" آمدند، کندند و سوختند و کشتند و بردند و رفتند"
تاریخ جهانگشای جویی: تصویر حملهء مغولان
خاوران، وسعت اندوه انسانی
میگفتی خاوران حادثهایست در ذهن خونین تاریخ
زخم دهان گشوده و بیمرحمی است
گسترهُ بیانتهای شقاوت و بیداد.
*******
می گفتی که مردمان
شبهای خونین و دراز و سمج بسیاری را
با خون و استخوان خویش شمردهاند.
میگفتی، تا در تحمل آوار درد، یاریم کنی.
*******
میگفتی، آی یغماگران جان، سوداگران مرگ
منادیان آیات نیستی
سحرتان، باطل است.
چشمان کورتان از دیدن تاریخ غافل است
جز لعنت و نفرین خلق، شما را چه حاصل است؟
میگفتی، تا زخم بیانتهای جانم را مرحمی نهی.
*******
میگفتی که جهان شایستهُ انسان
بیخون و اندوه و درد، رخ نشان نمی دهد.
میگفتی و تو را ز رخ زرد من باکی نبود
و ز جان تکه تکه شدهام در خاوران، هراسی نبود.
نشست در جان بهیغما رفتهام، پیام تو
برمیخیزم ز مرگ، خاوران مرگ و نیستی نیست پیام تو
خاوران شکوه شعر، شکوه زندگیست
زندگیست که در دهان مرگ غنچه میدهد
هنگامی که قدمهای بلندی ز سر تاریخ بگذرد.
*******
آخ مادران درد، مادران زاری، مادرانِ مادری غارت شده
آخ خواهران اندوهگین، سیه پوشان پرشکیب
آی یادگاران قتلعام تاتاران، ماندگاران راه پر ز شیب.
برادران سوخته جان، چون سرزمینِمان
صدای رُستن دانههای زندگی را ز خاک خاوران میشنوید؟
*******
من تب میکنم، ز اندوه خاوران
ز اندوه "داخائو"، اندوه نیشابور
و نمیدانم آیا خاوران
پایان اندوه انسانی است؟
آه ای اندوه گران، مجالم ده
چشمی بر فراز تاریخ بجانم ده
جان عاشقی به وسعت اندوه خاورانم ده.
محمد فارسی
١٨.١٢.٢٠١٦
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد