برگ ها در پاییز
خوب تر می دانند
دوستت دارم را ،
با چه حالی گفتم ....
***********
دست دردست ِ نسیمی گفتم :
"پیش از آن کز نفست ، مفرش ِ خاکی گردم،
ببرم سوی بر و بام و درش !
شاید از پنجره ای
روزنه ای
بیند او گردی و برگی
شده از شاخه جدا
ساقه سستم؛ بربایم ز هوا !...
رفته نا رفته به باد،
با رگ ِ بارش ِ تندی، به نشیب افتادم ...
*************
نو بهار ِ دل و جان !
عصر پاییزی ِ روزی زرین
کآفتاب از سر ِ برگان ِ زر اندودۀ تر می گذرد،
پا برهنه ، خوش و سرمست و رها،
گر هوس در قدمی بر سر ِ برگی داری
خش خش ِ خامش ِ من را ز یکی می شنوی
پنجه گسترده ظریف،
تا دهد بوسه بر آن پای لطیف
ــ گرچه در مقدمت این بوسۀ آخر باشد
بشکند هر رگ او
بگسلد از خود و در هستی ِ دیگر باشد ــ ....
محمد بینش (م ــ زیبا روز)
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد