بر آن بودم ، چند سطری ( قلم انداز ) در باره ی خانم ناطق بنویسم. یعنی ، مطلبی در حوصله ی یک یاد داشت « فیس ـ بوکی »؛ تا فراموشمان نشود که در این آب و خاک فرزانگانی زیسته اند که جان و جوانی شان را، نقد ِ تاریخ و فرهنگ این مملکت کرده اند. اما، ناخواسته، این نوشته به درازا کشید. و چه بهتر !
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
زندگی ، برای بسیاری کسان ،انتظاری است که به سر نمی آید.چه بسا عمر به سر آید، اما آن انتظار همچنان باقی بماند. « هما ناطق»
نخستین کار پژوهشی خانم هما ناطق (که به صورت کتاب انتشار یافت است ) کتاب ِ «هما ناطق، از ماست که بر ماست، چند مقاله، انتشارات آگاه، ۲۵۳۴ » است. 1
تلاش ارزنده ی دیگر ایشان،باز نشر «روزنامه ی قانون» است ،که (همراه با مقدمهای از سوی ایشان) به صورت کتاب انتشار می یابد . مشخصات کتاب شناسی آن از این قرار است: « میرزاملکم خان روزنامه ی قانون ، به کوشش و مقدمه ی هما ناطق ، 2535 شاهنشاهی ، مؤسسه امیرکبیر».
اهمیت ِباز نشر ِ « روزنامه ی قانون» در این است که یکی از نایاب ترین و مهمترین منابع تاریخ مشروطه ی ایران را، یکجا در اختیار علاقمندان و پژوهشگران تاریخ معاصر ایران قرار می دهد. 2
بحث مَلْکَم خان و روزنامه ی قانون ( پیشتر ) در کتاب « از ماست که برماست» به میان می آید . نویسنده ، در این کتاب ، دو نگاه و دیدگاه ( بعضاَ ) متخالف نسبت به ملکم خان دارد . در مقاله ی « ما و میرزا ملکم خان های ما » ، ملکم خان ، « دو رو است » ، « داستان زندگی اش، قصه ی یک دروغ بزرگ در دو پرده است» ، « آنچه که به عنوان اصول ترقی و ... ارائه [ می دهد] جزئی از عقاید استعماری آن روزگار» است، « نه تنها در نفوذ استعمارگران و مستعمره چیان به ایران نقشی به سزا داشت، بلکه در برهه هائی از زندگی ، جزو همانان بشمار می رفت »، فراموشخانه ، که ملکم بانی آن بود، شعبه ای از تشکیلات جهانی فراماسونری بود و « طبق اسنادی که حامد الگار در باره ی روابط ملکم و فراماسونری منتشر نموده است، ملکم به لژ " پرودوس " از " گراندوریان " یونان وابسته بود » و ...
در زیر نویس ِ مقاله ی « ما و میرزا ملکم خان های ما »، ( در همین معنا ) به تأکید می نویسد :
«من دکترآدمیت را استاد خود می دانم. لیکن سلیقۀ او را در بارۀ برخی نمی پسندم. از جمله با دفاع سرسختانۀ او از ملکم موافق نیستم».
به رغم این، دربحش آغازین مقاله ی « نظرآقا و نامه هایی از او » ( از همان کتاب ِ « از ماست که برماست » ) می خوانیم :
« برخی چنان وانمود می کنند که همه ی بدبختی های این سرزمین از فراموشخانه سرچشمه گرفته است و اگر ملکم ها نبودند، استعمار و استثمار نیز از ایران رخت بربسته بود و آنچنان غرق این تفکرات یک جانبه ی خویش می گردند که تاریخ باز و بسته شدن فراموشخانه را نیز به درستی ذکر نمی کنند و یادآور نمی شوند که در برخی ممالک فراموشخانه، تنها محل اجتماع بشمار می رفت ، به طوری که در مصر قیام ارتش اعرابی بر ضد حکومت انگلیس از همین جا آغاز شد. »
نگاه دگرگون شده ی خانم هما ناطق (نسبت به ملکم خان ) را ( بعدها ) در مقاله ی « استادم ، فریدون آدمیت » ( که پس از درگذشت ِ آدمیت نوشته است) می بینیم :
« بر سر ميرزا ملکم خان ما اختلاف سليقه داشتيم. من با ناپختگي يک سره همه ي گفتار و کردار او را طرد مي کردم. جمله ی خدماتش را ناديده مي گرفتم ، امروز برآنم که ملکم خان با رَويه ي سياسي اش، نه تنها انديشه ي قانون خواهي را در ايران پيش برد، بلکه به سال هايي که ترکيه در کار کشتار عيسويان بود، با روشنگري ها و پادرمياني هايش، از سرايت ارمني آزاري در ايران جلوگيري نمود. به هر رو، اين اختلاف سليقه ي ما درباره ي ملکم هرگز مانع از اين نشد که ما، در تحليل اسناد ملکم بر سر يک ميز بنشينيم و يا من "روزنامه ي قانون" را منتشر کنم. اين را هم بگويم درعين اين که آدميت [ روزنامه ی ] قانون را در حد خود نشريه ي ارزشمندي مي شناخت، بر اين عقيده بود که ملکم آن را به عنوان ابزار "شانتاژ " سياسي به کار مي بُرد و رفتارش را ناستوده مي شمُرد. قصد داشت اين نکته را در تجديد چاپ[ کتاب ] « فکر آزادي ... » بشکافد.»
با این همه، اختلاف نظر ، بین خانم ناطق و فریدون آدمیت ، فراتر از این حرف ها بود. خانم ناطق « چپ » بود(3) و با مشروطیت و نظام پادشاهی مشروطه، سازگاری چندانی نداشت . در صورتی که ، آدمیت از ستایندگان نهضت مشروطه بود. خانم ناطق، در همین معنی می گوید:
آدمیت ، « کتاب ایدئولوژی نهضت مشروطیت را به من تقدیم کرد. چنانکه در سرلوحۀ آن کتاب آمده است. اهمیت این تقدیم نامه یکی هم در این بود که ما در داستان مشروطیت هرگز همسو وهمفکر نبودیم. او مشروطیت را می ستود و من چندان پیرو مشروطه و قانون اساسی نبودم.»
***
خانم ناطق، در مقاله ی « در همکاری با آدمیت » ( در ربط با تأثیرپذیری از او ) می نویسد :
آدمیت ، « مرا ، تا جائی که یارست [ توانست و از عهده برآمد] ، از سیاست به دور کرد. گرچه در این زمینه چندان چیره نشد. » .
نمی دانم ، این دور شدن از سیاست ، از چه زمانی آغاز شد. همینقدر بگویم که رد پای آشکار « سیاستزدگی» و « باب روز» نوشتن را ، کم و بیش ، در ادبیات نوشتاری کتاب ِ« کارنامه و زمانه ی میرزا رضا کرمانی ، هما ناطق، نشر نیما، 1385، آلمان » 4 می توان دید:
« میرزا رضا می رفت که قدم به قدم ماهیت هیأت حاکم بهر کش را دریابد .»
و در جای دیگر این کتاب مینویسد :
« در نظام ظلم، منافع بهره کشان زنجیر وار به هم بسته است» .
نمونه دیگر را ، در مقاله ی « سندی در باره ی آئین ملکداری، و زن داری در قرن نوزدهم» ، می توان دید:
« ...صاحب سند در راه حفظ منافع اقتصادی و طبقاتی خویش می کوشد ، هر خطر را پیش بینی کند ... »
به کارگیری « کلید واژه» های ادبیات سیاسی چپ ایران ( همچون « هیأت حاکمه ی بهره کش» ، « منافع بهره کشان » ، «منافع طبقاتی » ) در کتاب های دیگر خانم ناطق [ از جمله ، ایران در راهیابی فرهنگی » و به خصوص ، در کتاب « کارنامه ی فرهنگی فرنگی در ایران » ] به چشم نمی آید.
*********
کتاب « کارنامه ی فرهنگی فرنگی در ایران » ، یکی از منابع تاریخی بسیار مهم ِ دوره محمد شاه، در ربط با فعالیت های ( ظاهراً ) فرهنگی ِ میسیونرهای مذهبی و « تاریخچه ی آموزشکده های فرنگی و فرنگی مآب در ایران ، از سده ی نوزدهم تا نخستین جنگ جهانی » است.
همانگونه که فریدون آدمیت در مقدمه ی همین کتاب تصریح می کند:
« کارنامه ی مدارس فرانسوی در ایران، به یک معنا ، مکمل رساله ی پیشین خانم هما ناطق ، با عنوان " ایران در راهیابی فرهنگی " است. پژوهشی نو در باره ی ایران دوران محمد شاه با تأکید بر تاریخ اجتماعی و فرهنگی ... ».
مباحث مطروحه در این کتاب، در پیوند ِ با مدارک و منابع دست اول فراهم آمده اند که مهمترین آن ها « آرشیو وزارت امور خارجه ی فرانسه، خزینه ی اسناد و مدارک آلفونس نیکلا ( کنسول فرانسه که سالیان عمرش را در ایران گذرانده) ... اسناد مدرسه ی الیانس فرانسه و مدارس میسیونرهای لازاریست در تبریز و روستاهای ارومیه و ....» می باشند . به تصریح آدمیت ، آن چه که مهم است، « تسلط خانم ناطق، در بهره برداری علمی از [ این اسناد] است. ارزش نهایی این تحقیق ، در سنجش تاریخی و تحلیل نافذ فکری نویسنده است... ».
در واقع (حتی ،با تورقی در این کتاب)می توان دریافت ،که فراهم آوردن مواد لازم ( از میان توده ی اسناد تاریخی ) و نظم دادن به آن ها ( برای نوشتن چنین کتابی ) کاری است ، فوق توانایی ِ( حتی ) مورخی جدّی.
در مورد این کتاب، بسیار می توان نوشت و (از میان آنچه که در آن آمده است) بر نکات و دقایق ِ تاریخی ِ بسیاری انگشت گذاشت ، اما ( برای اجتناب از پر گویی ) تنها چند مورد از آن را بازنویسی می کنم:
« ... انجمن تبریز ، خواهان برابری حقوق مسیحیان با مسلمانان بود. اعضای انجمن در این باره گفتارهای فراوان داشتند و کوشش بسیار کردند. پس ، یاری ارمنیان به انقلاب مشروطه، یکی هم از این رو بود که مسیحیان از مشروطه خواهان تبریز قول گرفته بودند که در احقاق حقوق آنان از پای ننشینند. اکنون که مسیحیان کشته می دادند و " برای حفظ خاک مقدس ایران " ، سینه در برابر " اکراد ِ " ترک " و "عثمانیان خونخوار" سپر می کردند، چشم داشت آنان از انجمن،پابرجایی در همبستگی و وفای به عهد بود. »
در جای دیگر : « به زمانه محمد شاه، روحانیان خود مشوق برپایی آموزشکده ها و نهادهای مذهبی مسیحیان شدند و هرگز از میان آنان صدای اعتراضی علیه این نهاد ها برنخاست. نمایندگان سیاسی و فرنگی هم گواه بودند و گزارش می کردند که تا پادشاهی ناصرالدین شاه ،جمله مسیحیان " در آرامش کامل " می زیستند . اما این پادشاه [ ناصرالدین شاه ] رفته رفته فرمان های شاه پیشین را زیر پا گذارد».
و باز : « حق را باید گفت : در ایران ، یهود آزاری هرگز از سوی حکومت و دولتمداران و علما و روحانیون طراز اول نبود. می دانیم مجتهد بزرگوار شیخ هادی نجم آبادی ، پشتیبان حقوق اقلیت های مذهبی ، از جمله کلیمیان بود. تجسم گویای این سنت تاریخی را در دوره ی اول مجلس شورای ملی ، ضمن تدوین متمم قانون اساسی می شناسیم. مجتهدان و سایر روحانیون مجلس ، همواره از حقوق یهودیان و دیگر اقلیت ها دفاع می کردند» .
****
و سر انجام، می رسیم به کتاب « در بزم حافظ ِ خوشخوان ، هما ناطق، انتشارات خاوران، پاریس، بهار 1383 ـ 2004 »، که کاری است کاملاَ متفاوت و بی سابقه ، در « حافظ پژوهی » .
از آن جا که پرداختن به این کتاب، فرصت مقتضی خود را می طلبد، تنها به سخنی کوتاه در مورد آن بسنده می کنم.
بخش آغازین کتاب، بحث در مورد مفهوم واژه ی « حافظ » و پیشه ی « حافظان » است.خانم ناطق، در جست و جوی مفهوم « حافط» ، از « متون و فرهنگ ها و رساله های موسیقی» بهره می گیرد و به این دریافت می رسد که «خواجه حافظ، همچون دیگر " حُفاظ" ، افزون بر غزل سرایی ، " خوش آواز" و نغمه پرداز و موسیقی شناس بود». و سپس می افزاید ، «اگر هم در صدر اسلام،حافظ در مفهوم ِ از بَر دارنده ی قرآن بوده، " بعد از قرن ششم هجری ، لقب حافظ اغلب مرادف به آوازخوانی آمده است ». 5
همین فصل ( تحت عنوان «حافظ و موسیقی» ) شامل زیر فصل های « حافظ و نغمه های پنجگانه » ، « حافظ و پرده های موسیقی » و « حافظ و سازهای موسیقی» است. بخش دوم ، به « حافظ و می : حافظ و نام های می، حافظ و سروده های می، حافظ و آئین های می ، حافظ و گاه و بزم می » می پردازد. بخش سوم ، توضیح در مورد « آوند [ ظرف]های می : حافظ و مرغان صراحی ، حافظ و ساغرهای می، حافظ و کشتی می » است.
همانگونه که گفتم، کتاب « در بزم حافظ خوشخوان » (در حافظ پژوهی) کاری است یگانه و یکسره متفاوت . باید کتاب را خواند ، تا به وسعت کار انجام شده پی برد و بر نویسنده اش « زهازه » گفت.
————————
در پایان ، ذکر نکتهای را ضروری میبینم. این نوشته را دعوی نقد و بررسی ِکارنامه ی پژوهشی زنده یاد هما ناطق نیست. از آنکه در نقد، همه ی جنبههای قوت و ضعف نوشته های یک پژوهشگر ، باید مورد بررسی و توجه قرار گیرد . اما، به مناسبتی که این نوشته قلمی می شود، نه مجال بررسی همه سویه ی کارنامه ی پژوهشی خانم هما ناطق فراهم است و نه جای نقدی که ملاحظات( از هر دست را ) به کناری نهد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1ـ خانم ناطق، پیش از این ، کتاب سید جمال الدین اسدآبادی را ، به فرانسه نوشت، که رساله ی دکترایش بود . آدمیت در مقدمه ی کتاب ِ « کارنامه فرهنگی فرنگی در ایران » می نویسد : «نخستین اثر [ هما ناطق] دقیقاً معتبرترین اثری است که تاکنون در باره ی افکار و زندگی سیاسی سید جمال الدین اسدآبادی منتشر شده است …».
در کتابشناسی خانم هما ناطق ، کتاب «از ماست که بر ماست »، نخستین بار ، در ۱۳۵۲سال نشر عمومی یافته است.نگارنده ، این نسخه را ندیده است.
۲-دکتر ماشاء الله آجودانی در بخش ارجاعات کتاب «مشروطه ایرانی ، لندن،۱۹۹۷،صص ۵۱۴-۵۱۵»، مقدمه ی خانم ناطق بر باز نشر ِ « روزنامه ی قانون » را ، در چند مورد ( با نگاهی انتقادی ) به پرسش می کشد.از آنجا که توضیح آقای آجودانی ، تخصصی و نسبتاً مفصل است، خواننده را به منبع مذکور ارجاع میدهم.
۳ـ خانم ناطق ، خود معترف است که : « بدون آگاهی درست از محتوای آرمان احزاب چپ ، به سویشان کشانده شدم. »
۴- این کتاب ( آنگونه که در کتابشناسی هما ناطق آمده است )نخستین بار در سال ۱۳۶۳ چاپ شده است.
۵ ـ این عبارت ، منقول از زنده یاد باستانی پاریزی است که (در واقع) برگرفته از کتاب «احیاء الملوک» ، اثر ملک شاه سیستانی است. خانم ناطق، در این جا و در این معنا می افزاید: « باستانی پاریزی حافظ را آراسته به " چندین هنر " خواند و برای نخستین بار از هنر خوشخوانی حافظ پرده برداشت .در این زمینه بیشترین آگاهی های خود را از احیاء الملوک گرفت » .
****
نوشته ی پیش رو ( تقریباً یک سال پیش )در حد یک یادداشت« فیس بوک» ی قلمی شده بود و اکنون ( به مناسبت در گذشت هما ناطق ) با تغییری اندک بازنشر مییابد.
نظرات خوانندگان:
گذری کوتاه اما قابل تقدیر پرویز 2016-01-12 21:45:21
|
همانگونه که هموطن گرامی آقای افرادی در نوشتار کوتاه ولی بسیار ارزشمند خود آورده اند ،نگاه به زندگی و کارهای با ارزش و ماندگار شاد روان بانو هما ناطق و یا نقد اثرات پژوهشی این بانوی بزرگوار و محقق کاری نیست که بسادگی و در چند برگ به آن پرداخت، و این بر پژوهندگان راستین و نویسندگان دانش پژوه میباشد تا در گنجینه ادبیات و هنر و فرهنگ و تاریخ برگهایی دیگر بیافزایند از برای آیندگان. در آخر کلام به سهم خود ازنویسنده این سطور قدر دانی نموده و آرزومندم نگرشهای دیگر هم در رابطه با هما ناطق در نشریات و سایت های دیگر منتشر گردد. |
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد