌گردد و در هوای خشک و بیابانی ایران خودمان، به هیچ‌وجه از این خبرها نیست.

اکبر رفسنجانی هم همواره دوست داشت که خود را هنرمند و نویسنده‌ای آزاداندیش جا بزند. چنانکه پیش از پیدایی جمهوری اسلامی، هنر خود را در رونویسی از دست فریدون آدمیت به کار گرفت، چنان "امیرکبیر"ی در آشپزخانه‌اش بار گذاشت که از بو، طعم و رنگش لب و لوچه‌ی همه، از اندرونی و بیرونی راه افتاده بود. به هر حال او در همین کتاب زودتر از دیگران حساب بهاییان را کف دستشان گذاشت.

رفسنجانی پس از انقلاب که بساط جنگ و مبارزه با "صدام یزید کافر" راه افتاد، راهی کره‌ی شمالی شد تا از کافری خودمانی برای دفع مسلمانی غیر خودی سلاح بستاند. کره‌ای‌ها که فهمیدند از سرتاسر دنیا دوستی همانند جمهوری اسلامی یافته‌اند، حضور مهمانان‌شان را قدر دانستند و مهمانی‌هایی برای ایرانیان راه انداختند که نگو و نپرس. آن‌وقت اکبر رفسنجانی را به همراه "هیأت همراه" برای تماشای هنر بالرین‌های کره‌ای به سالن مجللی بردند. اما بنا به شهادت او در کتاب سال‌های بحران همگی از سالن بیرون آمدند. با این احوال او در کتاب‌ خاطرات‌اش هنر بالرین‌های کره‌ی شمالی را، نادیده تحسین می‌کند. تا همه بفهمند که در جهانی از هنرمندی، از درک هنر چیزی کم نمی‌آورد. چنانکه در خاطرات‌اش، هم باله را می‌ستاید هم بالرین‌‌ها را.

ضمن آنکه دور و ور امام راحل و اکبر رفسنجانی درس‌خوانده‌هایی از دانشکده‌ی هنر و معماری کم نبودند. ولی آن‌ها نیز همانند هنرمندان دیگر جمهوری اسلامی یاد گرفته بودند که از بام تا شام درس و مشق خود را در سیاست (و شاید هم در هنر) با مؤتلفه‌چی‌های حاکمیت دوره کنند. لابد آنگاه که از سر هنرمندی به نقاشی روی می‌آوردند در تابلوهایشان انحناهای هنری قد و بالای مؤتلفه‌چی‌ها بیش‌تر به کارشان می‌آمد. قطرِ شکم، دورِ باسن و تابِ گردن. کش و قوس‌هایی به‌تر از این نمی‌شد دید. فقط دست قدرت‌مند هنرمندی را می‌طلبید که این همه را بنگارد و چیزی کم نگذارد.

محمد خاتمی موقعِ اقتدارش خود را در هنرمندی یک سر و گردن از همه بالاتر می‌دید. ولی او شیوه و شگرد دیگری برای ابراز هنرنمایی خویش برگزید. چون از اقصا نقاط کشور کسی را می‌جست تا کار غیر آکادمیک او را در موسیقی و آواز برای این و آن الگو بگذارد. در همین راستا جشنواره‌هایی نیز راه ‌انداخت تا از هنر کسی که او را در روستاها یافته بود، همه را به شگفتی بکشاند. از آن پس عده‌ای نیز سوی ده‌کوره‌ها راه افتادند و هر آوازخوانی را که با لباس محلی جستند، جهت دریافت جایزه‌ای از جشنواره‌های جمهوری اسلامی، به تهران آوردند. یعنی موسیقی مدرن و علمی کشک. دانشکده‌های موسیقی و هنر نیز هکذا. خب این هم نوعی مبارزه با هنر بود که اصلاح‌طلبان نوکیسه از آن برای طرد و نفی موسیقی علمی بهره می‌گرفتند.

محمد خاتمی گفتنی‌ها را موقعی گفت که مخالفان خود را در خیابان دید. همچنان که جوانان معترض به نتایج بازی‌های فوتبال را اوباش و اراذل نام نهاد. او علی‌رغم اینکه علوم تربیتی خوانده بود، نمی‌توانست بفهمد جوانان این کشور اگر اوباش و اراذل هم باشند، در مکتب آموزشی جمهوری اسلامی تربیت شده‌اند.

با این همه حساب هنرِ علی خامنه‌ای از همه‌ی هنرمندان دولتی یک چارک و نصفی بالاتر است. بی‌شک هر بنده خدایی که رهبر شد باید از همه برتر باشد و بالاتر بنشیند. او نه تنها خودش غزل می‌سراید بل‌که رییس دفترشان هم همانند خود آقا در غزل یگانه‌اند. یعنی از بام تا شام مقابل هم می‌نشینند و برای قد و بالای همدیگر غزل می‌سرایند. جای محمود و عنصری خالی، یا شاید هم محمود و ایاز. چون ایاز بود که خط و خالش آقامحمود را از راه به در برده بود. علی‌اکبر ولایتی هم به نیابت جورِ آقا را در انجمن قلم پذیرفته است تا پیام‌رسان "الطاف حضرت آقا" به گروه شاعران و داستان‌نویسان انجمن باشد. بی‌شک او از حقوق صنفی انجمن، نزد "آقا" دفاع می‌کند تا همه بتوانند همه‌ساله به حج و عتبات عالیات مشرف شوند.

جدای از محمدی گلپایگانی و علی اکبر ولایتی، غلام‌علی حداد عادل هم از حضور در جمع فرهنگی آقا بی‌نصیب نمی‌ماند. چون او هم یاد گرفته است که به نیکی غزل بسراید و حتا مهم‌تر از آن قرآن و کانت را توأمان ترجمه کند. جمعی که به درستی گروه ایشان را "اصحاب‌ِ اربعه" نام نهاده‌اند. دایرة‌المعارف متحرکی که گویا در قرن بیست و یکم شکل گرفت.

اینک حضرت آقا در مناسبت‌های ویژه‌ی خودشان، شاعران را گرد می‌آورد و احسنت و مرحبا نثارشان می‌کند. حتا سینماگران خودی نیز از لطف و مرحمت آقا جا نمی‌مانند. در همین گپ و گفت‌ها، آقا دوست صمیمیِ اخوان ثالث و جلال آل احمد معرفی می‌شود تا همه بفهمند که اگر سیاست نبود الآن جای اخوان را در شعر و شاعری گرفته بود. حضرت آقا به تازگی یاد گرفته‌ است که چه‌گونه بر کتاب نویسندگان غیر نفوذی، تقریظ بنویسد. تقریظ‌های او بر این کتاب‌ها خود کتابی است که همه می‌توانند بدون اینکه بخندند، آن‌ها را بخوانند. اما تقریظ‌های حضرت آقا به حتم در تاریخ باقی می‌مانَد همانند شمایل مبارک‌شان./



نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد