logo





قاسم سليمانى، ابو مسلم خراسانىِ خلافت شيعى در ايران آخوندى

دوشنبه ۱ شهريور ۱۳۹۵ - ۲۲ اوت ۲۰۱۶

نيكروز اعظمى

nikrouz-azami2.jpg
هدفمندى و تمهيدات قاسم سليمانى، اين ابومسلم "جمهورى" اسلامى- تو بخوان خلافت آخوند ها- در زمينه ايجاد سپاه اسلام شيعى در منطقه آتش گرفته خاورميانه در جهت برترى شيعه بر سنى مذهبى ها و شاخه هاى ديگر اسلام است كه مشابهش را در دوران خلافت امويان و عباسيان سراغ داريم؛ اگر ابومسلم خراسانى امام عباسى شيعى و عباسيان را با سپاه شيعى خود به خلافت رساند، قاسم سليمانى با كمك خلافت شيعى "جمهورى" اسلامى در ايجاد سپاه شيعى از ميان مسلمانان منطقه، در تلاش براى قدرت منطقه اى و قدرت نفوذ شيعه در ميان مسلمانان كشورهاى مسلمان و جهان است. تلاشى كه مى تواند ايران را برباد دهد.
اين نوشته كوتاه اشاره ايست به تلاش قاسم سليمانى فرمانده سپاه قدس سپاه پاسداران شاخه برونمرز براى ايجاد ارتش اسلامى از گروها و افراد شيعى مناطق مسلمان نشينِ كشورها و نيز نشان دادن برخى تشابهات هدفمند در دو دوره از تشكيل سپاه شيعى اسلام مربوط است.

رهبر جنبش سياه جامگان ابو مسلم خراسانى به توصیه امام ابراهيم يا امام عباسى یکی از بزرگان بنی عباس، رهسپار خراسان شد تا رهبری جنبش ضد خلافت اموی را بر عهده بگیرد. ابو مسلم خلیفه اموی را شکست دهد و امكان خلافت ابوالعباس عبدالله سفاح را به عنوان اولین خلیفه عباس مهيا نمود. امام ابراهیم(امام عباسى) در آن هنگام که ابو مسلم با رهبران شیعه در مکه دیدار کرده بود، تأیید کرد. عباسيان نيز با نوادگان عباس ابن عبدالمطلب، عموى پيامبر، مرتبط بودند. و اگر در جريان ستيز ميان دو طايفه عرب در خراسان كه ناگهان سر و كله سپاه بزرگ شيعى ابو مسلم پيدا شد را در كنار ملاقات او با رهبران شيعه در مكه و نيز ارتباط با امام عباسى كه او نيز اصل و نسبش به پيامبر و امام چهارم شيعيان مى رسد، قرار دهيم بوضوح مى توان اسلامخواهى و اسلامخواه تر از عرب جلوه كردن ايرانيان آنهم از نوع شيعى اش را، دريابيم.

اينچنين تلاشهاى سياسى/شيعى و مداومت آنها از سوى ايرانيان همواره در اين هزار و سيسد سال كه ايرانيان مقهور و مغلوب عرب و اسلام گشتند در فرهنگ اسلامى ما متوقف نشده بود. مثلاً براى گسترش تشيع در رقابت با مذهب تسنن خلافت، باعث شد آل بويه از فرقه هاى اصلى شيعه حمايت كنند يا در تحولات دينى در دوران صفويه و از سوى اين خاندان نيز به همين ترتيب. نقش مخرب "جمهورى" اسلامى در منطقه خاورميانه و كشورهاى مسلمان نشين نقشى است جهت نفوذ سياسى/ شيعى در گستره اى از قلمروهاى خارج از ايران كه در طول فرهنگ اسلامى ما، با فراز و فرودهايى مثلاً در قالب "امپراتورى اسلامى" كه مشغله ذهن جمال اسد آبادى بوده، تداوم داشته است.

آتش جنگ و خونريزى دهشتناك و فلاكت بار و هرج و مرج در منطقه ما، عملاً دو كشور اسلامى متخاصمِ هم را، يكى عربستان سعودى كه داراى نظام حقوقى بر گرفته از فقه حنبلى شاخه اى از اسلام مى باشد و ديگرى ايران كه داراى نظام حقوقى بر گرفته از فقه شيعى است، روبروى يكديگر قرار داده است. حضور پايگاه نظامى روسيه در ايران به جهت بمباران پايگاه مخالفين دولت اسد و در ظاهر بمباران پايگاه داعش، بنزينى بود بر اين آتش تا آن را شعله ورتر كند. و البته در كنار اين درگيرى نظامى غير رسمى، و سياست رسمى و غير رسمى منطقه اى ميان دو كشور متخاصم اسلامى نقش مهم سياست هاى روسيه، امريكا و اروپا و نيز اسرائيل بر كسى پوشيده نيست. در اين وضعيت دهشتناك و آوارگى ميليونها نفر است كه ناگهان آغاز يارگيرى شيعى جهت تشكيل ارتشى از اسلامگرايان شيعه به رهبرى قاسم سليمانى كه رهبرى شاخه قدس سپاه پاسداران همان شاخه اى كه بيش از ساير شاخه ها عمليات نظامى را در منطقه آتش گرفته خاورميانه ميانه بر عهده دارد، از سوى وى اعلام شد. آنگونه كه در خبرها آمده است اين ارتش شامل گروها يا افرادى از كشورهاى مختلف مسلمان نشين خواهد بود. و عجيب است كه ما ايرانيان از وجود چنين خطرى كه بر منابع مالى و انسانى ما و به قيمت فقر و فلاكت ايران و ايرانى چوب حراج زده، كك ما هم نمى گزد!

در زمان ابومسلم خراسانى و جنبش شعوبيه، ايرانيان كاسه داغتر از آش اسلامخواهى شده بودند و به همين دليل عليه عرب كه اسلام از آنِ او بوده است صف آرايى كردند و عملاً با به اهتزاز در آوردن پرچم شيعى به فرماندهى ابو مسلم در مقابل خلافت امويان ايستادند و ايستادن در اين سنگر بر ضد عرب، اسلامخواه تر از عرب بودنِ خويش را به نمايش در آوردند. و امروز نيز همان تلاش با ايجاد ارتش "آزاديبخش اسلامى" به سردارى قاسم سليمانى در منطقه ى به آتش گرفته، ناشى از جنگ هاى خونين اسلامى، دنبال مى شود و ايرانيان خفته در روزمرگى خويش، اين خطر اسلامىِ ايران بر باد ده را نمى بينند يا به خيال پُر شدن كيسه گدايى شان از سوى اصلاح طلبان اسلامگرا از طريق باصطلاح روند بهبود وضعيت اقتصادى يا انتشار چند روزنامه اصلاح طلب اسلامى از درگاه خلافت مسلمين، كه بر پهنه ايران زمين خوش نشستند، چشمشان را مطلقاً بسته و لام تا كام حرفى نمى زنند و منفعلند. و به سهولت از اين خطر بزرگ اسلامى/شيعى كه به جد مايل است تا دامنه نفوذش را بگستراند و در اين راه، خطر بى شمار و ريسك براى ايران و ايرانى را با هزينه كردن موجوديت آنها به هيچ مى نگرند، مغفول مى مانند.

رابطه و پيوند يا راز مشترك ميان دين ايرانيان باستان و اسلام عرب كه به رگ هاى دين ايرانى خون تازه اى دميد در چيست؟:

وجه تسميه هويت ايرانيان باستان كه عظمت خواهى و كشورگشايى اهم آنست را مى توان از طريق بازنگرى به نوع دين ايرانى بازشناخت. دين ايرانى در زمان هخامنشيان عاتف است به اينكه، همزمان با آفرينش زمين و زمان و آسمان از سوى يزدان، شاهان هخامنشى نيز مستقيماً از سوى يزدان به شاهى برگزيده شدند و اين معناى خاص خود را دارد آنگاه كه بپنداريم در كنار آفرينش زمين و آسمان يعنى تمام هستى موجود بر وجه مكان و زمان، شاهان هخامنشى نيز از سوى يزدان مأموريت دارند تا بر تمامى اين هستى فرمانروايى كنند وگرنه چه لزومى بود كه بر آفرينش زمين و آسمان در كليت هستى بشر، همزمان و در تنيدگى با اين كليت، شاه نيز مستقيماً از سوى يزدان برگزيده شود؟ بى ترديد چنين كشورگشايى اى در زمان هخامنشيان پيوند مستحكم دارد با نوع خاص دين ايرانى كه خوى عظمت خواهانه آن مشهود است. اين خوى عظمت خواهانه هيچگاه از ذهن ايرانى پاك نشده بود؛ جنگ كرنال كه جنگ نادر شاه بر عليه هند بود نمونه روشنى از عظمت خواهى ايرانيان در قرن هفده ميلادى بوده است. بارى، و اسلام بعنوان آخرين دين كه براى رستگارى بشر آمده است نيز، دين جهانى است. به اين دليل دين جهانيست كه ادعا مى كند آخرين دين براى بشر و همه كره خاكى است و قصدش گستراندن عدالت است. بى دليل نبود كه اسلام در قالب شيعى از روز ازل بيش از قالب هاى ديگرش سياسى بوده است و همچنان با قدرت تمام سياسى ست و سياسى عمل مى كند. معرفى اسلام بعنوان آخرين دين بشر ناشى از همين سياسى بودن آن است و اين دو، يعنى سياسى و آخرين دين بودن، خود نشانه اى از عظمت خواهى ست كه وجه اشتراك پيدا مى كند با عظمت خواهىِ دين و خوى ايرانى كه توضيحش رفت. در همان دوران نفوذ اوليه اسلام در نزد ايرانيان، از سوى ايرانيان تلاش شد تا اسلام به دو عنصر فلسفى يونانيان يعنى منطق و استدلال مجهز شود و در همين راستا بود كه گستره اى از "تمدن" اسلامى گشوده شد و اين تلاش ايرانيان با همان عظمت خواهى ايرانى اين بار پيكر گرفته در دين جهانى(اسلام) منطبق بوده است.

هدفمندى و تمهيدات قاسم سليمانى، اين ابومسلم "جمهورى" اسلامى- تو بخوان خلافت آخوند ها- در زمينه ايجاد سپاه اسلام شيعى در منطقه آتش گرفته خاورميانه در جهت برترى شيعه بر سنى مذهبى ها و شاخه هاى ديگر اسلام است كه مشابهش را در دوران خلافت امويان و عباسيان سراغ داريم؛ اگر ابومسلم خراسانى امام عباسى شيعى و عباسيان را با سپاه شيعى خود به خلافت رساند، قاسم سليمانى با كمك خلافت شيعى "جمهورى" اسلامى در ايجاد سپاه شيعى از ميان مسلمانان منطقه، در تلاش براى قدرت منطقه اى و قدرت نفوذ شيعه در ميان مسلمانان كشورهاى مسلمان و جهان است. تلاشى كه مى تواند ايران را برباد دهد. و اين در حالى ست كه ايرانيان در خواب خرگوشى فرو رفته اند يا كر شده اند و نمى توانند صداى مشمومِ ناقوس مرگ را كه براى ايران و ايرانى به صدا در آمده بشنوند. يا آنچنان به اصلاحگرى اسلامى مشغولند و در آن به اشغال در آمده اند كه بينايى كاملشان را در ديدن اين خطر بزرگ از دست داده اند. و اين را مى توان از وضعيتى فهميد كه براى ايرانيان ناتوانى داعش در تجاوز به ايران كه گويا از استوارى "جمهورى" اسلامى ناشى مى شود، مهمتر از جنايات بى شمار اين خلافت آخوندى در داخل مرزهاى ايران و خارج از آن منطقه خاورميانه خصوصاً در سوريه، عراق و يمن و نيز جنايات بى شمار رژيم اسد، است. به همين دليل، حتى از يك رويداد بى سابقه تاريخى براى ايران و ايرانى يعنى ايجاد پايگاه نظامى كشور بيگانه روسيه در خاك ايران، منفعل عمل مى كنند.

نيكروز اعظمى
Niki_olad@hotmail.com

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد