بعد از نوشتن مقاله آزادی بیان و اختیار گوش سپردن یا نسپردن
http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=38751
خواننده ای لطف کرده بعد از خواندن مطلب پرسشی طرح کرده بودند که باعث شرمساری من شد. ایشان مرا در مرتبه ای قرار داده بودند که گوئی برای معضلِ دست نداشتن بر ابزار های انتقال اندیشه در سطح جهانی می توانم راه حلی ارائه کنم.
هر چند مرا چنین ادعائی نیست نه پیش خود و نه پیش دیگران، اما بعنوان یک حرکت کوچک شهروندی و در جهت نشان دادن و تحکیم این امر که ما انسانها در کنار هم و بسته و متصل بهم تولیدِ اندیشه میکنیم و برای قدر داشتن همسایگی ِانسانی که بخاطرش همیشه تمایل داشته ام نوشته هایم را با اشاره به مطلبی از دیگران شروع کنم، اینبار با تأملی بر سوال این خواننده شروع میکنم.
دقت داشته باشیم که اندیشه دیگری مثل توپ بیلیارد که به توپ اندیشه ما خورده و آنرا به فضا های دیگر منتقل میکند، برانگیزاننده و بیدار کننده تفکر ماست. محصول میتواند یک فکر تازه باشد یا تنها ترکیب جدیدی از داده های پیشین اما همیشه بر پایه حرکتها و خوردن و باز خوردن اندیشه های سابق به بار آمده است. تفکر امروز ما همیشه ریشه در اندیشه پیشینیان دارد و امروزی ها و دیروزی های خود ما.
حال که احترام به خویشاوندی انسانی را انجام داده ام بر می گردم به سوژه یعنی آزادی بیان، که یک پیشینه ای باید داشته باشد به نام آزادی تفکر وآنگاه سطوح دیگر مسئله را که سوال کامنت گزار گرامی هم در داخل هندسۀ آن قرار می گیرد، ترسیم میکنم. موضوع عدم تملک بر ابزار انتقال فکر و بیان در جهان گلوبال امروزی، ضرر های این شرایط برای جوامع ازیکسو، برای تک تک افراد از سوی دیگر و سرانجام سطح نهائی، امکانات خروج از ین تنگنا.
بعد می رسیم به این نکته که چرا اراده معطوف به شرکت دادن همه فکر ها و بیان ها و بخصوص انتخاب بهترین آنها برای سعادت بشری وجود ندارد.
در این مورد میتوان از تئوری ها و کتاب هائی که خوانده ایم مدد بگیریم. اما حتما و اصرار دارم بگویم حتما باید از تجربه فردی خودمان استفاده کنیم. برای مثال از خود بپرسیم چرا در محل کارمان در طی جلسات نمی خواستند به نظر ما گوش بدهند و فرد خاصی که ریاستی داشت نظراتش را تحمیل میکرد. آیا بوده جائی ما را بخاطر نظرات مخالمان با دستگاه ریاست، اخراج کنند؟ آن موقع چه کسانی از ما حمایت کردند. آنها از چه موضع اینکار را می کردند.
آیا اگر قصد انتشار کتابی داشته ایم با چه مشکلاتی روبرو بوده ایم؟ کسی به کیفیت کتاب کار داشته با میزان سودی یا شهرتی که ممکن بود از طریق آن نصیبش بشود؟ اصلا کسی به کیفیت نظرات ما اهمیت می داده یا به آنچه از آن "گیرش می آید"؟ نظر ما اهمیتی داشته یا اینکه مشهور هستیم یا نه؟ آیا برایتان پیش آمده مقاله علمی به مجله معتبر جهانی بفرستید آنها در قبال انتشار آن از شما پولی گزاف بخواهند؟ بخودتان گفته باشید من بودم که باید بخاطر زحمت تهیه مقاله دستمزد می طلبیدم چگونه است که آنها از من پول می خواهند؟ و بعد پی بیرید که موسسات فراوان در سطح جهانی ایجاد شده که کارشان فروش شهرت ، یک شهرت نامعلوم و بی سر وته به آدمهاست. آنها می گویند ما مطالب یا کتاب شما را چاپ می کنیم در عوض شما شهرتی کسب می کنید پس در قبالش باید به ما مبلغی بپردازید. شهرتی که شما با آن هیچکار نمی توانید بکنید و هیچ بازدهی شاید جز دردسر نداشته باشد. اما پی می برید که شهرت شده کالائی برای فروش و ابزار های انتقال بیان که در شکل ایده آل باید هشیاری و دانش در همه ابعاد برای بشریت انتقال می دادند، و حالا ابزار کسب شهرت شده اند. جالب آنکه این شهرت حتی به درد هم نمی خورد. خُب آنوقت باز با تجربه فردی باید دید، در چنین شرایطی چه کسانی از شما حمایت کردند و امکانات خود را در جهت انتقال تفکر شما بکار گرفتند. آیا مدیر رسانه، یا انتشاراتی یا...بخودش زحمت داد وارد یک ارتباط کوچک از طریق همان ایمیل با شما شود، یا از موضع همه فن حریف و مالک الرقاب، حتی پاسخی نیز به پیامهای شما نداد؟ چه کسانی بودند و کدامیک، که برای مکاتبه با شما وقت گذاشتند؟ با پاسخ به سوالاتی ازین دست از خلال تجربیات شخصی خودتان میتوانید بدون تعلل، همکاران و یاران آینده خود و خط و خطوطی را که بطور واقعی بیشترین بازده را برای شما خواهند داشت، در مسیر انتقال تفکرتان، پیش بگیرید.
من وقتی در مورد تجارب خودم به این پرسشها دقیق جواب می دهم، به این نتیجه میرسم که همیشه آدمهائی شیفته سعادت جمع و بدور از قدرت طلبی و تمایل سلطه بر دیگران ، بعلاوه پیراسته به فضیلت صداقت، پا پیش گذاشته و امکاناتشان را دریغ نکرده اند. یعنی همیشه به یک اراده انسانی معطوف به برقراری اجازه بیان برای دیگری رسیده ام که با خصوصیاتی که شمردم قابل تعریف بوده است. پس جای ناامیدی نیست، جای انتخاب هست.
در ضمن آلوده شدن وظایف رسانه ها را به کالائی کردن شهرت از یکسو، و تمایل ابزار های کوچکتر انتقال بیان را به نشر افکار شهرتمندان، از سوی دیگر شاهد بوده ام.
آنچه به قهقرا رفته، علت وجودی بیان، و آزادی آن بخاطر استفاده از کیفیت های بهتر فکری در خدمت همگان است. اینگونه است که آزادی بیان بیشتر بسوی ابتذال بیان هدایت شده و از فایده مند بودن آن برای جمع شانه خالی کرده
است. رسانه ها به جایگاه فیس ها( چهره ها) تبدیل شده. صورتک ها و مجسمه ها که هر چه پر باد تر و روغنی تر و چشمگیر تر، البته زیر نور درخشش بیشتری خواهند داشت، پیش افتاده اند. جهان رسانه ای امروز، جهان ابزار انتقال ِبیان آزاد نمیخواهد باشد، انتقال درخشیدن و به چشم آمدن و مشهور شدن و مشهور کردن در الویت قرار دارد. در این فضا جایگاه لزوم و پرداختن به معضل آزادی استفاده از ابزار انتقال بیان نقض نمیشود و اگر شرایط سخت باشد، نیاز و لزوم ازبین نمیرود.
اما راه حل!
سوال اینست: از مالکیت ابزار انتقال بیان توسط قدرت های اقتصادی سیاسی حاکم برجهان، چگونه باید عبور کرد تا به اندک آزادی بیان رسید؟ فعلا به شرایط اندیشیدن آزاد و تفکر مستقل و آزاد کاری نداریم.
پاسخ صریح من اینست که این معضل در بُعد کلان، میتواند توسط فن آوران و متخصصین علم کامپیوتری و ارتباطات حل شود. کما اینکه همین میزان فرار از زیر دیوار های موانع برای آزادی بیان، نه به جهت اراده و نیت های سیاسی بلکه رشد سریع فن آوری در زمینه ارتباطات نومریک انجام گرفته است. از طریق شبکه های اجتماعی و انواع اپلی کیشن ها و خلق وبلاگ ها و سایت ها بوده اگر علیرغم کنترل نسبی همین ها هم، اندیشه ها توانسته اند روی امواج منتقل شده در دوردستها فرود آیند. مقاله ای روی همین سایت خبر پیدایش اپلی کیشن های تازه ای را مژده داده است.
http://www.iran-emrooz.net/index.php/news1/64249/
اما خارج از امیدواری به قابلیت های فن آوران ارتباطات، فعلاً نباید از بها دادن به راه حل های خُرد نیز باز ایستاد. صاحبنظری می گفت اگر هر ایرانی ماهانه کمک اندکی به این موضوع اختصاص میداد، حالا بطور جمعی رسانه مستقلی داشتیم. یعنی به عدم همکاری و پیوند اراده های فردی برای پیدایش رسانه های غیر وابسته به قدرتمندان اشاره میکرد. اما خودش خیلی زود حرف خودش را نقد کرده و نالید که آنموقع هم هر کس می خواست حرف فقط حرف خودش باشد و نمی گذاشت عقاید دیگر منتقل شوند. یعنی به نوع رابطه فعلی انسانها انتقاد داشت. پس آزادی انتقال بیان را که خود ادامۀ آزادی اندیشیدن است، باید در کادر ها و از جوانب گوناگون بررسی کرد.
خواستار آزادی بیان شدن می تواند جستجوی وسیله ای برای اثبات خود باشد. برای مزمزه کردن قدرت فردی. برای رسیدن به کالای شهرت. همچنانکه می تواند راه حلی برای جستجوی بهترین نظرات برای پیشبرد پروژه ها هم باشد.
آقای رضا نیازمند در مقالۀ راز صنعتی شدن ایران
http://www.iran-emrooz.net/index.php/politic/more/64353/ از برجستگی های فنی دکتر عالیخانی نکته هائی را ذکر میکند که عصاره آن کمک گیری این شخص از آرای دیگران بدون توجه به مدرک تحصیلی یا جایگاه اجتماعیشان، برای پیشبرد پروژه های عام المنفعه بوده است.آنچه در مقالات من مدّ نظر است، همکاری و انتقال بیان برای گسترش شعور است. اینجاست که مسئله تحول رابطۀ "فرد گرائی " با گلوبال، رقم می خورد.
زمانی نه چندان اندک برای تشکیل این فرد گرائی ( اندیویدوالیسم) و احترام به حریم فردی طول کشیده است. جریان جستجو و حتی مبارزه برای رسیدن به این مرحله از ضدیت و روگردانی از هر استبداد و توتالیتاریسمی که قصد چنگ انداختن به تمامی بافت حریم خصوصی و فردیت را داشته است جوشیده و مرئی گشته است. این محصول، یعنی فردیت ممکن است در تحول خود و در اوج منحنی، بجای دوری و کنار کشیدن هر چه بیشتر از آنچه درونمایه استبداد بود و رشد شعور و آگاهی او را متوقف میکرد یا همشکلی با یک یا چند مدل معرفی شده را طلبیده و در غیر اینصورت به تبعید پرتابت میکرد، در یک اُفت و سقوط منحنی، به زائده و عاملی در کنار همان سیستم و همان کارکرد تبدیل شود. هر وقت فرد گرائی به جمع کردن و پارو کردن همه چیز های خوب بسوی خود تبدیل شده، همه چیز را برای خودش خواسته و دیگری و منافع جمع را فراموش میکند، به زائده سیستم تبدیل شده است. اما آنجا که فردیت با استناد به خود، روی پای خودش واز اندیشۀ خودش می آغازد تا به طرف دیگری برود، به گلوبال می پیوندد. در حالت اول و قطب منفی، فردیت به این می اندیشد که چطور احترام به فضای من ِ فردی خودش را حفظ کند و دیگران مزاحمان این فضا محسوب میشوند. در حالت و قطب دیگر، فردیت همان نیروئی ست که او را از درون شبکه هائی که می خواهند ببلعندش، بیرون میکشد تا فرصت بدست گیری تمام توانها و امکانات اندیشیدن آزاد و کسب شعور را از دست نداده باشد. و این سرمایه را نه برای احتکار بلکه تقسیم و انتقال به گلوبال می طلبد. جستجوی چنین فردیتی برای این نیست که دیگران مزاحمند بلکه برای آنست در موقعیت غنی تری نسبت به گلوبال قرار گفته و استعداد ها و امکانات توسط جریاناتی که چاله های تاریکی در مسیر شبکه گلوبال انسانیتند و قصد مصادره این توانها به نفع ضد شعور و آگاهی را دارند، هَک نشوند.
زمان آن فرا رسیده که فردیت امروز که با پشت کردن به نفی کنندگانش شروع به نشو نما کرده است، با پروژه پیوستن به گلوبال تحول یابد.آنوقت منحنی رشد فردیت بجای میل به سقوط و رسیدن به سطح ابتدائی، بعد از گذر از یک نقطه عطف رو به بالا تداوم یافته و رشد آن تضمین میشود.فردگرائی اگر حرکتی آگاهانه در جهت گسستن از تحکّماتِ جمعی بوده بعد از کسب هر آنچه در این مرحله نصیب خود کرده اگر در شرایطی باشد که منحنی رشد در اوج رو به فرود، و قطب منفی، خودخواهی ها و بی تفاوتی ها به جمع رو به افزایش گذاشته باشد، باید برای هرز نرفتن انرژی و مبارزه ای که صرف پیدایش و رشد آن شده، به گلوبال رو کند. جائی که مجدداً باتری هایش شارژ و نشو نمای تازه ای خواهد یافت.
آنگاه با افزودن راه حل های امروزی در جهت برخورداری از ابزار انتقال بیان، سوال این خواهد بود که برای چنین آینده ای و در متن تحول فرد گرائی به گلوبال، عکس العمل صحیح از سوی ما چه خواهد بود. گیرم که ابزار های کلان انتقال بیان در دست یا زیر نظارت قدرتهای اقتصادی سیاسی ست، اما به تبع همان فردیت می توانیم در گلوبال تاثیر کنیم. چگونه؟ با انتخابهای درست!
اگر جائی مطلبی خواندیم که آنرا موافق رشد شعور جمعی تلقی می کنیم، آیا شانس اشتراک در صفحه فیسبوک یا دیگر شبکه های مورد استفاده مان، را به آن می دهیم؟ اگر نه چرا؟
اگر اندیشه کسی مبدا جوشش اندیشه ای در ما شده، هنگام نقل آن به طور شفاهی یا مکتوب، آن فرد را معرفی می کنیم، یا نه؟ اگر نه، چرا؟
آیا اگر در طی جستجو ها روی انترنت به وبلاگ جالبی برخوردیم، آنرا به دیگران معرفی میکنیم؟ اگر نه چرا؟
اگر تشخیص داده ایم، رسانه ای اخبار و اطلاعات دروغ، یا تحریف شده، منتشر میکند، آیا بدون تردید از مراجعه به آن خودداری کرده ایم یا نه، اگر نه، چرا؟
اطلاع رسانی ما به دیگران روی چه انگیزه ای انجام میشود؟ اگر هنوز به آن نیندیشیده ایم، چرا؟
اخبار خواهی ما، روی چه انگیزه ای انجام میشود؟ دنبال خبر می گردیم یا حقیقت؟ آیا به فاصله بین خبر و حقیقت اندیشیده ایم؟ انطباق نسبی این دو را در چه شرایطی ممکن میدانیم؟
در هندسه ای که تا اینجای مقاله بین تحول فردیت، انسان گلوبال، همکاری گلوبال برای کسب شعور، آزادی اندیشه و بیان، ترسیم کردیم، باید محورتازه ای یعنی، حقیقت را نیز وارد کرد. دروغ یا اطلاعات غلط، سیستم اندیشیدن انسان را معیوب میسازد.کامپیوتر شما در برابر اندک اطلاعات غلطی که به آن وارد کرده و توقع کارکرد درست از آن دارید، مقاومت و حتی در نهایت بهم می ریزد. این جریان چندین بار نیرومند تر در مورد سیستم انسانی نیز صادق است. اطلاعات غلط ، مثل داروی نادرست است که آسیب به بار می آورد. دارو یک سری اطلاعات شیمیائی ست. در سیستم روانی نیز دروغهای احتمالی اطرافیان میتواند به دلسردی و افسردگی منجر شود. سیستم اندیشه انسان نیز با انباشت دروغها از بالیدن می ماند هر چند در کوتاه مدت از بکار افتادن چنین پروسه ای در وجودمان آگاه نباشیم.
باید به فوریتِ لزوم جلوگیری از ورود اخبار غلط به ذهن توجه کرد. هر چقدر حقیقت و شعور بر هم منطبق میشوند، دروغ شعور را تار میکند.
پس همانطور که در مقاله آزادی گوش سپردن یا نسپردن، گفتم، این بخشی از همان فرد گرائی است که نسبت به انتخاب منابع کسب اخبار و اطلاعات حساس باشیم. قبول میکنم که ترک اعتیاد گوش سپاری به دروغ، کار ساده ای نیست. مثل گذر از هر اعتیاد دیگر، نیرو و هوشیاری می طلبد. اما نشدنی هم نیست. کمی فردگرائی لازم دارد.
سقوط تاریخی انسان در داستان آفرینش که افسانه اش بالاخره در هارد و بخش حافظه سیستم انسان محفوظ است، با گوش سپاری به یک دروغ آغاز میشود، همانطور که برخاستن مجددش نیز با تصمیم به گوش نسپردن به دروغگویان انجام می گیرد.( مقاله پذیرش آزادی و توان انتخاب
http://www.iran-emrooz.net/index.php/think/more/62998/ ).
ما هر چقدر هم نسبت به ضربه ناپذیری خودمان متوّهم باشیم در برابر دروغ امپرمابل نیستیم. اگر هم متوجه نباشید رسوب دروغ بتدریج سیستم گیرنده و فرستنده ما را عایق میکند و پبآمد آن دلخوری و افسردگی ست.
جستجوی حقیقت و آرام گرفتن و تقویت شدن به آن، نه تنها از نشانه های یک سیستم سالم است، از علائم یک فردگرائی
رو کرده به گلوبال هم هست. جستجوی حقیقت با جستجوی عدالت دست در دست هم دارند.جاذبۀ تمام داستانهای پلیسی و قهرمانی های کارآگاه این داستانها، در یافتن حقیقت از یکسو و بیرون کشیدن مجرم از سوی دیگر نهفته است.
حساسیت به دروغ و حقیقت، حساسیت به عدالت نیز هست. و برای تمام آنهائی که در صحنه اجتماعی به سعادت انسان می اندیشند، جزو لاینفک تلاش ها و هوشیاری های روزانه باید باقی بماند. در هندسۀ فضائی که تا اینجا با سطوح مختلف ترسیم کردم، جستجوی حقیقت، همان خطی ست که از رأس مخروط( حقیقت) پس از گذر از سطوح درونی موازی یا زاویه دار با هم (جستجوی اطلاعات، جستجوی آزادی بیان و تفکر بمنظور دیالوگ و آموزش، گرایش به فردگرائی برای حفظ فضای جستجو و آزادی بیان و آموزش، به پایه ( گلوبال) عمود میشود. بدون این رکن و قدرتِ به هم آوردنش، سطوح از هم جدا شده و مجموعه در نهایت فرومی ریزد.
مقالۀ بعدی من به همین جهت در مورد نظرات سیمون وی Simone WEIL، فیلسوف فرانسوی خواهد بود که در آن نقش احزاب را در تیره کردن حقیقت به چالش کشیده است.