logo





تولد

يکشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۴ - ۱۳ مارس ۲۰۱۶

مهستی شاهرخی



هنگام تولدم
خداوند چون «آدم»، مرا بی حجاب آفریده بود
اما بارانی از دشنام و لگد و توسری به پیشوازم شتافت
در خیال، خود را هم تراز با «آدم»، می پنداشتم
غافل از رگبارِ تف و لعن و توهین و نفرینی که در راه بود
*
با هم برابر بودیم. یا نبودیم؟
مکملِ یکدیگر بودیم. یا نبودیم؟
یار و یاور همدیگر بودیم. یا نبودیم؟
و اگر نبودیم؛ چرا نبودیم؟
غرقِ این عوالم بودم هنگامی که مرا در حوضی از اسید غسل دادند
هنگامی که پوست و گوشت و استخوانم سوخت
چشم و گوش و بینی و دهانم از بین رفت
چهره ام محو شد
گیسوانم را از ته تراشیدند
صورتم را تیغ انداختند
دریافتم برابری با حضرت «آدم»، مساوی است با حذفِ تمامی تفاوت ها
حالا می بایست صدایم را دو رگه کنم
*
خشن و مهاجم شدم تا شبیه او بشوم
همه را انجام دادم تا به «شبه برابری» برسم
اما افسوس، آنها «به دنیا نیامدنم» را می خواستند
نیستی وجودِ مرا و نابودی همه اعضای بدنم را
محو شدن و از بین رفتنِ همگی اجزایم را
هیچ گناهی مرتکب نشده بودم جز همان «به دنیا آمدن» اولیه
گرچه در حوضی از اسید تعمیدم داده بودند
اما خلقتی دیگرگون دادشتم
خلقتی آفریننده داشتم
افسوس! افسوس و صد افسوس!
گهواره تولدم، گورم شد.
از نو متولد شدن؟ - ناممکن!

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد