logo





دیدار مثنوی
حیرانی - بخش دوم

دوشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۴ - ۰۴ ژانويه ۲۰۱۶

محمد بینش (م ــ زیبا روز )

bineshe-zibarouz3-s.jpg
در بخش نخست از معنای حیرت بطور کلی و منظور از آن در منطق الطیر عطار سخن در میان آمد و بیان شد که مقصود مولانا در مثنوی افزون بر چنین حیرتی و نوعی دیگر که در عموم افراد امکان دارد پدید آمده و ایشان را به وجود قدرتی برتر از هوش و ذکاوت خودشان وا دارد ، حیرتی "عارفانه" نیز می باشد . برای دریافت چنین حیرتی می توان به حال و هوای حکایت پیر چنگ نواز در دفتر نخست اشاره کرد . خلاصۀ حکایت چنین است که در زمان عمر،  ــ خلیفه دوم مسلمانان  ــ  چنگ نوازی پیر که از فرط کهولت توان و تاب جسمانی را از دست داده و دیگر محبوب مجالس عشرت نبود، به گورستان مدینه پناه آورده و در تنهایی خویش برای خدا چنگ می نواخت و "ابریشم بها" یعنی دستمزدش را از خدا می طلبید تا از گرسنگی تلف نشود .در همان دم خوابی سخت بر عمر غالب آمدو در خواب شنید که می بایست به گورستان رفته مبلغی از بیت المال را به پیری روشندل برساند. عمر چنین کرد و چون به گورستان در آمد پیری  چنگ نواز خفته بر گوری کنار چنگش دید .حکایت طولانی ست و در چند بیت خلاصه می شود :

چون یقین گشتش که غیر پیر نیست  1/2174
گفت : "در ظلمت دل ِ روشن بسی ست "
آمد و با صد ادب آنجا نشست
بر عمر عطسه فتاد و پیر جست 
مر عمر را دید، ماند اندر شگفت 
عزم رفتن کرد و لرزیدن گرفت 
گفت در باطن :" خدایا از تو داد
محتسِب بر پیرکی چمگی فتاد"
پس عمر گفتش: "مترس از من مرم!
کِت بشارت ها ز حق آورده ام 
حق سلامت می کند، می پرسدت :
چونی از رنج و غمان ِ بی حدت؟
نک،  قراضۀ چند، ابریشم بها
خرج کن این را  باز این جا بیا ..."
پیر این بشنید و بر خود می تپید
دست می خایید و جامه می درید
بانگ می زد :کای خدای بی نظیر
بس، که از شرم آب شد بیچاره پیر
ای خدای با عطای با وفا
رحم کن بر عمر ِ رقته در جفا
ای خدا فریاد راین فریاد خواه 
دادخواهم، نه ز کس ، زین دادخواه 

و ازاین مرحله به بعد مولانا راه خاص عرفان خویش را در رسیدن به حضرت حق که "غرقه شدن و فنا ی رهروست "چنین بیان می کند :

پس عمر گفتش که : " این زاری ّ تو
هست هم آثار هشیاریّ ِ تو
راه ِ فانی گشته راهی دیگرست 
زآنکه هشیاری گناهی دیگرست 
ای تو از حال ِ گذشته توبه جو
کی کنی توبه تو از توبه بگو !"

مولوی می گوید مقام توبه و انابه و دیگر مدارج رهروان جادۀ حقیقت مراحلی گذرا  و موقتی می باشند که باید به سرعت طی شوند تا سالک دلمشغول خویش نماند و به مقام فنائ فی الله فرود آید که با حیرت آغاز می شود چرا که عقل انسان یارای ادراک آن را ندارد :

چون که "فاروق" آینۀ اسرار شد 
جان پیر از اندرون بیدار شد
همچو جان بی گریه و بی خنده شد 
جانش رفت و جان دیگر زنده شد 

می گوید وقتی که فاروق یعنی عمر ــ  لقبی که اهل سنت به وی داده اند به معنی فرق گذار میان حق و باطل ــ اسرار الهی را بر پیر آشکار ساخت، روح جزوی آن پیر، به روح کلی یا جان ِ جانان پیوست و همانند او عواطف و حالات انسانی را که غم و شادی را هم شامل می شود از دست داد و از گریستن باز ایستاد. در مقام تمثیل می توان تصور کرد مثلا چشم کسی را که در صحرا بدنیا آمده و همان جا زیسته و جز ریگ و شن ندیده ببندند و به کنار اقیانوسی آورند و بگشایند . چه می شود ؟

حیرتی آمد درونش آن زمان 
که برون شد از زمین و آسمان 
جست و جویی از ورای جست و جو 
من نمی دانم ، تو می دانی بگو 
قال و حالی از ورای حال و قال
غرقه گشته در جمال ذوالجلال
غرقه ای نی که خلاصی باشدش 
یا به جز دریا کسی بشناسدش

مولانا تاکید می کند حال ِ حیرانی چنین غرقه در هستی مطلق بی تعین را من و مای دارای تعین و هستی طبیعی نمی توانیم بشناسیم :

چون که قصۀ حال پیر این جا رسید 
پیر و حالش روی در پرده کشید 
پیر، دامن را ز گفت و گو فشاند 
نیم ِ گفته در دهان ما بماند

و چه زیبا وموزون و متناسب با امثال چنین حکایاتی در موضعی دیگر می سراید :

حیرت اندر حیرت آمد  این قصص
بی هشیّ ِ خاصگان اندر اخص


google Google    balatarin Balatarin    twitter Twitter    facebook Facebook     
delicious Delicious    donbaleh Donbaleh    myspace Myspace     yahoo Yahoo     


نظرات خوانندگان:

معنی حیرت
ارغوان
2016-01-05 21:03:05
سپاسگزارتان می باشم که چقدر دقیق معناهای مختلف حیرت را برای ما نوشتید .من تا حالا فکر می کردمحیرت یعنی فقط سرگردانی می باشد

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد