logo





زنگوله ها برای که به صدا در می آیند؟

سه شنبه ۲۴ فروردين ۱۳۹۵ - ۱۲ آپريل ۲۰۱۶

فرنگیس حبیبی

frangis-habibi-s.jpg
از سالن سینما باستیل بیرون می آیم که چند قدمی با میدان باستیل فاصله دارد. میدانی وسیع، پر جنب و جوش و پر نور که با خیابان های بیشمار به چهار گوشۀ پاریس راه دارد. اما من در درون خود در فضایی تنگ و بی پنجره محبوس مانده ام. فضایی که فیلم کوتاه شبنم زریاب، «با صدای زنگوله ها» آن را تداعی می کند. در واقع این فضای سنگین خود یکی از پرسناژهای فیلم است فضایی بی گذشته و بی آینده.

موضوع فیلم خرده سنتی مردانه را حکایت می کند که زمانی در شهرستان های افغانستان معمول بوده و حالا ظاهراً رواج بیشتری یافته و برخی جنگ سالاران پیشین به آن دلبستگی ویژه دارند. داستان را می توان با عبارت «بچه بازی به سبک افغان» تعریف کرد. ولی هنر فیلم در این است که ناتوانی واژه ها را در بیان این واقعیت پر نکبت و خشونت آشکارا به تماشاگر منتقل می کند. شاید از همین روست که دیالوگ ها میان سه پرسناژ اصلی فیلم از چند جمله فراتر نمی روند. نیازی به گفتگو نیست. قاعده را اقتدار مردی تعیین کرده است که مدیر و صاحب خانۀ تنگی است و مردانی تشنه به آن رفت و آمد می کنند. مردانی تشنۀ دیدن و دستمالی بدن پر موج و تکان نوجوانی رقصنده که به لذت جویی های تحمیلی دیگری نیز می انجامد.

این جوان، سامان، در قراردادی نا نوشته ولی محتوم هر شب لباس رنگین و زنانه ای می پوشد و صورتش را همچون زنان می آراید و برای مردانی که در اتاقی تنگ ازدحام کرده اند می رقصد و می چرخد. گویی در این چرخش بی انتها می خواهد پناهی بجوید و لحظۀ انفجار شهوت مردان تشنه را به عقب راند. فیلم به خوبی نشان می دهد که خارج از جنبش و چرخش این هویت زن نما، زندگی این نوجوان سراسر سکون و سرگردانی است. آن هنگام که طراوت جوانی و زیبایی عضلانی پیکر او را ترک کند دورنمایی جز جنون و اعتیاد برای این رقصندۀ بی پناه وجود ندارد.

یکنواختی این زندگی بی فردا با ورود بیژن، پسربچۀ هشت، ده ساله ای به این خانه تکان می خورد. کودکی که یا ربوده یا خریده شده است و باید در آینده ای نزدیک به رقصنده ای تازه تبدیل شود و بازار مرد میدان دار را گرم تر کند. سامان جوان باید راه و رسم رقص و عشوه های زنانه را به کودک بیاموزد. کودکی که می ترسد و بدنش آمادۀ رها شدن در حرکات موج وار رقص نیست. او در سامان برادری پشتیبان را می جوید و عملاً اوست که به دنیای درونی سامان که جز یأس و انفعال در آن چیزی نیست نقبی از عاطفه می زند و قانون اسارت در چنگ مرد عیش فروش را می شکند. سامان کودک را تشویق به فرار می کند. قرار می شود آنگاه که مردان چشم به رقص او و گوش به زنگوله های لباس او دارند خانه را ترک کند و تا زمانی که صدای زنگوله ها را می شنود از دویدن باز نایستد. صحنۀ آخر فیلم دامن رنگین و مواج سامان را نشان می دهد که گویی تا پایان دنیا می چرخد و با این چرخ، در مسیر تاریک زندگی بیژن، پسربچۀ ده ساله روزنه ای به سوی رهایی ایجاد می کند و در جسم سامان حس مادرانه ای می دواند و فضا را اندکی سبک می کند. چرا که یکی از عواملی که خشونت و سنگینی فضای فیلم را دو چندان می کند غیبت مطلق زنان در این فیلم ۲۶ دقیقه ای است. غیبتی گویا و چند معنا. گویی مردانی که در این خانه به عیش جمع شده اند زنان را مانع لذت جویی بی مهار خود دیده اند. آنها طالب لذتی بی ملاحظۀ غیر هستند و نیز زنان را در خور شرکت در چنین بزمی نمی دانند. بزمی به غایت مردانه که در آن تجاوز به تازه بالغ و نابالغ، خود قدرتی غرورآمیز به حساب می آید.



فیلم «با صدای زنگوله ها» که زبانش، زبان اشاره و تصویر است در مهاجرت ساخته شده است. بازیگران اصلی فیلم سه نفر هستند. شفیق کوهی که نقش سامان جوان را بازی می کند، بازیگر تئاتر در گروه آفتاب است. این گروه تئاتر افغان، تحت پشتیبانی و هدایت خانم آرین موشکین، کارگردان برجسته تئاتر، در پاریس فعالیت دارد. مدیر خانۀ عشرت، فرخزاد، که نام واقعی اش فرهاد فقیه حبیبی است، افغان تباری است که در شهر لیل فرانسه راننده تاکسی است. وی به خوبی از پس بازی نقشش برآمده است. کودک خردسال، آریا وثوقی نیز ایرانی است که در پاریس زندگی می کند و مادرش او را در طول فیلمبرداری همراهی کرده است. نقش آفرینی آریا براستی شگفت انگیز است.

شبنم زریاب با ساختن این فیلم در واقع زنگوله هایی را به صدا در می آورد که زشتی و خشونت این سنت پیشا تمدنی را افشا می کند.

شبنم زریاب مایل بود این فیلم را در افغانستان درست کند ولی با توجه به شرایط سخت این کشور مجبور شد تونس را برگزیند و امروز که فیلم پایان یافته و در کانال آرته به نمایش درآمده مطمئن نیست حتی بتواند آن را در افغانستان نمایش دهد.
«با صدای زنگوله ها» که در سال ۲۰۱۵ ساخته شده تا به حال در سه فستیوال در فنلاند و فرانسه جایزه دریافت کرده و برای شرکت در بخش مسابقه ای چندین فستیوال دیگر برگزیده شده است.



این اولین کار سینمایی شبنم زریاب است. او یک فیلم کوتاه دیگر در دست تهیه دارد و آرزو دارد که در آینده به ساختن فیلم های بلند کمر بندد. در زمینه ادبی از او «پیانو نواز افغانی» را خوانده ایم که به زبان فرانسه منتشر شده است و با زیانی شیرین از واقعیت های سنگین و پر اندوهی چون مهاجرت، ویرانی های چند گانه ای که طالبان در افغانستان به بار آورده اند و گسیختگی های خانوادگی سخن می گوید. این کتاب برنده جوایز بیشماری شده است.

او هم اکنون مشغول نوشتن رمان دوم خود است. شبنم زریاب در دامان خانواده ای خلاق در زمینه ادبیات پرورش یافته است. مادرش خانم سپوژمای زریاب، نویسنده ای صاحب سبک و منبع الهام بسیاری از نویسندگان معاصر و پدرش آقای رهنورد زریاب داستان نویس-پژوهشگر ادبیات و مدیر چندین رسانه در افغانستان است.

این پشتوانه به جای خود گرانبهاست. ولی چنین پیداست که شبنم با قلم پرطراوت خود آثاری به سبک ویژه خود خواهد آفرید.

فرنگیس حبیبی
فروردین ۱۳۹۵

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد