درساعت ۳ صبح
بر گُردِه ی سطر سطرِ آخرین نامه
بر پشتِ سال هایِ سکوت و نشخوارِ خاطره
فرود میآوری تازیانه زخمهایت را
سطرها و سال ها و خاطرات
صبورند و خاموشند و آخ نمیگویند
از گوشه اطاقْ ناباورانه
صدا میزند کسی تو را
ایستاده ای اکنون
گوشی در دستت
قفل بر زبانت
و حیرت در چشمانت
صدا از آنسوی دریاهاست
پاریس-دسامبر ۲۰۱۵
گذشته
آنچه که میروی تو به دنبالش
آن نیست که میآید او به دنبالت
گذشته را هرگز نمی کنی دنبال
گذشته می کشا ند خود را به دنبالت
گذشته می ربا ید نگاهِ تو را
گذشته میگیرد در خودْ حالت را
گذشته سایه اش را می اندازد بر روز
گذشته هر چه هستْ چیزیست بیشتر از دیروز
پاریس-دسامبر ۲۰۱۵
فردا
کرکره بالاست
اطاق کوچک است
نور آمده است مهمانی
کرکره را میکشی پائین
اطاق میرود در خواب
تو نیز به خواب میروی در کنارِ اطاق
فردا نورْ خودْ میهماندار است
پاریس-دسامبر ۲۰۱۵
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد