logo





میراث‌خواران انقلاب بهمن

يکشنبه ۴ بهمن ۱۳۹۴ - ۲۴ ژانويه ۲۰۱۶

س. حمیدی

زنده‌یاد محمود طالقانی فردای انقلاب بهمن در حالی که در فضای زندان اوین ایستاده بود، جلوی دوربین تلویزیون حکومت نوپا ظاهر شد. او ضمن گشت و گذار خویش در فضای اوین، ساختمان‌های نیمه‌کاره‌ای را نشان می‌داد که گویا رژیم پیشین به قصد توسعه‌ی زندان اوین آن‌ها را فراهم دیده بود. محمود طالقانی از سر خوش‌بینی و با تکیه بر آرمان‌های راست‌کارانه‌ی خویش اصرار داشت که حکومت جدید چندان نیازی نمی‌بیند که توسعه‌ی زندان اوین را به انجام برساند. او بر نکته‌ای پای می‌فشرد که حکومت خود را از زندان‌سازی و زندان اوین بی‌نیاز می‌بیند. اما آن چه که در دل او بود در دل صاحب‌خانه‌ی تحمیلی نظام جایگاهی نداشت.

آن‌ زمان محمود طالقانی به دلیل وجاهتی مردمی، رییس شورای انقلاب به حساب می‌آمد. شورای انقلابی که خودانگارانه در خفا شکل گرفته بود. حتا مردمی که جهت مطالبات دموکراتیک و شهروندی خویش در خیابان تظاهرات می‌کردند، از جایگاه آن اطلاعی نداشتند. بعدها با روی کار آمدن دولت موقت بسیاری از افراد شورای انقلاب به عنوان کارگزاران نظام مصادره‌چی، به دولت جدید راه یافتند. فرزند محمود طالقانی (مجتبا) در خاطرات خویش آورده‌اند که روزی احمد خمینی به عنوان رابط خمینی نزد طالقانی آمد تا تشکیل دولت جدید را به اطلاع او برساند. در این نشست غیر رسمی احمد خمینی متظاهرانه به طالقانی می‌گوید که حالا وقت آن رسیده تا چند نفر از کمونیست‌ها نیز بتوانند به کابینه راه یابند. اما طالقانی که از چاپلوسی و مجیزگویی احمد خمینی به درستی آگاه بود به او یادآور می‌شود: "چرا این موضوع را به پدرت نمی‌گویی؟".

شکی نیست که در همین گپ و گفت کوتاه پرونده‌ای نیز برای طالقانی تشکیل می‌شد که گویا او با کمونیست‌ها همکاری و دوستی دارد. به واقع خمینی با این ترفند می‌خواست نظر طالقانی را بفهمد و برای آن نیز تدابیری امنیتی بیندیشد.

با این همه احمد خمینی همانند پدرش به نیکی دریافته بود که دولت موقت بازرگان نمی‌تواند دولت برخاسته از انقلاب و مردم باشد. همان‌گونه که شورای انقلابِ هوادار خمینی، تمامیت انقلاب بهمن را پشت سر نداشت. اما وجهِ اشتراک خمینی و دولت موقت در سنت‌های کمونیسم‌ستیزی آنان نمود می‌یافت. خمینی در لجاجت با مردم، از بین همه‌ی پیامبران جرجیس را به پیامبری برگزیده بود. بی‌تردید بازرگان بنا به کینه‌ای دیرینه در این راه از خمینی کم نمی‌آورد. از همین اشتراک منافع بود که با طرد و نفی توده‌های مردم، نظام جمهوری اسلامی پا گرفت تا کار ناتمام رژیم پیشین را در خصوص قتل عام بی‌محابای کمونیست‌ها و نیروهای دموکرات جامعه به انجام برسانند.

اینک گروهی که خودانگارانه از حکومت سر بر آورده بود، چندان نیازی نمی‌دید که با مشارکت همگانی توده‌های مردم قانونی اساسی بنویسد. چون با نگاهی برآمده از رساله‌های عملیه، تنها دیدگاه خمینی را تعقیب می‌کرد. بر این اساس از ته دل باور داشت که به اتکای چماقِ رساله و مرجع تقلید خواهد توانست به تکفیر دیگران دست بیازد.

ولی طالقانی سرآخر ناخواسته و ناتوان از جایی سر برآورد که دیگر کاری از دستش ساخته نبود، تا آنکه مرگ به سراغش آمد و او را از خیل مصادره‌چی‌های انقلاب به دیگرسو کشانید. با این همه او همانند بسیاری دیگر که به حکومت پیوستند تا پایان عمر امیدوار بود که بتواند مصادره‌چی‌هایی را که از فردای انقلاب به هرم قدرت خزیده بودند، بر سر عقل بیاورد تا شاید چارچوب‌های ابتدایی دمکراسی و حقوق مردم را دریابند.

طالقانی در همین راستا در یکی از آخرین نطق‌هایش در نماز جمعه‌ی نه عبادی بل‌که به تمامی سیاسی تهران، "جوجه‌کمونیست"ها را هدف گرفت تا بر بستری از فرافکنی سیاسی، ناکامی‌ها و اختگی سیاسی حکومتیان را به پای ایشان بنویسد. استفاده از اصطلاح جاهل‌مآبانه‌ی جوجه‌کمونیست‌ها آن هم از سوی چهره‌ای ملی همانند طالقانی بعید می‌نمود. انگار ادبیات مؤتلفه‌چی‌ها و مخالفان انقلاب مردمی بهمن داشت جا می‌افتاد. در این اصطلاح صدای پای همان‌هایی شنیده می‌شد که مردم از ایشان دوری می‌جستند. ولی آنان وقت را غنیمت می‌شمردند تا از توده‌های انقلابی انتقام بگیرند. این همان پاسخی بود که صاحبان حقیقی انقلاب، از خمینی دریافت می‌کردند.

در عین حال کاربری ترکیب بی‌ترکیب جوجه‌کمونیست‌ها، سیاستی را آشکار می‌کرد که گویا جمهوری اسلامی بنا را بر آن نهاده است تا ضمن دوستی با پدر خانواده، پسرش را به قربانگاه بکشاند. سیاستی ضد انسانی که در نهایت به اجرا گذاشته شد. با این رویکرد آن‌ها در نبردی نابرابر ابتدا دانش‌آموزان و دانشجویان را به مسلخ کشاندند تا سرآخر نوبتِ پدرِ خانواده نیز فرارسید.

روح‌الله خمینی در نگاهی مخالف به جنبش ملی کردن نفت تجربه‌ی مخالفان آن را به نیکی در روزهای پس از انقلاب به کار بست. چماقداران حاشیه‌ی شهرها، بازنشستگان ساواکی‌، ارتشی‌های بدنام، بنگاهی‌ها، فواحش و لوطی‌های بازار و میدان، مداحان و عمله‌ی مسجد و منبر سخنان خمینی را خوب می‌فهمیدند. همین‌ها بودند کمیته‌های انقلاب برایش تشکیل دادند و نخستین بگیر و ببندها نیز از همین‌جا آغاز شد. سپس او تجربه‌ی خود را از تشکیل کمیته در راه‌اندازی سپاه نیز به کار گرفت. کمیته و سپاه برایش کفایت می‌کرد تا جنگ با توده‌های مردم را به پیش ببرد و به اتکای آن حلقه‌‌های سرکوب خویش را در جامعه تنگ‌تر کند.

همچنین از خمینی، تجربه‌ای برای انتخابات‌های دروغین و مجلس‌های فرمایشی و خودمانی بر جای ماند. او نگاهی را در حاکمیت جمهوری اسلامی بر کرسی نشانید که همه دشمن شمرده می‌شوند، پس باید کشت و به غارت سپرد تا زنده ماند. با این رویکرد ماندگاری خویش را در یورش به حریم شخصی و سیاسی این و آن می‌جست. به حتم چنین دیدگاهی را همان‌‌هایی که او در کمیته و سپاه سازمان بخشیده بود، می‌توانستند برایش به انجام برسانند. چون ضمن احساس حقارت، به توده‌های درس‌خوانده و دانشگاهی کینه می‌ورزید.

او نه تنها در الگوگزینی از رژیم شاه ساختِ بناهای نیمه‌کاره‌ی زندان اوین را به پایان رسانید بل‌که ساختمان‌های جدیدتری نیز به آن‌ها افزود. در همین راستا میرحسین موسوی نیز وظیفه داشت تا در کلیه‌ی شهرهای دور و نزدیک کشور مدارسی را در اختیار دادستانی انقلاب قرار دهد که از آن‌ها جهت زندانی کردن مخالفان سیاسی استفاده به عمل آورند.

خمینی حریم همسایه‌های ایران را نیز نادیده انگاشت. چنانکه از همان فردای انقلاب دست‌اندازی به بحرین، افغانستان و عراق را آغاز کرد. با این دیدگاه فاجعه‌های انسانی در میدان‌های جنگ ایران و عراق بالا گرفت. در نتیجه با نادیده گرفتن گروه‌های میانجی بین‌المللی صدها شهر را به ویرانی سپرد. او دین جدیدی را تبلیغ می‌کرد که بر پایه‌ی آن همه‌ی ماه‌های سال حتا ماه رمضان را برای جنگ و خون‌ریزی مناسب می‌دید. چیزی که آشکارا سنت‌های اسلامی را به بازی می‌گرفت. در همین راستا حتا حرمت کعبه را نیز به هیچ شمرد. چنانکه گروه‌هایی را برای تصرف آن مأمور کرد که جز خون‌ریزی نتیجه‌ای عایدش نگردید. او بر خلاف آنچه که در رساله‌اش نوشته بود کودکان زیر پانزده سال را نیز مکلف شمرد تا بتواند ایشان را به جبهه‌های جنگ بفرستد. همچنان که در زندان‌‌هایش کودکان زیر پانزده سال کم نبودند که از کلاس‌های درس و مشق راهی زندان می‌شدند.

او با سیاست های خصمانه‌اش سه میلیون نفر را از مناطق جنگی غرب کشور به شهرهای دیگر کوچانید. بیش از سه ملیون نفر هم برای همیشه ایران را ترک کردند تا در کشورهای غربی پناه بگیرند. سرآخر جامعه‌ی جهانی با تصویب قطع‌نامه‌ی ۵۹۸ شورای امنیت، جام زهری را به او نوشانید. او سپس از سر عقده‌ی حقارت و اختگی سیاسی، هزاران نفر از زندانیان را به دار کشید و پس از ده سال با پرونده‌ای پر از جنایت، کشور را برای همتای خویش خامنه‌ای بر جای گذاشت. خامنه‌ای هم ظرف بیست و هفت سال میراث ده ساله‌ی خمینی را تعقیب کرد و در دشمنی با مطالبات مردم چیزی کم نگذاشت.

شیوه‌ها‌ی مکروه خمینی را خامنه‌ای در اداره‌ی کشور به کار بست. چنانکه چیزی حدود پانصد میلیارد دلار از درآمدهای کشور را در سایت‌‌های هسته‌ای به آتش کشید، بدون اینکه در بودجه و هزینه دولتی نام و نشانی از آن در کار باشد. تازه اکنون به دنبال مقصر ماجرا می‌گردد. خامنه‌ای نظارت بر کار رهبر را خلاف می‌داند و تفکیک قوا را نیز امری ناصواب./


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد