logo





«آتش» و «اهریمن»

اهریمنان

پنجشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۵ - ۰۲ مارس ۲۰۱۷

شهاب طاهرزاده

آتش

= به بهانهء چهار شنبه سوری =

بیا تا درون شب آتش بپا کنیم
دیرینهء ماست سیاهی را برملا کنیم
در آتش چه نهفته است که پاکی می آورد
چشم در حلقه های آن حل معما کنیم
سیلی آمد و درخانه های ردی گذاشت
آفتاب خود را بر کشید دوباره برپا کنیم
آتش در میان من و توست و می گوییم
آنچه در تن گر گرفت اگر ماجرا کنیم
در شبی که چرخ می زنند ومی رقصند
به آدم بگو مگربا آتش کار شما کنیم
جرقه بیامد و ذره ذره برجا شد
شعله پیچید و خلقی گره گشا کنیم
در پنجره ها هیاهو ودر کوچه ها آتش
پسر و دختر پشت هم خوشنوا کنیم
گر آب آوردند و ریختند به آتش
بگو جای دیگر در آ که آنجا کنیم
اگر آتش نیود دنیا نبود فردا نبود
می گویند آتش دشمن است پس اینها کنیم
باشد تا عشق آتش ما را فرا گیرد
اگر آتشی هست درما آنرا پیدا کنیم .

2015 11 30
============================================

اهریمنان

همه چیز خوب را
برداشتی
همه چیز بد را
گذاشتی
خورشید را
بر آسمان
خنده را
از روی لبان
عشق را
از توی چشمان
همه چیز خوب را
بر داشتی
گذشته را
از توی ذهن
نان را
از دست مردم
آب را
= که شبها
نور ماه موج می زد ومی خندید =
تو به باد دادی
چه میخواهی دیگر ؟
ندانی از این بدتر ؟

همه چیز خوب را
برداشتی
همه چیز بد را
گذاشتی
میان روشنی
شکاف انداختی
ایر را
تیره کردی
عشق را
سیاه تر کردی
دیگر = امید را
صحبتی در کار نیست
دیگر = خاطره را
تابشی در یار نیست .

دست میکشی
بر روی آدمها
از ترس
کسی پاک نمی شود
از تو
کسی ادرک نمی شود
از مردن تو
کسی غمناک نمی شود
ایمان به چه داری ؟
اصل به که داری ؟

خارگشته ای در این عصر
بی یار و تنها
گشته ای در این عصر !

در دفتر شما
مرگ
اولین کلمه است
و زندگی
جایش در زباله است

ایران
عشق ما بود
وطن ما بود
فرهنگ ما بود
گل سرخ
در دست ما بود

میان روشنی
شکاف انداختی
میان من و او
شکاف انداختی

چه سبز بود
شهر من
چه آبی بود
آسمانی که یک ذره ابر نداشت
در قلب باغ
همیشه گل بود و درخت
تو
آبادی مرا
ویران کردی
کوه و دشت مرا
چه آسان
بی درخت و بی نهال کردی

چه بگویم تو را ؟
چه نامم
بوی تلخ تو را ؟

از کجا آمده ای ؟
اینمهه خشونت
اینهمه زندان
اینهمه اعدام
چه بگویم تو را ؟

پای پیاده آمدی
با = بنز = در شهر
میرانی
نه از وطن
آگاه هستی
نه از گل
نیکو خواه هستی
نه از زن
بوستان گل می سازی
نه از مرد
زبان گل می نوازی

از خطا آمده ای تو ؟
از ریا آمده ای تو ؟

تو در شب
زندگی میکنی
اگر روز باشد
تو مرده ای
تو در غارها
زندگی کرده ای
در بیغوله ها !

مردم را
نمی شناسی
عشق را
نمی شناسی
با تو = آنجا
خراب خواهد بود
با تو = هر جا
عذاب خواهد بود .

2017 02 23

شهاب طاهرزاده

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد