logo





محروم ومحکوم

(در گرامیداشت هشت مارس)

سه شنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۵ - ۰۷ مارس ۲۰۱۷

اسماعیل رضایی

یکی از موانع اساسی و اصلی جامعه های انسانی در برخورد با حقوق اساسی و حیاتی زنان، غلبه برخی از نمودهای فرهنگی با بار سنت و عادت است که به صورت نهادین و تابوگونه روند مبارزۀ زنان را با چالش رو برو ساخته است. عادات و سننی که به باور غالب بویژه در جوامع عقب مانده در آمده؛ که حربه های مبارزاتی زنان را با موانع و ناکامی مواجه می سازد. با تکیه براین باورهای عادت گونه و سنتی است که در بسیاری از جوامع، روابط و گزینش های زنان حتی روابط خانوادگی در جامعه با اجازۀ مرد ممکن می گردد.
تعامل در زیست اجتماعی امری الزامی و ایجابی می باشد.اما زیست متعامل با تاثیرپذیری مداوم از فعل و انفعالات درون اجتماعی و بین انسانی، و همچنین متاثر بودن از عادات و سنن بجا مانده از گذشته، همواره از روند معمول و مرسوم خود دور می گردد.این ویژگی و نوع نگاه آدم به همنوع و همزاد خویش که عموما بار معیشت و به تبع آن معرفت و تعقل را یدک میکشد؛ در روند تعامل و همچنین تکامل زیست عمومی نقش بسزایی دارند.وابستگی آدمی به یکدیگر در یک نظام مندی خاص اجتماعی، برای رفع نیازهای مادی و معنوی خویش، روند پویایی و پایایی روابط و مناسبات اجتماعی را تامین و تثبیت می کند.دینامیسم ارتباطات بین انسانی به درک متقابلی وابسته است؛ که بسیاری از هنجارها و عادات و بدعت های زیست جمعی بدان پایه و مایه می بخشند. هر چه قدر آدمی در حدود و حصور معرفتی و معیشتی گرفتار آید؛ درک متقابل و فهم زیست متعامل با محدودیت و شکنندگی صعب و دشواری مواجه می گردند.

در تعاملات اجتماعی بسیاری از رویکردهای نهادینۀ گذشته، نقش بارز و اساسی را در مراودات و تعاملات انسانی بازی می کنند. عادات و سننی که همواره به نمودی بازدارنده و حائل بین عناصر اجتماعی بویژه عوامل جنسیتی نقش مهم و شاخصی را بعهده دارند. براین اساس خط فاصل و متمایزی بین زن و مرد ترسیم نموده و ازبیان واقع وملموس حیات اجتماعی انسانی می گریزد. ارثیه های شومی که جامعه های انسانی را از توان و پتانسیل نیمی از جامعۀ انسانی بی بهره ساخته و یا با بهره گیری تبعیض آمیز و کالا گونه؛ آن را از مشارکت واقعی و حقیقی برای ساختن و شدن جامعه همپای جنس مذکر باز می دارند.این نمودهای نامتعارف محصول درک وارونه از مفاهیم و ارزش هایی است؛ که بار معنایی و هویت انسانی را در پس اکتساب و احتساب انباشته ها و انگاشته های فاقد اصالت و ثبات در روابط و مناسبات اجتماعی نهفته است؛باز می گوید. دراین ویژگی انسان همانند ابزار و کالا است که بایستی بستر ساز منفعت و مصلحت حداکثری باشد.حاکمیت نهادین چنین نگاه سخیف و پلیدی پیوندهای الزامی و همگامی اصولی درون اجتماعی را در بهره کشی و بهره دهی لذت گون و کاذب هدایت می کند.

بحث حقوق انسانی همواره یکی از دغدغه ها، مجادلات و محاورات مداوم جامعه های انسانی بوده است. ولی همواره این حقوق متصوربا حضور و حدوث سنت و قدرت از مفهوم واقعی و اصیلش تهی گردید؛ و به ابزاری برای تشفی و تراضی امیال و تمنیات واپسگرایی و حاکمیت زر و زور بوده است. این ویژگی حریم امن انسان ها را آلود و دخالت و شقاوت را برای کامجویی های شهابگون و فاقد شور و شعور اصیل و پاک در روابط و مناسبات درون اجتماعی و بین انسانی نهادینه ساخت. در این انفکاک و انشقاق بی بدیل، آنکه به عامل تامین و تضمین بار معیشت در جامعه و خانواده نمود یافت؛ بعنوان رهبر، هادی و سکاندار گذر حیات فرد و جمع تثبیت شد . این تقسیم کار ناقص و ناقض اگر چه در گذر زمان و تحول و تکامل جامعه و انسان مبنا و اشکال نوینی یافت؛ ولی سنت های سیادتی و ریاستی مرد سالار با برخی تعدیلات و تبدیلات سطحی و روبنایی حاکمیت بلامنازع خویش را تداوم بخشید. برتری و هژمونیت مردانه در پس واپسگرایی و قدر قدرتی مناسبات نامتعادل و نامتوازن اکتسابات بی ثبات و ناپایدار محیطی، حقوق اساسی و انسانی بخشی از جامعه را نادیده انگاشت. و در نهایت این مرد بود که با اتکا بر سنت و مکنت بر سرنوشت زن مسلط شد و بر حقوق نابرابر تائید و تاکید ورزید.

استمرار تعدی به حقوق اساسی اقتصادی اجتماعی زنان، و آگاهی و بیداری آن ها همگام با رشد و تعالی دامنۀ علم و فن،زمینه مبارزه برای احقاق حقوق انسانی و اجتماعی را فراهم نمود.اما دو مانع مخرب و هادم همواره در برابر این مبارزات موضع خصمانه داشته و آن را به چالش کشیده است. یکی واپسگرایی دینی که زن را ضعیف ترین حلقه رابط و ضابط اجتماعی قلمداد کرده و آن را وسیله ای برای تشفی تمایلات و زاد و ولد دانسته و در حد و حصار خانواده به اسارت گرفته است. چرا که در فرهنگ واپس مانده دینی این صرفا مرد است که توانایی تامین معیشت و اداره خانواده را دارا می باشد. و براین اساس زن از نظر اقتصادی تابع فرامین و موازین معیینه مرد بوده و بایستی با هرگونه تعدی و تضییع حقوق انسانی سازگار شده و از بیم و هراس فردای نامطمئن با جور و جفا کنار آید. چونکه در واپسگرایی دینی هویت زنانه، فاقد اصالت و رسالت واقعی در پیوند با سازه ها و شاخصه های تحولی و تکاملی جامعه و انسان می باشد.پس تحت قیمومیت مردانه قادر به ادامه حیات بوده و در صورت تخطی از فرامین مردانه بایستی مورد عتاب و خطاب و سرزنش و خشونت جسمی و روحی قرار گیرد. در آمیختن خرافه های دینی با روابط و مناسبات خانوادگی، روند سلطه گری مرد بر سرنوشت زنان را تسهیل کرد. چرا که خرافه های دینی همواره سمت و سویی برای تحکیم و تثبیت ناواقع و غیر مرسوم مناسبات و مراودات اجتماعی برای احیا و حفظ عادات و سنن نهادین را در خود دارد. ضمن اینکه خرافه های دینی روند سلطه گری حاکمیت دین سالار را تسهیل و مجاری اهتمام و اعتراض عمومی برای دستیابی به حقوق اساسی انسانی را سد می کند.

حاکمیت نظام سلطه سرمایه نیز دیگر مانع اساسی کنونی در تحقق حقوق اساسی و واقعی زنان در عرصه های تعاملات اجتماعی محسوب می شود. چرا که بارزه های هویتی نظام سلطه سرمایه بر بهره گیری کالا گونه از تمامی عناصر محیطی برای کسب سود حداکثری بنا شده است. پس از زن در مناسبات سرمایه ای برای بهبود و تسهیل اهداف متعدی به حقوق اجتماعی انسانی بهره گرفته و در مناسبات کاری ضمن بهره گیری از توانمندی های فکری و عملی زنان برای پیشبرد اهداف خود، از هیچگونه تبعیض و تحقیر ویا نگاه کامجویانه از زنان فرو گذار نمی کند. اگر چه با مبارزات پیگیر زنان در عرصه های اقتصادی اجتماعی، تعدیلاتی در مناسبات ظالمانه درون اجتماعی صورت پذیرفته است؛ ولی همچنان عرصه های عمومی اجتماعی مردسالارانه باقی مانده و زنان بیشتر در عرصه های خصوصی امکان نمود و بروز استعدادها و توانمندی های خود را دارند. اکنون عموما در اکثر جوامع، خانه داری، زاد و ولد و پرورش کودکان، نظافت و حراست از خانواده و نگهداری از سالمندان و بیماران فرصت و توان زنان برای بروز توانایی های واقعی و مفید را از آن ها گرفته است. برای اساس است که مشارکت واقعی زنان در بافت و ساخت جامعه در سطح حداقلی باقی مانده است. با تحکیم نهادین قواعد و قوانین سلطه گری سرمایه و پیوند آن با واپسگرایی دینی، اکنون زنان در سطح جهانی در عرصه های خصوصی و عمومی حداقل کارها را انجام داده و مسلما با داشتن درآمد حداقلی جهانی و در اختیار داشتن بخش کوچکی از دارایی های جهان، قادر به تاثیر گذاری لازم در روندهای تبعیض گونه و مردسالارانۀ حاکم بر سازه های جهانی برای احقاق حقوق واقعی خویش نیستند. ضمن اینکه بیسوادی شایع و حداکثری در بین زنان و محرومیت بسیار بالای دختران از آموزش ابتدایی در سطح جهانی از ره آوردهای شوم سلطه گری سرمایه و واپسگرایی دینی است که روند مبارزاتی زنان را برای احقاق حقوق حقه شان محدود و محصور می سازد.1

حق ازدواج آزاد و آزادی گرایشات مذهبی با توجه به حاکمیت مرد سالارانه در نظام های غالب کنونی از زنان سلب شده است. در اکثر جوامع حق سرپرستی کودک و حق طلاق از زنان دریغ شده است. این ویژگی ضمن محدود کردن زنان در ادارۀ عمومی جامعه از بازتاب های آزادانۀ آنان برای تاثیر موثر بر فرایند تعاملی و تکاملی جامعه و انسان ممانعت می کند. چرا که از انتخاب شدن محروم و در گزینش ها و گرایش های مورد لزوم با محدودیت های بسیاری همراه است. پس از امنیت اجتماعی لازم برای بالیدن و شدن محروم بوده؛ و صرفا با الطاف و قیمومیت مردانه و زیر چتر حمایتی و حراستی مرد سالارانه بایستی ببالد وبیاساید. همدلی، همراهی، همسویی و برابری زنان و مردان در نظام سلطه سرمایه و واپسگرایی دینی امری صوری و دروغین بوده؛ و فاقد هرگونه مبنای اصولی و انسانی می باشد.چراکه در نظام تبعیضی حاکمیت مردسالارانۀ واپسگرایی دینی و سلطه گری سرمایه، همواره ضعف و ناتوانی مردانه در ادارۀ امور اجتماعی کمرنگ و بیرنگ جلوه گر شده وبا دیدۀ اغماض بدان نگریسته می شود. ولی ناتوانی های زنانه برجسته و به خصایل و ویژگی های زنانه مربوط و مرتبط می گردد. چرا که به زعم آن ها تفوق و برتری مردانه امری ذاتی و حقیقی است که به عملکرد مردانه مصونیت و مشروعیت می بخشد. براین اساس است که خشونت برعلیه زنان حتی در پیشرفته ترین جوامع امری رایج و بارز بوده و عکس العمل جامعه در برابر آن عموما منفعلانه است. مبارزه برای این ساختار معیوب و مقلوب از وظایف اصلی و اساسی نیروهای مترقی و زنان مبارزی است که امروز به درک روشن و فهم لازم از عملکرد ناانسانی سلطه گری سرمایه و واپسگرایی دینی نایل آمده اند.

یکی از موانع اساسی و اصلی جامعه های انسانی در برخورد با حقوق اساسی و حیاتی زنان، غلبه برخی از نمودهای فرهنگی با بار سنت و عادت است که به صورت نهادین و تابوگونه روند مبارزۀ زنان را با چالش رو برو ساخته است. عادات و سننی که به باور غالب بویژه در جوامع عقب مانده در آمده؛ که حربه های مبارزاتی زنان را با موانع و ناکامی مواجه می سازد. با تکیه براین باورهای عادت گونه و سنتی است که در بسیاری از جوامع، روابط و گزینش های زنان حتی روابط خانوادگی در جامعه با اجازۀ مرد ممکن می گردد. این ویژگی عامل و بانی بسیاری از تبعیضات و تضییقات حقوقی و اجتماعی بر علیه زنان است که در تحکیم و استمرار حاکمیت مرد سالارانه نقش اساسی را بازی می کند. بنیان های این روند نامتعارف بر بافت و ساخت و بسیاری از اکتسابات محیطی نهفته است که بارزترین آن عدم استقلال اقتصادی زن و همچنین ساختار حقوقی مرد سالارانه در جامعه های انسانی بویژه جامعه های عقب مانده از پیشرفت و تمدن بشری می باشد. جامعه هایی که هنوز حیات و ممات زن به فرامین و قوانین عهد عتیق دینی وابسته است.پس تحت چنین شرایط ناانسانی همواره زنان تابع تمنیات مرد بوده و با زیست تابعی از بروز و ظهور توانمندی و استعدادهای خود برای اشغال واقعی جایگاه خویش در جامعه باز می مانند. این یک فاجعه است که امروز زن دربسیاری از جامعه های انسانی بدون پشتوانه خانواده و شوهر قادر به زیست معمول و مرسوم به عنوان یک انسان نیست. چرا که حمایت و حراست اقتصادی اجتماعی از وی محدود و مشروط است و نمی تواند در غیاب مرد، هزینه و امنیت زیست خود را پوشش دهد.

پس مبارزه زنان بایستی در بادی امر در راستای تابوشکنی های مبتنی بر عادات و سنن و استقلال اقتصادی برای گریز از قیمومیت مردسالارانه در زیست اجتماعی باشد. موفقیت در این امر فرصت و امکان لازم را برای حضور در عرصه های عمومی و خصوصی اجتماعی برای اشغال جایگاه واقعی اش را فراهم می سازد. در این راستا بهره گیری از امکانات ارتباطی و رسانه ای حاصل تکامل دانش و فن می تواند دستیابی به اهداف را تسهیل کند. اما مبارزه واقعی و موثر نیازمند درک و شناخت واقعی روندهای کنونی سلطه گرانۀ سرمایه و واپسگرایی ایده و عمل انسانی در جامعه های انسانی می باشد. تکیه بر مفروضات و محفوظات مبارزات گذشته تاریخی برای مبارزه با بنیان های ستم و تعدی به حقوق و جایگاه انسانی زن، بدلیل مباینت با سازه ها و نیازهای ساختی کنونی جامعه های انسانی از اهداف و آرمان واقعی و اصیل خویش فاصله می گیرد. استفاده از اهرم های کنونی مبارزاتی متاثراز روند جهانی شدن، که بسوی هرچه شفاف تر شدن مناسبان بین انسانی و درون اجتماعی در حرکت است؛ می تواند جامعه زنان را برای رسیدن به اهداف شان یاریگر باشد. اگر چه مقاومت صعب و شدید استبداد سرمایه و واپسگرایی ایده ای، در برابر انتظار و نیاز جامعه،با ایجاد دیوار حائل بین ضرورت ها و بازتاب های آزادانۀ انسانی جهت گذر از موانع ومحدودیت های محیطی، ممکن است روند مبارزاتی را به بیراهه سوق دهد. ولی مداومت و مقاومت همراه با نمودهای شفاف و بارزی که بر بستر تحول و تکامل تعاملات و روابط و مناسبات انسانی با رشد و توسعه تکنیک های ارتباطی و رسانه ای حاصل آمده؛ می تواند بسیاری از ترفندها و ریاکاری های واپس مانده را نقش بر آب کند.

نتیجه اینکه: جامعه های انسانی در یک فراگشتی مداوم و بالنده بسوی تحقق آرمان های خویش گام برمی دارند.این دینامیسم اگرچه در بطن خود تحول و تکامل را می پروراند؛ ولی همگام با تحول نیروهای مولده و جدایی انسان ها با نمودهای مالک و مملوک، روند استحاله عدالت و انسانیت در بارزه های غیرشفاف و ناگویای روابط و مناسبات اکتسابی بین انسانی آغاز شد. پس تمایز و تباین بین انسان ها آغاز شد و در یک جمعی ناهمگن ونابرابر به زیستی تابعی در برابر قدرت و مکنت روی آوردند. در این میان شکاف جنسیتی به شاخصه بارزی در تعاملات اجتماعی مبدل شد. پس حقوق اساسی زن در پس تمایلات و تمنیات مرد سالارانه از نمود و ظهور خود باز ماند. چرا که تفویض تامین معیشتی فرد و خانواده به مرد، به او قدرت فائقه ای بخشید که بتواند با تکیه بدان خود و تمنیات ناانسانی اش را به زن تحمیل کند.در این میان واپسگرایی ایده ای و عادات و سنن بجای مانده ازعهد عتیق، و نگاه کالا گونه و بت وارۀ سلطه گری سرمایه به همه چیز برای کسب حداکثری سود، زن را از یافتن جایگاه واقعی اجتماعی اش باز داشت. مبارزات زنان اگر چه تعدیلات بسیاری را در معادلات و مبادلات اقتصادی اجتماعی کسب کرد؛ ولی هنوز قواعد و قوانین زن ستیزانه و قهری بر سرنوشت زن ها بویژه در جامعه های عقب مانده مسلط است. عدم استقلال اقتصادی و به تبع آن ناتوانی زن برای تامین معیشت و امنیت خود، از ضعف های اساسی تعاملات بین انسانی و درون اجتماعی محسوب می شود. این ویژگی در جوامع عقب مانده از شاخصه ها ویژه ای برخودار بوده که زن را مجبور به تابعیت از مرد در تمامی عرصه های اجتماعی می نماید. بسیاری از حقوق اساسی انسانی خود چون آزادی ازدواج، آزادی گرایشات مذهبی،حق طلاق ، حضانت فرزندان و...... بویژه در جوامع عقب مانده محروم می باشند. مبارزان زنان اگر چه تاکنون منشاء اثر موثر در روابط و مناسبات اجتماعی بوده است؛ولی با توجه به تغییر و تحول اساسی در نیازها و انتظارات جامعه های انسانی بر بستر تحول و تکامل دانش و فن بویژه در تکنیک های ارتباطی و رسانه ای، اشکال مبارزاتی نیز نیازمند تحول و دگرگونی اساسی متناسب با بارزه های مسلط برجامعه و انسان می باشند. اکنون زنان محروم از بسیاری از حقوق اساسی و واقعی تحت حاکمیت استبداد سرمایه و واپسگرایی ایده ای قرار دارند.ضمن اینکه محکوم به انجام وظایف و مسئولیت های سنگینی در روابط خانوادگی و اجتماعی،همچون زاد و ولد، تربیت و پرورش فرزندان، کاردرخانه، نگهداری از سالمندان و بسیاری از وظایف فاقد قرار داد رسمی اجتماعی و بدون حقوق و مزایای لازم می باشند. برای زدودن ستم مضاعفی که بر زنان اعمال می شود بایستی بطور جدی و پیگیر با بنیان ها جور ستم اجتماعی در گیر شد.

اسماعیل رضایی
پاریس
06 /03 /2017
ــــــــــــ

براساس آمار ekins درسال 1992 و یونیسف درسال 1999, در جهان دوسوم کار ها را زنان انجام می دادند. زنان ده درصد درآمد جهانی را داشته؛ و یک درصد از دارایی جهان را در اختیار داشته اند.همچنین ازیک میلیارد بیسواد در سطح جهان، دوسوم آن را زنان تشکیل داده و شصت درصد از کودکان محرم از تحصیلات ابتدایی را دختران تشکیل داده اند.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد