قریب یک سال است که در تقاطع کارگر- بلوار کشاورز، پهنهی جنوب غربی بوستان لاله را جهت احداث ایستگاه مترو دیوارکشی نمودهاند. ضمن آنکه شهرداری تهران نقشهای از پیش طراحی شده برای کارهای عمرانی خود در دست ندارد. در نتیجه مدیران شهرداری لحظهای تصمیم میگیرند که به چه کاری دست بزنند. حتا در همین راستا تصمیم گرفتهاند که موزهی هنرهای معاصر و یا موزهی فرش را به کارزار متروسازی خود بکشانند. پیداست که آنان در خفا به تخریب نمادهایی میاندیشند که از رژیم پیشین بر جای ماندهاند. تا آنجا که به بهانهی توسعهی شهری، تخریب ساختمانها و نمادهای شهری رژیم پیشین هدف قرار میگیرد. در همین راستا یادآور میشود که مدیران شهرداری در خیابان فاطمی کمی آنسوتر از موزهی فرش، به دوستان نظامی خویش در پادگان جمشیدیه یاری میرسانند تا به ساخت و سازهای تجاری غیر مجاز روی آورند. اما نمیخواهند فضای کوچکی از همان پادگان را بخرند و از زمین بلااستفادهی آن جهت احداث ایستگاه مترو سود جویند. | |
یازدهم اردیبهشت سال جاری قرار بود به مناسبت فرخندگی این روز مجسمهای از کارگر در خیابان کارگر شمالی تهران تقاطع بلوار کشاورز نصب شود که دعوای جناحهای درون حکومتی از نصب آن ممانعت به عمل آورد. چرا که در ضلع جنوب غربی همین چهارراه صورتکی از لاجوردی را به مساحت تقریبی چهل متر مربع بر دیوار یکی از ساختمانها نقش بستهاند. اما لاجوردی عزیزالولایهی حاکمیت چه طوری در اینجا پیدایش شده، خود داستانی دارد که بیش از همه به نقش او در سرکوب تودههای کارگر و کشاورز باز میگردد. گفتنی است که همه روزه بیش از دو میلیون نفر سفرِ درون شهری خود را از همین مسیر پی میگیرند. ولی به گمان جمهوری اسلامی همهی این مسافران درون شهری باید به قیافهی لولومآبانهی لاجوردی چشم بدوزند و بدانند که مدیران این شهر به جز از شلاق و طنابِ دار، از خود چیزی برایشان یادگار ننهادهاند.
مجسمهی چهار متری کارگر را عباس مجیدی ساخته است که روی پایهای دو متری نصب خواهد شد. جنس مجسمه را از فایبر گلاس تیره رنگ برگزیدهاند تا نمایی از سنگ خارا را به ذهن بینندهی خود القا کند. مجسمه، پیکرهی کارگری را به نمایش میگذارد که در تلاش پرشکوهِ دستان خود، چرخ دندهای را به حرکت در میآورد. ولی در شرایط حاضر که تمامی حقوق شهروندی را از تلاشگران عرصهی تولید کشور بازستاندهاند، لابد جمهوری اسلامی چندان علاقهای ندارد که نمادی از کارگر را در فضای شهر تهران به نمایش بگذارد. چنانکه این مجسمه را به انبار شهرداری منطقهی شش سپردهاند.
گفتنی است که از دورهی پهلوی دوم تهران بدون نقشهای شهری رشد کرد و بالید. تا آنجا که میتوان باور داشت، طی هفتاد سالهی اخیر، شلختگی فکری مدیران شهری و زمامداران سیاسی کشور کارکرد خود را در معماری بیقوارهی شهر تهران بر جای نهاده است. چون در چهرهی شهر، اندیشه و فکر سازندگان آن هم به نمایش در میآید. همچنان که همین مدیران بر بستری از آشفته فکری تمامی درختان سرو و چنار تهران را خشکاندند تا با نگاهی روستایی درخت توت را به جای آنها بنشانند. چون در ناخودآگاه خویش تهران را همان توتستانی میخواهند که نگاه روستاییشان را به شوق میآورد. گویا روستای خود را با همین نگاه به خاطر سپردهاند.
جدای از این، فضای بیرمق شهر تهران را از هر سویی انواع و اقسام سیمهای برق و تلفن در بر میگیرند. ضمن آنکه با رقص سیمها، آلودگی بصری رهگذارن نیز فزونی میپذیرد. بیتردید اگر در چنین مکانی مجسمهای نصب گردد، این مجسمه از هماهنگی لازم با محیط پیرامون خود برخوردار نخواهد بود. چنانکه معماری شلخته، درختان خشکیده و ناهمگون و حتا سیمهایی که از هر گوشهای سر بر میآورند، از ارزش و جایگاه نمادهای شهری میکاهند. برای شهروند تهرانی هم در چنین حال و هوایی، از فضای بصری شهر تنها حسی از ناامنی بر جای میماند. به واقع مدیران شهری که از پادگانها به کرسیهای مدیریت شهر دست یافتهاند، به این حس ناامنی و فشار روانی یاری میرسانند.
قریب یک سال است که در تقاطع کارگر- بلوار کشاورز، پهنهی جنوب غربی بوستان لاله را جهت احداث ایستگاه مترو دیوارکشی نمودهاند. ضمن آنکه شهرداری تهران نقشهای از پیش طراحی شده برای کارهای عمرانی خود در دست ندارد. در نتیجه مدیران شهرداری لحظهای تصمیم میگیرند که به چه کاری دست بزنند. حتا در همین راستا تصمیم گرفتهاند که موزهی هنرهای معاصر و یا موزهی فرش را به کارزار متروسازی خود بکشانند. پیداست که آنان در خفا به تخریب نمادهایی میاندیشند که از رژیم پیشین بر جای ماندهاند. تا آنجا که به بهانهی توسعهی شهری، تخریب ساختمانها و نمادهای شهری رژیم پیشین هدف قرار میگیرد. در همین راستا یادآور میشود که مدیران شهرداری در خیابان فاطمی کمی آنسوتر از موزهی فرش، به دوستان نظامی خویش در پادگان جمشیدیه یاری میرسانند تا به ساخت و سازهای تجاری غیر مجاز روی آورند. اما نمیخواهند فضای کوچکی از همان پادگان را بخرند و از زمین بلااستفادهی آن جهت احداث ایستگاه مترو سود جویند.
پایینتر از چهارراه کارگر- بلوار کشاورز، در میدان انقلاب نیز کارزار سی و هفت سالهی جمهوری اسلامی برای نصب نمادی متناسب با نام میدان همچنان ادامه دارد. چون کارگزاران فرهنگی آن پس از گذشت سی و هفت سال نتوانستهاند در مجموعهی حاکمیت، جهت نصب مجسمهای در این میدان به توافقی لازم دست یابد. چون آنگاه که شهرداری نمادی را در وسط میدان مینشاند، سر و کلهی شریعتمداری کیهان و دوستان شناخته و ناشناختهی ایشان پیدا میشود تا در پیکرهی آن نشانی از صهیونیسم بجویند. به هر حال نان شب عدهای هم از همین راه تأمین میشود. به عبارت دیگر جمهوری اسلامی به دلیل بیهویتی فرهنگی، تا کنون نتوانسته است خود را به شهروندانش بشناساند. مگر آنکه شهروندان ایرانی به همین بیهویتی مردان سیاسی و فرهنگی جمهوری اسلامی رضایت دهند.
از سویی دیگر کاخ وزارت کشاورزی در بلوار کشاورز هم دوران شش سالهی تخلیهی خود را پشت سر میگذارد تا در خلوت اندرونی آن مافیای امنیتی حکومت نقشههای آشکار و پنهان خود را تعقیب نمایند. جلوی همین کاخ به ظاهر متروکه، تندیسهای زیبایی از کشاورزان را نشاندهاند که در غربت خویش روزگار سختی را پشت سر میگذارند. همچنین مدتها از سوی شایعهپردازان دولتی زمزمه میشد تا نام بلوار کشاورز را برای همیشه از سینهی دیوارهای آن پایین بکشانند. این گروه از مبلغان دولتی چنان استدلال میکردند که با انتقال وزارت کشاورزی از این خیابان، نام آن را هم باید به فراموشی سپرد. اما در رویارویی با افکار عمومی و خواست شهروندان مجبور شدند از پیشنهاد واپسگرایانهی خویش عقب نشینی کنند.
یادآور میشود که خیابان کارگر به دو بخش جنوبی و شمالی تقسیم میگردد. بخش جنوبی آن از میدان انقلاب تا میدان راه آهن در محدودهی شهرداری منطقهی یازده قرار دارد. اما بخش شمالی آن را به شهرداری منطقهی شش سپردهاند که پیش از انقلاب امیرآباد نام گرفته بود. شهرداری منطقهی شش به تازگی شورایاران خود را در محلههای محدودهی کارگر شمالی تشویق میکند تا از مردم جهت تغییر نام خیابان امضا جمعآوری نمایند. آنها توجیهگرانه هدفی را پی میگیرند که پیش از انقلاب این خیابان را امیرآباد مینامیدند و ضمن تظاهر به تغییر دوبارهی نام خیابان به امیرآباد، حفظ هویت شهری را بهانه میآورند. ولی مدیران شهرداری تهران در پس رفتارهای از این دست، در خفا هدف دیگری را به پیش میبرند. چون کارگزاران دولتی میخواهند قسمت شمالی خیابان را برای نامگذاری تکه تکه کنند تا هر بخش از آن برای نامگذاری به شهیدی خودی و خودمانی اختصاص یابد. ناگفته نماند که نامگذاری خیابانهای شهر تهران بخشی از وظایف شورای شهر به شمار میآید، اما شهرداری بسترهای لازم را جهت این نامگذاری فراهم میبیند.
پیش از این ماجرا، شهروندان خیابان نصرت (پایینتر از بلوار کشاورز) مخالفت خود را با تغییر نام خیابانشان به اجرا گذاشتند. تا جایی که شهرداری منطقهی شش و شورای شهر را مجبور کردند که از تغییر نام این خیابان صرف نظر نمایند. سپس مدیران شهرداری منطقهی شش پذیرفتند که تابلوهای نام شهید را از دیوار خیابان جمعآوری کنند تا دوباره خیابان با همان نام پیشین خویش نصرت شناخته شود. اکنون شهرداری منطقهی شش تصمیم دارد تا همان درسی را که از شهروندان محلهی نصرت گرفته بود ناشیانه در تغییر نام و نامگذاری مجدد خیابان کارگر شمالی به کار بندد.
انگار نصب پیکرهی کارگر را هم باید به نبرد مهندسی شدهی اصولگرایان با اصلاحطلبان درون حکومتی موکول کرد. با تمامی این احوال بنا به تجربههای پیشین از اصلاحطلبان درون حکومتی هم نمیتوان چنان انتظاری داشت که به حریم کارگر و زحمتکش روی خوش نشان دهند. چون در برهکشان توافق هستهای آنها انتظار روزی را میکشند که عدهای از آن سوی دریاها به فلات ایران روی آورند تا به اشتراک توبرهی خود را از دسترنج کارگران پر کنند.
هرچند روزهای سختی بر ما گذشت، ولی باور کنیم که روزهای سختتری همچنان در راه است. در این روزهای سختتر کسی از کارگر نمادی بر نخواهد آورد مگر دستان خود آنان آینده را به نفع فردای روشن همهی زحمتکشان میهن ما رقم زنند./
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد