logo





تشخيص عمده ترين مواجهات سرنوشت ساز در تاريخ جوامع حداقل براى روشنفكران بايد حياتى باشد !

چهار شنبه ۴ فروردين ۱۳۹۵ - ۲۳ مارس ۲۰۱۶

رضا اکرمی

reza-akrami.jpg
در ادامه جنگ و كشتارهاى بى امان در گوشه و كنار گيتى از يك دهه پيش بدينسو ،اروپاى غربى كه در آرامشى نسبى قرار داشت مى رود كه دستخوش خشونتى كور بشود كه اگر امروز مهار نشود مى تواند اين موتور ترقى ، پيشرفت و آزادى هاى فردى و مدنى در جهان را به ورطه نفرت و تباهى نژاد پرستانه و فرقه گرايانه بكشاند .

وقتى بر اين احتمال انگشت گذاشته مى شود اولين چيزيكه به نظر مخاطب اين نوشته مى رسد ، كه مى دانم با بسيارى از آنها سمتگيرى اجتماعى و فرهنگى يكسانى داريم و با اولين سئوالى كه مواجه مى شوم و يا مواجه ام مى كنند اين خواهد بود مگر خود اروپاى استعمارى و امروز امپرياليستى و نظامهاى سرمايه دارى در قرار دادن اروپا در وضعيت شكننده فعلى نقش نداشته و ندارند؟

جواب من به اين سئوال نمى تواند منفى باشد اما استدلال من براى مواجه لحظه حاضر با اين چالش مهم كه همانا تروريسم كور و لجام گسيخته از يك طرف و رشد نژاد پرستى و بيگانه ستيزى از سوى ديگر است به صورت مقطعى اين نيست كه امروز صرفاً بر اين علل تكيه كنيم و يا درخواستمان براى مهار اين دو وجه نفرت از ريشه كن كردن « نظام سرمايه » و دولتهاى ساخته و پرداخته آنها مى گذرد .

براى من ايرانى تجربه اى زنده و همراه با درد و رنج بزرگ براى مردمم پشت سر و پيشروست .

من لا اقل در اين شك ندارم كه يكى از دلايل عمده انقلاب ما در بهمن ١٣٥٧ دخالتگرى امپرياليسم آمريكا در ايران ، با واژگونى يك دولت ملى و حمايت هاى بى دريغ بعدى آن در سرپا نگه داشتن يك نظام ديكتاتورى بود و هم اين عنصر بود كه تمام سازمانها و احزاب را با پروژهاى مختلف اجتماعى در يك سو قرار داد و نظامى پادشاهى و حاميان غربى آنرا در سويه ديگر اين جدال .
شكلگيرى صف بندى بر چنين پايه اى كار رابه جائى كشاند كه روشنفكر ايرانى و احزاب و سازمانهاى مدعى جامعه عرفى با عمده گى بخشيدن به چنين جدالى تن به يك خُسران بزرگ بسپارند كه همانا انديشه ارتجاعى و سياهى بود كه از قعرتاريخ برخواسته بود و در رأس و رهيرى آن رهبرانى پرورش يافته و عجين با آن تفكر و انديشه داشت .

اين ناتوانى در تشخيص خطر براى ما ضايعات بسيارى به بار آورد ، اما مشكل ما با امپرياليسم امروز در چه موقعيتى است . امروز بخش بزرگى از مردم ايران خواهان رابطه اى در چارچوب عرف بين الملل و فاقد تشنج با غرب و بويژه با آمريكا هستند و چنين موضعى به درستى و بدلايلى كاملاً موجه مورد تأئيد و پشتيبانى بسيارى از احزاب ، سازمانها و شخصيتهاى ديروز و امروز «ضد امپرياليستى » است .

آيا روشنفكر ايرانى و اروپائى ، بويژه بخش چپ و سكولار آن مى تواند به اين تجربه بى انديشد و د رمواجه با پديده كنونى تروريسم ، كه علل گوناگون دارد اما فعلاً پشت يك اندشه سياه و ارتجاعى سنگر گرفته است و امكانات پشت جبهه اى گسترده و ميدان سرباز گيرى وسيعى در اختيار دارد برخورد مناسب در پيش گيرد؟

نه اروپا ايران است و نه داعش شانس برقرارى خلافت خود بر خاك اين قاره را دارد ، اما انديشه يكى است و متأسفانه بر زمينه ضعف نيروهاى سكولار وبويژه فقدان يك رنسانس فلسفى و فكرى قوى و صاحب اتوريته در خاورميانه گوئى اين بار هم پس از چندين قرن كه اروپائيان با مذهب « خودى » جنگيدند در گير جدال با دين و فرهنگى مى شوند كه صرفاً در مستعمرات خود با آن مواجه بوده اند و در زمانه اى كه جنبشهاى ناسيوناليستى جائى براى عرض و اندام دين و مذهب باقى نگذاشته بودند .

اگر حكومت دينى و شيعى در ايران ما بدرستى زير سئوال رفته است و نفس هاى اخر خود رامى كشد خلافت سلفيست ها آرزوى بخش بزرگى از جوامع و هويت هاى سرخورده و به حاشيه رانده شده جوامع مدرن امروزيست و جا دارد خطر آن جدى گرفته شود و خودمان را در انبوهى از داده ها سردر گم نكنيم .

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد