logo





نقد پویا

دوشنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۵ - ۳۰ مه ۲۰۱۶

اسماعیل رضایی

بسترهای نقد پویا با اندیشه و نگاه واقع بینانه و انسانی استحکام می یابند و روندهای مرضی ونامتعارف با تحکیم و تثبیت آن از گردونۀ تعاملات و مجادلات اجتماعی انسانی فاصله می گیرند.نقد و منتقد بایستی از تکرار مکررات باورهای ذهنی و پنداری برهد تا بتواند به نگاه انسانی و درک مضمونی و محتوایی روی آورد.ثبات و ایستایی،جمود و رخوت و تقدس مابی های کاریزمایی با نقد آگاهانه و درک واقع بینانه همراه نیست؛ بلکه مروج و مشوق بدعت سازی های خشونت بارو کینه و نفرت مداوم است.زیرا نقد پویا با تقدس زدایی،اسرار زدایی و مودت و دوستی قوام می گیرد و دوام می پذیرد.بنابراین بسوی شفافیت هرچه بیشتر تعاملات درون اجتماعی و بین فردی حرکت می کند و با درون مایه ای اصولی و انسانی،حشو و زوایدناموزون و ناهمگون با روند تعالی و کمال را برای عمق و محتوا ی اصیل،حذف و دفع می کند.اصولا آدمی با آگاهی کاذب از تعاملات و تعارضات درون اجتماعی نقد را ابزار تنش و هجمه می بیند؛چرا که در آگاهی های کاذب تکیه گاه اصلی و پایگاه اجتماعی آدمی بر بسیاری از اکتسابات کاذب و توهم زا محیطی بناشده که برای حمایت و حراست از آنها مواضع متوهمانه و واقع گریزانه اتخاذ می کند تا دیگران را از تمایلات و تمنیات متوهمانۀ خویش دور ساخته و از اکتسابات بی ثبات و ناپایدار خود حراست نماید.نقد پویا درک مشترک انسانها را عریان می سازد ودر تکاپوی مداوم برای ارائه راه حل انسانی و اصولی است.از هو و جنجال های عوامفریبانه وتحمیقی دوری جسته و با عصیان بر علیه کجرفتاری وبی حرمتی مداوم مدعیان دروغین خیرخواهی و خیراندیشی جامعه و انسان،مبارزۀ سخت و بی امانی را می آغازد.
اندیشه ورزی یکی از خصایل وِیژه و منحصر بفرد آدمی در برخورد با عوامل محیطی می باشد. وزبان و بیان حاصل تکاپوی مفید یدی و دماغی در ارتباطات بین فردی و درون اجتماعی هستند که غناپذیر و پایدار در روند تحولات اجتماعی محسوب می شوند.آدمی بدلیل زیست تابعی و محصورو محدود درمیان ندرت ها و نایابی ها به اشکال متفاوت و متکاثربا موانع و محدودیت ها مواجه شده و به میزان درک و درایت خویش به رفع و دفع ضعف ها و کمبودهای محیطی پرداخت.ضعف و ناتوانی آدمی در برخورد و حذف موانع و تعارض با آسیب های محیطی، وی را به تعرض و تضاد با یکدیگر برای سیادت و هژمونی فرد بر جمع هدایت کرد.بدینسان در حالی که عوامل طبیعی به تخریب و تعرض خود به حریم انسانی ادامه داده اند؛آدمی نیز همراه با تخریب طبیعی به انهدام و امحای یکدیگر و همچنین دستاوردهای اکتسابی خویش مبادرت ورزیده اند.این ضعف خصلتی و نهادینه شده، انسان را از اصالت و هویت واقعی و الزامی حیات دور و وی را به سوی پلشتی ها و بی مسئولیتی در قبال یکدیگر و محیط زیست هدایت کرد.
انسان در تلاش جمعی حیات اجتماعی خویش ودر یک تقابل و تعامل مداوم،تکنیک های بهبود شرایط زیست عمومی را کشف و اختراع کرد واعتلاء بخشید. تولید ملزمات و ملزومات حیات جمعی بعنوان نمود منتزع کار و تلاش انسانی در غنا و بقای اندیشه نقش بارزی را ایفا کرد. پس تولید نمود منتزع کار انسانی می باشد در حالیکه اندیشه نمود پیوستگی و وابستگی عمیق آدمی به دیگران و جامعه محسوب می شود. بدینسان است که نقد کار تولیدی مقاومت کمتری را بر می انگیزد؛در حالیکه نقد اندیشه بدلیل وابستگی به نوع نگاه به حیات و معرفت و معیشت، با مقاومت و مجادلات همراه می باشد.چرا که جدال اندیشه، جدال نوع ارتباطات انسانی با پدیده های طبیعی اجتماعی و همچنین نوع نگاه آدمی به فرایند فعل و انفعالات درون اجتماعی محسوب می شود. ارتباطاتی که تاثیر گذار است و تاثیر پذیرو نمیتواند به پدیده ای منتزع و مجرد از آدمی نمود یابد.مطمئنا آدمی با توجه به میزان تمایل،اقناع و ارضاءاز پدیده های محیطی و انتظاراتی که از آنها دارد به تفکر می نشیند و به ارائه نظرات و اقدامات خاص سوق می یابد. همین ویژگی است که زمینۀ مقاومت و برخورد اندیشه و عقاید را فراهم آورده و به بهبود معرفت آدمی منجر می شود. اگر اندیشه را کالا گونه بنگریم و از اندیشه ورزان آن منتزع نمائیم؛قطعا تعارض و تقابل اندیشه در توجیهات بی مایه و بی اساس گرفتار آمده و روند تکامل اندیشه و آرا و عقاید را کند ویا زمینگیر می کند. مقاومت در برابر انتقادتنها از خودخواهی آدمی سرچشمه نمی گیرد؛ بلکه از میزان معرفت و وابستگی معیشتی وی حکایت دارد.برانگیختگی سیاستمدار در برابر انتقاد و مقاومت در برابر تغییر به نوعی از وابستگی نهادینه شدۀ معرفتی و معیشتی وابسته است که تحول آن ممکن است یک آسیب جدی و غیر قابل جبرانی را برای دارندگان مناصب و موقعیت های خاص فراهم سازد.
اصولا آدمی را محسوسات محرک است و اندیشه را نمود پذیر؛وجامعه را تفکرو اندیشه آدمی محرک است و خرد و دانش راهنما و هادی.پس تحریک و تحرک و برانگیختگی و مهار در تعادل و تطابق انسان و محیط نقش اساسی را بازی می نمایند.زمانی که تحت تاثیر محسوسات برانگیختگی حاصل می آید و آدمی تتواندبا خرد و تعقل به شناخت و درک و فهم لازم مجهز گردد، تا بموقع و متناسب با روند تحریک و تحرک به مهار عوارض سوء محیطی دست یازد؛جامعه را دچار ناهنجاری و التهابات مداوم خواهد نمود.اگر روند برانگیختگی شدت پذیرد و پروسۀ تاریخی پویش های اجتماعی نیز بدان مدد رساند؛ روند عصبیت و پرخاشگری و هیجانات روحی مداوم برآدمی و جامعه سلطه می پذیرد. وهمچنین اگر در پروسۀ تاریخی حیات اجتماعی به دلیل فشارهای استبداد و استیلای سلطه گرانه، روند مهار غلبه پذیرد؛روند انفعالی و زیست تابعی برجامعه مستولی می گردد.
پس پویایی اندیشه به پویایی آدمی در گزینش های ارتباطی متکاثرمحیطی بستگی دارد. هر چه قدر آدمی بتواند به محرک های محیطی پاسخ بموقع و مناسب داده و دست به گزینش های مطلوب و بهینه بزند؛در مهار عوامل مخرب و سترون موفق تر و مثبت تر عمل خواهد نمود.تداخل یا همزمانی گزینش های ارتباطی، به همزمانی تحرک و مهار منجر شده که میدان عمل آدمی را محدود وقلمرو فعالیت وی را محدود، محصور و یا متوقف خواهد ساخت. چرا که تداخل روندهای تحریک و مهار پویایی اندیشه را بسوی انجماد و انسداد هدایت می کند.تحجر اندیشه و گنگی باورهای آدمی همواره از واکنش بموقع ومناسب در برابر تاثیرات موثر مداوم محیطی جلوگیری نموده،وقادر به ممانعت از عناصر نامساعد و مضر حیات اقتصادی اجتماعی نیز نمی باشد. این ویژگی مانع اساسی انتقال سریع و بموقع عناصر غیر فعال به فعال و کارآمد در جامعه های انسانی محسوب می شود.

واکنش مناسب آدمی در برابر تاثیرات مداوم محیطی مبین آن است که فرد بین خود و حضور پدیده های محیطی یک ارتباط پویا و پایا را مد نظر دارد؛ اگر این روند محقق نشود؛تمامی ادراکات و دریافت ها را بصورت تحمیلی نگریسته و آنها را پس می زند. پس در برخورد با پدیده های بیرونی دچار از خود بیگانگی گردیده وبه تعارض و تقابل با فرایند سازوکارهای متکاثر پرداخته و تعادل و تطابق را به عدم توازن و حرکت های نامتعارف درون اجتماعی سوق می دهد. پس انسان محصول محیطی است که درآن نشو و نما می یابد. نوع معیشت و متعاقب آن باورهای نهادینه شده چون فرهنگ، باورهای اعتقادی و ایمانی،نوع گزینش های ارتباطی و همچنین کنش و واکنش وی در برخورد با نمودهای متکاثر محیطی، همگی حاصل همسویی و همسانی با روندهای توسعه و بالندگی زیست بومی می باشد. براین سیاق نوع نگاه آدمی به رخدادها و پدیده های محیطی متفاوت نمود یافته وبه نقد و تائید دیگران و عملکردشان می نشیند. دراین میان هر چه قدر وسعت دید انسان گسترده تر و عمیق تر و محتوایی شکل پذیرفته باشد؛ قالب های کلیشه ای و چارچوب های ذهنی و پنداری را در نوردیده و واقع بینانه تر ومنطقی تر به نقد و اصلاح خود و دیگران مبادرت می ورزد.

برخوردهای شکلی و کلیشه ای مبین ضعف آدمی در برخورد پویا و پایا با عملکردهای محیطی می باشد. نقد مضمونی و محتوایی، قالب های کلیشه ای و سطحی را در هم شکسته و بسوی تعالی و تحول اثر سوق می یابد.درحالیکه در نقد های سطحی و فرمی قالب ها و چارچوب های از پیش تعیین شده،روند گفتمان درون اجتماعی و بین فردی را بسوی توجیه و تسلیم هدایت می کند.چرا که این فرایند عموما با استعانت از یافته ها و داشته های دیگران،پویایی اندیشه و عمل را در رکود و ایستایی توجیه و تفسیرهای بی پایه و اساس و همچنین حرف و حدیث دیگران به مضحکه می گذارد.نقد پویا نشانگر پویایی و پرباری نقاد و احاطه وی بر موضوعات مورد نقد و بررسی است.منتقد اگر از دانش لازم برای نقد برخوردار نباشد؛عموما به تخطئه و رد دیگران روی آورده وتلاش می ورزد دانش و حکمت نداشته خویش را به رخ بکشد،تا ناتوانی،محدود اندیشی و جهالتش را در پس کلمات ملقلق و ژست های فضل فروشانه مستتر سازد. نقد پویا متن را از گوشه و زاویه به عرصه آورده و می آموزاند که چگونه در عرصۀ تقابل و تغافل به ساختن و شدن روی آورد. در حالیکه نقد های کلیشه ای و قالبی که در رکود و ایستایی نمود یافته و ذهنی و پنداری با متن و اثر برخورد نموده که عموما در بهبود،اصلاح و تکمیل خود و دیگران نقشی ایفا نمی کند. چرا که بدلیل نداشتن بار علمی لازم بسوی بیهوده گویی، یاوه سرایی، فحاشی،خودبزرگ بینی وبحث های انحرافی و خارج از موضوع، فضای نقد و نقادی را می آلاید.

نقد راکد و ایستا که برجمود فکری و ایستارهای گذشته اتکا دارد؛پویایی و زایایی درون زای علم و فن را از تکاپو باز داشته و تعدد و تکاثر آراء و عقاید را بدلیل تعارض و تقابل با منافع و مصالح و موقعیت خاص و ویژه تقلیل داده و تحلیل می برد.بدینسان ظرفیت گفتمان تنزل می یابد وتقابل و تضاد به امری طبیعی و معمول در روند تعاملات اجتماعی مبدل می شود. کاهش ظرفیت گفتمان و محاوره، نقد را که روند پویایی و بالندگی اندیشه و باور آدمی را عروج می بخشد؛ در تنگنا ها و بند و بست ها و تعظیم وتکریم های چاپلوسانه گرفتار ساخته و در کم فهمی و بی مایگی نقادان بی منطق، فرایند رشد و تعالی بسوی ابهام و ایهام هدایت می شود.نقد پویا سازنده است و کمال پذیر،امید بخش و هدایت کننده که ایمنی و سلامت کار را مروج است.نقد بر کمال استوار است نه خلل و زوال،اندیشه پرور است و فرهنگ ساز و محضورات و محدودات باریک اندیشی و کم مایگی خرد و تعقل را در حیطه آن کاری نیست. نقد حوزۀ عمل و مسئولیت را وسعت بخشیده و آگاهی و درایت را افزون می سازد. حوزۀ بررسی نقد شکل و شماتیک نیست،بلکه بیشتر با مضمون و محتوا سروکار دارد. چرا که شکل و ظواهر حاکی از بی مایگی تفکر و اندیشه و کم بینی و ضعف و فترت علم و معرفت انسانی بوده و فرد و جمع را در سطح و ظرف محصور و محدود می سازد.

نقد جنگ و ستیز نیست؛و قشون کشی برای سلطه بر دشمن نمی باشد.بلکه ساختن و شدن است.آنکه با ابزار کلام و بیان به دیگران یورش می برد؛تا خلاء درونی و عطش بی مایگی خویش را فرو نشاند؛نه نقاد است و نه منتقد،بلکه دلال و واسطه ادبی است که تلاش دارد در بازار گرم فضل فروشی و ادب پروری خودنمایی کند وبرای خود میدانی برای تاخت و تاز بیابد. کسی که درونمایه ای فرسوده و بی بنیان دارد واهتمام می ورزد با بیان نارسا وکم مایه و بدور از واقع،خود و حرکات و سکناتش را موجه و مفید جلوه دهد. نقد عالمانه نفی و رد را نمی پسندد و آنرا بی اصالت و بی هویت می یابد؛چرا که دافع نیست؛جاذبه دارد و جذب می کند.نقد پویا ناموزونی کلام را بسوی توازن،تعادل و تطابق هدایت می نماید. منتقدی که آفرینش های انسانی را در پس لفاظی ها و خرده بینی های فضل فروشانه بیهوده انگارد؛ قلم و بیان را به سخره گرفته و روند بهیابی و بهپویی اندیشه و باور آدمی را کند و بی ثبات می سازد. منتقد برای شفاف سازی و تعمیق کلام و بیان حرکت می کند و پدیدۀ زیبایی شناختی را نه در سطح و ظواهربلکه در عمق و محتوا برای رسایی و بلاغت آفرینش های انسانی مورد توجه قرار می دهد.
نقد پویا به یک نوع از اخلاق فردی و عمومی وابسته است؛که بر آزادی اندیشه و تسهیل گفتمان دوسویه برای تکمیل و تضمین روندهای غناوبیان اندیشه و نظر،استوار است.اخلاق که تاثیر نمودهای عینی و محیطی بر اندیشه و روان آدمی بدان پایه و مایه می بخشد؛در تجسم محض ایده ای ویا پندارهای ایدئولوژیکی عموما به عاملی مخبط و مانع و رادع آزادی اندیشه و نقد پویا در روابط و مناسبات درون اجتماعی و بین فردی نمود می یابد.چرا که تجسم ایده ای اصولا به صورت انگاره های مجرد و منتزع شکل گرفته،که فاقدعمل و رفتار و کردار بوده و صرفا به تفسیر و توصیف محض پدیده ها و رخدادهای محیطی نظر دارد.پندارهای ایدئولوژیکی با تکیه بر توهم و تخیل و عادات و سنت، بی ثباتی و ناپایداری رفتار و کردار عمومی را شکل داده و آزادی و بازتاب های آزادانۀ فردی و جمعی را در تمایلات و تمنیات نامتعارف و غیر اصولی تحلیل می برد.
نقد پویا به اندیشۀ پویا و گویا نیازمند است. اندیشۀ سترون بار معنایی و پویایی را در تشکیک و تمثیل های بی معنی و بی اساس به سوی تخریب و تحدید هدایت کرده و انسان را در مغاک تیره و مبهم حیات بدفرجام خویش به بند می کشد. سنت ها و بدعت های نهادینه شدۀ پندارهای ایدئولوژیکی،با بروز و نمود خود از ضمیر ناخودآگاه انسانی در عرصه های متکاثر اجتماعی،شفافیت مرزبندی و رفتار و کردار عامه را در سطوح مختلف علمی و اجتماعی مخدوش می سازد. براین اساس ممکن است،آدمی از دانش علمی و سطح نگرش و بینش خوب برخودار باشد؛ ولی قادر به درک مضمونی و محتوایی وهمچنین از فهم وشعور خودآگاهانه لازم برخوردار نبوده و در سطح و ظرف وبا اتکا به داشته ها و یافته های دیگران به نقد ونظاره بنشیند؛که بسترهای آسیب ساز و تخریبی را فراهم نماید.
منتقد متوهم و متعصب، توهم و تخیل منفعل را به عنوان ابزازی برای گذر از تنگنا ها و نارسایی های محیطی بر می گزیند. چرا که با توهم و تخیل مرزهای امن و ناامن پوشش پذیرفته و تمامی مفاهیم ارتباطی و مقولات زندگی اجتماعی مطابق خواست و تمایل آدمی تلون می پذیرند وبطور مجازی به یک نقطه نظر مشترک و همراهی عوامفریبانه سوق می یابند. منتقدی که تلاش می ورزد با ابزار اوهام و پندار به نقد بنشیند؛ درک وارونه از حیات اجتماعی انسانی را به نمایش می گذارد. چرا که با تکیه بر عادات و سنت های جدلی و رو به افول، از معرفت و دانش الزامی روز می گریزد.جنگ زرگری راه می اندازد، تا اذهان را مشوش و گزینش راه منطقی و مطلوب را با دشواری مواجه سازد.سختی ها،ملامت ها و تحقیر و توهین را با موعظات عوامانه و صبر جاهلانه پوشش می دهد.شدت و فزونی رنج انسانی برای رزق و روزی را با سرنوشت و بخت و اقبال پیوند زده و روح ناآرام و رنج بی پایان را با پلیدی ونفس گناه آلود توجیه می کند. بدینسان تقدس را با تکذب وتخلف را با تعصب در آمیخته و آن ها را به ابزاز تاویل و تفسیرهای کج اندیشی و تعاملات نامتعارف خویش مبدل می سازد.
پندارهای ایدئولوژیکی با سکون و ایستایی ودر تکرارمکررات حیات طولانی خویش،قدرت مهارآدمی را در برابررخداده های محیطی تضعیف و تخریب کرده و در مقابل قدرت تحریک پذیری را با شدت و حدت در وی تقویت نموده وبروز بیرونی می دهد. بدینسان تدریجا دربرابر تاثیرات مداوم محیطی قدرت مهار بموقع و مطلوب در وی ذایل شده و خشونت و برخوردهای خشن و توهین آمیز در وی تقویت و تثبیت می گردد.براین اساس،جامعه ای که طی دوران طولانی تاریخ حیات خویش ناچار به بروز بازتاب های مکرر گردیده که انجام شان مستلزم فعالیت قابل ملاحظۀروند مهار بوده؛بتدریج ضعیف شده وقدرت مهار و تمیزشان از دست رفته و دچار بیماری های روحی و روانی مختلف می گردند.پس زمانی که آدمی ناچار باشد تمام تحریکات و فشارهای محیطی را بدلیل نامساعد بودن شرایط زیست محیطی بروز نداده و آنرا به بازتاب درونی خویش مبدل سازد؛بتدریج از درون می شکند و دچار یک شخصیت تک بعدی و منفی نگر می گردد که جامعه و تمامی ابعادش را تسلیم تصورات ذهنی و تحقیقات تصادفی و ناآگاهانه می سازد.
تمامی پدیده های کهنه وقدیمی ضمن تاکید برتوقف و سکون و وحشت وهراس ازتغییر و تحول،نقد و پویایی اندیشه را برنتافته و بر علیه آن موضع خصمانه دارند؛وعموما از گرایش و توسعۀ عمومی آن بشدت ممانعت بعمل می آورند. این ویژگی که ناشی از ناتوانی در نقد بهینه و تاثیرگذاری لازم بر فرایندهای رو به تحول جامعه و انسان می باشد؛برای حمایت و حراست از گرایشات نامتعارف و نامتعادل بافت و ساخت کهنه برعلیه تمایلات و توانمندی های نوین و رو به تکامل،جامعه و انسان را هدف بدترین،زشت ترین و خشن ترین رفتار و کردار فردی و جمعی خویش قرار می دهد. آنکه با هالۀ تقدس به نماد و نمود خیرخواهی و خیراندیشی جامعه و انسان ، گام در عرصۀ تعاملات و مجادلات اجتماعی می گذارد؛دشمن سرسخت تقدس زدایی ونقد و منتقد در تمامی عرصه های اقتصادی اجتماعی می باشد.چرا که در سرشت ونهاد نقد پویا و پایا زدودن هالۀ تقدس و حشو و زوائدی که در پناه پندار و ذهن بیمارو با کاریزمای کاذب و دروغین تلاش دارند اوهام و اوراد را وارد عرصه های تبادل و تبدیلات درون اجتماعی نمایند؛ نهفته است. نقد پویا به عنوان پادزهری برای گویایی اندیشی و زبان همواره مورد طعن و نفرت اندیشه های هرز و کهنه بوده که تلاش دارند با مسمومیت ذهن و روان،جامعه و انسان را از تکاپو و تعالی بازدارند.
نتیجه اینکه،بسترهای نقد پویا با اندیشه و نگاه واقع بینانه و انسانی استحکام می یابند و روندهای مرضی ونامتعارف با تحکیم و تثبیت آن از گردونۀ تعاملات و مجادلات اجتماعی انسانی فاصله می گیرند.نقد و منتقد بایستی از تکرار مکررات باورهای ذهنی و پنداری برهد تا بتواند به نگاه انسانی و درک مضمونی و محتوایی روی آورد.ثبات و ایستایی،جمود و رخوت و تقدس مابی های کاریزمایی با نقد آگاهانه و درک واقع بینانه همراه نیست؛ بلکه مروج و مشوق بدعت سازی های خشونت بارو کینه و نفرت مداوم است.زیرا نقد پویا با تقدس زدایی،اسرار زدایی و مودت و دوستی قوام می گیرد و دوام می پذیرد.بنابراین بسوی شفافیت هرچه بیشتر تعاملات درون اجتماعی و بین فردی حرکت می کند و با درون مایه ای اصولی و انسانی،حشو و زوایدناموزون و ناهمگون با روند تعالی و کمال را برای عمق و محتوا ی اصیل،حذف و دفع می کند.اصولا آدمی با آگاهی کاذب از تعاملات و تعارضات درون اجتماعی نقد را ابزار تنش و هجمه می بیند؛چرا که در آگاهی های کاذب تکیه گاه اصلی و پایگاه اجتماعی آدمی بر بسیاری از اکتسابات کاذب و توهم زا محیطی بناشده که برای حمایت و حراست از آنها مواضع متوهمانه و واقع گریزانه اتخاذ می کند تا دیگران را از تمایلات و تمنیات متوهمانۀ خویش دور ساخته و از اکتسابات بی ثبات و ناپایدار خود حراست نماید.نقد پویا درک مشترک انسانها را عریان می سازد ودر تکاپوی مداوم برای ارائه راه حل انسانی و اصولی است.از هو و جنجال های عوامفریبانه وتحمیقی دوری جسته و با عصیان بر علیه کجرفتاری وبی حرمتی مداوم مدعیان دروغین خیرخواهی و خیراندیشی جامعه و انسان،مبارزۀ سخت و بی امانی را می آغازد.

اسماعیل رضایی
21|05|2016
پاریس

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد