logo





بررسی تاثیرات روانی کشتارهای سال ۶۷ بر فعالین سیاسی

سه شنبه ۶ مهر ۱۳۹۵ - ۲۷ سپتامبر ۲۰۱۶

راحله طارانی

rahele-tarani.jpg
انسانها برای طی کردن روند سوگ به طور طبیعی که لازمه سلامت روانیست به یکدیگر نیازمند هستند و حمایت اجتماعی برای سپری کردن این دوره ضروری ست. اگر بنا به هر دلیلی حق سوگواری از فردی سلب شود و کسی که سوگوار شده نتواند پروسه سوگواری را به طور طبیعی طی کند ، سوگ او به افسردگی و اضطرابی مزمن تبدیل می شود که می تواند سراسر زندگی او را تحت الشعاع خود قرار دهد . این غم نهادینه شده ، این اضطراب تلخ پنهان ، نه تنها می تواند روی احساسات و خلقیات افراد که روی طرز نگرش آنها به دنیا نیز تاثیر بگذارد و افکار آنها را تخطئه کند.
" نانی تلخ و شرابی گس
و فريادِ بيگاهِ مسافری
کِه اش خار و صليب در راه است
ا‌ين بوسه‌ی وداعم را يکسان بين تمامی مردم قسمت کنيد

زان پيشتر که یهودا لب به زهرِ کينه بيالايد
شب بر مدارِ فاجعه خفته‌ است
در جلجتا چه می‌گذرد؟
که ناقوس‌های ندبه خاموشند؟
من با نوشيدن آخرين جرعه‌ی جامم
ميعادِ عشق را
بر سفره‌ی شامِ آخر تکرار می‌کنم.
- و بر فراز شبستان
توفان تند خون
بر صليب می‌گذرد. ...."

زنده یاد حسین اقدامی صدرایی –زندان اوین تابستان۶۷

کشتار دگر اندیشان در رژیم جمهوری اسلامی از فردای انقلاب آغاز شد – و تا به امروز ادامه دارد ، کشتن سعید سلطانپور در سال ۶۰ ، یا هبت اله معینی ها و هزاران زندانی سیاسی دیگر در سال ۶۷ ، قتلهای زنجیره ای ، کشتارمعترضینی چون برادر من شهرام درجنبش مردمی سال ۸۸ و حتی فشارهایی که منجر به مرگ زنده یاد شاهرخ زمانی در زندان شد ، همه اشکال گوناگون جنایت رژیم بر علیه مخالفان خود است ؛ اما برای من درک عمق این جنایت از لحظه ای آغاز شد که یکی از دوستانم، از اعضای خانواده حسین اقدامی در تیر ماه سال ۶۷ این شعر حسین را برایم خواند و خبر داد که کشتارهای بی رحمانه و فاجعه اعدامهای دسته جمعی در زندانها آغاز شده و رژیم جنایتکار داس مرگ به دست ، با شقاوت زندگی را در زندانها درو می کند. حسین در همان روزها اعدام شد و ۲۸ سال است که این سؤال در من تکرار می شود که آخر چگونه توانستند آن همه انسان آزاده که مثل حسین حتی بوسه وداعشان را یکسان بین تمامی مردم قسمت کردند ، را با آن قساوت از زندگی محروم کنند ؟

درک ابعاد این فجایع نیازمند بررسی آنها از زوایای گوناگونی ست . ابعاد تاریخی، اجتماعی، اقتصادی ، سیاسی آن نیازمند بررسی دقیق است و هر رویکردی میتواند به گونه ای عمق فاجعه را بازگو کند و پرده هایی را به کنار بزند و ما را در تلاشمان برای دادخواهی یاری کند. قصد من این است که در این مجال کوتاه از یافته های روانشناسی برای درک تاثیرات این فجایع، مدد بگیرم و درد مشترکمان را از زبان یک روانشناس که خود زخم خورده است، بازگو کنم .

بررسی تاثیرات روانی قتل عام سال ۶۷ روی خانواده های این زندانیان سیاسی از ضروریات اصلی درک عمق این فاجعه و نیازمند یک کار وسیع و همه جانبه است ؛ اما من امروز بیشتر از تاثیرات این کشتارها روی جوانهای آرمانخواه ، روی فعالین سیاسی آن زمان که خودم جزو آنها بودم سخن خواهم گفت.

واقعیت این است که آن قتل عام ما را هم در کنار خانواده های آن عزیزان داغدار کرد و سوگوار . و هر گاه به آن حس سوگواری می اندیشم، این شعر کدکنی در ذهنم تداعی می شود که : .... در سوگت ای درخت تناور، ما را حتی امان گریه ندادند !

روانشناسان معتقدند که تجربه های دردناکی چون از دست دادن عزیزان در انسانها سوگ ، ماتم ، ( گریف ) ایجاد می کند و برای هر انسانی که سوگ را تجربه میکند ضروری ست که این مراحل سوگواری را در یک روند طبیعی طی کند. حمایت فردی که سوگ را تجربه می کند برای طی طبیعی مراحل سوگواری یک نیاز اساسی انسانی است.

مراحل سوگواری از نظر روانشناسان عبارتند از : - "انکار" ( باور نکردن واقعیت دردناک از دست دادن عزیزان ) - "خشم" (عصبانیتی که با شروع باور فقدان آغاز میشود ) – " سؤال کردن و چانه زدن " ( چرا او ؟ ، چرا من ؟ اگر این نمی شد، ، اگر آن نمی شد ،...) –" افسرده شدن " ( درغم از دست دادن عزیزان فرو رفتن ) و در مرحله آخر - " پذیرفتن " ( پذیرش اینکه واقعیت را نمی توان تغییر داد و باید بدون عزیز از دست رفته به زندگی ادامه داد. )

انسانها برای طی کردن روند سوگ به طور طبیعی که لازمه سلامت روانیست به یکدیگر نیازمند هستند و حمایت اجتماعی برای سپری کردن این دوره ضروری ست. اگر بنا به هر دلیلی حق سوگواری از فردی سلب شود و کسی که سوگوار شده نتواند پروسه سوگواری را به طور طبیعی طی کند ، سوگ او به افسردگی و اضطرابی مزمن تبدیل می شود که می تواند سراسر زندگی او را تحت الشعاع خود قرار دهد . این غم نهادینه شده ، این اضطراب تلخ پنهان ، نه تنها می تواند روی احساسات و خلقیات افراد که روی طرز نگرش آنها به دنیا نیز تاثیر بگذارد و افکار آنها را تخطئه کند.

از نظر روانشناسان ویژگی های تفکر فردی که از اضطراب مزمن رنج می برد عبارتند از :

مسائل را سیاه و سفید دیدن ( هرچیزی را کامل خواستن و اگربی نقص نباشد ، آنرا بی ارزش و بی فایده تلقی کردن)

عمومیت بخشیدن ( با اتکا به چند نمونه جمع بستن – تفکر "همه " " هیچیک " "همیشه" " هرگز " )

فیلتر کردن وجوه مثبت و فقط کاستی ها را دیدن ، منفی نگری ( نیمه خالی لیوان را دیدن )

به نتیجه گیری پریدن که معمولا " دو شکل دارد ، یا به صورت "فکر خوانی" ست یعنی با پیش زمینه های ذهنی ، فکر دیگران را خواندن و قبل از شنیدن توضیحاتشان به نتیجه گیری پریدن ، یا به شکل" آینده نگری منفی بافانه " است . یعنی پیش بینی اینکه آنچه اتفاق خواهد افتاد مطلوب و مفید نخواهد بود و همه تلاشها بی نتیجه خواهند ماند ؛

بزرگ یا کوچک کردن و توانایی ارزیابی صحیح از درجه اهمیت پدیده ها نداشتن ( از کاه کوه ساختن یا کم اهمیت پنداشتن آنچه بسیار با اهمیت است ) ؛

منطق احساسی داشتن یعنی بر مبنای احساسات تفکر و ارزیابی کردن؛

برچسب زدن و لقب دادن ( مثلا" به جای " اشتباه کرده است " ، "خائن است" و یا "مغرض است" به کار بردن ،

مسائل را شخصی کردن و به دنبال مقصر گشتن ( به جای بررسی عوامل دخیل در امری به دنبال اینکه " تقصیر از که بوده ، گشتن ؛

والبته خطاهای فکری دیگری که در حوصله این مجال کوتاه نمی گنجد .

فردی که نحوه نگرش او به دنیا و پدیده هایش با تلخی تجربیاتش تلخ شده ، انعطاف پذیری را از دست می دهد ، دچار تعصب می شود ، و چون سختگیری خود را هوشیاری و وفاداری به اصول می بیند ، بحث و مجادله با او دشوار می شود.

طبیعی ست که میزان خطاهای فکری در همه افراد یکسان نیست و به تناسب اینکه فرد تا چه حد حساس تر واز نظر روانی – عاطفی ضربه پذیرتر باشد ، خطاهای فکری ناشی از اضطراب مزمن در او بیشتر خواهد بود.

اگر رابطه اینکه چگونه فرصت وامکان سوگواری نیافتن افکار و خلقیات افراد را تحت تاثیر قرار می دهد را درک کنیم ، توضیح اینکه چرا بعد از آن کشتارها ، بسیاری از ما جوانان آرمانخواه و حساس ، سالها بعد به میانسالان سختگیر و پرکینه و عصبی تبدیل شدیم ، دشوار نخواهد بود و دلایل تعارضات ، اختلافات و با هم کنار نیامدنمان هم روشن تر خواهد بود. تعارضاتی که امکان شکل دهی یک آلترناتیو متحد ، توانا و قابل اتکا را از ما گرفته و عرصه را برای رژیم با همه جنایتهایش خالی گذاشته است . این هم از پی آمدهای آن شرایطی است که موجب شد از بستری که در آن به دنبال آرمانهامان بودیم دور شویم و دربه در دلهای سوگوار و زخم خوده مان را با خود به این طرف و آنطرف بکشیم . هر چقدر این زخم کهنه تر و عمیقتر شد و دیوار آرمانهامان فرو ریخت ، بیشتر به دور خودمان دیوار کشیدیم و ... اما هنوز هم میشود که این زخم باز را تیمار کرد و در واقع هر حرکت دادخواهانه ای به التیام این زخم یاری خواهد رساند . تمامی تلاشهایی که در طی این سالها برای حقیقت یابی و دادخواهی صورت گرفته بسیار با ارزش هستند، چه برپایی دادگاه تربیونال ، چه فعالیتهایی که موجب شد دولت فدرال کانادا ، کشتار ۶۷ را به عنوان جنایت علیه بشریت به رسمیت بشناسد ، چه تلاشهای قابل تقدیر مادران خاوران که جایزه حقوق بشری گوانگجو را نصیب این عزیزان کرد ، و چه تلاشهایی که به انتشار فایل صوتی آقای منتظری انجامید و موجب شکستن سکوت ۲۸ ساله سران رژیم اسلامی شد، همه و همه قابل ستایش هستند و تیمار کننده یک زخم کهنه ، اما از یاد نبریم که بذر این دادخواهی هم در خود زندان توسط همان عزیزانی کاشته شد که حتی در آن شرایط وحشتناک هم از پا ننشستند و به هر شکل ممکن تا پای جان ازحق خود شان دفاع کردند و برای نجات جان یارانشان کوشیدند. نامه ای که دکتر احمد دانش در همان روزها از داخل زندان برای آقای منتظری نوشت ، نمونه خوبی از آن تلاشهاست . دکتر احمد دانش که اولین جراح پیوند کلیه و از پزشکان حاذق میهنمان بود قبل از اینکه همراه عزیزان دیگر در قتل عام سال ۶۷ کشته شود ، طی نامه اش شرایط خود و سایر زندانیان را به گونه ای شرح میدهد که محال است انسانی که ذره ای از انسانیت در او باشد با خواندن آن تحت تاثیر قرار نگیرد. چه بسا که این نامه در تصمیم گیری آقای منتظری تاثیر گذار بوده و امروز جمهوری اسلامی را با این معضل مواجه کرده است . در قسمتی از نامه دکتر دانش به آقای منتظری می خوانیم :

"...شما كه خود مدتی گرفتار ددمنشان رژیم طاغوت و زندانی بوده اید، آیا می توانید حال انسانی را نزد خود مجسم كنید كه اغلب در نیمه های شب با چشمانی بسته و در گوشه های خلوت و تاریك زندان، با این احساس كه تنهای تنهاست، كوچكترین حقی ندارد و هیچكس به فریادش نمی رسد، باید انواع شكنجه های روانی و جسمی را تحمل کند ؟ در حالیكه بارها و بارها شنیده و در قانون اساسی جمهوری اسلامی خوانده بودم كه شكنجه ممنوع است، خود شكنجه شده و بارها و بارها شاهد شكنجه های بیرحمانهُ انسان های دیگر بوده ام. انسان هایی كه صدای خش خش خزیدن پیكر علیل آنها را شنیده و از زیر چشم بند دیده ام كه چون در اثر شكنجه قادر به راه رفتن نبوده اند و برای نقل مكان بر روی پای خود می خزیدند و من با دیدن این صحنه ها، درد خود را فراموش می كردم و با خود فكر می كردم این كیست؟ و جواب می دادم مهم نیست كه اسمش چیست و عقیده اش كدام است. این دیگر یك فرد و یك انسان نیست، همهُ انسانیت و همهُ بشریت است كه چنین ذلیل و بیچاره بر روی زمین می خزد..."

بله عاملان و آمران آن جنایات که همه بشریت را خار و ذلیل می خواستند، برایشان مهم نبود که کسی که جانش را میگیرند توده است یا پیکاری . اسم و عقیده شان مهم نبود ، آنچه برایشان مهم بود زخم عمیقی بود که بر سینه مخالفین خود می زدند و خلاء بزرگی بود که ایجاد می کردند.

اما این زخم با حرکتهای دادخواهانه تیمار خواهد شد و مابدون اینکه در پی انتقام جویی باشیم ، نه خواهیم بخشید و نه فراموش خواهیم کرد و فریاد دادخواهی مان بلند و بلندتر خواهد شد .

راحله طارانی ، در مراسم یادمان قتل عام سال ۶۷ – تورنتو – کانادا - ۲۵ سپتامبر ۲۰۱۶

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد