logo





لنگری برای زیستن

جمعه ۱۱ تير ۱۳۹۵ - ۰۱ ژوييه ۲۰۱۶

مرضیه شاه بزاز

marzie-shahbazaz.jpg
بر آسمان من
هر لحظه شهابی می رسد از راه
سر بگوشش چیزی می گوید، خود شعله می گیرد و می سوزد
و من هر بار
چون بار اول،
از جانی شعله ور بر خود می لرزم
آنگاه. . . .
"شب" که خانه ی آسمان منست
در انگاشت خود، سر تکان می دهد
بادبادن سودای مرا آنسوی و اینسوی می راند
و من حیران، به قعر آسمان خود فرو رفته
از ستارگان صد سال خاموش و هنوز روشن
می پرسم
هنگامیکه رهگذران
با بهتی سرد
شهابی را که در خود می سوزد، دمی به تماشا می ایستند
و آنگاه
سر بزیر می افکنند و راه خود پیش می گیرند
آیا می ارزد
در دهلیز کهکشان با شتابی خود را سوزاندن؟
. . . .
بر دشت پهناور صد هزار سوخته
اسبِ عقل را دیوانه کرده ست، عشق
لگامش در دست،
بر گُرده اش نشسته و مستانه می تازد.

آتلانتا، ۲۹ ژوئن ۲۰۱۶
divanpress.com



نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد