logo





آذر، آن نامیرای جاودانه

دوشنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۵ - ۳۰ مه ۲۰۱۶

ا. رحمان

برای آذر گلدره‏ای ، ستاره‏ای که در (شهرزاد) درخشید.

در زمستان گرمم از گرمای تو
در بهاران شادم از آوای تو
کاش فصل پنجمی در راه بود
کاش نامش فصل وصل ماه بود

اینگونه است
شعرها در سرشت آدم‏ها
روایت آتشین دل‏هاست،

در شب‏های تیره
اخگری هستند
لحظه‏ای می‏درخشند،
و ناگاه،
خاموش...
اما از خاکستر آنها ققنوس‏ها پر می‏کشند
و اجاق زندگی
که رو به سردی می‏رود
و خاموشی...
گرم نگه می‏دارند
و روشن...
آذر...
هنوز زنده است
قلبش می‏زند،
و خون به شریان‏های زندگی می‏رساند
او عاشق خسته دلیست
خصم روزگار پلشت را
در مشت می‏گیرد
و تفاله آن را برچهره مهیب کودتا
می‏کوبد،
او در وجود زنان رزمنده امروز
و فردا...
نفس می‏کشد
عشق می‏ورزد
می‏میرد و به زندگی باز می‏گردد
و با ریختن هیزم
به اجاق زندگی
آنرا گرم و شعله ور
می‏سازد...
رحمان 18/اردیبهشت/1395


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد