logo





اصلاح و ابداع

شنبه ۱۳ آذر ۱۳۹۵ - ۰۳ دسامبر ۲۰۱۶

اسماعیل رضایی

انسان ها در فرایند تعامل و تکامل اجتماعی، به ارزش ها و بارزه های هویتی نوینی دست می یازند؛ که روند بازنگری باورهای ایمانی و عقیدتی و همچنین بنیان های ساختاری اقتصادی و اجتماعی را الزامی ساخته وبه بازسازی و نوسازی بنیان های مادی و معنوی روی می آورند. ناتوانی در درک و شناخت روند های تحولی و ابرام بر سازه های بی بازده گذشته،فرگشت اجتماعی انسانی را با موانع و محدودیت های بسیاری مواجه می سازد. چرا که توقف و یا ابرام بر ایستارهای گذشته، پندار و توهم را برای گذر از مرز های امن و ناامن محیطی اشاعه می بخشد. این ویژگی بدلیل ناتوانی در همراهی و همسویی با روند توسعه و تکامل جامعه و انسان و همچنین درک و شناخت ملزمات اجتماعی ، در تعارض و تمارض با بنیان های ساختی نوین بر می خیزد. پندارهای ایده ای نیز با ماهیتی اینچنینی از عوامل اساسی چالش برانگیز در روند مطلوب و معمول جامعه و انسان محسوب می شوند.
تاثیرات مداوم محیطی برانسان در راستای گزینش های زیستی و تعاملی،عامل اصلی برانگیختگی برای تعادل و تطابق وی با فرایند تکاملی محسوب می شود.براین اساس همواره با الگوگیری ها و کنش و واکنش مناسب برای همپویی و همگامی با تحول و دگرگونی های محیطی گام برمی دارد. در این راستا نهادینه شدن برخی الگوگیری ها و دریافت ها در جهت تداوم و تامین و تضمین منفعتی و مصلحتی، روند بازیافت های محیطی را با موانع و مشکلات عدیده مواجه می سازد. این ویژگی به انجماد و انسداد اندیشه پیرامون پویایی و نوزایی مداوم روندهای تحولی و تکاملی اجتماعی انسانی منجر می شود. واپسگرایی و توقف در ایستارهای گذشته محصول این روند نامتعارف است که همواره به آسیب پذیری وعقب ماندگی مادی و معنوی جامعه و انسان منتهی می گردد.تعاملات اجتماعی و تاثیر مداوم توسعه و تکامل دستاوردهای انسانی بر اندیشه و عمل، روند اصلاح و ابداع اشکال نوین برای همگرایی و همراهی با تحول و دگرگونی را اجتناب ناپذیر می سازد. ولی بسیاری با تکیه بر عادات و الگوهای سترون، اصلاح و نوگرایی را برنتافته و با ابرام برداشته ها و باورهای ایمانی به سوی انسداد و انقباض رفتاری و کنشی گام برداشته و در برابر ملزمات و ضرورت های زیست معمول و معقول مقاومت می ورزند. این روند یکی از چالش های اساسی تعاملات بین انسانی و درون اجتماعی محسوب می شود. چرا که همواره محل بسیاری از منازعات و مشاجرات تهدیدی و تخریبی برای حراست وحمایت از رویه های مسلط ویا اسلوب های فکری و اعتقادی نهادینه شدۀ عهد عتیق می باشد. این روندهای نامتعارف اگرچه قادر به توقف یا سکون فرایند تحولی و تکاملی نیستند؛ ولی هماره از عوامل کند کننده ویا تخریب و تحدید روندهای مطلوب و معقول محسوب می شوند.

مداومت اندیشه ورزی آدمی تحت تاثیرمداوم عملکرد محیطی و تاثیر موثرارتباطات درون اجتماعی و بین فردی در شکل گیری ایده و به تبع آن اندیشۀ چرایی بودن و شدن جامعه و انسان در پروسۀ تحولات و تعاملات جامعه و انسان، ضرورت نواندیشی و نوگرایی مداوم را الزامی و ایجابی می سازد.درک و فهم چرایی و چگونگی شکل گیری شور و شعور انسانی در فرآیند رشد و بالندگی فردی و جمعی برای پذیرش و پالایش اندیشه و ایدۀ آدمی متناسب با روند تحول و تکامل اجتماعی امری حیاتی می باشد. انسان گرفتار آمده در دام عادت و سنت و واپسگرایی ایده ای اصولا قادر به حصول و قبول تحول و دگرگونی رشد و توسعه علم و فن نبوده ودر چارچوب محصور و محدود شعور و حضوربه تعریف و تکلیف غیرمسئولانه و نامتعهدانه روی می آورد.چرا که درک و فهم متعهدانه ومسئولانه نسبت به محیط و جامعه نیازمندآگاهی واقعی و اصیلی است که در همپویی و همگامی با روند تعالی و کمال جامعه و انسان مقدور می باشد. نواندیشی یا نگاه اصلاح گرایانه به ایده و عمل، نیازمند رسوخ و نفوذ به ابعاد متشکله باورهای ایده ای و ایمانی می باشد.براین اساس برای روند اصلاحی و نواندیشی،تعیین حدود و ثغور تغییرات و دگرگونی حیطه عمل و اقدام امری الزامی است.بیان کلی نواندیشی و یا اصلاحی،پرسه در دلمشغولی های بی سرانجامی است که نتیجه ای جز بطالت وقت و لئامت نفس ندارد.

استحکام بنیان های ایده ای به درک و شناخت ضرورت ها و همپویی و همسویی با روند تکاملی جامعه و انسان بستگی تام و تمام دارد.براین اساس ایده های علمی با یک تجانس درونی و ذاتی و ملاک منطقی و عقلانی بر خلاف ایده های پنداری با ویژگی های وصفی و تفسیری؛ با اصلاح مداوم روش ها و ابداع شیوه های نوین بهره گیری از مواهب و امکانات در اختیار، عامل بنیادین تحول و تکامل جامعه و انسان محسوب می شوند. در حالیکه ایده های پنداری با رکود و سکون خویش در برابر هرگونه نواندیشی و نوگرایی مقاومت ورزیده و از بهیابی و بهپویی زیست عمومی جلوگیری می نمایند. این روند نامتعارف و خودباختگی و خود شیفتگی ایده ای در سطح و ظرف باقی مانده و از حضور در عمق و محتوا می پرهیزد؛ چرا که در دریافت های مضمونی و محتوایی، درک و شناخت ضرورت ها و اصلاح و بهبود مداوم روش ها و منش ها الزامی می باشد. بنابراین ایده های پنداری با توقف در ایستارهای گذشته نواندیشی و نوگرایی را در سطح و ظرف محدود و محصور کرده واز درک و فهم شیوه های مطلوب زیست اجتماعی فاصله می گیرند. بدینسان واپسگرایی ایده ای با تکیه بر مبانی پنداری، قواعد و قوانین رشد و بالندگی جامعه و انسان را به سوی تخریب و تحریف اذهان و اعمال هدایت می کند. چرا که پندارهای ایده ای با قلب حقایق و وارونگی دریافت های محیطی، قادر به برقراری یک ارتباط پویا و گویا با جامعه و انسان نمی باشند. پس نعل وارونه می زنند و خواست و نیاز جامعه و انسان را در تمایلات و تمنیات واپسگرایانۀ خویش به اسارت می گیرند. دریافت های ایده ای محض چون در پراتیک و عمل انسانی قوام نمی یابند؛به صورت مرام و مسلکی ذهنی و موهومی با جهان بینی نامدرک و گنگ و مبهم از مبرمات و ملزمات روز دور می شوند.

هر ایدئولوژی از سه عنصر مبانی،قواعد و قوانین با یک وابستگی درونی و ذاتی تشکیل می گردد.1 این ویژگی در ایدئولوژی علمی دارای مصداق عینی و حقیقی بوده که در کنش و واکنش مداوم انسانی به عامل پویایی و شکوفایی جامعه های انسانی مبدل می شوند. در حالیکه در ایدئولوژی پنداری پیوند و وابستگی بین عناصر سه گانۀ مبانی، قواعد و قوانین مجازی و صوری بوده که مانع بنیادین درک و شناخت ضرورت ها و استحکام پیوندهای نهادین درون اجتماعی و بین انسانی محسوب می شوند.چرا که مبانی پنداری با نداشتن مصداق های بیرونی و گرایش به ثبات و پایداری،همواره خود را به قواعد و قوانین با گرایش به تغییر و دگرگونی متناسب با رشد و توسعه علم وفن، تحمیل نموده و آنها را به عوامل مخبط و مخرب مبدل می سازد. قواعد و قوانین منبعث از مبانی دارای بار زمینی بوده و عموما برای پاسخگویی به نیازهای مادی و معنوی جامعه و انسان نمود می یابند. ولی مبانی برخاسته از ایدئولوژی پنداری دارای ماهیتی ذهنی و آسمانی بوده که فاقد یک نظم ذاتی و اقتدار درونی برای رشد و کمال جامعه و انسان می باشد. این خصیصه انجمادی و انسدادی از بروز و ظهور توانمندی های بالقوه قواعد و قوانین برای همسویی و همسانی رشد و کمال اجتماعی جلوگیری می نماید. براین اساس بسیاری از ارزش ها و الویت های رشد و بالندگی جامعه وانسان در چارچوب های تنگ و محصور ایده ای از دست می رود. آزادی در زهد و تقوای دروغین و کاذب تحت الشعاع قرار گرفته، امنیت در پس ناتوانی های ذاتی معرفت و معیشت گرفتار آمده و دموکراسی درپس مصلحت اندیشی های مداوم حد و حصار ایده ای از دست می رود. و بسیاری از الزامات اجتماعی، انسانی و محیطی در ضعف و خلجان نهادین پندارهای ایده ای از رسالت و اصالت خویش باز می مانند.

با پیوند درونی و وابستگی الزامی مبانی،قواعد و قوانین ایدئولوژیکی، روند اصلاحی و نوگرایی دچار محدودیت های ویژه و اساسی می گردند.چراکه اصلاح یا انکار برخی از نمودهای اسطوره ای ویا برخی از قوانین قرون وسطایی مرتبط با ایدئولوژی، مفهوم اصلاح یا نوگرایی از آن مستفاد نمی شود. زیرا بنیان های نمودی قوانین منبعث از قواعد دست نخورده باقی مانده که در شرایط خاص ویا مساعد محیطی دوباره احیاء شده و جامعه و انسان را زیر ضرب خود می گیرند. قواعد منبعث از مبانی ایدئولوژیکی نیز دارای ویژگی باز گشت دوباره بوده که می تواند جامعه را به قهقرا ببرند. پس امر اصلاحی و نوگرایی در ایدئولوژی های پنداری امری ممکن به نظر نمی رسد. مگر اینکه یک بازنگری اساسی و بنیادی در مبانی صورت پذیرد که دراین صورت با نمودهای نوین ایده ای روبرو خواهیم بود که متفاوت و متعارض با نمودهای ایده ای گذشته می باشد.بنابراین ایدئولوژی پنداری برخلاف ایدئولوژی علمی که در شدن و گشتن مفهوم می یابد؛نیازمند فروکاستن باورهای ایمانی و اعتقادی خود در الزامات و نیازهای واقعی بشری جهت گذر از مرز جهالت به خرد و تعقل می باشد. پس در نوگرایی و نواندیشی ایده ای حتما بایستی از نقد و اصلاح مبانی و به تبع آن قواعد و قوانین گذر کرد تا بشود به امری بهنگام و با دوام در گذر زمان روی آورد. بسیاری نواندیشی و نوگرایی را در حد و حصار حذف و حد برخی قوانین شاخص با ماهیت بنیادگرایی محض کافی دانسته و از گفتمان تحولی ایده و عمل فاصله می گیرند. چرا که با بسیاری از مصالح، منافع و موقعیت های اکتسابی و احتمالی آن ها در تضاد و تعارض قرار دارند.

مفروضات و محفوظات ایده های پنداری بدلیل نداشتن مصداق های بیرونی، دارای شمولیت عام نبوده و فاقد یک جهانبینی فراگیر و همه جانبه برای در گیرشدن با موانع و معضلات انسانی اجتماعی می باشند؛و براین اساس نیازمند تفسیر و تاویل های گنگ و مبهم وعموما جانبدارانه با جهت گیری های خاص و دگم می باشند. مفروضات واپسگرایی دینی دارای چنین ماهیتی بوده که قادر به برقراری یک رابطه زنده و پویا با جامعه وانسان نیستند. براین اساس دارای ماهیتی توصیفی،تفسیری و تاویلی بوده و هر کسی متناسب با دریافت های محیطی اش که از میزان درک و شعور و فهم وی حکایت دارد؛ به صدور احکام و دستورالعمل هایی مبادرت می ورزند که بدلیل نداشتن منشاء عینی عموما از نیازها، الزامات و خواست جامعه فاصله بعید دارند. پس تمامی اصول فقهی، احکام و دستورالعمل های واپسگرایی دینی با اتکا بر مبانی، قواعد و قوانینی صادر و اجرا می شوند که اصولا از بافته ها و یافته های ذهنی و فکری و همچنین اقوال مکتوب یا شفاهی اعصار دور بوده که فرسنگ ها با روند تحولی و تکاملی کنونی جامعه و انسان فاصله دارند. پیوند مفروضات و مجهولات دینی با پیامدها و الزامات محیطی و اجتماعی عموما بی ثبات و ناپایدارند. چرا که از یک بنیان و اساس محکم و غنی علمی و عینی بی بهره اند . از طرفی پیوند تمهیدات اصلاحی و ابداعی درگذر از قواعد و قوانین منبعث از مبانی پنداری ممکن می گردد؛ که از شفافیت، روایی و کارآیی لازم در رفع و دفع محرومیت ها و محدودیت های اجتماعی انسانی ناتوان می باشد. بنابراین درعصر کنونی با شاخصۀ جهانی شدن که جامعه جهانی برای برونرفت از بسیاری از چالش ها و موانع و محدودیت های اقتصادی اجتماعی، نیازمند قواعد و قوانین نوین برای خروج از بحران و نارسایی های محیطی می باشد؛ پندارهای دینی با ماهیتی ایستا وثابت به عنوان یک ابزار کارآمد برای انحراف اذهان و دستیابی به اهداف، مورد استفاده گسترده عمال سرمایه جهانی می باشد.

نظام سلطه سرمایه اگر چه از پندارهای دینی برای اهداف و امیال ناانسانی اش بهره میگیرد؛ ولی دارای یک مرزبندی روشن و دقیق با پندارگرایی و موهوم بافی های دینی بوده و از انعطاف لازم برای بهره گیری از دستاوردهای علمی برخاسته از شرایط عینی وتحولی جامعه و انسان نیز برای افزایش راندمان کاری و اقناع عمومی بهره لازم را می برد. این دوگانگی مشی و عمل با توجه به عدم شفافیت و صداقت زیست عمومی، ازعوامل اساسی ماندگاری و تداوم حیات انگلی و ضد انسانی نظام سرمایه محسوب می شود. البته دگم اندیشی و نگاه انجمادی و انسدادی به رویکردهای اجتماعی انسانی، صرفا مختص ایده های پنداری نیست؛ بلکه ایدۀ علمی نیز با تکیه بر عادت و سنت هم می تواند روندی بازدارنده و انسدادی را در فرایند تبادل و تبدیلات درون اجتماعی در پیش گیرد. ولی در ایده های علمی روند واپسگرایانه ذاتگرایانه نیست؛ چرا که مبانی آن ها بر شدن و گشتن اتکا داشته و بر تحول و دگرگونی مداوم جامعه و انسان ابرام دارند.البته برخی ها نیز با درک ناقص و ناقض از مبانی علمی با نگاهی دینمدارانه، مارکسیسم را هم مانند دین فاقد وجوه پرسایی دانسته و برای خود روش و منش علمی را رقم میزنند؛ در حالیکه مبانی مارکسیسم در حرکت و تحول معنی و مفهوم خود را یافته و حرکت و تحول بدون پرسشگری و پرسایی پیرامون شدن و گشتن عاری از معنی خواهد بود. در حالی که در ایده های پنداری و واپسگرایی دینی، دگم اندیشی و تحجر ذاتگرایانه بوده ودر نهاد و ذات آن نهفته است. براین اساس در ایده های علمی تحجر و دگم اندیشی دارای ماهیتی فردی، گروهی و یا حزبی بوده و شمولیت ایده ای از آن مستفاد نمی شود. در حالی که در واپسگرایی دینی و ایده های پنداری این ویژگی شمولیت عام ایده ای را در خود کاملا جای داده است. پس نواندیشی و نوگرایی در واپسگرایی دینی و ایده های پنداری صرفا در گذر از اصلاح یا نفی مبانی ایده ای برای رهایی قواعد و قوانین از چارچوب ها و حد و حصار های مانع و رادع تحول و دگرگونی الزامی و ایجابی جامعه و انسان، ممکن می گردند.

تضاد،تناقض و تعارض در بیانات و موضعگیری های نواندیشان و نوگرایان دینی کاملا مشهود است. این تشتت و سردرگمی و تعدد آرا و عقاید پیرامون اصلاح و ابداع واپسگرایی دینی، دقیقا از ناتوانی در ایجاد یک هماهنگی و پیوند و اتصال ناممکن بین عناصر سه گانۀ مبانی، قواعد و قوانین نشئت می گیرد. از یکطرف به درک و فهم ناتوانی واپسگرایی دینی در پاسخگویی به الزامات و نیازهای رو به تزاید کنونی جامعه و انسان نایل آمده اند؛ واز سوی دیگر بن بست های ایده ای روند اصلاح و نوگرایی را به چالش کشیده است. بخشی از این ناتوانی در عدم شفافیت و موضع گیری های گنگ و مبهم نهفته است و بخشی نیز حاصل بحث های انحصاری و خود محورانه است که فاقد هرگونه درک مفهومی وفهم عمومی می باشد. از چالش های اساسی و مهم گفتمان اصلاحی و نواندیشی در واپسگرایی دینی نگاه تجریدی و انتزاعی به پدیده های محیطی و ساختار ایده ای آن می باشد. براین اساس قادر به درک و فهم لازم از تاثیر متقابل اجزای متشکلۀ ایده ای بریکدیگر و همچنین چگونگی تاثیر روندهای تعاملی و تکاملی بر جامعه و انسان نیستند. درنتیجه به سوی کلی گویی ها و موهوم بافی های نوین سوق یافته؛که با نواندیشی و نوگرایی زاویه و فاصله دارند. پس نواندیشان دینی یا از دایرۀدرک عناصر متشکله ایدئولوژی دینی خارجند و یا با دلمشغولی های کاذب و دروغین، تلاش می ورزند با اشغال و اغفال اندیشه و عمل انسانی،حیات بی ثبات و ناپایدار خویش را استمرار بخشند.براین اساس است که تمامی اهتمام گرایشات نواندیشانه و نوگرایانۀ دینی در طول تاریخ به نتیجه ای مطلوب و مغلوب منتهی نشده و همچنان دین با تکیه بر عادت و سنت به عامل تحدیدی و تهدیدی روندهای معمول و مرسوم جامعه و انسان محسوب می شوند.

خود باختگی ایده ای محصول تجرد از خودساختگی است که در خود شیفتگی ایده ای و اتکا به باورهای ایمانی و اعتقادی موهومی، خلاء مفهومی و مجهولی حیات را پوشش می دهد.این خود باختگی چرایی و پرسایی را از واپسگرایی دینی سلب و آن را به عامل بی اراده و مطیع فرامین سلبی و قطعی پندارهای ایده ای مبدل می سازد. انسان خود باختۀ واپسگرا، با کنکاش در دایرۀ بسته و سترون و تکرار مکررات ایده ای خویش، خود را در سراب بی بدیل باورهای قدسی و روحانی غرق می بیند و خود شیفتگی و موهوم بافی های خردگریز را در وی نهادینه می سازد. چرا که با تعمیق خود باختگی روند معراج اندیشه و تفکر والای انسانی،بستر های موهومی خود را می گستراند. وبراین اساس برای خود رسالت و اصالتی برتر و بهتر از دیگران مطالبه می کند. چرا که انسان خود شیفته با توهمات بی بدیل خویش، در گنده گویی و خود بزرگ بینی شهره آفاق بوده؛ وبا توهمات ربانی خویش همواره درجدال بی سرانجام و بد فرجام ره می سپارد.پس با اغراق مداوم در موفقیت و استعداد های خویش، خود را بی همتا دیده و بدیهیات را با بداهت ها و بدعت های نا متعارف و بی بنیان می آزماید و برای خود نتیجۀ مطلوب با ماهیتی مقلوب رقم می زند. این ویژگی نواندیشان و نوگرایان دینی است که در پس ناتوانی های ذاتی و نهادینه ایده ای خویش، با حیل و قیل و بدعت گذاری های مداوم تلاش می ورزند؛ ایده و عمل خویش را در راستای ملزمات حیات اجتماعی انسانی موجه و مطلوب جلوه دهند. پس خود باختگی در برابر مظاهر ایده ای و تقدس مابی های بی بنیاد،عامل اساسی خلع سلاح ایده و عمل آدمی در برابر مظاهررشد و بالندگی جامعه و انسان محسوب می شود.

روند شفافیت روزافزون بسیاری از مجهولات و مبهمات و روشنی و وضوح روند های نامتعارف و متعرض به مصالح و منافع عامه بر بستر رشد و توسعه دم افزون علم و فن، نواندیشان و نوگرایان دینی را در تنگناهای ایده ای صعب و دشواری قرار داده است. اکنون در میان این همه تراکم و تبادل اطلاعات محصول تحول عظیم ابزارهای ارتباطی و رسانه ای، دیگر اندیشه پویا و ذهن پرسا، واپسگرایی و مبهمات و موهومات ایده های پنداری را برنتافته و برای درک علل و عوامل روندهای سترون حاکم بر جامعه و انسان، در جستجوی شفافیت و روایی هرچه بیشتر روابط و مناسبات بین فردی و درون اجتماعی می باشد. مذهب و سنت و برآمد های نامتعارف و نامتوازن آن در برخورد با معضلات و مبرمات کنونی جامعه بشری،روند چرایی و پرسایی پیرامون واپسگرایی دینی را ابعاد گسترده ای بخشیده است. این ویژگی الزام به بازنگری و باز بینی جهان بینی پنداری را اجتناب ناپذیر ساخته است.

همواره در گذر کیفی مراحل تحولی و تکاملی جامعه های انسانی، بسیاری با ادعای نواندیشی و نوگرایی دینی سر برآوردند؛ و سنت های دینی را با آرایه ها و پیرایه های فریبنده و اغواکننده برای تخدیر و تحمیق افکار و آرای عمومی ارائه کردند. با بدعت گذاری های نامانوس و نامتعارف با روند توسعه و تکامل جامعه و انسان بستر های استیلای افسارگسیخته استبداد دینی را تدارک دیدند که هم اکنون به عامل تحدید و تخریب ایده و عمل انسانی مبدل شده؛ که مهار آن به امری صعب و دشوار حیات اجتماعی انسانی مبدل شده است. اکنون با برآمد تحولی کیفی دیگر، با ویژگی منحصر به فرد،واپسگرایان دینی در پس سنت و عادت، تلاش بی وقفه ای را با داعیه نواندیشی و نوگرایی دینی برای انحراف افکار عمومی از هویت ضد دینی که بر بستر ناکارآمدی دین در حال توسعه و گسترش می باشد؛ آغاز کرده اند. گفتمانی که عموما به تغییر و اصلاح ریشه ای واپسگرایی دینی نپرداخته و با توقف در ساختار روبنایی دین،تلاش می ورزند به توجیه و تاویلات نوینی از شاخصه های فاقد ارزش های هویتی و اصالتی دینمدارانه بپردازند. جالب اینکه بسیاری بدون توجه به ماهیت و روند کیفی تحولات فکری و برآمدهای اصلاحی ایده و عمل نواندیشان و نوگرایان دینی، به حمایت فاقد پرسایی و چرایی آن پرداخته، که روند اندیشه ورزی و بهپویی ایده ای را با موانع و محدودیت های بسیاری روبرو می سازد.

درک مفهومی و شناخت مضمونی ایده ای نیازمند دگرگونی در عادات و سنن دست و پا گیری است که آدمی را از حقایق و واقعیت های ملموس حیات اجتماعی دور می سازند.گستره وسیع و عمیق تحولات کنونی اقتصادی اجتماعی، واپسگرایان دینی را دچار بحران شعوری نموده که اعتقادات و باورهای نهادینه شده شان را در معرض خطر جدی قرار داده است. این روند سازمان درونی و شاکله های ارزشی ایده ای آنها را در هم ریخته و یک خلاء فکری ایجاد کرده که آنها را از درک واقعیت های مسلط و یا در حال سلطه ناتوان ساخته است.براین اساس، ترمیم و یا اصلاح این در هم ریختگی سازمانی و شعوری بدلیل محدودیت های ایده ای و موانع محیطی، آن ها را با مشکلات عدیده ای مواجه نموده است.چرا که تحول و دگرگونی وسیع و نامنتظره محیطی، واپسگرایان دینی را دچار مهار انسدادی نموده که توان درک و شناخت و همچنین همسویی و همگرایی با روند تحول و تکامل کنونی را از آن ها سلب کرده است.زیرا نمودهای ارزشی واپسگرایان دینی از بطن تحول و تکامل جامعه و انسان بر نخاسته و براین اساس قادر به حذف و حد روابط ناانسانی حاکم نبوده و از برقراری یک ارتباط روشن و شفاف با واقعیت های مسلط محیطی ناتوان می باشند.پس گفتمانی چون رویاهای رسولانه و رد و نفی برخی از نمودهای اسطوره ای و قوانین قرون وسطایی واپسگرایی دینی، بخشی از فرایند ترمیم و اصلاح خلاء حاصله از تحولات و دگرگونی های اساسی و بنیادی کنونی جامعه و انسان می باشد. بازنگری ایده ای که در سطح و ظرف متوقف شده وچون هماره گذشته از نوسازی و نوگرایی بنیادین الزامی می پرهیزد.

نتیجه اینکه: انسان ها در فرایند تعامل و تکامل اجتماعی، به ارزش ها و بارزه های هویتی نوینی دست می یازند؛ که روند بازنگری باورهای ایمانی و عقیدتی و همچنین بنیان های ساختاری اقتصادی و اجتماعی را الزامی ساخته وبه بازسازی و نوسازی بنیان های مادی و معنوی روی می آورند. ناتوانی در درک و شناخت روند های تحولی و ابرام بر سازه های بی بازده گذشته،فرگشت اجتماعی انسانی را با موانع و محدودیت های بسیاری مواجه می سازد. چرا که توقف و یا ابرام بر ایستارهای گذشته، پندار و توهم را برای گذر از مرز های امن و ناامن محیطی اشاعه می بخشد. این ویژگی بدلیل ناتوانی در همراهی و همسویی با روند توسعه و تکامل جامعه و انسان و همچنین درک و شناخت ملزمات اجتماعی ، در تعارض و تمارض با بنیان های ساختی نوین بر می خیزد. پندارهای ایده ای نیز با ماهیتی اینچنینی از عوامل اساسی چالش برانگیز در روند مطلوب و معمول جامعه و انسان محسوب می شوند.اصولا بنیان های ایدئولوژیکی از سه عنصر مبانی، قواعد و قوانین شکل می گیرند که از یک پیوستگی ذاتی و نهادین با یکدیگر برخوردارند که در نوسازی و نوگرایی ایده و عمل مانع ایجاد می کنند. چرا که در ایده های پنداری مبانی فاقد هر گونه مصداق بیرونی بوده و از تحول و دگرگونی الزامی قواعد و قوانین که عموما حاوی بار زمینی بوده و تحت تاثیر مداوم عملکرد محیطی گرایش به تغییر و تحول دارند؛جلوگیری می کنند.در حالیکه ایده های علمی با برخوداری از شمولیت عام و داشتن مصداق های عام بیرونی،روند تغییر و تحول در آن ذاتی و نهادین است و براین اساس قواعد و قوانین آن نیز متناسب با نیازها و الزامات محیطی متحول شده و دگرگون می شوند.واپسگرایی دینی با برآمدهای حاصل تحولات کمی و کیفی دانش و فن در مرحله کنونی از تحولات جامعه و انسان، در محدودیت ها و محضورات دست و پاگیر مبانی ایدئولوژیکی برای همپویی و همگرایی با ملزمات و مبرمات اجتماعی گرفتار آمده است. براین اساس واپسگرایان دینی همانند هماره تاریخ تحولات اجتماعی تلاش بی سرانجامی را با عنوان نواندیشی و نوگرایی دینی آغاز کرده اند.چرا که دراین تکاپو و کنکاش ایده ای خود، با طرح مسایل حاشیه ای و فرعی تلاش می ورزند؛ روند نامتعارف کنونی واپسگرایی دینی را بهبود ببخشند.در حالیکه در گذر اصلاحی ایده ای،تحول و دگر گونی در قواعد و قوانین ایده ای که متاثر از مبانی شکل گرفته اند الزامی می باشد. این امر نواندیشی و نوگرایی دینی را بدلیل در هم تنیدگی و وابستگی ذاتی و نهادین مبانی،قواعد و قوانین ایدئولوژیکی دینی غیر ممکن ساخته است.زیرا نواندیشی و نوگرایی بایستی از بطن مبانی ایده ای همانند ایده های علمی به سوی قواعد و قوانین مورد لزوم سوق یابند. در حالیکه در واپسگرایی دینی بدلیل ماهیت پنداری و ذهنی مبانی که آن را از مصداق ها و شمولیت عام پدیده های بیرونی منفک می سازد،امکان تغییر پذیری و تحول قاعده و قانون الزامی تعاملی و تکاملی جامعه و انسان امری محال بنظر می رسد. مگر اینکه دامنه نوگرایی و نواندیشی از مبانی آغاز گردد که در این صورت با شکل نوینی از سازه های ایده ای روبرو خواهد بود که متفاوت و متباین با اشکال نهادین گذشته می باشد.در گذشته نیز بسیاری با داعیه نوگرایی و نواندیشی دینی با آرایه ها و پیراهه های فریبنده بر عادات و سنن دینی، بسترهای استقرار استبداد خشن و ضدانسانی دینی را تدارک دیدند که امروز به عامل انهدامی و تخریبی جامعه های انسانی مبدل شده است. پس برای جامعه سکولار فردا، امروز بایستی با واپسگرایی دینی و روندهای اصلاحی و نواندیشی آن، مرزبندی روشن، دقیق و موشکافانه ای را مدنظر داشت.

اسماعیل رضایی
پاریس

30/11/2016

_____________________________

1بعنوان مثال، در مقالات قبلی ام اشاراتی دراین مورد داشته ام. ایدئولوژی اسلامی از :مبانی«توحید،نبوت،معاد،عدل و امامت»و قواعد«نماز،روزه،خمس،زکات،حج،جهاد و امر به معروف و نهی از منکر»و قوانین«قوانین اقتصادی اجتماعی،قضایی و جزایی و..........»تشکیل شده است. چنانکه مشاهده می شود یک پیوستگی و وابستگی درونی و ذاتی بین آن ها برقرار است که امکان هر گونه روند آزادانۀ اندیشه و عمل آدمی را محدود و محصور می سازد.حال این سئوال پیش می آید که نواندیشان و مصلحان دینی می خواهند چه چیزی را دراین وابستگی نهادین اجزای ایده ای اصلاح ویا ابداع نمایند? درحالی که در ایدئولوژی علمی مارکسیستی، مبانی «تز،آنتی تز و سنتز» اولا برخلاف ایدوئولوژی اسلامی از شمولیت عام در مورد تمامی پدیده های طبیعی و اجتماعی برخوردار بوده یعنی از مصداق های عمومی و کلی با پدیده های بیرونی برخوردار می باشند. وثانیا حرکت و جنبش که منشاء هر گونه تحول و دگرگونی اجتماعی انسانی می باشند؛ در بطن و نهاد آن نهفته است.پس قواعد و قوانین منبعث از آن نیز ضرورتا و الزاما در همسویی و همپویی با تحول و تکامل امکان زیست و حیات دارند.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد