logo





آیا تاریخ علم است؟

دوشنبه ۲ اسفند ۱۳۹۵ - ۲۰ فوريه ۲۰۱۷

بیژن باران

bijan-baran.jpg
آزمون پیشرفت ما این نیست که نعم دارایان افزوده شود؛ بلکه به آنانی که کم دارند چیزی افزوده شود. پرزیدنت روزولت
برانگیختگی گروهی کوچک از افراد مصمم با باور خلل ناپذیر در آرمان شان می تواند مسیر تاریخ را تغییر دهد. گاندی
ثبت است بر جریده عالم دوام ما. حافظ

برای پاسخ باید علم و تاریخ تعریف شوند. تاریخ روند حوادث فردی و اجتماعی در زمان و جایی ویژه، مانند طبیعت واقعیتی محتمل مستقل از راوی است. شناخت این روند با اسناد جدیدتر دقیقتر و به روز می شود. علم هم به روز کردن آثار گذشته است. لذا در هر مقطع زمانی، تاریخ غلطهایی از گذشته در خود دارد؛ ولی علم بسوی آینده خود را پالایش کرده؛ به روز است. هر 2 پرسش هایی دارند که موج بعدی عالمان به پاسخ آنها می کوشند. تاریخ به بیان کیفی مکانیک کوانتوم با عدم قطعیت قرابت داشته؛ تا اصول دقیق مکانیک و شیمی. قوانین تاریخ شناخته نشده اند. شاید مدلسازی رایانه ای تاریخ در آینده بکار رود. عدم شناخت قوانین تاریخ مانند شناخت صفر فعلی از ماده و انرژی تاریک است.

دو دانش علم و تاریخ عینی، خارج از ذهن دانشمند ند؛ پس هر2 در باره جهان عینی اند. لذا از دید عینیت، تاریخ هم علم است. یعنی حاصل تخیل و خلاقیت ذهن نبوده؛ شرح حوادث عینی است. ولی از دید کشف قوانین مانند علم نیست تا در آینده و مکان دیگر قوانین کشف شده تاریخ بکار روند. تاریخنگار روایت می کند تا اعمال مهم انسانها ضبط شده که بستگی به مفسر و خود رویداد دارند.

اعمال امیرکبیر با 35 ماه زمانداری برای ترویج مدرنیسم و زمامداری 28 ماهه دکتر مصدق با در افتادن با استعمار انگلیس رویداد عظیم تاریخی خاور میانه اند که بر آینده یعنی ناصر، سوکارنو، سرهنگ قاسم اثر گذاشتند. باید افزود: منافع ایران و آمریکای ترومن بضد انحصار نفتی انگلیس همسو بودند؛ با آمدن آیزنهاور مشی ضد شوروی و حمایت دینکاران به کودتا انجامید. گاندی سیر تاریخ را جبری ندیده؛ تغییر آنرا بوسیله نخبگان ممکن می داند. این دیدگاه به "تغییر نه تفسیر" مارکس نزدیک است. فرنکلین روزولت هدف تاریخ را گسترش عدالت اجتماعی می داند. حافظ تاریخ را "جریده عالم" نامیده که حوادث را ثبت می کند.

تفسیر پیآمد شکست/ پیروزی کودتاگران می تواند متفاوت باشد. برخی گویند انقلاب سفید جامعه را به جنبش تنباکو عقب برد. نیز چرخش به بنیانگرایی در منطقه خاور میانه از پاکستان، افغانستان، ترکیه، مصر مرسی تا اسراییل لیکود، ایران ولایی، لبنان، غزه موید این ادعاست. قلیلی گویند سرعت مدرنیزاسیون/ صنعتی کردن با افزایش درآمد نفت باعث سقوط شاه شد.

شاید پیدایش چریکهای چپ، بقایای جناحی در حاکمیت آمریکا از هد آیزنهاور را به همدردی با بنیانگرایان شیعی بضد شوروی بر انگیخت؛ جناحی دیگر توافقنامه 1975 هلسینکی و حقوق بشر را برای جلوگیری از نفوذ شوروی بهتر از حزب رستاخیز انگاشتند. نمونه عربستان با درآمد سرشار نفت، دولت وهابی، عدم سقوط آل سعود تایید این گفتار است. باید گفت تز ترویج دین را آمریکا در خاور میانه برای مهار شوروی به مدل بنیانگرای عربستان ظرف 60سال کشاند؛ از مدرنیسم دور کرد.

پس تاریخ چون عینی بوده؛ نظیر رخدادیرا در یک کشور یا دیگر کشورها می توان یافت. پیدایش رهبران نظامی، دینی، اجتماعی در تمدن 3هزارساله تاریخ زاییده ذهن تاریخنگار نبوده؛ لذا به علم شباهت دارد. می تواند علم و تاریخ در هم تنیده شوند. مانند: نظریه تکامل از داروین تا سده 21 با مشاهدات طبیعت یا سرمایه مارکس با غور در کتب و آمار اقتصادی یک کشور.

تاریخ بیان کلامی حوادث است؛ لذا به ادبیات در بیان کلامی می ماند. علم می تواند بیان کلامی، توضیحی یا نمادی مانند ریاضی، آمار، شیمی، فیزیک داشته باشد. کتاب منشاء انواع داروین علمی است؛ کتاب انقلاب مشروطه ایران کسروی تاریخ است. هر 2 دانشمند در حوزه کتابشان مشاهدات عینی، مطالعات اسناد، مذاکرات با مطلعان را به کلام درآوردند. این 2 کتاب ادبیات نبوده؛ علمی اند- در باره تکامل انسان بر زمین و رویدادهای آغاز سده 20 ایران اند.

نجوم هم علمی است بدون راستی آزمایی؛ ولی با مشاهده و نتیجه گیری همراه است. نمونه مشاهدات مندل در ژنتیک لوبیا علمی اند. علم کنش فکری و عملی برای بررسی سیستماتیک ساختار و رفتار جهان جسمانی و طبیعی با مشاهده و تجربه است. علم بخشی از دانش و اطلاعات در حوزه خاصی است. تاریخ روایت حوادث در یک کشور خاص، بررسی حوادث گذشته، بویژه رفتار انسانی هم فردی هم گروهی است. کل زنجیره رخدادهای گذشته در باره یک فرد یا چیزی است.

آیا تاریخ علم است یا هنر ادبی؟ تاریخ ضبط عینی رخدادهای گذشته در جامعه است. آیا این رخدادها قانونمند ند؟ این قانونها کدام اند؟ قانونها علیت، تقارن، احتمالات، سامان/ آشوب، زمانبندی، عوامل درونی/ بیرونی اند که می توان آنها را ساختاری بررسی کرد. آیا علوم انسانی را می توان به علوم طبیعی تقلیل داد؟ آیا بر فکر، احساس، نیت، رفتار- اصولی حاکم اند؟ هر رفتار نیتی در پشت دارد. تاریخ بیان کلامی داشته؛ محتوایش احتمالات و بینهایت متغیر و تابع است. علم بیان کلامی و ریاضی داشته؛ محتوای جبریات و احتمالات تقارنی دارد.

ضرب المثل چینی گفت: یک تصویر از 1000 کلمه گویاتر ست. عکس منظره بهار در فصل خزان بعد، تاریخ می شود یا علم؟ آیا تصویر تلسکوپ فضایی از کیهان تاریخ نیست؟ نور قدیم کهکشانها اکنون رویت تصویری با ریاضیات و رایانه تبیین می شوند- مانند تاریخنگار در روایت کلامی حوادث گذشته یا تاویل اجتماعی سوروگین عکاس عصر قاجار. علم کنکاش سیستماتیک و کریتیکال برای کشف رازهاست. علم فهم مناسب پدیده ها، یافتن قوانین نهفته در پویش کیهان، رصد گذشته کائنات است. نور کهکشانها و ستارگان میلیونها سال نوری در راه به زمین بوده اند.

علم کاربرد استنادها، استنتاجها، پراتیک کامل صحیح در ابزارسازی است. علم قانونمند بمثابه عمل انسان بخشهای گوناگون طبیعت را با هم ربط می دهد. آیا رفتار انسان قانونمند است؟ اوت کنت 1798-1857 فیلسوف فرانسوی در فلسفه علم گفت: تاریخ علم است. او تاریخ را در 3 مرحله الهیات/ میتولوژیک، ماورای الطبیعه/ متافیزیک، مثبتگرا/ پوزیتیویست ناشی از علوم مدرن تقسیم کرد.

تاریخ پیشرفت خطی در یک جامعه با سکته هایی به پسرفت در قیاس با کشورهای دیگر می باشد. آیا پویش تاریخ بسوی تعالی جامعه است؟ پسرفت ناشی از غلبه نیروهای رجعتگرا می باشد. نمونه: ترکیه، پاکستان، ایران در 60 سال گذشته از یک آغاز تلاش به سوی مدرنیسم به رجعت به شریعت اند. ابزار رجعت می تواند انقلاب مانند ایران، جنگ رهایبخش مانند پاکستان، حمله خارجی مانند عراق، سوریه، لبنان، یمن، انتخابات مانند غزه، مصر مرسی، لبنان حزب الله، ایران، الجزیره، افغانستان باشد.

امواج حضور استعمار در خاورمیانه قدرت را از فرمانروای خردمند چون دکتر مصدق، سرهنگ ناصر، دکتر نجیب، دکتر بوتو یا سرهنگان دیکتاتور مانند قذافی، صدام، اسد به رجعتگرایان مانند عربستان و قطر می دهد. عناصر هیجانی، غیراخلاقی، خودخواهی با ذات بشر آمیخته اند با نیاز به کرامت انسان، عقل، امنیت، حقوق بشر، مسئولیت، شفافیت، عدالت، فرصت، نوآوری، همه گرایی، همرسانی، عدم خشونت، تهیه خوراک، مسکن، پوشاک، کار، بهداشت، آموزش.


در عصر روشنگری تاریخنگار بر طلوع-سقوط امپراتوری روم تاکید کرد؛ نمونه ماکیاولی. کانت در 1784 فکر فرد در تقابل با قدرت خارجی یا سنت ملی بر شاه را طرح کرد. شهامت و اراده فرد در برابر این 2نیروی مهاجم خارجی و ثقل سنن ملی قرار گرفتند. هگل گفت: تاریخ Geschichte بر دیالکتیک استوار بوده؛ موتور تاریخ در الگوی تز، آنتی تیز، سنتز است.

نمونه ها: تز لویی 16 شاه مطلقه فرانسه، آنتی تز انقلاب کبیر 1789 جمهوری سکولار لیبرال، سنتز کودتای 1792 ناپلئون بود. او گفت: در پیآمد دیالکتیک تاریخ با روح زمانه Zeitgeist به تمدن برتر پیش می رود. همزمان در آمریکا تز استعمار انگلیس، آنتی تز انقلاب استقلال 1776، سنتز پیدایش نخستین نظام حزبی 1792 بود. در ایران تز ناصرالدین شاه مطلقه، آنتی تز انقلاب مشروطه 1906، سنتز کودتای 3 اسفند 1299 رضاخان بود.

مارکس ماتریالیسم تاریخی را بنا به تضاد طبقاتی، عوامل اجتماعی، زیربنای اقتصادی ارایه داد. او در "هجدهم برومر/ نوامبر لویی بناپارت" جبر تاریخ در مبارزه طبقاتی 1848-1858 و کودتای 2 دسامبر 1851 لویی بناپارت در پایان دادن به جمهوری دوم فرانسه را تصویر کرد. گفتاوردش در این کتاب مشهور است: "تاریخ تکرار می شود. بار اول به شکل تراژدی،‌ سپس نمایش کمدی. بخش1 آن ناپلئون ا و بخش 2 برادر زاده اش لویی ناپلئون3 را تلویح کرد. بقول هگل، حوادث بزرگ و شخصیت های جهان تاریخی دوبار پدیدار می شوند. او فراموش کرد بیافزاید: بار اول بشکل تراژدی، بار دوم بصورت کمدی. کاسیدیر در پی دانتون، لوئی بلان در پی روبسپیر... برادر زاده در پی عمو."

او در این کتاب گفت: انسانها تاریخ خود را می سازند؛ ولی آنطور که می خواهند نمی توانند. آنها شرایط انتخاب را نمی سازند؛ بلکه این شرایط مستقیم و ارثیه وار از گذشته به آنها تحمیل می شوند. نهادهای اجتماعی مانند نظامی، سیاسی، مذهبی، فرهنگی پیآمدهای نظام اقتصادی اند. ولی دولت استثنایی بناپارت ورای طبقات اجتماعی یعنی بدون پایگاه خاص با تکیه بر عنصر سرکوب بود که با حمله پروس پایان یافت.

او در تز 11 فویرباخ گفت: فیلسوفان تاکنون جهان را به انحای گوناگون تفسیر کرده اند؛ بحث بر سر تغییر آن است. این گفته در واقع کاربرد علم در مهندسی ابزار مفید برای انسان است. یعنی با تغییر جهان آنرا برای انسان مفیدتر کرد. این گفته همان کتیبه گاندی در آغاز این جستار است. آیا در تاریخ تکامل اجتماعی نهفته است؟

فوکویاما لیبرال دمکراسی را "پایان تاریخ" خواند؛ زیرا روند استحاله تاریخ به نهایت خود یعنی آزادی رسید. ولی در سده 21 آنرا نفی کرد! ستیون پینکر در 2011 با آمار نشان داد که خشونت/ قتل در طول تاریخ کاهش یافته است. توماس کارلایل اعمال مردان بزرگ سیاسی و نظامی تاریخ جهان را "بیوگرافی مردان بزرگ" خواند. پلخانوف رابطه شخصیت را با جامعه در تاریخ تبیین کرد.

دانتو در کتاب "فرد تاریخی" 1966 تاریخ را دربرگیرنده طبقات اجتماعی، گروههای ملی، نهادهای دینی، رویدادهای بزرگ، جنبش های مدنی فراگیر نامید. این تجرید در بیان تاریخ و سیاست خیلی کاربرد دارد. انقلاب اکتبر در لنین، فاشیسم/ نازیسم در هیتلر، سیاست خارجی کشور در "آمریکا" استعاره می شوند. آنگاه تاریخ و سیاست در رفتار فرد، مانند نمایشنامه، توصیف می شوند. استعاره مارکس در کتاب فوق در باره ایران می شود: رضا خان تراژدی انقلاب مشروطه و پهلوی 2 کمدی انقراض آن انقلاب بود.

آیا تاریخ از رویدادهای گسسته مانند حملات اقوام، روال پیوسته مانند تداوم یک دودمان، یا هردو مانند سده 20 حمله انگلیس به ایران در جنوب، حضور شوروی در شمال، دولتهای گوناگون است؟ آیا تاریخ روند یا محتوا، جبری یا هدفدار است؟ آیا کردارهای اتفاقی اند که کوچک یا بزرگ ولی پیش بینی ناپذیر بوده؛ افراد و طبقات در پویش تاریخ نقش دارند؟ آیا جنگ، قیام، انقلاب مانند حوادث کیهانی، تصادم اجرام سماوی، زلزله، سیل، وبا علیت داشته؛ جهت تاریخ را به چه سویی تغییر می دهند؟ باید گفت جهت تاریخ به مدرنیسم جهانگستر است که رفاه انسان را تعالی می دهد.

جبر تاریخ را فرهنگ، جغرافیا، اقتصاد، جو، مردم می سازند. آیا یک مقوله عالی قیامت، آخرت، رستاخیز را به انسان تحمیل می کند؟ آیا "او" آلی است یا انرژی؟ هگل، فوکو، آلتوسر، نیچه، دلوز منکر هستیشناسانه/ تلئولوژیکال و قیامت در تاریخ اند. آنها تاریخ را با گسست، شکاف، ترک در بعد عظیم بررسی کردند. آیا تاریخ از بین النهرین چون علم با ماده، زمان، فضا از مهبانگ آغاز شد؟

در گذشته تاریخ را فاتحان مانند داریوش در کتیبه های تبلیغی رسمی نوشتند. در عصر مدرن گفته شده تاریخ را بازماندگان می نویسند. آنها بقایای آشویتس نازیها، گولاک استالین، زندانیان اوین پساانقلاب را نوشتند. پدیده های طبیعی قدمت میلیارد سالی داشته؛ پدیده های تاریخی 5هزار ساله اند. در تاریخنگاری بایس، تعصب، عِرق ملی است. هردوت تاریخ جنگ ایران را از دید یونانی نوشت؛ فردوسی تاریخ را از دید ایرانی نوشت. لذا تاریخ با بایس/ غرور ملی به 2طرف ماجرا –یونان و ایران- پرداخت.

در استبداد شرح انتقادی حوادث جرم خیانت را داشته؛ دولت آن را با زندان، تبعید، مهاجرت، اعدام پاسخ می دهد. مغلوبان انگیزه بیشتر در نوشتن تاریخ داشته؛ ساواک مقدار کمی در باره خود نشر کرد. در حالیکه زندانیان آزاد شده کتب فراوان از "مهمانی آقایان" نشر کرده اند. ادبیات هم از دید ستمدیدگان بضد استبداد فراوان است. لذا بمرور کفه دانش نسبت به گذشته ستم دیدگان بیشتر از حاکمان مرفه می شود.

با فراگیری انسانیت آثار هنری، فیلم، کتب در باره مغلوبان بیشتر شدند. اکنون دیدگاه در باره بردگان، سرخپوستان، مستعمرات تغییر کرده؛ دیگر دیدگاه فاتحان نمی باشد. استعمار اکنون با حمله، غارت، سلطه بر بومیان نگاشته می شود. این بازنویسی تاریخ در مورد بردگان، سرخپوستان، مستعمرات رویزیونیسم تاریخی نامیده می شود. گاهی منجر به نفی نسل کشی، شکنجه، قتل، تجاوز می شود. نمونه: ترکهای جوان در کشتار 1 میلیون ارامنه، خشونت فرانسویان در انقلاب الجزیره، کشتار 4.5 میلیون هندوچینی بوسیله آمریکا در ویتنام. با رسانه شهروندی قهرمانان مقاومت دیگر ندیده گرفته نشده؛ در تاریخ ضبط می شوند.

کتاب 1984 جورج اورول شرح تخیلی دستبرد به اسناد تاریخی برای اهداف ملی و بزک قدرت است. فوکو در کتاب "از جامعه باید دفاع شود" 1976 در رابطه با تبدیل آفریقا، از استعمارزده به سرمایه داری و پیدایش کارگر در مبارزه طبقاتی، گفتمان تاریخی و سیاسی را تحلیل کرد. او گفت: حقیقت محصول شکننده مبارزه تاریخی است؛ گفتمان به سوژه ربط نداشته؛ بلکه سوژه ساختار گفتمان است.

او ادامه داد: حقیقت مطلق نبوده؛ نتیجه مبارزه طبقاتی است. تاریخ، خود علم فاتحان و افسانه شکوه فتوحات است. در آموزش دولتی تاریخ گاهی هدف تبلیغ است. آموزش عمومی برای رهایی و ترقی انسانها ضروریست. فردریک جیمسون گفت: تاریخ تنها بشکل متن برای ما مفهوم است. البته متن اکنون موزه، فیلم، مستند، صوت، نقاشی- را هم چون روایت در بر گیرد.

در بسیاری جوامع مدارس و برنامه تحصیلی را حکومت تعیین می کند. لذا تاریخ بازنویسی شده؛ در مدارس آموخته شده تا اندیشه جوانان کنترل شود. ارزش روایت در تجربه و نویسش تاریخ فاصله تخیلی ادبیات و واقعی تاریخنگاری است. توضیحات در تاریخ شرح حوادث نبوده که چیزی اتفاق افتاد. بلکه تغییر، علل، کردار منجر به تغییرات بزرگتر را هم بیان می کند. علل بلا واسطه، واسطه دار، دور اند. عناصر مانا در تغییر را تشریح می کند. نمونه علیت در تاریخ: پیدایش ناسیونالیسم از مناسبات قبیلگی و تهاجم استعمار به 3قاره.

بحث در باره علل تاریخی به رابطه کردار یک فرد و تکرار آن در جمع، بین کردار، ساختارهای مدنی یا گروهی، بستر سازمانی، اوضاع وسیعتر کشیده می شود. علل استثنایی و عمومی، جبر و احتمال، پیوند خاص با عادی/ روتین، نقش آمر و مامور در مناسبات علیتی اند. نمونه: بمب هیروشیما در 6 اوت 1945 دو بخش فرمان ترومن با مسئولیت بیشتر و اجرای خلبان بمبافکن با معذوریت ماموریت.

نظریه های علت در تاریخ 4تایند: 1- ایده آلیستی / متافیزیکی- پدیده ناشی از اراده علت غایی یا آفریدگار است. 2- تجربه گرایی بقول هیوم: علت مجموعه دائم پدیده است. 3-کارکردی، هستیشناسانه، یعنی قصد در پدیده علت است. 4- رویکرد واقعیگرا یعنی روابط ساختارهای گزینشی درونی علل پدیده اند.

تاریخ کردار رجال سیاسی و عقاید روشنفکران را داوری یعنی تشویق، تقبیح، طرد می کند. روشنفکر شامل دانشمند، ادیب، فیلسوف می شود که به اریکه قدرت تکیه نداشته؛ گاهی مخالف یا منقد آن است. بیطرفی تاریخ هم با داوری تاریخ مربوط است. آیا تاریخ نگار می تواند داوری در باره حوادث، شخصیتها، اولویت عوامل تاریخی بکند؟ برخی تاریخ را بخاطر داوری اخلاقی، غیر علمی نامیده اند.

هگل گفت: تاریخ جهان دادگاهی است که جهان را محاکمه می کند؛ این داوری جدا از حکم قانونی است. حافظه جمعی با داوری تاریخ ربط دارد. قوانین مشروطیت با 57سال دیکتاتوری مسکوت ماند؛ سپس با انقلاب بهمن 57 طرد شدند. این گرایش مردم است که گذشته دوره جوانی را بهتر از حال پیری بیانگارند. تاسف ایام جوانی خود را به عصر فقر و مریضی پیشامدرن تعمیم داده؛ بعقب رفتن در زمان، جوانی خود را با استعاره شاه شهید/ عهد ناصری آرزو بکنند.

در پایان عهد بوش پسر محبوبیت او به 30% سقوط کرد. ولی با گذشت 20 سال در آمار جدید محبوبیت او 40% افزایش یافت- با وجود بهبود اقتصاد نسبت به زمامداری او. اکنون هم در تظاهرات خیابانی مسکو، لایه ای از مردم به دوره استالین غبطه می خورند. کسی که 20 میلیون روسی را سر به نیست کرد؛ در ج ج 2 یکی از عاملان محو 57 میلیون انسان شد.

در تاریخ، بعد زمان در عهد باستان اسطوره ای بود. برخی رجال تا 1000 سال عمر کردند. در این تاریخ اسطوره ای نیروهای طبیعت با نیای انسانها می آمیزند. برخی خانها بصورت منجی برای قیام بضد شر و بیعدالتی پدیدار می شوند. باور قیامت در تمدنهای باستان مصر، ودیک هند، آزتک، ایران، فلسطین وجود داشت. دور فصول، طلوع– غروب، تکرار بصورت غیرخطی، تابع سیکل تاریکی- نور در انتظار عدالت، رفع استبداد، تقبیح فساد الیگارشی اشرافیت در آخرت موعود می آیند. این نوع تاریخ نویسی در شاهنامه به اوج می رسد.

در اعصار پیشامدرن، احادیث شفاهی، اسناد پراکنده کتبی نادر، سفر تجار و بشیران دینی نقش عمده در تاریخنگاری داشتند. هر حدیث شفاهی را با 8وضع ویژه برای ایقان باید محک زد: 1- تاریخ: منبع کی نوشته شده؛ حدیث در چه زمان تولید شد؟ هر روایت باید حاوی یک رویداد عمومی مهم، مشهور نزد انبوهی باشد. 2- زمان: برای مدتی مرور شود تا منقدان پاسخ را بیابند. روحیه نقد در طول حیات حدیث باید حفظ شده؛ تا منقدان حدیث صحت آن را پذیرفته؛ شکاکین با بیان نظرشان آن را محک زنند.

3- مولف: کی آنرا تولید کرد؟ باید یک دوره مشخص تا 150 سال در سنت قوی شفاهی رایج باشد تا صحت و سقم آن ثابت شود. باید بازه زمانی پساحدیث محدود باشد. گاتهای زرتشت از 600 ق م تا 600 م سنت شفاهی بود. 4- مکان: کجا تولید شد؟ آیا نسخ آن در کتابخانه ها معتبرند؟ 5- زنجیره: حدیث باید از نگارنده معلوم با یک سلسله پیوسته شاهدان مشخص تا زمان رویداد باشد. 6-منبع: باید چند شاهد مستقل شاهد باشند. چند سری موازی و مستقل حدیث را گزارش بدهند.

7- تحلیل: چه موادی بکار رفته؛ در چه شکل، به زبان اصلی تولید شد؟ 8-اعتبار: ارزش سندیت محتوا چیست؟ گاهی سند دروغین بوده؛ اعتبار و تصدیق آن نیرو می برد. نقد حدیث می تواند بیرونی یا درونی باشد. آثار باستانشناسی برای نقد بیرونی سنت شفاهی هم کاربرد دارند. در حفاریهای اسراییل داده های جدید در باره احادیث یهودی یافت شده اند. نیز در حفاریهای آفریقا، اروپای شرقی اقلام میترایسم بدست آمده اند. نقد درونی با یافتن اشارات متن در اسناد دیگر محک زده می شود.

روش نقد منبع- اگر منابع در باره یک رویداد همنظر بوده؛ رویداد صحیح است. ولی اگر اختلاف باشد؛ اکثریت گاهی می تواند اشتباه کند. اگر منابع در باره یک رویداد همنظر نباشند؛ در تضاد 2 نویسنده گاهی اقتدار یکی بر دیگر نظر او را می چرباند. نیز تحلیل نقادانه متن با کار برد منطق، عقل، تقویم به توافق تصدیقی منجر می شود. شرحی که محتوا را با بخشها یا اشارات بیرونی تصدیق کند؛ ارجح است.

اقتدار کارشناسی، شاهد عینی، فاکتهای مصروف، زمان رویداد می توانند در ایقان متن دخیل باشند. آنکه با عقل سلیم جور نباشد؛ اظهاری را بی اعتبار می کند. در سده 19 تاریخنگاری برای تعیین اعتبار، اعتماد اصول زیر را مراعات کرد: 1- یک منبع تقلبی می تواند باشد. این در ایقان نقاشیهای موزه کاربرد داشته؛ در کلان شهرها کارشناس امور عتیق و شرکتهای بیمه در این ارزشگذاری سهیم اند. 2- نزدیکی منبع به حادثه شرح را اعتماد پذیرتر می کند. شاهد عینی از دست دوم یا شایعه معتبرتر است. 3-اگر چند منبع مستقل داشته باشند؛ ایقان افزایش می یابد.

انگیزه منبع باید تعصب نداشته باشد. اگر انگیزه مخالف باشد؛ اعتبار سند زایل می شود. این روند مانند دادگاه جزا بنا به قانون بنا به توضیح، تشابه، استدلال، داوری، حکم، شاهد، سند است. شاهد و سند از نظر اخلاقی، حقوقی، انگیزه ای باید معتبر باشند تا مورد قبول قرار گیرند. گاهی تاریخنگار یا شاهد رابطه مالی با نهادی مخالف موضوع دارد که شهادت او را خدشه دار می کند.

البته گاهی امانت فرد در بازنشستگی یا پنهان نویسی بر مقام، موضع، انگیزه، حسابگری، ملاحظه قدرتمندان او در عهد اقتدار می چربد. گاهی منزلت، ثروت، مرحله عمر، مقام اجتماعی دیدگاه نگارنده را تعیین می کند. این را در یاداشتهای علم در 6جلد پس از سقوط شاه می توان پی گرفت. او نتوانست ارتش سکولار ترکیه، مصر، الجزیره، سوریه را در 4دهه سلطنت بسازد.

ارزیابی متن برای بهترین توضیح استدلال تاریخی 7شرط دارد؛ متن اصلی: 1- باید با داده های بعدی موافق باشد. 2- توضیح گسترده تر از بقیه متون در باره سوژه داشته باشد. 3- مشاهدات بیشتری را در بر گیرد. 4- حقایق بیشتری را در بر گرفته؛ نیز نفی محتمل آن با مفروضات کمتر انجام شود. 5-درجه دلخواهانه/ غیرمتعارف کمتر داشته باشد؛ یعنی مفروضات کمتر برای عقاید در آن بکار برود. 6- باید با اعتقادات کمتر، اظهارات و مشاهدات کاذب را رد کند. 7- توان و دید حقایق بیشتری نسبت به متون مشابه را در بر گیرد.

وزیر دفاع، مکنامارا، در جنگ با ویتنام یا آلبرت اشپر وزیر تسلیحات هیتلری خاطرات خود را بعد از جنگ نوشته؛ لذا بنا به وجدان خود دیگر مسئولیت اداری نداشتند. برای تاریخنگار گاهی کارشناسی در قانون اساسی یا بین المللی، قواعد نظامی، اصول مهندسی مورد نیاز است. آیا او از پلیس امنیتی ترس داشت؟ گزارش مولف چگونه بود؛ توان او چه بود؛ با بایس بود؟ آیا او وقت کافی، مقام مناسب، دسترسی به اسناد برای گزارش داشت؟ چه زمانی گزارش داد؟ در زمان رویداد، بعد آن، چند دهه بعد؟

آیا شاهدان دیگر زنده اند؛ زنده ها فراموش کرده اند؟ آیا اثرات دیگر بچشم می خورند؟ آیا او در زمان گزارش تعصب داشت؛ خنثی بود؛ منصف بود؟ فرد در زمان تغییر عقیده/ موضع می دهد. آیا گزارش برای او منفعت یا زیان دارد؟ خدشه ناپذیر است؟ آیا او اطلاعات تلویحی، ضمنی، تصریحی، معمولی ارایه داده تا خواننده منظور او را بگیرد؟

معنی واژه ها در طول زمان ثابت نبوده؛ ظرافت در اظهاریه با زیرلایه طنز، کنایه، طعنه، معنی نیتی باید مد نظر باشد. آیا حواس نگارنده سالم بوده؛ بینایی، شنوایی، در فهم زبان بکار رفته، ناظر صحنه در حیات بوده؟ مثلا آیا هرودوت زبان هخامنشی را تکلم می کرده؟ گاهی می توان پس از رویداد به محل آن رفته؛ این در فیلمسازی کاربرد دارد- کوره ی آدمسوزی آشویتس. اکنون ویدیوی پهبادی از شهرهای کلنگی شده سوریه نمونه تاریخ تصویری پسارویداد است.

منابع. ‏2017‏/02‏/20
The Principles of History: And Other Writings in Philosophy of History. R. G. Collingwood, W. H. Dray, W. J. Van Der Dussen. Oxford University Press. New York. 1999.
http://www.eurozine.com/articles/2005-09-05-karlsson-en.html
آیا تاریخ می تواند علم باشد؟ میکل کارلسون 2005


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد