logo





بسوی ِ یک ستاره ی آشتی

شنبه ۷ فروردين ۱۳۹۵ - ۲۶ مارس ۲۰۱۶

مجید خرمی

دوست می دارم
بنشینم روی برگی سبز ،
همچون شبنم .
بریزم بیرون ،
ازروزنه ی نوک ِپستان ِیک زن ،
همچون شیر ،
به دهان ِگرسنه ی کودک .

از جنون ِعطشناک ِآتش بازی ،
ازخاک ِخونالود ،
آه ،بگریزم
دور شوم .
برگردم همچون ماهی پرنده ی دُوزیست ،
خزنده فروشوم درآب .
بروم تا ژرفا ،
آنجا برقصم با مرجان ،
تا برسم روی شانه ی یک نهنگ .
از اوج ِفواره ،
پرتاب شوم ،
بسوی یک ستاره ی آشتی .
آنجا گل بنشانم ،
بیامیزم با عشق .
به زبان ِکودکان ِجهان ،
بنویسم بروی جاده ی شیری ،
زندگی زیباست .

بگذارنبینم ،
کوتاهی دست ها را .
همه دستان بلند ،
همه نوشان ونوشنده !
بگذارآنجا ،
من بنویسم روشن ،
یک کتاب ِفرهنگ .
واژه ی تلخ را ،
برگردانم برابر،
با معنی شیرین .
بیاویزم
برگردن ِهرخوشه ی ستاره ،
ببوسم کهکشان ِحقیقت را .
من پاروکشان ِمهربانی باشم .
کشتی مرا ،ونوس ِعشق رهبر !

بگذاربمیرم دردامان ِآشتی ،
بگذارزاده شوم ،
درآغوش ِپُرشکوفه ی آزادی !

مجید خرّمی
سروده ی هزارونُهصدونودوسه ،
وُرمز،آلمان .

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد