logo





«سنگ فلسطینی »

ترجمه حسن عزیزی

شنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۴ - ۱۷ اکتبر ۲۰۱۵

نزار قبانی

nazar-kabbani.jpg
آنها هستند که نوشتند...
گرد هم آمدند...
و خون دادند..
و آنها هستند که به من امر کردند و اطاعت کردم...
و مرا بر آن داشتند تا فریاد کشم.

چه بسا که شاعر گمان دارد بهترین شعر را سروده ، اما نقش واقعی اش در نوشتن شعر
چیزی نیست مگر تکرار نقش بازیگری که سخنانی را بر زبان می آورد که به او گفته اند ؛
یا نقش سربازی را ، که در اطاعت از فرمانده اش ایفا می کند.
به ناچار باید اعتراف کرد که سروران ما و سروران ادبیات عرب در این مرحله ،
همان بچه های سنگ اندازند .
آنها هستند که به راز نوشته های ما پی بردند...و مُرکب را به لباسهای مان پاشیدند...
حرمت متون کهنه ی ما را زیر پا گذاشتند...و از دفتر کارمان- با آن هوای دل پذیرش-
بیرون راندند .
هم چنین باید اعتراف کرد – گر چه دردناک است – که بچه های سنگ انداز ، ما را از صحنه
بیرون کردند – ما نویسندگان عرب را ، که خود را خدائي می پنداشتیم ، که بر کاغذ راه می رود،
و پادشاهی که خورشید از شعرهایش غروب نمی کند .
در حقیقت ، ما چیزی بیش از یک شاه کاغذی نیستیم...که کلمات اش کاغذی...رؤیاهای اش
کاغذی...وشعر های اش کاغذی است .
اما ، شاهان واقعی همین بچه هائی هستند که با خون فشانی های خود و با مرکب آزادی ،نوشتند ...
و زبان سنگ را به زبان جهانی درآوردند که همه ملت ها با آن سخن گویند .

که هستند این بچه های سنگ انداز ؟
چه کردند با زبان مان ، کلام مان ، تعبیر و تفسیرمان ، واژ گان مان ، شعر و نثرمان ،
حافظه رسای مان و با شعرهای رایج روزمره مان ؟

مهمترین کار این بچه ها ، انقلابی است که در حافظه شعری ، لغوی ، ملی و فرهنگی ما ایجاد
کردند و خون تازه ای در رگهای مان به جریان انداختند .
پیش از آنان ، در حالتی اغماء گونه بودیم .آنان با شیلنگ آب ، ما را به هوش آوردند ، واز
اطاقهای ّ مراقبت ویژه ّ بیرون مان کردند .
پیش از آنان ، خیابان های عربی سرد بود – چون ماهی یخ زده – و آنان برای مان گرما و حرارت
به ارمغان آوردند .
یتیم و بی سرپرست بودیم ، و آنان هویت و اصل و نسب مان و نام های عربی مان را به ما
باز گرداندند .
دیگرازکارهای مهم آنان این که :
برای مان باران آوردند ، پس از دوره ی تشنگی ...و خورشید آوردند ، پس از دوره ی ظلمت...
به ما امید دادند ، پس از سرخوردگی و شکست... و از همه مهمتر این که ، در برابر
برخورد پدرسالارانه ی ما ایستادند ...و خود را از قید و بند فرما نبری رهانیدند...به سرپیچی
از دستورات و توصیه های ما برخاستند ...و بر آن شدند تا پشت خود را با ناخن انگشت خود ،
بخارانند .
و نیز این که – از بخت یاریشان – شباهتی به ما ندارند . مصمم اند تا یا شیوه های خود
به مبارزه برخیزند و با شیوه های خود زندگی کنند یا بمیرند .
از کارهای چشمگیرشان آن که :
ناو جنگی ای را که با سرعت ده متر در چهل سال ، و با سوختبار شکیبایی ، در حرکت بود ،
به هواپیمای کنکوردی بدل کردند ، تا بر فراز آتش و خشم به پرواز درآید .

* * *

بچه های سنگ انداز تمامی پروانه های شاعری شاعران عرب را باطل کردند و بر آن شدند تا
لباس رزم بر تن و به جبهه روند... من نیز خود ، پروانه ام را در سویس پاره کردم
و به صفوف آنان پیوستم...انتخاب دیگری نداشتم :
یا باید با آنان باشم ،
یا بر ضد شعر .

سنگ فلسطینی ، بارگاه شعر را از ریشه بر کند ، و خود ملک الشعراء بی رقیب شد .
سنگ فلسطینی ، نه تنها خانه ی شیشه ای اسرائیلی را شکست بلکه نیز شعرشیشه ای
عربی را ؛ و آن را در برابر واقعیت موجود قرار داد و هویت و مختصات و جذابیت های
درونی و برونی اش را دگر گون ساخت .

* * *

من بر این باورم که بچه های سنگ انداز ، شعر عربی را از حالتی به حالت دگر
و از مرحله ای به مرحله دگر درآوردند . و نیز باور دارم که شعر عربی را به شیوه ای نوین
باز سرودند ، تا بیانگر واقعیت انقلاب باشد – با همه پیچید گی ها ، شگفتی ها و پیچ و تاب های
درونی اش . گفتار شعر کهنه و گفتمان سیاسی کهنه را نادیده گرفتند ، و در برابر همه ی ما ،
دروازه های انقلاب ، آزادی و نوآوری را- به بهترین وجه – گشودند .

* * *








نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد