نفی یا تقلیل نقش سیاسی و فرهنگیِ تبعیدی درایجاد تغییر و تحول در روندها و رخدادهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی، درک نکردن نقش انقلاب درعرصه ارتباطی ورسانه ای، و تاثیرآن برجامعه است. تاریخ تبعید روایتِ این واقعیت نیزاست که حتی آن هنگام که تبعیدی ها محروم از استفاده ازاین امکان ها بودند، بسیاری از آنان نقش های کلیدی دردگرگونی های جامعه ایفا کردند.
********
درحکومت اسلامی دگراندیش، روشنفکر و مخالف سیاسی وعقیدتی در شرایط و موقعیتی قرار داده می شود که یا می باید پذیرای محرومیت های اجتماعی واقتصادی و سیاسی همراه با زندگی در مغاک بیم و هراس، زندان، شکنجه و اعدام باشد و یا برای ادامه مبارزه و زندگی به گریزگاهی پناه بَرَد.
به برخی ازنگاه های گونه گون و متفاوت در باره این گریز ناگزیر اشاره شد. بحث اما پیرامون تبعید درحوزۀ سیاست و فرهنگ دامنه و گستره ی گسترده تری یافته واززوايای مختلف مورد بحث و بررسی قرارگرفته است. کوتاه به پاره ای نگاه ها با کمی مکث بیشتر، واززوایای دیگرنگاهی بیاندازیم:
1- حکومت اسلامی و پیروان و پایوران اش، آنگونه که اشاره شد، با "خارج نشین" خواندن و توصیف تبعیدی ها با صفت ها ئی همچون" اپوزیسیون پاى منقل نشین خارج نشین" (1) تلاش می کنند نقش و دستاورد تلاش های سیاسی و فرهنگی تبعیدی ها را نفی کنند. این حکومت و جناح های اش اما هنگامی که تبعید برون یا درون مرزی رهبران و یا چهره های شناخته شدۀ جناح های اش مطرح می شود، دررثای ارزش های تبعید و نقش تبعیدی ها دهان می گشایند. تازه ترین اش تبعید احمد زید آبادی به گناباد است و قدیمی ترهای شان تبعید سید حسن مدرس به خواف خراسان، مهدی بازرگان به برازجان، روح الله خمینی به عراق، علی خامنه ای به ایرانشهر و....هستند.(2).
نظرها و ديدگاه های حکومتیان واهل سیاست و فرهنگِ وابسته به حکومت اسلامی دررابطه با واقعیتی به نام تبعيد و تبعيدیِ ( غیرخودی ها البته) روشن بوده وهست. نفی وجود چنين واقعیتی نخستين واکنش حکومت وحکومتیان بوده است. درنگاه اين جماعت وقتی پای راندنِ دگراندیشان و روشنفکران و مخالفان به میان می آید، چیزی به نام " نفی بَلَد" و تبعيد به عنوان نوعی اجبارو مجازاتِ حکومتی وجود ندارد و تبعيدی ها مشتی مجرم سياسی هستند که فعاليت های شان در خارج از ايران نه تنها فاقد ارزش، بل که در خدمت امپریالیسم و استکبار جهانی قرارداشته و دارد. جنایتِ حکومتی ابعادش به آنجا کشیده می شود که حتی برای بسیاری از"مجرمان فراری" و"خارج نشین" حکم تروردرخارج از مرزهای میهن تبعیدی صادر، و تبعیدی ها تروراسلامی می شوند. حکومت اسلامی با دست بردن به چنین جنایتی جان صدها دگراندیش و روشنفکر و مخالفان سیاسی و فرهنگی خود را گرفته است. از رهبران حکومت اسلامی و دست اندرکاران قوای مجریه و مقننه و قضائیه و پادوهای امنیتی و نظامی شان گرفته تا ریزقوله هائی مثل حسين شريعتمداری، يوسفعلی مير شکاک، مهدی جباری، مهدی نصيری، مهدی رستگار، احمد عزيزی، سلیمی نمین و... نافیِ پدیدۀ تبعید شده اند وتبعیدی ها را فراریان خائن یا مشتی خارج نشینن و...خوانده اند. بسیاری ازاصلاح طلبان حکومتی و اعتدالیون شان نیز قبل از هجرت از اعضای همین ارکستر بودند، حتی هم امروز برخی ازآنان در خارج از کشور با حکومتیان هم آواز هستند.
2- در ميان اهل سیاست و فرهنگِ غیرحکومتی و مستقل دو نظر و ديدگاه در باره تبعيد و تبعیدی وجود داشته و دارد.
الف:بخش کوچکی از اينان نگاهی واقع بينانه و سنجيده به اين پديده داشته اند، اين بخش ضمن مسئول دانستن حکومت اسلامی به عنوان عامل بروز پديده ی تبعيد و تبعيدی طی 38 سال گذشته، تلاش ها و دستاوردهای سیاسی و فرهنگیِ تبعیدی ها را تاثیر گذارو ارزشمند ارزیابی کرده و در باره این فعالیت ها به بررسی و نقد پرداخته اند. برای این بخش از اهل سیاست و قلم روشن بوده وهست که تبعيد نیز نمادی از فریاد دهان های دوخته و بستۀ آزادی خواهان و"صدای آواز" قلم های شکسته شده در حکومت اسلامی ست. (3)
شناخت ویژگی های تبعید و تاثیرآن برفعالیت سیاسی و فرهنگی، آنجا که به دورازاغراض های حکومتی، ایدئولوژیک، سیاسی و شخصی بوده، به فهم و نقش فعالیت تبعیدی ها کمک کرده است. علیرغم تلاش های چندجانبه برای تخدیش تبعید و تبعیدی، سیاست و فرهنگ تبعیدی پس از 38 سال زندگی پرفراز و نشيب، هویت و شخصیتی حدودا" روشن و مستقل یافته است.
نقش تبعیدی ها در روشنگری و افشای جنایت های حکومت اسلامی و نقض آشکار و بیرحمانۀ حقوق بشردرداخل ( و حتی درخارج از کشور) را نمی توان نادیده گرفت. تبلیغ و ترویج پدیده هائی همچون آزادی، دموکراسی، سکولاریسم، حقوق بشر و...از درخشان ترین تلاش هائی ست که تبعیدی ها ازراه ها و با روش های مختلف انجام داده اند، تلاش هائی که با پشتیبانی ازمبارزات آزادیخواهانه و آزاداندیشانه توام بوده اند. نقش احزاب و سازمان ها و تشکل های سیاسی و فرهنگی و هنری ( به ویژه ادبی) تبعیدی نیز در تقویت حرکت های آزادیخواهانه و آزاداندیشانه در داخل کشورقابل توجه بوده است.
در حوزه فرهنگی، فرهنگ ورزان و فرهنگ سازان تبعیدی به مبارزه برای تحقق آزادی در حوزه های مختلف فرهنگی و هنری ادامه داده اند، به ویژه درعرصه آزادی قلم. برای نمونه ادبیات در تبعید به عنوان فرزند سه دوره ادبيات تبعيد در تاريخ معاصر ايران(دوره مشروطه، پس از کودتای ۲۸مرداد، و پس از تشکيل حزب رستاخيز) با هويت و شخصيتی مستقل در صحنه مبارزه برای تحقق آزادی اندیشه، بیان و قلم حضور داشته است. هویت و شخصیتی که با ویژگی هائی خود را تعریف می کند:
ادبیات تبعید ژانرادبی ای ست که هویت و شخصیت اش را از بازتاب ذهنیت و اندیشگی نويسنده ای رانده شده از وطنی که ريشه در آن دیاردارد، کسب کرده است. نویسنده ای ميان دوسنگ آسياب رانده شدن و غربت، و" شوک" های ناشی از این دو. نویسنده ای که درواکنش روانی ای طبيعی، رانده شدن ترسناک يا تحقير آميز از زادگا ه اش او را به وطن، به ريشه ها و خواست هايش نزديک تر می کند. وطنی که " همچون وجدانی بيدار سايه به سايه تبعيدي ها راه می رود، فقط يک مفهوم نيست که در ذهن خانه کرده باشد، وطن بيش از هرچيزی يک حس هميشگی است که بر پوست می نشيند و گاه همراه آه از سينه بيرون می زند "، " اين نوع تجربه از حضور وطن را انگار تنها در برون مرز می شود کسب کرد "(4). نویسنده ای که خانواده، ياران، وطن، تبعيد کنندگان اش، و آنچه ها که او به خاطر آن ها تبعيد شده است از یک سو، وجامعه ی جديد، تجربه ها و مشاهدات جديد و متفاوت، و مشکلات ريز و درشت از سوئی دیگر، در اين کابوس ملکه فکرش می شوندو او به زودی در می يابد که " تبعيد جاده پوشيده از گل سرخ" نيست و از دل اين کابوس می بايد " تولدی ديگر" را تدارک ببيند. نويسنده تبعيدی در چنين حال و هوايی دست به قلم می برد تا به سهم خود بهای سنگين " آزادی سخن گفتن و نوشتن " را بپردازد.
نويسنده ی تبعيدی در نخستین سال های پس از انقلاب بهمن 57 بيش از هرچيز عليه ستمگری، آزادی و آزاده کشی واختناق فرياد کرد واز اندوه غربت و مهر وطن و گريز و گريزگاه تلخ اش نوشت. دراين دوره ديدار وطن که در آثارخلق شده در آن دوره از تبعيد می توان ديد، آرزو يی دست نیافتنی باقی ماند. گذر زمان و شناخت بيشتر تبعيد گاه سبب شد تا نویسندۀ تبعیدی به تطابق و تجانسی نسبی دست يابد و از بيگانه بودن و بيگانه انگاشتن خود فاصله بگيرد و" به خود انديشيدن" و باز آفرينی آنچه ها که درذهن پُرآشوب اما کنجکاوش، و اقامت گاه جديدش می گذرد وادارد. تبعيد خاستگاه وجايگاه شناخت شد.
درون مايه ی سياسی آثار تبعيدي ها نیزبازتاب زندگی واقعی آن هاست، درون مايه ای که خواست اديبانه ی آزادی انديشه، بيان و قلم و نفی هرگونه سانسورو طرح ممنوعه ها و تابو های سياسی، فرهنگی، مذهبی و اخلاقی را با خود داشته است. ادبيات تبعيد سياسی و متعهد است، متعهد به آزادی، " ادبيات تبعيد بی طرف نيست"، ادبيات افشا و ستيز با دروغ و فریبکاری است. فضا ومکان آثارتبعيدي ها دو پاره و دو شقه بوده و هست: وطن و تبعيد، باید تبعیدی بود تا این مساله بهتر فهم شود.
ب: برخی از سیاست ورزان و اهل فرهنگ و هنر در داخل و خارج از کشورغير واقعی و شتابزده با تبعيد و تبعيدی ها و عملکرد سیاسی و فرهنگی شان برخورد کرده و می کنند. اینان به ندرت و با اکراه از نقش سیاسی و فرهنگی تبعیدی ها سخن می گویند. عده ای از اینان نقش سیاسی و فرهنگی تبعیدی ها را بی ارزش خوانده اند. و حتی هنگامی که ادبيات تبعيد موضوع سخن شان بوده است از واژه ادبیات مهاجرت استفاده کرده اند. برخی از این عزیزان بی اطلاع از آنچه تبعیدی انجام داده، به قضاوت و اظهار نظر پرداخته اند. ازعرصه ادبیات نمونه ای می آورم:
جمال مير صادقی داستان نويس ومدرس داستان نويسی در باره " ادبيات مهاجرت يا ادبيات تبعيد" گفته است:
" ...هر يکی دو سال می روم امريکا وبا نويسندگان ادبيات مهاجرت يا ادبيات تبعيد در ارتباطم. کارهايی که منتشر می شود را دوست دارم. کتاب رضا قاسمی را خواندم که خوب بود. يک کتاب ديگر هم خوانده ام از نويسنده ای به اسم خسروی که در فرانسه زندگی می کند به اسم "صورت الغراب" که در ايران قابل چاپ نيست. حالت تمثيلی دارد و داستان خوبی است. ولی ادبيات مهاجرت يا ادبيات تبعيد کوچه بن بست است. چون نسل بعد انگليسی ياد می گيرد. بچه های اينها انگليسی خواهند نوشت. جويباری هستند که به جريان ادبی عظيم نويسنده های خارجی می پيوندد و برای ما به جايی نمی رسند...."(5)
اينکه داستان نويس و مدرس داستان نویسی در اين رفت و آمد ها از خواندن دو رمان سخن بگويد و در مورد رمان دوم به غلط از نويسنده و اثر نام ببرد،( سوره الغراب، محمود مسعودی، که ساکن فرانسه نيست )، و " ادبيات مهاجرت وتبعيد را کوچه بن بست بداند"، تعجب آورنیست؟
ادبيات مهاجرت و تبعيد می توانند " کوچه بن بست " باشند منوط بر اينکه ديگرازمها جرت و تبعيد خبری نباشد. کوچه بن بست دانستن ادبيات مهاجرت وتبعيد چشم بستن بر تلاش های نسل جوانی ست که به زبان فارسی و زبان های ديگر ادبيات مهاجرت وتبعيد را پر بارترکرده اند.
این مجموعه گروهی هستند که اکثرشان به ايران در حال ییلاق قشلاق اند، و بخشی از آنان نیزاز روند بتديل و دگردیسیِ اهل قلم و هنرمند تبعيدی به اهل قلم و هنرمند مهاجراختیاری پدید آمده اند. این دست ازمهاجران اختیاری آثارشان درایران منتشرمی شود و تريبون هايی نیز برای نشر آثار و نظرات شان در اختیاردارند. برخی از شاعران ونويسندگان مهاجرنیز در گفت وگوهايشان با نشريات درون مرزی به کار خود پرداخته اند و بس، برخی از اینان حتی جرات اشاره به "ادبيات مهاجرت" نکردند چه رسد به کاربُرد واژۀ تبعید و ادبیات تبعید. اینان با حس روانی ای مطبوع خود را کارا تر و خلاق تر و مبارز ترازاهل سیاست و قلم تبعيدی نیزپنداشته اند.
. عزیزانی نیز تلاش کرده اند در حوزۀ سیاست وفرهنگ و هنر تفاوتی ميان کیفیت و ویژگی فعالیت سیاسی و فرهنگی و هنری ( به ویژه ادبی) تبعيدیان و مهاجران، و حتی بخش هائی از حکومتیان قائل نشوند و مرزها مخدوش کنند. ویا در بیان تفاوت میان ژانر ادبيات تبعيد و ادبيات مهاجرت تلاش بر بی محتوی و بی ارزش کردن ادبیات تبعید کنند:
" ...چنين به نظر می رسد که نويسندگان ايرانی خارج از کشور تمايل چندانی ندارند تا به عنوان "نويسندگان مهاجر" ناميده شوند. آنها همين عنوان "نويسندگان خارج از کشور" را عنوان درست تری برای خود می دانند " ايشان بر اين نظرند که:" اين ادبيات رنگ عوض کرده است،...آنها دارند بر ضد سياسی نگری و ايدئولوژيک بودن قيام می کنند ...آنها دارند از سياست حرف می زنند بی آنکه ايدئولوژيک و سياسی باشند ...فرق ديگری هم باقی است، ما تقريباً شاهد همان مقدار کار انجام شده نزد "نويسندگان خارج از کشور" هستيم که آنها حقيقتاً انجام داده اند، تقريباً همان مقدار کاری که انجام شده به صورت کتاب چاپی يا آثار منتشر شده بر روی سايت ها انتشار می يابد و در اينجا هميشه بهانه ای باقی است، انگار آثاری از نويسندگانی موجود هست که مميزی و سانسور مانع ديدن آنها شده است.(6)
"...ادبيات تبعيد غم غربت را القا می کند و پيام فرد تبعيدشده دراثرش يک نوع خشم و خروش آشکار است و خواننده ازهمان صفحه اول می داند نويسنده می خواهد چه بگويد و اگربا محتوا و واکنش عاطفی نويسنده همبستگی نشان بدهد اثر را می خواند و اگراز جنس آن حرف ها نباشد برايش جذابيتی نخواهد داشت. اما درادبيات مهاجرت پيام آشکار نيست و پيام را بايد در لايه های پنهانی اثر جست وجو کرد، همچنين در اين آثار از خشم و خروش سياسی خبری نيست و شما به عنوان خواننده حالتی از احساس را که آدمی در جابه جايی جغرافيايی با آن روبه روست حس می کنيد و با عنصر مکان، فضا، شخصيت داستانی و زبان روبه رو هستيد که می تواند با زبان مادری يا بنا بر لزوم با زبان کشور ميزبان همراه شود. درفصل مهاجرت که نويسنده در فضا و مکان جديد قرار می گيرد احساس جديدی به وجود می آيد که با بهره گيری از تخيل، اثر را باورکردنی و درقالب رمان و داستان کوتاه عرضه می کند. در حالی که در ادبيات تبعيد عنصر تخيل وجود ندارد و آنچه در زير ژانر تبعيد به وجود می آيد همه در واقع گرايی محض است و در زير چارچوب ايدئولوژی فرد قرار دارد...درادبيات مهاجرت حتی اين آثار مانند خيابان دوطرفه عمل می کنند"،
، ".. وقتی نويسنده اثرخودرا درقالب خشم و نوستالژی خود پديد آورد اثر اودرقالب ادبيات تبعيد جای می گيرد "
" به هرحال آثار آفريده شده در اين ژانر بسيار جذاب و زيبا هستند. به نظر من ادبيات فارسی طی ۱۱۰۰ سال تبديل شده به آنچه پيش رو داريم و افرادی روی هر خشت، خشت های نو نهاده اند تا امروز که در قلمرو داستان و شعر روی خشت های قبلی ادبيات خشت تازه ای گذاشته و پديده مهاجرت همان خشت تازه است..." (7)
همين چند سطر آشکارا سرشار از تناقض و کم توجهی است.
ادبيات تبعيد، ادبيات "خشم و خروش" آشکار است و خواننده در آن"حالتی از احساس را که آدمی در جا به جايی جغرافيايی با آن روبروست حس نمی کند" و " با عنصرمکان، فضا، شخصيت داستانی و زبان روبه رو نيست"، " درادبيات تبعيد عنصر تخيل وجود ندارد...همه در واقع گرايی محض و درزير چارچوب ايدئولوژی فرد قرار دارد"، " اثری که در قالب خشم و نوستالژی باشد، اثر در قالب ادبيات تبعيد است ". این دست ارزيابی ها اگر چه به ظاهر سياست گريز اما به شدت " سياسی" اند..
در ميان آثار شاعران و نويسندگان تبعيدی ده ها اثر می توان نام برد که از "خشم و خروش" مورد نظردرآن ها خبری نيست وبرعکس همه ی آن ويژگی های "جذاب و زيبا" ای که منتقد محترم برای ادبيات مهاجرت و درميان دوستان و محافل نزديک به خود برشمرده اند، می توان در اين آثار مشاهده کرد. التبه بديهی ست که در اکثر آثار تبعيدي ها نوعی " خشم و خروش سياسی "، يعنی ستايش اديبانه ی آزادی در تمام اشکال و نيز مذمت تمامی مظاهر دگراندیش ستیزی، اختناق، سانسور، زندان، شکنجه، اعدام بدرخشد، که اين همان تفاوت ميان ادبيات تبعيد و مهاجرت است.
ادبیات مهاجرت "جذاب و زيبا "ست اما ادبيات تبعيد نيست. نويسنده ی مهاجردلتنگ ديار ويار، نگران هويت خويش ،هيچ گاه دچار بحران بی ريشگی و بی هويتی نمی شود و کمتر به دوپارگی و دوشقه شدن می انديشد وازآن رنج می برد. او هرهنگام که بخواهد می تواند به وطن برگردد.تجربه های نويسنده ی مهاجر در جامعه ی جديد، تجربه های نويسنده ی تبعيدی نيست، و اينگونه است که برون گراتر می شودو بيش ازهرچيزآنچه دراطراف اش می گذرد با انديشه و عاطفه اش گره می خورد. ادبيات مهاجرت به ناچار در جوامعی شبيه جامعه ی ما به ادبيات مجازو رسمی نزديک می شود.
گلشيری خطاب به نويسندگان مهاجر( که به احتمال با تبعیدی یکی می پنداشت) پند می داد:
"...اگر بخواهی ازحافظه و خاطره استفاده کنی ناموفقی، ولی اگر درمورد آنچه که دارد می گذرد و وضعيت موجودی که جلوی چشم ات است بنويسی احتمالا" موفق می شوی... مخاطب نويسنده درمهاجرت بايد جهان باشد، برای اينکه اين لايه ای ازخواننده که اکنون دراين جا موجود است نيزروز به روز تراشيده می شود و محدود تر می شود."(8)
واين گفته نشان ازشناخت وی ازپدیده بتعيد داشت. هوشنگ گلشيری هم به نظر می رسد" به سادگی ريشه را با جغرافيا اشتباه گرفته بود"(9). وبراستی با چنين ديد گاهی تکليف آثاری که نويسندگان تبعيدی جهان در باره ی ميهن شان خلق کردند و در زمره برجسته ترين آثار ادبی در جهان هستند، چه می شود؟
افزايش انتشار آثار مهاجرين داوطلب، اهدای جوايز ادبی به اين آثار، معرفی اين آثار و خالق اثر در مطبوعات داخل کشور و تارنما ها فرهنگی و هنری ( و خبری و سياسی) داخل و خارج کشور، سفرهای نويسندگان، شاعران و منتقدان مهاجر به ايران و حضور و برقراری رابطه با محافل فرهنگی و هنری درون کشور، افزايش مصاحبه با مطبوعات داخل کشورعوامل و نشانه هائی از مطرح تر شدن ادبيات مهاجرت در داخل کشور است، و این در حالی بوده است که خبرهای انگشت شماری از آثار تبعیدی ها و فعالیت سیاسی و فرهنگیِ تبعیدی ها در رسانه های داخل کشورانعکاس می یابد. طرح و معرفی فعالیت های سیاسی و فرهنگی تبعیدی ها، و بحث و گفت و گو در باره آن ها، جسته و گريخته توسط نشریه های سیاسی و فرهنگی و هنری مستقل، و برخی از کوشندگان سیاسی واهل قلم و هنرمندانی که برای اجرای برنامه و دیداربه خارج از کشورآمده اند- تا حدی که مجاز به نظر می رسیده - صورت گرفته است. برخی از نشریات سیاسی و فرهنگی مجازبه گونه ای گزینشی نقدها و بررسی هائی که تبعیدی ها درباره جریان های غیرحکومتی و یا ضدحکومتی نوشته اند را منتشر کرده اند تا ضمن بیمه کردن خود برابر یورش های حکومتی، به نوعی با آن جریان ها تسویه حساب کرده باشند. این دست نشریه ها گاه پذیرای انتشار آثار" بی خطر" تبعیدی ها نیزشده اند .(10)
نفی کردن، اغراض، چشم پوشانی دربار، فعالیت های سیاسی و فرهنگی و هنری تبعیدی علت های متعدد می تواند، داشته باشد. نمونه اند این ها:
الف: همگنی و اینهمانی با حکومت اسلامی
ب: مصلحت و سياست ستيزی، به منظور بقاء و ادامۀ کارِ خویش، و یا توجيه رفت و آمد به ايران و برقراری روابط با محافل فرهنگی و هنری داخل کشور.
این فعالیت ها. ج- به زيرسايه کشاندن فعالیت تبعیدی ها با هدفِ کم یا بی ارزش جلوه دادنِ
د: عدم آشنائی و شناختِ پدیدۀ تبعید
باری، نفی یا تقلیل نقش سیاسی و فرهنگیِ تبعیدی ها درایجاد تغییر و تحول در روندها و رخدادهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی، اگر نفی و تقلیلی حکومتی و مغرضانه و تنگ نظرانه نباشد، دستِ کم درک نکردن نقش انقلاب درعرصه ارتباطی ورسانه ای و تاثیرآن برجامعه است. تاریخ تبعید روایتِ این واقعیت نیزاست که حتی آن هنگام که تبعیدی ها محروم از استفاده کردن ازاین امکان ها بودند، بسیاری ازآنان نقش های کلیدی دردگرگونی های جامعه ایفا کرده اند.
****
منابع و چند نکته:
1- ابوالحسن داودی کارگردان فیلم سینمایی زادبوم/ خبرآنلاین ( و سایت پیچک.نت) 13 بهمن 1395
2- امیررستاق، روایتی ازده تبعیدی سیاسی ایران، بی بی سی،(سایت فارسی)، 12 خرداد 1394
3- اميرحسن چهل تن، " آن سوی مرز چه می گذرد"، آدينه شماره ۵۹
- محمود دولت آبادی، در گفت و گو با شاهرخ تويسرکانی، دنيای سخن، تيرماه ۱۳۷۰
- احمد شاملو، گفت و گو با مسعود خيام در بوستون امريکا، دنيای سخن، شماره ۳۸، بهمن ۱۳۶۹
- سيمين بهبهانی، مجله ی دنيای سخن، شماره ۳
- شمس لنگرودی، نگاهی به بحران در شعر فارسی و شعر شاعران دوراز وطن، ماهنامه معيار، شماره ۲۶، مهر ماه ۱۳۷۷
- حسن مير عابدينی، صد سال داستان نويسی در ايران، جلد سوم، نشر چشمه۱۳۷۷
4- الاهه بقراط، وطن يک حس هميشگی ست، در باره کتاب " در ستايش تبعيد" نوشته مهدی استعدادی شاد، چهارشنبه ۲۰ تير ماه ۱۳۸۶
5- جمال مير صادقی، داستان به مثابه افشاگر، شرق، شماره ۸۶۸، 7 خرداد 1386
6- محمد چرم شير، کنکاشی در ادبيات مهاجرت ،" اين ادبيات رنگ عوض کرده است " ،اعتماد, شماره۱۴۱۱، خرداد ۱۳۸۶
7- مجيد روشنگر در گفت و گو با نلی محجوب، "خشتی برخشت های گدشته "، شرق، شماره ۸۸۲، ۲۶ خرداد۱۳۸۶
8- هوشنگ گلشيری در گفت و گو با اردشير بهتويی، فرهنگ و ادبيات فارسی در مهاجرت، آرش شماره ۱۷، سال ۱۳۷۱
9- ادواردو گاليانو، ملال غربت يا آفرينندگی، ترجمه تقی امينی، نخستين شماره ی نشريه " ندای پناهنده " و آرش، شماره ۴ ارديبهشت ۱۳۷۰
10- ماهنامه مهرنامه که در تهران منتشر می شود، نمونه ای از این دست نشریات است.
***
منابع دیگر:
1- رضا قاسمی، در گفت وگو با بابک مهديزاده، "حوصله هيچ جمعی را ندارم"، اعتماد، شماره ۱۴۱۷، خرداد۱۳۸۶
2- حسين نوش آدز در گفت و گو با ميترا الياتی،" ادبيات چفت و بست عاطفی ماست "، سايت جن و پری
3- حسين نوش آذر، ادبيات غير رسمی ايران ، سايت " مداد"، آبان ماه ۱۳۸۴
4- بهمن سقايی، ادبيات يا توهم ؟، آرش شماره ۲۸، خرداد۱۳۷۲
5- مجله آرش ( پاريس) شماره ۴۰-۳۹، سال ۱۳۷۳
تنی چند از نویسندگان و منتقدان تبعیدی و مهاجر 6- گفت وگوی فرزين ايران فر (راديو همبستگی) با
7- عباس صفاری، روزنامه شرق، شماره های ۶- ۸۹۵، تير ماه ۱۳۸۶
8-عليرضا زرين در گفت و گو با شاهرخ تندرو صالح ، " پلی ميان واژه ها تا تنهايی"، شرق، شماره ۸۸۷، تير ماه ۱۳۸۶
۱۴- 9-عباس صفاری، روزنامه شرق، شماره های ۶- ۸۹۵، تير ماه ۱۳۸۶
10- ناصر رحمانی نژاد، تبعيد: کابوس طولانی است، آرش، شماره های ۲۲-۲۱، آبان و آذر ۱۳۷۱
11- مهدی استعدادی شاد، در ستايش تبعيد، انتشارات باران
12- شهرام رحيميان ، روز نامه شرق، شماره ۸۹۱، ۶ تير ماه، ۱۳۸۶
13- مهدی اخوان ثالث، نادر يا اسکندر؟ از دفتر آخر شاهنامه، انتشارات مرواريد، سال ۱۳۶۱ صص۲۳-۲۲
14- ساسان قهرمان، ييلاق – قشلاق فرهنگی و تبعات آن، سايت رضا قاسمی
15- ادبيات مهاجرت درعبورازفيلترمميزی، سپيده زرين پناه، باران، فصل نامه ی فرهنگی وادبيات، شماره های 4 و ۵ و ۶ و ۷ / استکهلم
16- شاملو در مصاحبه با آدينه، زمستان ۱۳۷۰
17- شاعران مهاجر و مهاجران شاعر، گرد آورنده ميرزا آقا عسگری
18- مجله آرش ( پاریس)، شماره 100، مهر1386
*چند نکته: واقعیت یا خیال های چند جانبه ؟
1- " اين هم از نيشخند های تقدير ماست که شعر راستين فارسی را- در اين روزگار- بيرون از مرز های ايران بايد يافت."(1) " تحليل های تئوريک و تفسيرهای ادبی به وسيله متخصصان فن، که از داخل يا خارج از ايران بوسيله بنياد ها، انجمن ها و کانون های فرهنگی دعوت می شوند انجام می گيرد، شايد اغراق نباشد اگر بگويم که در اين زمينه ادبيات تبعيد از ادبيات مادر غنی تر است." (2)
2- من البته بارها گفته ام که در اين جا (خارج کشور) نويسندگان ما در عرصه ادبيات داستانی و شعر، کارهای با ارزشی کرده اند البته نمی گويم که قابل مقايسه با آثار نويسندگان داخل کشوراست ولی به هر تقدير ارزشمند است.(3)
3- در دهۀ شصت سفرهای فرهنگی و هنری هنرمندان داخل کشوربه خارج از کشوررا برخی از کوشندگان سیاسی و نویسندگان و شاعران تبعیدی دسيسه و سياست حکومت اسلامی دانستند و نویسندگان و هنرمندان مهمان را" سفیران فرهنگی" حکومت اسلامی خواندند( سعیدی سیرجانی، محمد مختاری، شمس لنگرودی، هوشنگ گلشیری ، محمد رضا شجریان و...شامل این نوع " مهمان نوازی" این دسته از کوشندگان سیاسی و اهلِ قلم شدند.) درمورداین سفرها ازسوی برخی ازتبعيدی ها نظرها و ديد گاه هائی متفاوت طرح شده است. (4)
***
برخی منابعِ چند نکته:
1- نادرنادرپور، روزگار نو، آبان ۱۳۷۱
2- مليحه تيره گل، مقدمه ای برادبيات تبعيد
3- هوشنگ گلشيری درگفت و گو با اردشير بهتويی، فرهنگ و ادبيات فارسی در مهاجرت، آرش شماره ۱۷، سال ۱۳۷۱
4- نادرنادرپور، از"مشروطيت "تا "مشروعيت"، نيمروز( لندن)، شماره ۵،۱۱۲ نوامبر۱۹۹۹
- منصورسعادت " خواست آزادی" " گناه بينش سطحی"؟ ديدار( آلمان) ، شماره ۴، سال۱۳۷۶
- نعمت ميرزازاده(م. آزرم)، گفت وگو، مجله پر، شماره ۹۴، آبان ماه ۱۳۷۲( واشنگتن دی. سی)
- هوشنگ شکيبايی، مجله پر، شماره های ۹۵ و103
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد