logo





تانگوی سیاسی خامنه ای ــ نتانیاهو

جمعه ۲۴ مهر ۱۳۹۴ - ۱۶ اکتبر ۲۰۱۵

سعید رهنما

Saeed-Rahnema.jpg
* این مطلب ترجمه مقاله ای است که به زبان انگلیسی برای Open Democracy* وCanadian International Council** نوشته شده

در ظاهر بنظر می رسد که هیچ دو رهبر سیاسی در جهان به اندازه آیت اله علی خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی، و بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسراییل، از هم تنفر نداشته باشند. اما، با آنکه این دو فرد هیچ علاقه این به یکدیگر ندارند و از وارد کردن هر نوع صدمه ای به ملت های یکدیگر ابائی ندارند، اما هر دو برای سرپوش گذاشتن بر نابسامانی هایی که هر یک در کشورخود ایجاد کرده اند، بشدت به یکدیگر نیاز دارند.
در اوایل سپتامبر ۲۰۱۵ خامنه ای به جماعتی که با پول و پاداش جمع می شوند ، اعلام کرد که تا ۲۵ سال دیگر رژیم صهیونیستی وجود نخواهد داشت. این سخنان نمی توانست در زمانی بهتر از این برای نتانیاهو، که در میان تظاهرات و طومارهای وسیع و خواستاریِ دستگیری اش بخاطر نقض حقوق بشر، از لندن بازدید می کرد، مطرح شود.
در گذشته نتانیاهو ازموهبتِ احمدی نژاد، رییس جمهورِ بی آبرو شدهِ قبلی ایران بهره مند بود، که هر زمان که با مشکلات جدیِ داخلی مواجه می شد، با حمایتِ کامل خامنه ای حرف زننده ای بر علیه اسراییل میزد تا اذهان را منحرف سازد. در انتخاباتِ ۲۰۰۹ و ۲۰۱۳ اسراییل، احمدی نژاد به پدیده ای "خدا داده" برای نتانیاهو و لیبرمن تبدیل شد و این دو توانستند به اتکای حرف های احمدی نژاد، ایران را بمثابه "خطری حیاتی" برای اسراییل مطرح سازند و برنده انتخابات شوند.
با شکست باند های تند روتر در آخرین انتخابات رییس جمهوری ایران، نتانیاهو هم رییس جمهورِ مورد علاقه اش را از داست داد و تلاشش برای معرفی رییس جمهورِ جدید، حسن روحانی بعنوان "گرگ در پوستِ میش" بجایی نرسید. اما در این نوبت خود آیت اله به کمک نتانیاهو آمد. مقابله شدید نتانیاهو با توافق هسته ای بین ایران و قدرت های ۵+۱ مشکلات بیشتری را برای جناح مصلحت گرای رژیم بوجود آورد و جناحِ تند رو را تقویت نمود، اما حمایت وسیعِ مردم ایران از این توافق نامه اوضاع را تغییر داد.
بسیاری از اینکه چرا خامنه ای بعد از امضای توافقِ وین به امریکا حمله کرد و باز از کارت ضد-اسراییلی استفاده نمود، متعجب شدند. تردیدی نیست که خامنه ای با جناح تند رو هم جهت بود، اما تغییر شرایط او را ناچار ساخت که ازتوافق هسته ای حمایت کند، امری که بدون آن گروه مذاکره کننده ایران جرات امضاء توافق نامه را نمی داشتند.
بر اساس خبر پاره ای منابع داخلی، در مرحله مذاکرات لوزان در مارس ۲۰۱۵، خامنه ای تحت فشار جناح تند رو تصمیم به اعلام مخالفت با مذاکرات را می گیرد. هاشمی رفسنجانی با مطلع شدن از این تصمیم به روحانی توصیه می کند که به سراغ رهبر رود و تهدید کند که در صورت مخالفت او با مذاکرات، وی استعفا خواهد داد. روحانی می پذیرد و رهبر که نمی خواست مسئول شکست مذاکراتی که مورد علاقه مردم است، تلقی شود، جا می زند و مذاکرات ادامه یافته و به مرحله توافق در وین در ماه ژوین می رسد.
علاوه بر حمایت وسیع مردم ایران از توافق هسته ای، تعداد قابل توجهی از فرماندهان سپاه پاسداران نیز حامی این توافق بودند.آین افراد که هم اکنون به صاحبان صنایع، معادن، ساختمان سازی و دیگر فعالیت های اقتصادی مبدل شده و نامشان در لیست تحریم ها قرار داشت، بر خلاف دیگرهمقطارانشان که از هرج و مرجِ ناشی از تحریم ها سود می بردند، از ادامه تحریم ها ضرر می دیدند. این واقعیت شامل حال "آقا زاده ها" نیز می شد که علی رغم وابستگی به پدرانِ عمدتا وابسته به جناح تند رو می بایست بین اعتقاد شان (اگر می داشتند) و منافع مالی یکی را انتخاب کنند.
امضاء توافق نامه محبوبیتِ جناح عمل گرای رژیم را که به "اصلاح طلبان" معروفند، افزایش داد، و درگیری های درون قدرت و مقابله با جناحِ تند رو را که به "اصول گرایان" معروفند، شدت بخشید. اوضاع هم اکنون بخاطر نزدیکی انتخابات دو نهاد مهم ؛ انتخابات مجلس وانتخابات مجلس خبرگان (نهاد متشکل از ۸۸ آخوند که مسئولیت بر گماری رهبر را بر عهده دارد) بمراتب حاد تر شده. هر دو جناح به سختی می کوشند که آخوندهای خودشان را برای این مجلس "انتخاب" کنند، مجلسی که رهبر بعدی را بر می گزیند ــ و در دوره هشت ساله عمر این مجلس احتمال درگذشتِ رهبر فعلی زیاد است.
حرفهای اخیر خامنه ای بر علیه امریکا و اسراییل را باید در محتوای نگرانی اش از اینکه در موقعیتی ضعیف دیده شود، درک کرد. این نگرانی علی رغم این است که هر چند که "اصلاح طلبان" محبوبیت بیشتری یافته اند، 'اصول گرایان" می توانند با توسل به ساختار رسمی ـ حقوقیِ رژیم که تحت کنترل آنها است، شرایط را به نفع خود برگردانند. در نظامِ انتخاباتیِ عجیب و غریب ایران، نامزد های انتخاباتیِ هر دو نهاد مورد بحث، یعنی مجلس شورا و مجلس خبرگان، باید توسط نهاد شورای نگهبان (یک نهاد انتصابی متشکل از ۱۲ آخوند و حقوق دان اسلامی، که ضمنا نقش مجلس اعلی را نیز ایفا می کند) مورد تایید قرار گیرد.
این شورای قدرتمند که کلا تحت کنترل جناح تندرواست، می تواند هر نامزد انتخاباتی را بدون هیچ توضیحی رد کند. از این رو بود که رییس جمهور روحانی با پیش بینی اینکه شورای نگهبان ممکن است که اکثر نامزد های میانه رو را رد کند، برای اولین بارحقانیتِ این شورا درزمینه تایید یا رد نامزد های انتخاباتی را بزیر سوال برد. این امر بلافاصله عکس العمل هایی را از جمله از سوی رییس سپاه پاسداران که بدنبال داشت که بلافاصله به رییس جمهور هشدار داد! رییس قوه قضاییه نیز که تحت کنترل تند روهاست هشدار جدی دیگری به رییس جمهور داد.
با شدت گرفتن دعوا های جناح های درون حکومت، هر طرف به افشای فساد کاری ها و دزدی های طرف مقابل دست زده. دولت روحانی چندین نفر از مقامات دولت احمدی نژاد را به دادگاه کشانده و یکی از معاونان او را به زندان انداخته. تند رو ها هم پسر رفسنجانی را به زندان انداخته اند، محمد خاتمی، یکی از رییس جمهور های قبلی را ممنوع المصاحبه و از حضور در جلسات سخنرانی ممنوع کرده اند. نیازی به گفتن نیست که مهدی کروبی، رییس سابق مجلس و کاندیدای رییس جمهوری، و حسین موسوی، کاندیدای رییس جمهوری که بر اثر یک کودتای انتخاباتی انتخابات را به احمدی نژاد "باخت" و منجر به شورش مردم و "جنبش‌سبز"در سال ۲۰۰۹ و سرکوب آن شد، کماکان در حبس خانگی اند. چند گروه 'اصلاح طلب" مشترکا یک حزب جدید را پایه گذاری کردند، اما دبیر کل آن بلافاصله دستگیر شد..
'اصول گرایان" با هم اختلاف دارند و نگران انتخاباتِ در پیش اند. آنها حتی از انتخابات بعدیِ رییس جمهوری که با فاصله بیشتری، در ۲۰۱۷ بر گذار خواهد شد، نیز نگران اند. احساس می کنند که کاندیدای مورد نظرشان در رقابت با حسن روحانی رییس جمهور فعلی، یا با جواد ظریف، وزیر خارجه که در جریان مذاکرات هسته ای شهرت و محبوبیت زیادی یافته، با مشکلاتی روبرو خواهد بود. احمدی نژاد تلاش می کند که به صحنه انتخابات باز گردد. "اصول گرایان" در تلاش بوده اند که فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران، ژنرال قاسم سلیمانی، را بعنوان یک کاندہدای احتمالی رییس جمهوری مطرح کنند، اما چنین بنظر می رسد که یک سلسله محاسبات اشتباه در جریان شورش حوتی ها در یمن، و ندیدن دخالتِ مستقیم عربستان سعودی، موقعیت او را تضعیف کرده باشد.
نتانیاهو احتمالا از این اختلافات و در گیری های جدی بین جناح های رژیم ایران خبر دارد. اما لازم می بیند که رژیم جمهوری اسلامی را بعنوان یک جمع واحد و همگن که کار دیگری جز توطئه برای نابودی اسراییل و تدارک هولوکاستی دیگر ندارد، عرضه کند. او ازاین نقطه نظر که هر دو جناح بخشی از یک رژیمِ اسلامگرایِ سرکوبگرند، چندان در خطا نیست. اما دراینکه هر دو جناح را همسان عرضه می کند، و آنها را بمثابه خطری حیاتی برای اسراییل مطرح می کند، کاملا بر خطاست. نتانیاهو و موتلفین دست راستی اش ناچارند که از سیاست ایجاد ترس استفاده کنند و ایران را بعنوان دشمنِ خارجیِ بسیارقدرتمند به مردم اسراییل و به دنیا نشان دهند. او به افرادی چون احمدی نژاد نیاز دارد تا بتواند توجه را از مساله واقعی فلسطین، و مسایل اقتصادی و سیاسیِ داخلی اسراییل منحرف سازد.
با این حال صرفنظر از هر تلاش نتانیاهو ، اونمی تواند توجه جهانیان را از مسایل واقعی اسراییل منحرف کند. همانگونه که رویدادهای اخیر و افزایش درگیری ها در کرانه غربی، اورشلیم شرقی، و نوار غزه نشان میدهد، بدون حل مساله فلسطین، توقف شهرک های یهودی نشین، رفع محاصره و اختناقِ غزه، و تلاش برای ایجاد یک دولت واقعا دموکراتیک و سکولارِ فلسطینی، اسراییل با مشکلات داخلی و انزوای خارجیِ بیشتری مواجه خواهد بود.
هر دو ملت ایران و اسراییل نیاز و استحقاقِ رهبریِ سیاسیِ متفاوتی از رهبری کنونی شان را دارند. ملت ایران تحت یک نظامِ روحانی ـ نظامیِ بی رحم در شرایط کنونی امکان تغییررژیم حاکم را از طریق یک روندِ دموکراتیک ندارد ــ امری که مردم اسراییل از آن بهره مندند، و باید امیدوار بود که آنها بجای اینکه پیوسته به دامِ سیاستِ ترس بیافتند، از این روند دموکراتیک استفاده کرده و دولتی طرفدار صلح انتخاب کنند.


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد