logo





می خواهم که گرم باشم

دوشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۴ - ۱۶ نوامبر ۲۰۱۵

رضا بایگان

bayegan.jpg
می خواهم که گرم باشم
در سرمایی که جان می گیرد
همین سرما ، همین لعنتی تیز
که استخوان را نیز پس از گوشتِ تن
می ترکاند .

* * * * *
می خواهم که گرم باشم
برف را چنان بسوزانم ،
که آبش ، برف بودنش را به فراموشخانه بسپارد .
می خواهم به رود سلامی دهم ،
که جاری بودنش را از زنده بودن ماهیان به وام گرفته ،
و نه از کوسه ها .

آفتاب آمد یا نیامد ، چه مهم ؟
مهم این است که من گرم باشم ،
از درون و نه از مهرِ آفتاب .
* * * * *
می خواهم که گرم باشم
از آتشی که تو انداخته ای در دلم ،
می سوزم از درون و گرمم از عشقی که ، بی شعله زندگیست .
ریشه ی مهرِ تو گرما ست ،
و من می خواهم که گرم باشم از تو
می خواهم که گرم بمانم
از مهرِ و عشق
واز لبخندی ، که داشتنش را وام دار توهستم.

* * * *
می خواهم که گرم باشم
می خواهم که چنان باشم که
دستم همیشه دراز باشد برای دوستی ،
حتا با دشمنی که نمی خواهد که دوستم داشته باشد .
بخواهد یا نخواهد ، چه مهم ؟
این من هستم که دوستش دارم
بی کینه ،
بی کینه ،
می دانید ؟
| کینه سمی ست که هوا را میکشد . |
* * * * *
می خواهم گرم بمانم
با همسایه صمیمانه دست دهم ،
به احترام رفتگر محل ، کلاه از سر بردارم .
با پستچی ، شیرینی طنزی را به تقسیم بنشینم .
به راننده اتوبوس ، با مهر سلامی بدهم .
دست کودکی را گرفته از خیابان عبور دهم .
توپ بازی بچه ها را برایشان پرتاب کنم .
می خواهم گرم باشم
با شعله ی عشقی که تو افروختی در دلی
که بتوعشق می ورزد .
می خواهم که گرم بمانم .

۱۳ / ۱۱/ ۲۰۱۵
هاین اشتات / المان

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد