logo





علی خامنه ای، اندرزگوی آلوده دامان - بخش دوم

دوشنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۴ - ۱۴ دسامبر ۲۰۱۵

کوروش گلنام

3 ـ نامه دوم خامنه ای، 8 آذر 1394

" رنج هر انسانی در هر نقطه از جهان به خودی خود برای هم نوعان اندوه بار است . منظره کودکی که در برابر دیدگان عزیزانش جان می دهد ، مادری که شادی خانواده اش به عزا مبدل می شود ، شوهری که پیکر بی جان همسرش را شتابان به سویی می برد، و یا تماشاگری که نمی داند تا لحظاتی دیگر آخرین پرده نمایش زندگی را خواهد دید، مناظری نیست که عواطف و احساسات انسانی را برنینگیزد، هر کس که از محبت و انسانیت بهره ای برده باشد از دیدن این صحنه ها متأثر و متألم می شود، چه در فرانسه رخ دهد چه در فلسطین و عراق و لبنان و سوریه. "

آیا می توان بیش از این ریاکاری کرد؟ گویا نویسنده این جمله ها از سیاره دیگری است. این سخنان دلسوزانه کسی است که متهم به شرکت در قتل و کشتار هزاران تن در ایران و بیرون از مرزهای ایران است. سینما رکس ابادان، اعدام های دهه 60 در ایران، سرکوب وحشیانه قیام دانشجویان، قتل های زنجیره ای، سرکوب اعتراض های مسالمت آمیز مردم در سال 88 با شدیدترین و جنایت بارترین شیوه ها، شمار ناروشنی قتل های پنهان از آن میان سران مذهبی سنی در ایران به ویژه در بلوچستان، قتل بیش از سد(صد) تن از مخالفان در برون مرز، ترور و بمب گذاری در کشورهای دیگر، دخالت و فتنه گری در کشورهای هم جوار چون افغانستان، عراق و پاکستان،دامن زدن به تنش در منطقه، شرکت در سرکوب وحشیانه اعتراض های مسالمت جویانه مردم سوریه و همکاری تنگاتنگ با بشار اسددر کشتار مردم آن کشور، دامن زدن به آتش جنگ شیعه و سنی در منطقه که خود یکی از سبب های پیدایش جنایتکاران اسلامی دیگری بنام داعش است. یک چنین آدمی اینک اشک تمساح ریخته و با وقاحت از "سوریه" نیز نام می برد!

شگفت انگیز تر این جمله "رهبر معظم" است:

" درست است که امروز تروریسم درد مشترک ما و شماست.... "

کسی که دست کم در سه پرونده دادگاه نامش به عنوان مشارکت و برنامه ریزی در آدم کشی و بمب گذاری در فرانسه، آلمان و آرژانتین به میان آمده و محکوم دانسته شده است و نامش در لیست پلیس بین المللی است، اینک تروریسم را درد مشترک خود با اروپاییان میداند! در این جا نگارنده به دو ماجرای بمب گذاری های حکومت اسلامی ایران در همین خاک فرانسه و آرژانتین، برگرفته از سامانه ار.اف.ای اشاره می کند:

"مرگ مشکوک و پرابهام دادستان آرژانتین، آلبرتو نیسمان، حادثه مرگ مشکوک دیگری را که ٢۵ سال پیش در فرانسه رخ داد، در اذهان تداعی می کند. این هر دو نفر، قاضی ژیل بولک و آلبرتو نیسمان، تحقیق دربارۀ انفجارهای تروریستی مرگباری را بر عهده داشتند که جنبۀ بین المللی داشت و روابط هر یک از دو کشور ذیربط را با کشوری ثالث، جمهوری اسلامی ایران، به مخاطره می انداخت.

جسد ژیل بولُک، قاضی فرانسوی، ٢۵ سال پیش، زمانیکه در حال انجام تحقیقات در خصوص پرونده مربوط به یک حادثه تروریستی در پاریس بود، در شرایطی مشابه با مرگ آلبرتو نیسمان، در محل اقامتش یافت شد. وی نیز مسئول تحقیق در بارۀ یک انفجار تروریستی بود که در آن نام جمهوری اسلامی ایران بعنوان عامل اصلی مطرح بود. این انفجار در سپتامبر ١٩٨٦ در پاریس رخ داده بود.

تحقیقات قاضی فرانسوی، ژیل بولک حاکی از آن بود که جمهوری اسلامی ایران، از طریق "وحید گرجی"، مترجم سفارت جمهوری اسلامی ایران در پاریس، یکی از اعضای حزب لله لبنان را برای انجام این عملیات تروریستی به استخدام در آورده بود.

بر اساس تحقیقات بعمل آمده در این پرونده، این عضو حزب الله لبنان، مسئولیت اجرای عملیات بمب گذاری در "خیابان رِن" پاریس را برعهده داشت، عملیاتی که در جریان آن، ٧ نفر کشته و ٥٥ نفر مجروح شدند.

حادثه مربوط به بمب گذاری در مرکز یهودیان در بوئنوس آیرس پایتخت آرژانتین، معروف به "آمیا" در سال ١٩٩٤ رخ داد و به مرگ ٨٥ نفر و زخمی شدن ٣٠٠ تن انجامید.

در این پرونده نیز انگشت اتهام به سوی مقامات جمهوری اسلامی بعنوان عاملان اصلی این عملیات تروریستی نشانه رفت.

جسد دادستان آلبرتو نیسمان، که پرونده این حادثه تروریستی را دنبال می کرد، در روز ١٨ ژانویه ٢٠١٥ در آپارتمان محل مسکونیش، پیدا شد. ٢٥ سال پیش ار آن جسد قاضی فرانسوی، ژیل بولک، نیز در شرایطی مشابه یافت شده بود.

موارد مشابه میان دو پرونده و سرنوشت ٢ مقام قضائی که برای تحقیقات در بارۀ این دو رویداد مامور شده بودند، بسیار تکاندهنده است.

از جمله موارد مشابه دیگر میان نیسمان و بولک، اینست که هیچ یک از این دو مسئول قضائی نتوانستند، نتیجه پایانی تحقیقات خود را مشاهده نمایند.

نیسمان و بولک، در دو قاره جداگانه، اروپا و آمریکای جنوبی، تحقیقات بر روی دو پرونده جداگانه اما با مواردی مشابه را دنبال می کردند که در هر دو پرونده اتهامات اصلی متوجه مقامات جمهوری اسلامی در طرح ریزی و اجرای عملیات بود اما در هر دو پرونده، مقامات نظام جمهوری اسلامی هر گونه دست داشتن در این عملیات را تکذیب می نمایند.....

..........آلبرتو نیسمان، تنها چند روز پیش از آنکه کالبد بی‌جانش یافت شود، رئیس جمهوری آرژانتین، کریستینا فرناندز را به تبانی با جمهوری اسلامی و دریافت امتیازهای نفتی در برابر "پنهان کردن" نقش مقامات جمهوری اسلامی در انفجار ٢٠ سال پیش، متهم کرده بود.

در پرونده مربوط به بمب گذاری سال ١٩٨٧ در پاریس نیز، زمانیکه پیشرفت در تحقیقات نشان از دست داشتن عوامل جمهوری اسلامی داشت و نام "وحید گرجی" بعنوان عامل هدایت کننده این عملیات مطرح شد[گرجی نقش مترجم سفارت را داشته ولی مامور وزارت اطلاعات بوده و برای فرار از دستگیری به سفارت حکومت اسلامی ایران در پاریس گریخت. سفارت حکومت در پاریس محاصره شد، جکومت هم مقابله به مثل کرد و این درگیری سفارت خانه ها چند ماه به درازا کشید که جنگ سفارت خانه ها نامیده شد. توضیح از نگارنده]، بر اساس توافق بعمل آمده میان جمهوری اسلامی و دولت فرانسه، وحید گرجی به ایران بازگردانده شد.

همزمان دو تن از گروگانهای فرانسوی که بدست حزب الله لبنان گرفتار آمده بودند، آزاد شدند که این امر بر گمانه زنیها نسبت به احتمال یک توافق میان مقامات جمهوری اسلامی و دولت وقت فرانسه افزود.

جسد آلبرتو نیسمان، دادستان آرژانتینی پرونده آمیا، در سن ٥١ سالگی در حالیکه گلوله ای به سرش اصابت کرده بود و اسلحه ای نیز در کنارش بود، پیدا شد.

جسد ژیل بولک، قاضی فرانسوی نیز که پرونده بمب گذاری مرگبار در پاریس را دنبال می کرد، در سن ٥٠ سالگی، در حالیکه گلوله ای به سرش شلیک شده بود، در منزل مسکونیش پیدا شد. اسلحه ای که گلوله از آن شلیک شده بود نیز از سوی سازمان محل ماموریتش در اختیار بولک قرار گرفته بود.......

.......اما، هر دو آنها در حالیکه مسئولیت پروندۀ های تروریستی پر اهمیتی را بر عهده داشتند، زیر فشارو تهدیدهای شدید تنها بودند. آنچه این دو ماجرا، با شباهت های تکان دهنده، نشان می دهند آنست که تحقیقات قضائی از این دست نباید به یک فرد تنها سپرده شود، بلکه باید گروهی از قضات بصورت جمعی بر روی آنها کار کنند. واین در صورتی است که دولت ها کشف حقیقت را در اولویت قرار دهند."

ژان لوئی بوشه - گزارشگر ار.اف.ای در بوئنوس آیرس))

این مطلب بخشی از نوشته ای است بنام "جمهوری اسلامی ایران، آرژانتین، فرانسه و دو مرگ مشکوک" از سامانه " ار.اف.ای" که به تاریخ 13 فوریه 2015 منتشر شده است.

خامنه ای در بخش دیگری از نامه پس از سینه زنی برای فلسطینی ها و قربانی شدن آن ها به دست اسرائیلی ها می نویسد:

" به گلوله بستن بانویی در وسط خیابان فقط به جرم اعتراض به سرباز تا دندان مسلح، اگر تروریسم نیست پس چیست؟ "

آیا مادر، پدر و بستگان "ندا آقا سلطان" و چند ده تن کشته دیگر در کف خیابان ها در اعتراض " رأی من کو؟" در سال 1388 با خواندن این جمله چه خواهند گفت؟ آیا این نشانی جز ریاکاری و دروغ پردازی خامنه ای نیست؟ روایت جنایت ها در کهریزک که از یاد ها نرفته است. ما هنوز هر روز فریاد رسای دادخواهی مادر ستار بهشتی این پیرزن تکیده ولی دلیر و از جان گذشته را می شنویم. قتل این جوان بی گناه چون استخوانی در گلوی حکومت جا گیر شده است.

در بخشی دیگر او از حمله غربی ها به جهان اسلام (منظور او افغانستان، عراق و لیبی است) و نابودی زیر ساخت ها و ویرانه شدن این کشورها سخن گفته است ولی فراموش کرده است که خود این حکومت از به روشنی گفته است که ما در حمله به افعانستان و عراق به آمریکایی ها یاری رسانده است( برای نمونه از زبان رفسنجانی). نوشته و سخنان گذشته آقایان خوش بختانه موجود است. بر هیچ کس پوشیده تیست که حکومت اسلامی ایرات بسیار هم از سقوط طالبان و به ویژه صدام حسین خوشحال شدند زیرا آرزویی بود که خود توانش را نداشتند و آقایان پس از پایان خفت بار جنگ 6+2 با عراق، صدام جانی را "برادر صدام" خظاب کرده بودند!

خامنه ای که خود ترور و کشتار 37 ساله در ایران و بیرون از مرزهای ایران را تایید و به تقویت سازمان های تروریستی در منطقه چون حزب الله و جهاد اسلامی در لبنان و گروه تازه بنیاد شیعیان در عراق و....پرداخته و ترورهایی را که برخی از آن ها به دستور مستقیم حکومت اسلامی ایران روی داده است سازمان داده اند، اینک چنین می گوید:

" تا وقتی که تروریسم در نگاه حامیان قدرتمندش به انواع خوب و بد تقسیم شود، و تا روزی که منافع دولتها بر ارزش های انسانی و اخلاقی ترجیح داده شود، نباید ریشه های خشونت را در جای دیگر جستجو کرد. "

این دقیقن همآن سیاست امروز خامنه ای و حکومت ولایت مطلقه فقیه او است زیرا او و حکومتش ترورهایی را که خود انجام می دهند "درست و خوب" می دانند.

همه ما به خوبی آگاه هستیم که چه فساد و تباهی جامعه ایران زیر سایه حکومت اسلامی را فرا گرفته است. خشونتی که حکومت نسبت به ایرانیان بکار برده، در جامعه نیز جای پای شوم خود را نهاده است و بر سر کوچکترین اختلافی کار به زد و خورد و حتا فتل می رسد. عدم استقلال سه قوه: فانون گذاری(مجلس که فرمایشی و فرمانبردار است)، قضایی(دادگستری که اینک نامی توخالی است و نیروهای اطلاعاتی/ امنیتی هستند که آن جا دست بالا را دارند و زیر نظر ولی فقیه حکم می رانند) و اجرایی(دولت که رئیس آن تنها نقش تدارکاتچی را دارد) و تسلط ولایت فقیه تحمیل شده به جامعه و"حکم حکومتی" او که پیرو هیچ قانون و کنترلی نبوده و دست او را باز گذارده است که هر گونه که می خواهد و به میل شخص خود در همه زمینه ها عمل کرده و سخن نهایی را بگوبد؛ دروغ ریا و تزویر، بیکاری، اعتیاد، تن فروشی، رشوه دزدی و اختلاس های میلیاردی و.... ده ها درد بی درمان دیگر که سراسر جامعه ایران را فرا گرفته است آیا خود با آن چه که او به جامعه غرب نسبت می دهد، هم خوانی بیشتری ندارد؟ آیا در غرب "پرخاشگری" و"بی بند و باری" بیشتر است یا در حکومت اسلامی ایران؟

دو عنصر “پرخاشگری” و “بی بندوباری اخلاقی” که متأسفانه به مؤلفه های اصلی فرهنگ غربی تبدیل شده است، مقبولیت و جایگاه آن را حتی در خاستگاهش تنزل داده است. اینک سوال این است که اگر ما یک فرهنگ ستیزه جو، متبذل و معناگریز را نخواهیم گنهکاریم؟

"فرهنگ ستیزه جو، مبتذل و معنا گریز"! این را کسی به غربی ها نسبت می دهد که یکی از فاسد ترین حکومت های جهان را دارد و این نسبت ها بسیار برازنده خود اوست. داوری تاریخ سخت و بی رحمانه است و خواهیم دید که تاریخ در باره این دوره شوم تاریخ ایران چه قضاوت خواهد کرد!

به این بخش دیگر از سخنان خامنه ای توجه کنیم:

مستندات مسلم تاریخی به روشنی نشان می دهد که چگونه تلاقی استعمار با یک تفکر افراطی و مطرود آنهم در دل یک قبیله ی بدوی، بذر تندروی را در این منطقه کاشت. وگرنه چگونه ممکن است از یکی از اخلاقی ترین و انسانی ترین مکاتب دینی جهان که در متن بنیادین خود گرفتن جان یک انسان را به مثابه ی کشتن همه بشریت می داند، زباله ای مثل داعش بیرون بیاید؟

مردم ایران در گذر 37 سال با گوشت و پوست و استخوان خویش این"یکی از اخلاقی ترین و انسانی ترین مکاتب دینی جهان راکه...." به خوبی درک کرده وشناخته اند. گفتن این سخن که برمبنای این مکتب "گرفتن جان یک انسان به مثابه کشتن همه بشریت" است از ربان کسی چون آخوند خامنه ای بیشتر یک طنز تلخ و آشکارترین دروغ تاریخ است.

این نوشته را با جمله دیگری از این نامه به پایان می برم که گویا خامنه ای آن را برای خود و پپروانش نوشته است:

" ...همه می دانیم که ظلم خواه نا خواه خاصیت برگشت پذیری دارد. "

کاش خامنه ای، این اندرز گوی آلوده دامان و پیروان خود باخته او، روزی یک بار این جمله را برای خود باز گو کنند!

کوروش گلنام
سه شنبه 17 آذر 1394 ـ 8 دسامبر 2015




نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد