logo





امریکای بدون دوست در منطقه!

شنبه ۶ آذر ۱۳۹۵ - ۲۶ نوامبر ۲۰۱۶

منوچهر مقصودنیا

m-maghsoudnia.jpg
دوستان گذشته

با نگاهی به جغرافیای سیاسی 35 سال قبل، می بینیم که امریکا دوستان قدرتمندی مانند؛ ایران محمد رضا شاه پهلوی با تیتر ژاندارم منطقه وبا قدرت نظامی ای بزرگش؛ مصر زمان سادات، بزرگترین قدرت نظامی کشورهای عربی با سیاست های گرایش به غرب و نزدیکی به اسرائیل؛ ترکیه قوی ترین نیروی نظامی منطقه و عضو ناتو؛ پاکستان با ارتشی قوی و متحد اصلی امریکا درمقابله با نفوذ روسیه شوروی درشرق خاورمیانه؛ و سرانجام اسرائیل متحد استراتژیک امریکا، درمنطقه خاورمیانه داشته است. حتی بعد از سقوط شاه و قدرت گیری طالبان درافغانستان، با پایان جنگ سرد و شکست استراتژیک ابرقدرت روسیه شوروی و تبدیل آن به روسیه ای ضعیف و درگیر مسائل داخلی، امکانات امریکا بعنوان تنها ابرقدرت برای تاثیرگذاری وایجاد تغییردرمنطقه و جهان چشمگیر بوده است. آنچنان که بدون مخالفتی جدی ازسوی نیروها و قدرت های بین المللی و با ائتلافی گسترده دست به ماجراجوئی حمله نظامی درعراق زد.

"دوستان" کنونی

اما چینش سیاسی کنونی درمنطقه و رابطه قدرتمندان فعلی اش با امریکا چگونه است؟ ژیم شاه، ژاندارم منطقه، فرمانده جزیره ثبات و دوست صمیمی غرب و بخصوص امریکا جای خودرا به نظام جمهوری اسلامی و یکی از مخالفین سرسخت امریکا با چهار دهه شعار مرگ برامریکا داده است. ترکیه عضو ناتو، نظامی با حرف شنوائی زیاد از متحد اصلی جهانی خود امریکا، سپر دفاعی ناتومقابل روسیه درخاورمیانه؛ بزرگترین دوست اسرائیل دربین کشورهای اسلامی، دارای نظامی سکولار و باورمند به ارزش هائی سیاسی و حقوقی غرب، ولی ترکیه اردوغان با سمت گیری به اسلامی گرائی ای و نزدیکی به روسیه و مخالفت با دولت اسرائیل، همراه با رویای احیاء امپراطوری عثمانی و برنامه هائی برای درهم ریختن مرزهای جغرافیائی درمنطقه، جهت گیری های ناروشن، غیرقابل پیش بینی و خطرناکی را شروع کرده که می تواند به نتایج فاجعه آمیزی بانجامد. رابطه عربستان سعودی، این دوست استراتژیک امریکا دربین کشورهای عربی؛ با حمایت آشکارو پنهان میلیاردی عربستان ازبنیادگرائی سنی، با سیاست کجدار و مریزش با داعش؛ وبا استراتژی سیاست خارجی مقابله با بلوک شیعه به رهبری ایران جمهوری اسلامی؛ و در نهایت بدلیل نزدیکی امریکا با ایران و همکاری های وسیع نظامی اش با جمهوری اسلامی درعراق، بسردی و کدورت کشیده شده است. پاکستان دوست و متحد نزدیک امریکا، مشغول لاس زدن با طالبان بوده و خاکش تبدیل به لانه انواع و اقسام اسلامیون رنگارنگ و رادیکال شدخ است. حتی اسرائیلی متحد استراتژیک امریکا و غرب در منطقه هم رابطه سرد و پر تنشی را دردوران اوباما با امریکا تجربه می کند.

انتخاب بین داعش سنی یا شیعه

در چنین شرایطی امکانات امریکا برای سیاست ورزی و تاثیرگذاری درمنطقه چیست؟ توجه داشته باشیم که دیگر آن زمانی که امریکا بعنوان یکی از دو ابرقدرت جهان دو قطبی مطرح بود و به همین دلیل بسیاری از کشورهای برای مقابله و جلوگیری از سیاست های تهاجمی روسیه شوروی و کمونیست ها به آن احتیاج داشته و سیاست هایشان را با او هماهنگ می کردند، گذشته است. با پایان جهان دو قطبی، با مرگ ابرقدرت شوروی، اگرچه با تاخیر ولی ابرقدرت دیگر هم مرده و جهان به دوران چند قطبی وارد شد. اکنون درکنار امریکا بعنوان بزرگترین قدرت اقتصادی و نظامی دنیا، جهان شاهد چند قدرت بزرگ با عملکرد بین المللی مانند چین، روسیه، اروپا و چندین قدرت کوچک، درمنطقه های مختلف جهان می باشد. دردنیای جهانی شده که یکی از نتایج آن قدرت گیری اقتصادی دنیای دوم می باشد، آنچنانکه در شاخه های زیادی از صنعت، یا جایگزین دنیای اول شده و یا از آنها سبقت گرفته و برتری اقتصادی دنیای اول را به چالش کشیده است. نقش این کشورها درجهان کنونی غیرقابل چشم پوشی می باشد. جهان اول دیگر نمی تواند مانند گذشته سیاست هایش را به بقیه دنیا دیکته کند. بعبارت دیگر، اگر چه امریکا هنوز بزرگترین قدرت نظامی دنیا است، ولی از توان و قدرت مانورش، در عرصه اقتصادی و نظامی در دنیا کاسته شده وهرآن جائی که خواست قدرت مخوف نظامی اش را بکار گیرد و "سیاست دیکته کند" نتایج معکوس و منفی بدست آورده است. برای مثال می توان از حضور نظامی در سومالی و خروج شتابزده از آن کشور گرفته تا لشکر کشی ماجراجویانه به عراق و نتیجه آن، یعنی شکل گیری "جمهوری اسلامی عراق" و بالا بردن توان جمهوری اسلامی برای کامل کردن پازل امپراطوری شیعه درمنطقه می باشد.

جهانی چند قطبی، که اقتصاد و دانش نو درآن حرف اول را می زند، دنیائی است که دیگر نمی توان تنها با حربه و قدرت نظامی به سیاست ورزی در آن پرداخت. چین مناسبترین شاهد چنین جهانی است. کسب قدرت دوم اقتصادی جهان و افزایش نقشش دردنیا بدون "بکارگیری اسلحه".

و اما چرا امریکا دیگردرمنطقه دوستی ندارد.؟ و برسر دوستانش چه آمده است؟ چرا امریکا نتوانست دوستان تازه ای را بجای دوستان از دست داده جایگزین نماید؟ دلیل اصلی را می توان راه کار بلند مدت امریکا در دوران جنگ سرد، یعنی مبارزه با کمونیست بهر قیمیت دانست. سیاست هر چه ضد کمونیست تر دوست تر و به امریکا نزدیک تر، وهرکه با ما نیست دشمن ماست، در عمل منجر به این شد تا بین مصدق مخالف کمونیست، شاه ضد کمونیست؛ بین شاه ضد کمونیست، اسلامیون بنیادگرای شیعه؛ وبین رژیم چپ افغانستان، وحشی های بربر طالبانی را انتخاب کند. امریکا نه تنها به دشمنی با هرکسی که با او نبود پرداخت، بلکه پشت دوستانش را خالی کرده و در زمانی که از قدرت به بیرون پرتاب شدند، حتی از پناه دادن به یکی از بهترین دوستش درمنطقه، یعنی شاه خودداری کرد. امریکا برای مبارزه با کمونیست، غول اسلامگرائی، چه از نوع شیعه و چه از نوع سنی و داعشی و یا طالبانی اش را، ابتدا برای ایجاد کمربند سبز دوراردوگاه کمونیست، و درمرحله بعدی با همراهی و کمک اروپا، به سیاست حمایت از اسلامیست های لایت و یا میانه رو در مقابل اسلامگرائی رادیکال، از شیشه بیرون آورد و آنرا تبدیل به معضلی جهانی کرده است. دردو دهه گذشته؛ وقتی در ایران، که بخش قابل توجه ازمردمانش بخصوص اقشار جوان سکولار، متمایل به غرب و ارزشهای شناخته اش می باشند، در جنبش سبزعلیه رادیکال های اسلامی نوع شیعه اش قیام کردند، امریکای اوباما به جای حمایت از این جنبش سکولار به فقیه و خلیفه حکومت اسلامی شیعه نامه نوشته؛ با تمام امکامات خود بدفاع از اسلام لایت اردوغان برخواسته و پشت نیروهای دمکرات و سکولار ترکیه را خالی کرده؛ زمانی که "شورای ملی سوریه" علیه بشاراسد دیکتاتور قد علم کرد، امریکا بجای حمایت ازنیروی سکولار و طرفدار غرب در نقش یک نظاره گر از راه دور، به تماشا ایستاد. نتیجه چنین سیاستی از یک سو جری تر شدن ولی فقیه برای ادامه سیاست شکل دهی امپراطوری شیعه، با مسلح کردن شیعیان در یمن و مداخله در بحرین؛ سمت گیری روشنتر تبدیل جمهوری لائیک ترکیه به "جمهوری اسلامی ترکیه" از سوی اردوغان؛ پرکردن خلع قدرت بوجود آمده در سوریه توسط داعش بربر و رشد سرطان گونه اسلام گرائی در منطقه و بسیاری از کشورهای اسلامی ؛ و از سوی دیگر پر کردن خلع قدرت ایجاد شده توسط روسیه می باشد.

در چنین شرایطی است که امریکا به زبونی افتاده و چاره ای جز انتخاب بین داعش شیعه وداعش سنی ندارد. چاره ای جز همکاری با جمهوری اسلامی که شعار "مرک بر امریکایش" گوش فلک را کر می کند، علیه داعش درعراق ندارد. نه می تواند مستقیما اقدام نظامی کند و نه دیگر نیروی سکولار و دمکرات همسو با ارزشهای غرب در منطقه باقی ماند تا با کمک ومسلح کردنش متحدی استراتژیک و بلند مدت در منطقه داشته باشد.

سیاست کنونی امریکا در منطقه را می توان چنین فورموله کرد؛ ــ هرچه کمتر دشمنتر به آمریکا "نزدیکتر" ــ

ترامپ و آینده امریکا

ترامپ که شعار"امریکای قدرتمند" یا "اول امریکا" را می دهد، و در مخالف با روند جهانی شدن، خواهان پاره کردن توافقات بین المللی اقتصادی و محیط زیستی می باشد، چه خواهد کرد؟ آیا با کنار کشیدن از توافقات اقصادی چند جانبه با اروپا و آسیای دور و کم کردن نقش و وزن امریکا درناتو، امریکا را حتی در اروپا و آسیای دورهم منزوی کرده و خلع قدرت را در این دو منطقه ایجاد می کند؟ در آنصورت چه کشورها و نیروهائی می توانند این خلع را پرکنند؟ آیا چین در آسای دور و آلمان در اروپا یکی ازاین کشورهستند؟ درهرصورت نباید فراموش کرد که ترامپ یک تاجرهم است. شاید نرخ بالائی برای کالای سیاست هایش گذاشته تا به حداکثر قیمت ممکن بتواند بفروش رساند؟

اوبامای دمکرات دست دوستی نیروهای سکولار و دمکرات را در منطقه و بخصوص ایران پس زده وبرعکس دست دوستی بسوی جمهوری اسلامی دراز کرد. آیا ترامپ جانشینش، که با شعار مخالفت با اسلام رادیکال انتخابات ریاست جمهوری امریکا را برد، سیاست دیگری را در منطقه به پیش خواهد برد؟!

5 آذر 1395 منوچهر مقصودنیا

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد