مهر افشاندى
براى كوتوله هاى عاشق
قصه گفتى
سيبى
از درختِ حادثه
گاز زدى
و به خوابِ عشق
فرو رفتى
*
روزى را
به شب سپردى
و
شبى را
به روز كشاندى
در اين كلبه
لختى
خستگى در كردى
و درست ، هم اينجا
در كنار من
دو قطره اشك
به جاى گذاشتى
و
رفتى
*
اينك
من مانده ام
در سايه اى
از درختِ حادثه
چشمانم
به سياهى
خو ميكند
و سرنوشت
شايد
نه در هيأتِ يك پرنس
كه در قامتِ كوتوله اى
به سراغم آيد
پاريس - ژوئن ٢٠١٧
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد