logo





مردی تو؟

دوشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۵ - ۰۶ فوريه ۲۰۱۷

شهاب طاهرزاده

مردی تو؟

مردی تو ؟
! بیا از این درخت گردو
مردی تو ؟
بیا تا قلهء دماوند
بالا برو !
مردی تو ؟
کتابی خلق کن
که به = حافظ =
تنه بزند ؟
مردی تو ؟
کاری بکن
که بهار
سریعتر بیاید
باد
روسری ببرد
نان
در زنبیل هر کس باشد
جهان
نیازمند ایران باشد
یک بوسه میدهی
دهها بوسه بگیری !

مردی تو ؟
از این آسمان
کدامین ستاره
از آن توست
و زمین
کدامین تکه اش
برای توست !؟

مردی تو ؟
اگر مردی
اگر نمی لرزی
پس چرا = بهار
بی تو نمی آید
پس چرا = زمستان
بی تو نمی رود .

مردی تو ؟
در آییه نگا کن !
شرم از رویت میریزد
به دور و برت نگاه کنی
نه خواهری مانده نه برادری
همه رفته اند . ..
میگویی
گلهای حیاط
بریده شده اند
= خوب بشوند =

تو
شکست را در آغوش میگیری
و آرزوهایت را
خفه میکنی
به تو
چه میتوان گفت ؟

زن
بیشتر از تو شرف دارد
در سینه اش
گل دارد
حیاط دارد
پرنده دارد
به تو
چه میتوان گفت ؟

مردی تو ؟

2016 03 04

==================================

زندگی ی ما

ایتهم زندگی ی ما بود
بدبختی آمد وبعد معما بود
هرکه گفت تویی منظور ما
گفتیم دهان را ببند که ریا بود
با شمع چه دارم بکنم
ای خورشید منظور جفا بود
چاره ندارم که انتظار کشم
آنهمه پرده در راه بلا بود
آتش زدم یکی یکی پرده را
آخرین پرده بی جا بود
بی تو زندگی تلخ است و تلخ
ذره ای عسل بریزشفا بود
عربده کش و چاقو بدست
فکرش را بکن از کینه ها بود
اگر زجر کشیدیم این همه
دلیلش از غم فردا بود
آه ! حالم برود تا آنجا
آنجا سیا ه و بی وفا بود
نتیجه می گیرم ابر که آمد
برای گرسنگان بی بها بود .

2015 09 20
=================================

بگیر وطنت را / مگذار برود

مثل پیراهن به تن تو
مگذار برود میهن تو
مگذار که میهنت برود
آنجا دلی هست دشمن تو
با آدمهای مرزنشین
مرزرا بپاس ! روشن تو
آذری بلوچ و عرب
ایران را بسازیم مسکن تو
جدایی چرا ؟ اینهمه کینه چرا ؟
ندانی که زبان اهریمن تو ؟
بهار می آید و درختان سبز
آن آسمان به دامن تو
بگیر وطنت را سخت بگیر !
نیافتد از دستان آهن تو !
همین جاست که راست باید
وگرنه میرود بر کن تو !
در راه وطن بایست تو راست
نرود به بهانهء من تو !

2016 09 22
===================================

دوست داریم ایران را ولی بدون شما !

دوست داریم ایران را ولی نبینم شما را
ایران خالی شود از ریش و پشم و بلا
چه کسی می گوید دوست ندارم نان و آب
بگو بیا همراه شویم ببینیم تظاهر و ریا
سرزمین ما مثل نگاه است مثل اشک
گر بخندی هزاران چشم پاک میزند پیدا
بیرون بروید شما اینجا جای ناحق نیست
اگر بیرون نروید ماه را می گیرم آنجا
بساط مرگ پهن کرده اید برای هزار سال
خون آدمی دیگر بر بدن نیست چنین است فنا
به دیوانگان شبیه اید عقل به کج راه می رود
بیا ای = مافیای = محبوب هم دل و هم خفا
درخت خشکیده را بگذار شاید بیاید بهار
دل از تو خون آید بسکه همچون گدا
ایران ما جای بدان و ریاران نیست
آی میشنوید ! بدون شما ایران رهنمای ما .

2016 11 13

شهاب طاهرزاده

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد