logo





شهود مثنوی معنوی ــ حیرانی (۵)

سه شنبه ۲۲ تير ۱۳۹۵ - ۱۲ ژوييه ۲۰۱۶

محمد بینش (م ــ زیبا روز )

bineshe-zibarouz3-s.jpg
حیرت اندر حیرت آمد این قصص
بی هشیّ ِ خاصگان اندر اخص

حیرت حضور
(بخش پایانی)

بخش پیشین ، ادامۀ ماجرای موسی و فرعون بود که در آن مولانا پس از بیان اقرار وشکایت فرعون ، ــ پنهان از خلق ــ نزد حضرت حق که چرا سیاه بختش کرده است ، خواننده مثنوی را متوجه این مطلب می سازد که تنها راه برون رفت از پرسش های ویرانگرانۀ عقلانی در بازگشایی حکمت آفرینش، غوطه ور شدن در حیرانی ست :

چون گل از خار است و خار از گل چرا
هر دو در جنگ اند و اندر ماجرا ؟
یا نه جنگ است ، برای حکمت است
همچو جنگ خر فروشان صنعت است
یا نه این است و نه آن ، حیرانی است
گنج باید جست، این ویرانی است ...1/ 2474

این چگونه حیرانی ست؟ آیا نتیجۀ سرگردانی عقل است ؟ یا بر اثر کشف و شهود عارفانه است که به سالکان و متفکران دست می دهد ؟ یا حاصل عشقی ست که مرید نسبت به مراد خویش دارد ؛ آنچنان که در بیت ابتدای این نوشتار آورده ایم :

یعنی محو و فنای رهروان برگزیدۀ خداوند در واصلی کامل و مکمل؟
نخست، پیش از ادامه گفتار، باید نظری به چند تفسیر مثنوی افکند:

" یا این جنگ [مومن وکافر] نه برای آن حکمت [که ظاهرا جنگ می نماید اما جنگی برقرار نیست ] است و نه تصنعی [جلب مشتری برای فروش متاع دین ] است،بلکه در این مورد حیرتی وجود دارد که همگان غرق در آنند. گنج وحدت را بجوو بخواه که این کثرت ها جز ویرانی و خرابی چیز دیگر نیست ." (1) » عبارات داخل گیومه از من است که با توجه به توضیحات قبلی شارح آورده ام « در این تفسیر از نوع وچگونگی حیرت، خبری نوشته نیست . از شارحان کهن مثنویهم اسماعیل انقروی تنها به آوردن واژۀ "حیرانی" بدون هیچ شرحی بسنده می کند :

" اما.... این جنگ نه برای حکمت و مصلحت است و نه تصنعی و صورت سازی ست ، بلکه حیرانی ست ." (2)

نیکلسون تنها نوع حیرت را بیان می کند و از شرح چگونگی اش در می گذرد : " یا ، این آفرینش عالم هم معمایی ست ناگشودنی برای عقل ؟ آیا کلید آن را نمی توان در حیرت عارفانه یافت ؟ گنج ها در ویرانه ها مدفون است ...(3) استعلامی دقت بیشتری در این باره کرده است :

" [برای حکمت است،] دو گونه تفسیر می پذیرد:یکی این که بگوییم جنگی نیست و این بحث ها برای آن است که حکما و علمای مذاهب بازار حکمت خود را گرم کنند .دیگر آن که در این ستیزها حکمتی ست که ما را به اندیشیدن وادار می کند. ...با توجه به مصرع دوم [جنگ خر فروشان ] تفسیر اول مناسب تر است ... و گنج، حقیقت عالم یا حقیقت ادیان است ... که "حیرانی " است .و حیرانی آن مرحله ای ست که دلیل و برهان مشکل را حل نمی کند و باید همه دانسته ها و اندیشه ها را ویران کرد تا شاید در زیر ویرانه گنج حقیقت را یافت ... (4)

در این میانه تفسیر استاد فروزانفر از شارحان دیگر کامل تر است :

" ... حیرت بر دونوع است ؛ حیرتی ناشی از تردد و شک وحیرتی از فرط معرفت و غلبۀ شهود جمال، اکنون گوییم که حیرت وقتی روی می دهد که دلایل اثبات و نفی حکمی ...مساوی باشد . در این حالت ذهن از کار می ماند....حیرت می آید که موجب..نگرانی خاطر است و موجب می شود همت ما قناعت نورزد و به تقلید اکتفا نکند . ... و بدین معنی عین حیات و هدایت فکری ست ... (5)

در سخن استاد فروزانفرو دیگر شارحان یاد شده جای تفسیر عبارت "غلبه شهودجمال" خالی ست و تمام همت نویسنده این نوشتار، به یاری حضرت حق روشن ساختن همین نکتۀ ظریف عرفانی ست :

شهود جمال آنگاه بر سالک غلبه می یابد که وی در "حیرت حضور" غوطه ور باشد. واژۀ حضور به معنای حاضر بودن و وجود داشتن در جایی ست . در برابر غیبت . و به معنای تجمع حواس در امری . ترکیب "حضور ذهن" را هم داریم؛ در برابر پریشانی و چند پارگی و تفرقۀ ذهنی . در مقام تعظیم هم بکار می رود :

دل نگه دارید ای بی حاصلان
در حضور ِ حضرت ِ صاحبدلان ! ...مولوی

" حضور ، مقابل غیبت است ودر اصطلاح عرفا و متصوفه، غیبت از خلق و حضور عندالحق است .مقام وحدت را نیز حضور گویند . و قشیری گوید : " هر گاه گفته شود که فلان حاضر است ، یعنی به قلب خود نزد خدای خود است ..." (6) بنابراین مهم ترین خصیصۀ سالک ِ حاضر، حضور با تمام حس و هوش و حواس، و در واقع حضور قلبی نزد حضرت حق است . ونمود خارجیش آن حالت غیبت از عالم بیرونی و فراموشی و حیرتی ست که به وی دست داده است . " احوال عباد در غیبت متفاوت است .بعضی از انان را غیبت طولانی ست و بعضی را کوتاه ." (7)

اکنون با توجه به تمامی آن چه در این باره گذشت معنای نهفته در ابیات را روشن تر می توان درک کرد :

به گنجینۀ اسرار الهی زمانی می توان دست یافت که چشم کثرت بین ظاهررا بسته و چشم حیرتناک درون را بگشاییم . وقتی این چشم باز می شود که از تقابل و اختلاف و کثرت جهان مادی گذر کرده در حیرت ناشی از حضور نزد حق فرو رویم. تنها در این موقعیت است که می توان منطق خاص الهی را در تبیین نظام هستی در یافت . وگرنه سنت الهی چنین است که با نعل وارونه زدن و قلب واقعیات، ایمان های ضعیف را مردد و مردود سازد.

حال سوال این جاست که حیرت عارفانه از چه راهی یدست می آید ؟ آیا ارادی و بسته بر کوشش سالک است و یا بی ارادۀ وی رخ می دهد ؟ پاسخ مولانا بر عنایت حق و سعی سالک هر دو تکیه دارد . وی با زندگی عملی خویش این راه را نشان داد . همان دلدادگیش به معشوق روحانی، شمس تبریزی و پس از غیبت وی همدمی با چلبی. به غیر از بر کشیدگان خداوندی که بی هیچ واسطه و مراد و معشوقی به مقام اتصال با وی رسیده اند، انجذاب و عشقی زمینی ــ الهی لازم است تا پرهای مرغ روح سالکان برویند .

جان سالک می بایست سال ها رنج ها بکشد و در عرقریزان روح ، انتظار هزاران سوال بی جواب را تاب آورد تا به آن مرحله برسد . در این راه باید سر بندگی به درگاه اولیاء الله بگذارد و خاضعانه خدمت ایشان را بجا آورد تا شایستگی کسب این مقام را داشته باشد . فرعون ازآن جهت مردود درگاه الهی بود که اهلیت ِ اطاعت از موسی را نداشت . مولانا در پایان همان حکایت تاکید می کند که :

سرکشی از بندگان ذوالجلال
دان که دارند از وجود تو ملال
کهربا دارند چون پیدا کنند
کاه هستی تو را شیدا کنند
کهربای خویش چون پنهان کنند
زود تسلیم تو را طغیان کنند 1/2493

می گوید اولیا حق گویی کهربایی در وجود خویش دارند که می توانند تو را با آن به راه خداوند بکشانند و اگر از ایشان نفرتی در دل بگیری یا ایشان مردودت بدارند، سرکشت می گذارند . مولوی یکسره اولیاء راستین را از جنس فرابشر و حتا فراتر از فرشتگان می داند که روحشان به مقام بقاءبالله رسیده است .

آن چنان که مرتبۀ حیوانی است
کو اسیر و سُغبۀ انسانی است ،
مرتبۀ انسان بدست اولیا
سغبه چون حیوان شناسش ای کیا !

یعنی ای بزرگوار ! بدان همانطور که در نظام آ فرینش، مقام انسان برتر از حیوان خلق شده است ، مرتبۀ انسانیت هم مغلوب و مقهور مرتبۀ اولیاست . بنا بر این آن سالک دل آگاهی که در حیرت ِداستان های مثنوی غرقه می شود و حتی در آن حیرت هم به حیرتی دیگر می رسد و در جوار حضرت حق می آرامد، همچون ملائکی خاص چون جبرئیل که تا حد معینی یارای همراهی با پیامبر اسلام را داشته، مدهوش ِ مقام برتر وی شده بود می گردد و از این طریق به فناء فی الله می رسد .حاصل این که حضور ِسالک نزد اولیا عینا حضور نزد حضرت حق است :

حیرت اندر حیرت آمد این قصص
بی هشی ِ خاصگان اندر اخص4/3805 اندر اخص

مولوی بجز در مواردی بس استثنایی و نایاب همچون مورد شبان در حکایت موسی و شبان که عنایت راز آلودۀ حق بنده ای را بی واسطه بر می کشد ونزد خویش می نشاند، در همه احوال، راهنمایی پیر را برای قطع بیابان سلوک لازم می بیند . اوست که حیرت حضور را برای سالکان به ارمغان می آورد، چرا که خود از جهانی برتر از ماده فرود آمده است. ابیات فراوانی در هر شش دفتر مثنوی به توصیف پیر پرداخته اند که مولانا در هر یک وصفی از شمس را
بیان می کند . سخن را با چند بیت از دفتر ششم به پایان برده ادامه نوشتار را با یاری حق برای آینده ای نزدیک می گذاریم :

نغمه های اندرون اولیا
اولا گوید که ای اجزای لا !
هین ز لای نفی ، سر ها بر زنید
زاین خیال و وهم، سر بیرون کنید
ای همه پوسیده در کون و فساد!
جان ِ باقی تان نرویید ونزاد .
هین که اسرافیل وقت اند اولیا
مرده را ز ایشان حیات است وحیا
جان های مرده اندر گور ِ تن
بر جهد ز آوازشان اندر کفن
گوید : این آواز، زآواها جداست
زنده کردن ، کار آواز خداست
ما بمردیم و بکلی کاستیم
بانگ حق آمد، همه برخاستیم

این آخرین بیت جایگاه اولیا را نسبت به مردم عادی نشان می دهد . اینان گویی قیامت را دیده و از آن جهان بازگشته اند و از آدمیان دیگر که هنوز قیامت را تجربه نکرده اند متفاوتند و برتر .

ادامه مطلب در حیرانی (6)

زیرنویس :

1 : زمانی، کریم . شرح جامع مثنوی معنوی ، ج1 ـ ص741
2 : انقروی، اسماعیل ــ شرح کبیر انقروی، ج3 ــ ص 953 ترجمه ستارزاده
3 : نیکلسون ، شرح مثنوی معنوی مولوی ــ دفتر اول ، ص 357 ــ ترجمه لاهوتی
4 : استعلامی، محمد ــ مثنوی ــ دفتر اول ،ص350 به اختصار
5 : فروزانفر، بدیع الزمان ــ شرح مثنوی شریف ، ج3 ، ص 1056
6 : سجادی ، سید جعفر ــ فرهنگ تعبیرات عرفانیــ ص 321
7 : همان، ص 321 به نقل از شرح شطحیات روزبهان بقلی ، ص338
محمد بینش
http://zibarooz.blogfa.com/

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد