logo





ما در سایه نام های خود زندگی می کنیم!

به یاد ونام( ام البنین نیره جلالی ) مادر بهکیش

شنبه ۱۹ دی ۱۳۹۴ - ۰۹ ژانويه ۲۰۱۶

ابوالفضل محققی

abolfazl_mohagheghi_0.jpg
او در سایه نام خود زیست .چرا که هر کدام از ما در سایه نام های خود زندگی می کنیم. هویت می بایم و نام خود را یا پست می کنیم یا بر می کشیم این بر کشیدن نام آسان نیست .چرا که باید اراده ای بزرگ وآزاد را بر درد رنج ومصائبی که زندگی در پیش روی ما می نهد اعمال کنیم. گاه بزرگی غم واندوه آن چنین است که کوه های بلند نیز زیر بار آن در هم می شکنند.اما هستند کسانی که تمامی این درد ها طاقت می آورند تا از آزادی و سرفرازی من و تو دفاع کنند. برای چنین کاری لازم نیست که حتما انقلابی باشی یا روشنفکر. تنها جوهری شایسته و قلبی بزرگ برای این کار لازم است .

زنی که من امروز از او می نویسم جوهری یگانه داشت. نام او( ام البنین نیره جلالی) بود. که بعد ها به مادر بهکیش ها معروف شد. معروف نه به آن که مادر شش شهید فدائی بود بل به خاطر توانائی و ایستادگی اش در برابراین اندوه بزرگ! این بی عدالتی جنایت و ظلم عظیم. توانائی این که سال ها بر در زندان در انتظار دیدار عزیزان خود بایستد و زمان دیدار از آن ها پایمردی طلب کند. خبر کشته شدن آن ها را بشنود و درون خود گریه کند،اما در مقابل ظالم از پای نیفتد. چرا که مبارزه او ایستادگی او بود.

گاه با خود می اندیشم واقعا نامی که بر ما می نهند و به آن نام صدایمان می کنند و با آن بزرگ می شویم و بر می بالیم تا چه میزان بر ما تاثیر می نهد. با آن نام به مدرسه می رویم. در خانه صدا زده می شویم. ازدواج می کنیم. فرزندان به دنیا می آوریم. زیر نام خود بزرگشان می کنیم و به آن ها هویت می بخشیم. سپس نظاره گر آن ها می شویم. ضربان قلب خود را با آن ها تنظیم می کنیم. خوشحالی شان خوشحالمان می کند و غمشان سنگینی بر دل. چه مسیر زیبا و پر تلاطمی را با فرزندانمان طی می کنیم. چه بی شمار خاطرات از آن در ذهن خود ثبت می نمائیم. از شادی نخستین قدم که بر می دارند تا شادی نخستین حرف و کلمه. «هنوز آن ها را می بینم که بر سر سفره نشسته اند .کشتی گرفتنشان در حیاط این محمد پسر کوچکم است که دستمال نان بر دست از در وارد می شود. مرا بر دوش خود می نشاند. دور حیاط می چرخد. من حتی جنازه او را هم ندیدم! جنازه پسر بزرگم را نیز ندیدم. من هنوز هر شب برای آن ها لا لای می خوانم» ( مصاحبه ام با مادر هراتی در افغانستان.) چه اندوهی در آن چشمان خسته خوابیده بود. با چه قدرتی به قنداق تفنگ دست می کشید «من راه او را ادامه می دهم. جزو گروه مدافع روستا هستم.» زنی که کمتر از محمد پسرش نبود. زنانی که در افغانستان هیچ گاه به نام خودشان صدا زده نمی شوند اما نام او اگر درست به یادم مانده باشد (زرغونه)بود.

وحال به مادر بهکیش ها می اندیشم هبچگاه اورا ندیدم. پای صحبت او ننشستم. همیشه تصویری با لبخندی خشگیده بر لب و چشمانی که مهربانی با اندوه در آن یک جا شده بودند، همراه با شش شاخه گل فروریخته بر دست را بیاد می آورد. اما بزرگی درد واندوه او را عمیقا حس می کنم. چه عظمتی در این پیکر کوچک و پیر گشته خوابیده است. چگونه این همه درد را طاقت آورد؟ چگونه این چنین ایستادگی کرد؟ آیا عظمت کار او و ایستادگی اش بر آمال ها وآرزوهای فرزندانش کاری کم تر از آن ها بود؟ او هفت عشق را درون سینه حراست می کرد. در هفت شهرعشق می گشت و با پایداریش درس عاشقی می داد. دردی که مادران بر در زندان ها می کشند کمتر از درد در زندا ن بودن نیست .

«پسرم بادوستانت با عقیده ات وآرزو هایت در زندان بودی .اما ندانستی چه بر من گذشت. تمامی این مدت رنج کشیدم. پدرم در آمد . تمام مدت نماز خواندم و دعا نمودم روزها وروزها.»این را مادرم به من گفت. و حال ( ام البنین نیره جلالی ) با هفت کشته و زندانی چه دردی را تحمل کرد. ما هیچ گاه قادر به درک و حس آن نخواهیم بود. ما هیچ گاه از آن چه که درون او می گذشت، خبر دار نخواهیم شد. من نمی دانم او چگونه خود راتسکین می داد. مسلما حس او با ما فرق داشت زنی که نود سال پیش در خانواده مذهبی به دنیا آمد و نامی مذهبی بر او نهاده شد. چه نامی با ریشه مذهبی را دوست داشته باشیم و چه دوست نداشته باشیم او با این نام بزرگ شد. با نام زنی که در تاریخ مذهب شیعه از او به عنوان مادر حضرت عباس نام برده می شود و صفت او شکیبائی و مهربانی بود و نیره تاکیدی برپاکیزگی او. او با همین نام ازدواج کرد. فرزند به دنیا آورد نام دخترش را زهرا نهاد و پسرش را محمود و.. کمر بر بزرگ کردن آن بست و درس آزادگی و انسانیت را به آن ها داد او با این نام نامیده می شد. با این نام بر در زندان ها ایستاد، همراه فرزندانش زندان کشید. همراه فرزندانش اعدام شد و درد ده ها گلوله را بر قلب خود حس کرد. با این نام هر سحر گاه که از خواب برخاست، جای گلوله ای تازه بر قلب داشت. به راستی چگونه دوام آورد؟ سال ها بعد از کشته شدن فرزندانش زندگی کرد. خمیده پشت در میان گورهای دسته جمعی در گورستان خاوران گشت. صدایشان زد. هر بار که صدا زد درد کشید و از تحمل این همه درد عظمت یافت. بردبارتر گردید. برد باری که جز در سایه یک عشق بزرگ امکان پذیر نبود. همراه مادران عزادار همراه مادران خاوران گریست. به گور های بی نام خیره شد. با آن ها سرود خواند و در هر سرود صدای عزیزان خود شنید و قلبش آرام یافت. بزرگی و ابعاد فاجعه ای که بر او فرود آمده بود. قابل تصور نیست.

مادری با شش فرزند کشته شده در راه آزادی.از این رو به نام کشته شدگانش او را مادر بهکیش نامیدند. تا یاد آور ابعاد جنایت ننگینی باشد که به دست جمهوری اسلامی در حکومت جنایتکاران بر او رفت. اما نام او ام البنین نیره جلالی بود که شکیبائی، استواری، پاکیزگی، و جلال زن را، مادر را، نمایندگی می کرد.این هویت مستقل او بود! او اکنون زیر نام خود و فرزندانش آرام گرفته است. جسم او سال ها قبل در کشاکش فاجعه از پای در آمده بود و این روح بزرگ او بود که در تمامی این سال ها ایستاد. سرود خواند و نام کشته شدگان را آواز داد. او در این خاموشی سنگین در این شب تیره وطن فروغ هفت خورشید نه، هزاران خورشید رابر دل داشت!او راز شقایق های خاوران را می دانست و آن جاودانگی بود. از این رو بی هراس از مرگ در چهره او خیره شد وآن را سرودی کرد برای آزادگی و بر کشیدن نام خود به عنوان یک زن یک مادر. نامت متبرک باد .

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد