logo





از این دیــــدگاه: (۲۲)

شنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۵ - ۱۵ اکتبر ۲۰۱۶

ابراهیم هرندی

Ebrahim-Harandi.jpg
118. تمدن، فرهنگِ پذيرشِ مدارا با ديگران است.

اگر تمدن را داشتن و پذيرشِ پيش نيازهای زندگی شهری تعريف کنيم. آنگاه می توانيم بگوييم که تمدن، فرهنگ پذيرشِ مدارا با ديگران، بويژه ناآشنايان و همزيستی هنجارمند و بی ستيز با آنان است. زندگی گروهی نيازبه هنجارهای ويژه ای دارد که يا ريشه در ساختارِ ژنتيک جانوران گروه زی دارند، مانند؛ زندگی بسياری از پرندگان، مورچگان و گرگ ها، و يا از نهادهای اجتماعی مايه ور می شود مانند، رفتارها و کردارهای اجتماعی انسان. جامعه جانوران، بی که آن ها بخواهند و يا بدانند، هماهنگی و نظمی اُرگانيک دارد که هدفِ آن برآوردن نيازهای همه ی افرادِ گروه است. آن هماهنگی، هرگاه نيز که برهم زده شود، خودبخود گرايشی به بازگشت بسوی ساختار آغازينِ خود دارد. جامعه انسانی نيز، در بررسی نهايی، برآيندی از کردارهای پايدار برآيشی اوست، اما فرهنگِ رفتاری آن، بسی بازتر و آزادتر از جامعه جانورانِ ديگر است. انسان نيز، چون ديگر جانورانِ گروه زی، به آسانی می تواند در گروهِ کوچکِ همخونِ خود، با خويشاوندان اش بزيد و از سودی که زندگی گروهی دارد، بهره مند شود. اما زندگی با ديگران، در گستره بزرگتری بنام شهر که در آن رشته ی پيوند مردم، حقوق شهروندی آنان است، کاری بسيار دشوار و ناطبيعی ست. پژوهش های برآيش شناسی نشان داده است که انسان می تواند در هر زمان، با نزديک به 54 نفر، دوستی و مراوده و نشست و برخاستِ سودمند داشته باشد و هر شماری فراتر از آن، به دوستان فيسبوکی انسان مانند می شوند که می توانند دوستانی بيگانه باشند که ما نه آن ها را ديده ايم و ای بسا که هرگز نيز نبينيم و نشناسيم.

زندگی گروهی قبيله ای که تاريخی چند ده هزارساله دارد، زندگی ساده ی گروه های همخون انسانی ست که قوانين درونگروهی هريک، ريشه در تجربيات سودمندِ زيستبومی و خواهش های غريزی آنان دارد. در اين شيوه زيستی، مفهومِ "خودی" با چشمداشت به حضور مردمِ قباِيِل ديگر تعريف می شود. ديگرانی که ناخودی و بيگانه پنداشته می شوند و کاربردِ گذشت و مدارا در پيوند با آنان، تنها در جايی که سودی برای قوم و قبيله خودی داشته باشد، پسنديده است. اما هنگامی که انسان از خاک و خون می گذرد و به فرهنگِ شهروندی می رسد، ناگزير از همزيستی با افراد و گروه های ديگری ست که سود و زيان همگونی با آن ها ندارد. اين چگونگی، نياز به آگاهی از حضور ديگران و پذيرش حقوقٍ شهروندی آنان دارد. تا زمانی که کسی از حضور ديگران در جهان، با حقوقی همانندِ خود آگاه نباشد و آنان را لولندگانی فرودست تر از خود بداند، هرگز آنان را حقوقمند نيز نمی تواند بپندارد و به نياز به رواداری با آنان نمی انديشد. چنين است که می گويم؛ تمدن، فرهنگ پذيرشِ مدارا با ديگران، بويژه ناآشنايان و همزيستی هنجارمند و بی ستيز با آنان است.

تا زمانی که مردمان سرزمينی، آگاه از حضور يکديگر در آن سرزمين نباشند، تاريخ در آن سرزمين، تنها روايت خيز و ستيز و گريز، ميان گروه های انسانی همسايه، يعنی قبيله ها، آل ها، ايل ها و سازمان ها خواهد بود. اين چگونگی در روزگار کنونی، شکل تراژيک و دهشتناکی بخود گرفته است. کشتارهای سال 67 در ايران را می توان، نمونه ای از اين چگونگی دانست که در آن گروهی، با انکارِ گروه های ديگر، دست به ريشه کن کردن آن ها زد. اين رويدادها نشان از فرهنگ جنگل زيستی دارند و شوربختانه هر روز بر دامنه گستره آن ها در جان افزوده می شود.

***

119. تلفن کردنی ست یا زدنی؟

بسیاری از واژه هايی که در زبان فارسی در سده گذشته در برابر واژه های بیگانه گذاشته شده است، بر زیبایی زبان فارسی افزوده است. مانند این ‏ها:

فرمان، خودرو، سگدست، دنده، شیلات، نیمکت، مبل، سرویس، میل لنگ، کنکور، کلیدی، آتش نشانی، بهداشت، نیروی دریایی، جیبی، دفتر، اداره، بایگانی، جراحی، پس انداز، ناخودآگاه، فرافکنی، منحنی زنگوله، انتشارات، ادیتور، چاپ، عینک، فکل، گِل گیر، ناخن گیر، پیشداوری، فرودگاه، هواپیما، دکل،بستنی، کلانشهر، گرته برداری، رايانه، نرم افزار، دمنوش، پول شویی و....

برخی از این واژه ها، چنان در زبان فارسی جا افتاده است که پنداره ی این که روزی در زبان ما نبوده است، دشوار می نماید، مانند؛ استکان، اديتور، بهداشت، سرويس، دفتر و بایگانی. برخی نیز چنان زیبا ساخته شده است که پنداره های ذهنی آن ها ایرانی ست، مانند؛ سگدست، فرمان، آتش نشانی، هواپیما و فرودگاه. برخی نیز از واژه اصلی زیبا تر است، مانند واژه "جیبی" در کتاب جیبی. این واژه را در برابر کتاب های G.B. آورده اند که مخفف General Books، است که در زبانِ انگليسی معنای ديگری دارد. این کتاب ها در قطع رقعی چاپ می شود و چون در جیبِ کت، جا می گیرد، در ايران کتابهای خوانده می شود.


برخی واژه ها نیز در شکل اصلی خود به زبان فارسی راه یافته است و امروزه نیازی نیز به برابر یابی بریا آن ها نیست. نمونه؟ چمدان، اتومبیل، تلفن، تلویزیون، ژندارمری، اتو، سماور، غدغن، یاتاقان، قاپوق، بورس، سیگار، آکادمی، شانس و پارک. این همه بخشی از گرفت و دادهای زبانی در همه زبان های زنده دنیاست. اما آنچه زبان های کاهنده و ناکاره را از زبان های کوهنده ی کارا، جدا می کند، افزایش هماره ی گفتمان های دو- واژه ای و فعل های مرکب است. نمونه این گفتمان ها در زبان فارسی این هاست:

خود کفا، آتش گشودن، انسانیت، به اندازه کافی، غیر قابل احتراز، اتوبوس گرفتن، اندیشیدن به، بستگی دارد، برای همیشه، فراموشش کن، قابل ملاحظه، قهوه سیاه، هم گرایی، نقدی بر،

این ترکیب ها از راه ترجمه های سست و نادرست به زبانِ فارسی راه یافته است و اگر چه با گذر زمان در این زبان جا افتاده است، اما دو گرفتاری گریز ناپذیر دارد. نخست آن که واتاب های دستوری آن ها، هنجارهای دستوری زبان فارسی را در هم می ریزد و دیگر این که واژگان دیگری از آن ها نمی توان برگرفت. هر واژه تازه وارد، نه تنها پنداره ذهنی تازه ای با خود به زبان میزبان می آورد، بل، که هنجار دستوری تازه ای نیز در آن زبان می جوید. چنین است که دانش آموزِ زبان فارسی، بدرستی نمی داند که تلفن، "کردنی، است یا "زدنی". استعفا "دادنی"، یا، "کردنی".


***

120. وَالـتِّينِ وَالزَّنبُور!؟

خانواده انجير، يکی از کهن ترين خانواده های گياهی زمين، از رسته توت هاست که گياه شناسان، تاريخ کشت آن را تا ده هزارسال پيش از ميلاد مسيح رد يابی کرده اند. اين ميوه، نخست در سرزمينی که اکنون خاورميانه خوانده می شود، از درون توت سياه برآمده است و راه خود را از آن رسته گياهی جدا کرده است. برخی از گياه شناسان، برآن اند که انجير، در زمانی نزديک به دويست ميليون سال پيش، در تالاب های جنگلی جنوب فلات ايران بجهان آمده است. هم اکنون نيز، آن بخش از خاک ايران که استانِ فارس ناميده می شود، دارای بهترين انجيرِ ديمیِ جهان است و تا چند دهه پيش، بزرگترين گستره ی چنين ميوه ای در جهان. انجير، در اديانِ ابراهيمی، ميوه آسمانی و مقدسی پنداشته می شود و در تورات و قرآن، از آن سخن رفته است. از اينرو، در فرهنگ پيروان ِ اين دين ها، انجير، جايگاه ويژه ای دارد و در کتاب های کهن آن ها، سودهای فراوانی برای آن نگاشته اند.

اما از ديدگاه برآيشی، انجير جايگاه تخم ريزی زنبوران انگلی مانند رنبور مِسی ست. اگر انجير رسيده ی تازه ای را، بگونه ای که در کليپِ لينک (2) آمده است – از درخت بچينيد و باز کنيد، آشکارا انبوه زنبورک های نورسته ای را که در آن، در حال لوليدن خواهند بود، می توانی ببينی.

داستان اين گونه است که انجير، حلقه ای در چرخه ی زيست ويژه ای ست که نقش آن، بستر سازی برای زنبوران مِسی می باشد. اين زنبورها در فصل گره افشانی، از سوراخی که در زير هر دانه ی انجير است، بدرون آن راه می يابند و پس تخم گذاری بر روی تخمک های شکوفه انگور، برخی از آن ها را گرده افشانی می کنند. چون زنبورِ مادر، پيش از ورود بدرونِ انجير، بال های خود را از دست می دهد و نيز بينايی ندارد، راه بازگشت به بيرون را نمی يابد. پس درون انجير می ماند و می ميرد. از اينرو در درون هر زنبور، شماری تخم زنبور و کالبد يک زنبور مرده وجود دارد که پس از چندی دگرديسه می شود.

همزيستیِ انجير و زنبور، ريشه در نياز آنان بيکديگر دارد. انجير، ميوه ای ست که تخمک های آن در درون پوسته اش می رويند و نمی توانند، گرده گل ها را از راه باد بگيرند. از اينرو، اين ميوه برای ماندگاری نسل خود در جهان، زنبورهای ريزِ مسی را بدرون خود برای گرده افشانی، فرا می خواند و در برابر آن کارشان، بستری ايمن برای تخم گذاریِ آنان فراهم می کند. اين همزيستی سودی بُرد- بُرد برای اين دو جاندار دارد. چنين است که هر دانه ی زنبور، از چشم اندازِ برآيشی، گورِ يک زنبور و گهواره ی زادگان اوست.
..............
https://www.youtube.com/watch?v=9DQTjv_u3Vc
https://www.youtube.com/watch?v=IOCpNqB0CWs

***

121. آبــروی ایــران.

وجود و حضور کسانی چون آقایان عباس امیرانتظام، دکتر محمد ملکی، جعفر پناهی، خانم نسرین ستوده و بسیاری از مبارزان دیگری که درون ایران و بیرون از آن، سهی وار و سرفراز در برابر حکومت دیوگون و ددمنشِ کنونی اسلامی ایستاده اند، نشان از آن دارد که اپوزیسیون راستینی نیز هست که هرگز انسانیت و اخلاق و ارزش های ارجمند انسانی را با مزدوری و دریوزگی تاخت نمی زند. این کسان آبروی ایران هستند. گواهی بر این آرمان که درخت راستی همچنان در سرزمین ما بارور است و رشته تابناک عشقی انسانی، میوه های این درخت را به آرمان های مردمی که خواهانِ آزادی و آبادی و سربلندی و شادی ایران اند، پیوند داده است.

پس چه باک از این که اکنون لشکری از همزبانانِ ناهمدلِ ما، جیره خوار دولت های بیگانه اند و در راستای سود آنان و زیانِ ایران، قلم و قدم رنجه می کنند؟ چه باک اگر بسیاری از گرگان و گرگ خویانِ، در لباس بره های آشنا، مردم را رمه می پندارند و چنان می نمایند که مهربانانه دلسوز و نگران آنان اند؟ تاریخ جهان پُر از کاریکاتورهای کاراکترهای رسوایی ست که هریک زمانی، چهره ای خوشنام پنداشته می شده است.

***

۱22. واقعیت و حقیقت

هماره در جهان بوده اند و هستند کسانی که پوست از واقعیت کنده ‏اند و می ‏کَنند. این کار ِ ساده ‏ای نیست و چون ساده نیست، کار هرکسی هم نمی‎ تواند باشد. واقعیت هر پدیده، نمایه رویین آن است. این نمایه، ما را آسان به داوری درباره آن پدیده می‏ کشاند. برای نمونه، درصدِ زندانیان سیاهپوست در آمریکا، به نسبت جمعیت سیاه پوستانِ آن کشور، بسی بیش از دیگران است. این واقعیتِ آماری می ‏تواند ما را به داوری منفی درباه سیاهان آمریکا وادارد و ذهن ما را به این نکته راه بَرَد که، پس شاید سیاهپوستان پرخاشجوتر و قانون شکن‏ تر و جنگلی‏ خوتر از دیگر مردم جهان‏ اند. آنگاه کسی می‏ آید و به بررسی این "اقعیت" آماری می ‏پردازد و با آمارهای دیگری نشان می‏ دهد که این چگونگی از آنروست که در امریکا زمینه برای سیاه‏ پوستان، از پیش از زاده شدن، یعنی از آغاز آبستنی مادر هر نوزاد سیاه ‏پوست تا هنگام مرگ، بسی تنگ‏ تر و دشوارتر ازدیگر گروه‏ های انسانی در آن کشور است. پس آن پژوهنده، ما را با حقیقت آن واقعیت آشنا می ‏کند.

هنگامی که با چنان کاری، پرده از روی واقعیت برداشته می‏ شود، انسان در می‏ یابد که زاده شدن در خانه و خانواده بینوایان و بزرگ شدن در محله‏ تهیدستان و راه نیافتن به کالج ‏ها و دانشگاه ‏هایی که پل‏ های پیوند جوانان و گشاينده ی چشمان انسان و ابزارِ دسترسی به کارهای نان و آبدار است، چه بازتاب‏ های دهشتناکی در زندگی وی می ‏تواند داشته باشد. آنگاه به بازنگری در داروی خود می پردازد و ای بسا که با دیدی انسانی به این واقعیت نگاه کند. این همه از آنروست که کسی آمده است و ما را با بررسی "واقعیت" به "حقیقت" آن موضوع رسانده است. واقعیت، آن است که هست و به چشم می‏ آید و می ‏تواند حقیقت را از ما پنهان کند. واقعیت، ابزاری برای تعریف و تفسیرهای گوناگون است، اما حقیقت، دانشِ ناب است که به انسان فرصت گزینش می‏دهد. به چندی از واقعیت‏ های جامعه امروز ایران نگاه کنید. همه ی اين جملات را من از نشريات داخلی برداشته ام:

شمار فزاینده طلاب، حوزه‏های علمیه را در ایران بسیار شکوفا کرده است. این نشانه گرایش جوان ‏ها به اسلام و معارف آن است.

رهبر جمهوری اسلامی برای مردم جنوب لبنان محبوب ‏ترین عالمِ اسلامی ‏ست.
رئیس جمهور ایران تنها رئیس کشوری در جهان است که مدرک دکترا دارد.
مردم ایران بیش از سی سال است که به جمهوری اسلامی رای مثبت می‏دهند.

همه آنچه در نمونه‏ های بالا آمده است، واقعیت دارد، اما این واقعیت‏ ها، توهین آشکاری به هوش خواننده ای ست که از حقیقت‏ های پنهان در دلِ هر واقعیت، آگاه است. در واقعیت نخست، چون خواننده آگاه، می ‏داند که چرا و چگونه و با چه بهایی رهبر جمهوری اسلامی محبوب اندک گروهی از مزدورانِ لبنانی خويش شده است، ‏آن جمله را کوششی در پنهان کردن حقیقت و توهین به دانایی خود می‏ پندارد.

اما نمونه کسانی که پوست از واقعیت کنده ‏اند؛ خیام، اسپینوزا، کارل مارکس، داروین، ميشل فوکو، نوام چامسکی، رابرت فيسک ..... اين کسان نمونه های راستين روشنفکرانِ درجهان دوران خود بوده اند.

***


123. درباره ی زبانِ فارسی

فارسی یکی از زبان های هند واروپایی ست، که 1500 ریشه واژگانی دارد. این زبان همچنین دارای نزديک به 250 پیشوند و 600 پسوند است که از ترکیب آن ها می توان بیش از بیست و شش ملیون واژه ساخت. البته این شمار ِواژگانی ست که از ترکیب ریشه ‏ها با پیش و پسوندهای واژگانی بدست می ‏آید. دراین زبان واژه‏ های بسیاری نیز می ‏توان از ترکیب اسم با اسم (شریعت مدار)، فعل با فعل (جستجو)، اسم با فعل (ساده زی)، و اسم با صفت (سرخوش)، ساخت. این چگونگی، زبان فارسی را زبانی نرم و روان و خمش پذیر نموده است که در آن می ‏توان به گنجینه بی پایان نمایی از واژه و گویه و ترکیب دست یافت.

این نرمش پذیری و خمندگی واژگانی، یکی ازویژگی‏ های نیکوی زبان ‏های هند واروپایی ست که این زبان ‏ها را روان و پیوند پذیرنموده است. زبان‏ های سامی، از این چگونگی بی بهره است. چنین است که عرب‏ ها در برابر هر واژه ی وارداتی، ناگزیراز آوردن اصطلاحی مرکب و گاه نیز یک جمله تمام هستند. اما چون بیشتر واژه‏ های وارداتی در روزگار ما از زبان ‏های فرنگی به زبان ‏های پیرامونی مانند، عربی و فارسی صادر می شود و بیشتر زبان‏ های صادر کننده، شاخه هایی از زبان‏ های هند واروپایی ست، ساختن واژه‏ های بومی دربرابر این واژگان در زبان فارسی می تواند آسان باشد. می ‏گویم، می تواند، زیرا تنها همریشه بودن دو زبان نیست که ما را در برابر آوری واژگانی کامیاب می‏ کند بل، که دست اندرکار این گستره، به دانش زبان شناسی و ساختار شناسی درهر دو زبان نیز نیازمند است. پرت نشویم.

بله، چون زبان فارسی، از خانواده زبان های پیوندی ست، برابرنهی و واژه سازی در این زبان، بسیار آسان است و گاه، آنسان که پیشتر گفته شد، باژگانی که در برابر واژه های وارداتی نهاده می ‏شود، بسی خوش آهنگ تر و به پرداخت تر از واژه ی وارده است. گاه نیز واژگان ساده ی زیبایی، بنا به نیازهای روزمره ساخته می ‏شود که بر ژرفا و پهنای زبان فارسی می‏ افزاید. نمونه این واژه ها این هاست؛ فرودگاه، آتش نشانی، نوشابه، ماهواره، پرتو نگاری، آفت زدایی، پاسگاه شاهراه، شهروندی و توربین،

برگردیم به ریشه های زبان فارسی. واژه یِ "گو" یکی از این ریشه هاست که فعل ساده "گفتن" از آن برآمده است. از این ریشه می توان با کمک پیش و پسوندهای زبانی، خوشه ای با چندین واژه ی پاکیزه فارسی برگرفت. واژگانی چون؛ بگو، نگو، خوشگو، ساده گو، بدگو، بذله گو، گویا، گویان، واگو، بازگو، سخنگو، هرزه گو، یاوه گو، دعاگو، بلندگو، گویش، گویه، گویی، گوینده، گفتار، گفته، گفتن،گفتنی، گفتمان، گفتگو…….

این ریشه ها در همه زبان ‏های هند و اروپایی معنایی کم و بیش همگون دارد. برای نمونه، واژه ی، "رو" که ریشه ی فعل رفتن در زبان فارسی ست، در زبان انگلیسی نیز واژه های Road, route, roam, roll, rota, rotary, row, run، همه درباره رفتن است. این چگونگی را در زبان فرانسه هم در واژه هایی چون؛ la route, rouleau, le rang, le rongeur، می‏ توان دید. این پیوند سبب شده است که زبان فارسی مانند زبان‏ های یونانی و لاتین و آلمانی و فرانسوی و انگلیسی، زبانی دامنه گستر و کشش پذیر باشد.

چنین است که به گمان من، گرفتاری های زبانی ما در زمینه پذیرش و پردازشِ واردات ِ زبانی و واژه سازی و برابر نهی، ریشه در نداشتن زبان شناسان آگاه و ویژه – کار، دارد. بیشتر کسانی که در سده گذشته واژگان و گفتمان‏ های فرنگی را به زبان فارسی برگردانده اند، یا زبان فارسی را بدرستی نمی دانسته اند، یا زبانی را که به فارسی برگرده اند و یا هیچ یک را. از اینرو، بسیاری از واژه های کلیدی و گفتمان ‏های اساسی مدرن، از زبان های اروپايی، به گونه ‏ای ناراست و ناسازگار به زبان فارسی برگردانده شده است.

در فرهنگ فارسی زبانان، بسیاری از درس خوانده‏ ها و دوره دیده‏ ها و دانشگاه رفته‏ هایی که من تاکنون ديده ام و يا نوشته هايشان را خوانده ام، از گفتن و نوشتنِ درست به زبان فارسی، ناتوان بوده اند. انگار که نهادِ آموزش و پرورش در سده گذشته، از آموزش همین یک رشته نیزبه کودکان ایرانی ناتوان بوده است.

***

124. جنگ حیدری و نعمتی

بنا به گزارش ژورنال نفت و گاز، ده تا پانزده درصد نفت جهان در خاک ایران است. این دارایی می ‏بایست سبب می‏ شد که کشور ما، اکنون یکی از آبادترین کشورهای جهان باشد و مردمی آزاد و شاد با شهرهايی آباد داشته باشد. اما بدبختانه امروز نام ایران، در فهرست‏ های گوناگون، با کشورهایی چون زیمبابوه، کره شمالی، کلمبيا و برخی از کشورهای تهیدست همردیف است. چرا؟ پاسخ به این پرسش، سال‏ هاست، که برای ما ایرانیان جای قصه‏ های پای کُرسی را گرفته است و سکویی برای سخنوری و خودنمایی بسیاری از ما شده است.

باز گردیم به آن ده تا پانزده درصد. به گمان من اگر نفت همچنان در سال‏ های آینده ، ماده‏ای استراتژیک بماند، این درصد بالای دارایی نفت، شانس ما را در آینده برای زندگی آسوده و آرام در آن گوشه از جهان، 80 تا 90 در صدی کاهش خواهد داد. مردم ایران اکنون سال ‏هاست که گرفتار دو گروه الم شنگه‏ باز شده‏اند؛ نخست حکومت آخوندهای نادان و روستایی و دیگر، بیگانگان به سرکردگی امریکا. این دعوای حیدری و نعمتی، همه دارایی های کانی کشور ما را به جیب بیگانگان غرب و شرق ریخته است و مردم را گیج‏ تر از گذشته کرده است. پاسخ ِ این پرسش که کدام یک از این دو گروهِ الم شنگه باز، زیان اش برای ایران و ایرانی بیشتر است، بسته به چشم ‏انداز پاسخ دهنده است. اما راست این است که هر یک از این دو، از دیگری بدتر است. به گمان من زیان تلویزیون‏ های بیگانه، کمتر از تلویزیون ‏های حکومت ایران نیست. کوشش های رسانه ‏ای ِ هر دو گروه، راه یافتن به ذهن بینندگان خود و کوک کردن آن‏ ها در راستای برنامه ‏های سیاسی خويش است. هنوز ما در ایران به پدیده ‏ای بنام "رسانه همگانی"، نرسیده ‏ایم، زیرا که هنوز با فرهنگ شهروندی همگانی بیگانه‏ ایم. البته از بیگانگان نیز نباید انتظار داشته باشیم که رسانه همگانی برای ما دایر کنند. صدای آن‏ ها، ندای سود ملی آن‏ هاست.

از این دیــــدگاه: (21)

https://telegram.me/EHarandi


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد