|
تحولات و رشد وتوسعه ابعاد تکنیکی و به تبع آن انسانی،جهان را وارد عرصه های نوینی از روابط و مناسبات اجتماعی نموده است.تحولات علمی، فزونی شناخت بشری،پیوستگی و همبستگی جهانی به دلیل افزایش شتاب آلود ره آوردهای ارتباطی و همچنین درک متقابل و روز افزون بشری؛ضرورت یک تحول و دگرگونی اساسی و بنیادی را در بافت و ساخت اجتماعی و جهانی ایجاد نموده است.بافت و ساختی که بتواند به الزامات و انتظارات رو به تزاید جامعه های انسانی پاسخ مکفی بدهد.این روند تحولی و تکاملی هر چه بیشتر نیازمند جامعهای است که در آن انسانها فارغ از قید و بند های محصول دستاوردهای انسانی و چارچوبهای تنگ و محصور طبقاتی،بسوی یک تعامل و تعادل منطقی، معقول و الزامی در راستای تأمین اهداف و آرمانهای انسانی سوق بابند.
افزایش انتظارات محصول فزونی آگاهی انسانی بر بستر رشد و توسعه دم افزون تکنیکهای نوین بهره مندی از موهبت های طبیعی اجتماعی است. زیرا در سلایق، علقه ها و دینامیسم اجتماعی تأثیر بسزایی بجای می گذارد.براین اساس با رشد مداوم و روبه رشد دامنۀ ارتباطات جهانی و نزدیکی هر چه بیشتر انسانها وهمچنین درک متقابل بهبود یافتۀ بین آنها،این امکان را فراهم آورده که در بسیاری از رنجها و کاستی های جامعه های انسانی، با یکدیگر همدردی کرده و به یاری هم بشتابند.این فرایند، فضای باز و گسترده ای را گشوده است؛که بهره گیری از آن مستلزم بکار گیری متدهای نوینی میباشد که همسو و همراه با این فضای مدرن باشد.فضایی که انسانها تحت آن شرایط بتوانند شفافتر،گویا ترو منطقیتر در کنار هم قرار گیرند و به رفع نیازمندی های الزامی جامعه و انسان همت گمارند. ناتوانی در بهره گیری مفید و بهنگام ازاین فرایند تکاملی،منجر به فضاسازی های کاذب برای پر کردن خلاء این فضای گسترده نوین گردیده که جز اتلاف منابع و ابطال زمان چیز دیگری را عاید جامعه و انسان نمی سازد.در حقیقت از پیشرفت و تکامل در راستای فضاسازی های مبتذل و مشغول ساز ذهن و جسم آدمی برای فراموشی وبی تفاوتی نسبت به واقعیتها و حقایق سخت و شکننده محیطی بهره گرفته می شود.این ابتذال با تغذیه از بن مایههای مادی و فرهنگی درونی غنا یافته؛و منافع و مصالح عامه را در کجراهه های ناهموار و مضر به نابودی و هرز روی هدایت می کند.فضای بسته و محصوری که منافع و مصالح خاصی را دیکته میکند واز شفافیت روابط و مناسبات درونی و بیرونی می پرهیزد. بشریت امروز بر بستر تکامل تدریجی جامعه و انسان،به مرحله جدیدی از تمدن و حیات انسانی نزدیک شده که متفاوت و متباین با گذشته است.مفاهیمی چون اومانیسم،مدرنیسم و لیبرالیسم که امروزه به مانع جدی تحقق اهداف انسانی مبدل شده اند؛زمانی مترقی و متعالی بوده و در حیات اجتماعی انسانی ماقبل خودش نیز جایی نداشته اند.بلکه اکتسابات محیطی و الزامات انسانی بدان معنی و مفهوم بخشیده؛تا فرایند تکاملی را تسهیل و روابط و مناسبات انسانی تر را بر جامعه حاکم سازند.امروز نیز بشریت نیازمند مفاهیم نوینی است که با حذف و زوال پذیری مفاهیم قدیمی نهادینه شده قابل تحقق است.مفاهیمی مترقی تر و پیشروتر که با حذف تدریجی زواید و موانع موجود محقق شده؛و به ایجاد جامعهای پویاتر و انسانی تر خواهد انجامید.به شرطی که شجاعت و عزم آنرا پیدا کنیم که حقایق و واقعیتهای محیطی را بپذیریم و به نفع بشریت ومصالح انسانی حرکت نوینی بیاغازیم.گذر از این فاز بنیادین حیات اجتماعی،نیازمند گذار از شبح سرد و بیروح سنت و تحکم به رشد و بلوغ عقلانی و خرد روشن بین جمعی و فراساحتی می باشد. امروز نظام مسلط سرمایه با مقاومت در برابر استقرار بافت و ساخت نوین مورد لزوم عصر،بحران صعب و سختی را بر جامعه های انسانی حاکم ساخته است. بحرانی که متباین و متفاوت با تمامی بحرانهای گذشته نمود یافته و آبستن حوادث و رخدادهای بی بدیلی است که تا کنون سابقه نداشته است.این بحران بدلیل جهانی شدن روابط و مناسبات اجتماعی انسانی ابعاد جهانی یافته و با توقف در ایستارهای قدیمی توسط عمال سرمایه،تعمیق یافته و میرود که حیات نظام سرمایه را نشانه رود.امروز دیگر با برخی تمهیدات اصلاحی درونی،نمی شود بر بحران و ناکارآمدی بافت و ساخت کهنه فایق آمد.چرا که گرایش عمومی رشد و توسعه علوم و فنون به ساختار شکنی و باز سازی بنیانهای نوین برای استمرار حیات اجتماعی است. در صورت مقاومت ویا توقف در بنیانهای کهنه و نهادینه شده؛سیستم یا نظام تهدید به اضمحلال یا فروپاشی می گردد.زیرا از ترکیب و تعمیم پدیدهها و الزامات محیطی که در شرایط یکپارچگی و سالم عمل کردن سیستم یا نظام میسور است؛ جلوگیری می کند. اگر چه روند های اصلاحی ممکن است بصورت مقطعی وبرای دلمشغولی ها و مشغولیت ذهنی درونی مفید افتند،ولی خیلی سریع کارآیی خویش را از دست داده و از پاسخگویی به الزامات جامعه دور می گردند. عصر جهانی شدن عصر در هم تنیدگی اقتصاد،فرهنگ،سیاست و تمامی عناصر مرتبط با تبادل و تبدیلات محیطی می باشد.بنابراین در حد مرزها و چارچوبهای تنگ و محصور ملی نمی گنجند.اگر بشود فقر درونی را با اصلاحات و برخی ترفندهای محیطی تعدیل کرد؛و بسوی رفاه نسبی با افزایش قدرت خرید، فزونی مصرف و به تبع آن بهبود فرایند تولید سوق داد.فقر جهانی را که بیش از نیمی از جمعیت جهان را شامل شده و از مصرف کنندگان مهم و اساسی تولیدات صنعتی محسوب می شوند؛چگونه میتوان تعدیل کرد؟بحران فرساینده و رو به تعمیق کنونی یک عدم تعادل و توازن اساسی و بنیادینی را در سطح جهان ایجاد کرده که منجر به روندهای نامتعارف و ناهنجاریهای روزافزون گردیده است.موانع اصلی تعدیل و ایجاد یک تعادل و توازن پایدار و بادوام مقاومت و مخالفت عمال سرمایه در برقراری موازین و معیارهای نوینی است که بتواند با فرایند تکاملی و تحولی جامعه وانسان همراه گردند. جهانی شدن محصول تکامل و تعالی جامعه و انسان است.تحولی که بارشد اندیشه و خرد انسانی بارور شده و بسوی نمود و نماد زیستی منطقیتر و کمال یافته تر در حرکت است.چرا که با رشد اندیشه و خرد انسانی،آگاهی و درک بهتر مناسبات بین انسانی فزونی گرفته و مسئولیت پذیری بیشتری را نسبت به جامعه و انسان نهادینه می سازد.این فرایند یک تعارض وتضاد بنیادینی باصورت بندیهای مسلط بر جامعه جهانی داشته؛و یک تهدید جدی برای استمرار زندگی انگلی و ضد انسانی نظام منحط سرمایه محسوب میشود.چونکه انسان آگاه و مدرک زندگی بهتر،عادلانه تر وانسانی تر را مطالبه کرده،وبرای تحقق آن باعناصر و بنیانهای مانع و رادع به مبارزه شدید و مداوم بر می خیزد.مقاومت و مسئولیت گریزی کنونی صاحبات ثروت و مکنت در سطح جهانی در برابر ایجاد و استقرار قواعد و قوانین الزامی،ناشی از هراسی است که فرایند متحول و متکامل عصر، بسترهای افزایش انتظارات و جامعه عادلانه تر و با ثبات تر را فراهم نموده است. حضور جاهلانه و بربرمنشانه عمال سرمایه در هدم و حد منابع مادی و انسانی در گسترۀ جهانی بازتاب منفعلانه و متجاوزانه اش در برابررشد درک و شناخت عامه برای فردایی بهتر و آرمانی تر می باشد.چرا که بحران سازی و بحران آفرینی جزو ذات نظام سرمایه بوده،و جامعه و انسان را در یک دور باطل وتسلسلی به بند میکشد.از یکطرف در تمامی دوران تاریخی ضدانسانی خویش به هزینه جامعه زیسته و خسارات و زیانهای عملکردهای نامطلوبش را نیز از جامعه اخذ کرده و می کند.از طرف دیگر،با روند نامتعارف وانگلی اش بر دامنۀفقر و فاقۀعامه افزوده وجامعه را دچار بحران و بن بست های شکننده می سازد.وتلاش میورزد هزینه خروج از بحران را از مردم اخذ کرده؛که به تعمیق و فزونی گسترۀ فقر دامن می زند.در حقیقت بحران می آفریند و زر و زور می انبازد. در این میان علم و تکنولوژی با ویژگی درونزایی خویش به مدد انسانها آمده و به فزونی آگاهی و درک و درایت آنها پرداخته، وهمواره نظام فرتوت سرمایه را به چالش کشیده وآنرا وادار به عقب نشینی و دادن امتیازها ویژه برای برونرفت از بحران و تداوم زندگی ننگینش،کرده است.پس علم و تکنولوژی بر عکس نظام مسلط که برداشته ها و اکتسابات گذشته ابرام دارد،آگاهی و شناخت را برای یک تعادل و توازن زیست جمعی ،فزونی می بخشند. تمامی روندهای نامتعارف و نامتعادل نظام سرمایه برای کسب سود هرچه بیشتر به هر قیمتی است؛ که وی را تحریک و تشجیع میکند تا به تمامی مجاری و منافذ زیست اجتماعی برای کسب سود بیشتر نفوذ کرده وآنها را مصادره به مطلوب نماید.ودر این فرایند چنان دچار شیفتگی و خودباختگی جنون آمیز می گردد؛که از بنبست ها و چالش های پیش روی نیز غفلت ورزیده ودر دام حرص و طمع سیری ناپذیر خود به اسارت در می آید.در حقیقت در دام سودبری محض خویش گرفتار آمده واز دست یابی به نتیجۀ مطلوب باز می ماند. بدینسان است که به بلوکه کردن و تراکم بی رویه ثروت اجتماعی پرداخته و باز تولید ثروت را با موانع جدی روبرو می سازد.بلوکه و سترون کردن ثروت عمومی،فقر را در گسترۀ وسیع جامعه های انسانی به حرکت در آورده و قدرت تولید و مصرف را که پایه اصلی و اساسی باز تولید ثروت اجتماعی و سود دهی آن محسوب میشود را به چالش می کشد.و ارتباط ارگانیک بین تولید ثروت و تولید کالاهای مصرفی و بادوام را نادیده انگاشته؛و ازباز تولید ثروت نیز که ارتباط تنگاتنگ به دخالت مداوم و مؤثر عامه در فرایند تولید ومصرف دارد؛ فاصله می گیرد. امروز لجام گسیختگی سرمایه مالی که عامل اصلی تراکم و سترون سازی ثروتهای اجتماعی است؛با افزایش فقر و تعمیق فاصله طبقاتی، از پویایی و پایایی جامعه های انسانی کاسته و بارآوری فرایند سرمایه را در مجاری نا متعارفی چون بورس،خرید و فروش مستغلات و سوداگری محض سوق داده است.و بدینسان ضمن توسعۀ دامنۀ فقر عمومی،دسترسی عامه را برای زیستی اقل به چالش کشیده است.تنها بخشی که دامنۀ تولید آن رو به توسعه و تداوم است؛تولید و توزیع ابزار هدم و حد دستاوردها و نفوس انسانی یعنی ساخت انواع سلاح کشتار فردی و جمعی است.چرا که بدین طریق به اغتشاش و انحراف افکار عمومی پرداخته و هم به انباشت انگل وار خود ادامه داده است.در حقیقت با تعمیق کینه و نفرت عمومی،تلاش می ورزد برای خود مفری بجوید و سواربر ارابۀ قدرت و مکنت، ساده لوحی و بی اندیشگی عامه را به ریشخند بگیرد. تداوم لجام گسیختگی سرمایه مالی و غفلتهای اجتناب ناپذیر آن،منجر به نارضایتی گسترده عمومی و تعمیق روز افزون آن گردیده است.ودر این کار زار مبارزاتی که آغاز شده؛عمال سرمایه همواره از ترفندهای متفاوتی جهت انحراف اذهان عمومی برای شکست و یا به بنبست کشاندن مبارزات مردمی بهره گرفته و می گیرند.با رسوخ و نفوذ قالبها و دستورالعملهای اجرایی نظام سلطه سرمایه در بخشهای کلیدی ادار ه امور اجتماعی و انحصاری دانستن آن در خدمت عمال سرمایه برای تداوم حیات اجتماعی،با بوق و کرنا، هیاهو وجنجال وتبلیغات بیپایه و اساس با استعانت از ابزارهای ارتباطی و رسانه ای، تلاش میکنند که به عامه اینگونه تفهیم و القاء نمایند که هرگونه دخالت و جابه جایی قدرت خارج از نرم کنونی ویا تغییرات کلیدی و بنیادی،جامعه را بسوی هرج و مرج و اضمحلال سوق می دهد.این در حقیقت تهدیدی است با ظاهری مشفقانه ومداراجویانه برای گسست و زمینگیر کردن دامنۀمبارزات مردمی و در صورت ناکامی از دست زدن به هرگونه جنایت و دسیسه ای برای به زانو درآوردن مبارزات حق طلبانۀ مردمی ابایی نخواهند داشت. پس برخورد آگاهانه و اتخاذ مشی اصولی مبارزاتی میتواند آنها را خلع سلاح کرده و دستیابی به اهداف مردمی را تسهیل کند. غافل از اینکه در شرایط بیداری و آگاهی نسبی مردم که جهت گیری خاصی را برای دستیابی به اهداف خویش برگزیده اند؛تبلیغات و القائات فکری نتیجه عکس داده و به ضرر دشمنان مردم عمل خواهد کرد. گردش کنترل ناشدنی سرمایه مالی بدلیل سیالیت آن،امروز بعنوان پرچالش ترین نمودهای نامتعارف نظام سرمایه محسوب می شود.چرا که ضمن تشدید فراگرد فقر و تعمیق فواصل طبقاتی بر بستر بلوکه کردن ثروت عمومی در سطح جهانی،وتشدید بحران روز افزون اقتصادی اجتماعی،بشریت را در سراشیبی سقوط اخلاقی و ارزشی قرار داده است.این نمود غیر انسانی جامعه را در یک رقابت فشرده و ناسالم اجتماعی برای اندوختن و انباشتن بی رویه پول و مکنت؛ تمامی ارزشها و روابط و مناسبات سالم درون اجتماعی را بسوی تفرقه ومشروعیت تعدی و تجاوز به حریم امن فردی و عمومی سوق داده است. این روندهای نا متعارف از یکطرف محصول ندرتها و محدودیتهای زیست عمومی بدلیل تعدی و تحدید منابع موجود توسط معدود افرادی در سطح جهانی است و از طرف دیگر مقبولیت پول به عنوان منبع اصلی و مهم بهگزینی انسانها در روابط و مناسبات بین فردی و درون اجتماعی می باشد. یعنی قدر و ارزش انسانها به میزان تمول و تمکن پولی و مالی افراد وابسته شده است. این عوارض سوء و خطرناک که تمامی ارزشها و اصول اخلاقی فردی و جمعی را فدای حرص و طمع سیری ناپذیر پدیدههای مجازی و اکتسابی محیطی نموده است؛ امروزه به یکی از چالشهای اساسی مبارزه بر علیه ظلم و ستم و تجاوزات نظام سرمایه تبدیل شده است. سقوط و نزول ارزشهای انسانی و اخلاقی محصول ایدئولوژی زدگی روابط و مناسبات اقتصادی اجتماعی است.چراکه در پندارهای ایدئولوژیکی تخیل و توهم ابزار مساعدی برای گذر از تنگناها و نارساییهای محیطی محسوب شده؛و مرزهای امن و ناامن پوشش می پذیرند و ایمنی و سلامتی کاذب برای گریز از فقد و فسد جامعه را فرا می گیرد.همچنین در توهم و پندار تمامی مفاهیم ارتباطی و مقولات زندگی اجتماعی مطابق خواست و تمایل آدمی تلوّن می پذیرندو بطور مجازی به یک نقطه نظر مشترک و همراهی عوامفریبانه سوق می یابند.این روند واقع گریز محصول ناتوانی و کم مایگی مادی و معنوی انسان در برخورد با حقایق و واقعیتهای محیطی می باشد.اصولا پدیدۀ تخیل و پندار ایدئولوژیکی به دو طریق نمود یافته و تحکیم می پذیرد.یکی در شرایط ندرت و فقر و فقد مادی و عدم سلامت روانی1 و همچنین محرومیتهای متکاثری که زندگی فرد و جمع را فرا میگیرد و دیگری ناتوانی آدمی در مقابله با خطرات و تهدیدهایی که از گرفتاری در دام ضرورتها و قانونمندی های ناشناخته وتاثیر مخرّب دستاوردهای انسانی و فرآوردهای ابزاری حاصل آمده؛ وی را بسوی گریز از نمودهای عینی پدیدهها و برخورد واقعگرایانه و معرفت شناسانه با رخدادها و روند متعارف اجتماعی قرار می دهد. پندارهای ایدئولوژیکی درک وارونه از حیات اجتماعی را به نمایش می گذارند.بجای تکیه بر معرفت و دانش مورد لزوم بر عادات و سنتهای جدلی رو به افول بهره می گیرند.جنگ زرگری راه می اندازند،تا اذهان را مشوش و گزینش راههای منطقی و مطلوب را با دشواری مواجه سازند.با قلب ماهیت رخدادها و عملکرد فردی و جمعی تمامی ناکامی ها،جدلها و تضادهای درونی را با تعبیر و تفسیرهای دور از واقع تحلیل کرده و در تمایلات و تمنیات تجریدی و انفرادی تحلیل می برند.بدینسان اخلاق وارزشهای انسانی به انواع حیل و ریب و ریا آلوده شده وافراد با درونمایه ای کاذب و دروغین برای دستیابی به اهداف فردی و جمعی روی می آورند.به انباشت انگل وار ثروت و مکنت روی آورده و ثبات و پایداری الزامات رشد و توسعه را ملعبۀتمایلات و تمنیات درونی خویش می سازند.بر این اساس برای اخلاق ایدئولوژیک شم اخلاقی شم اقتصادی است و برای دستیابی به ثروت و مکنت به قلب حقایق و مفاهیم اخلاقی روی آورده و با تجاوز و تعدی به حریم زندگی دیگران،تلاش میورزد به اهداف ناانسانی خویش نائل آید. این سقوط اخلاقی و ارزشی انسانی در بطن خود ناتوانی و ترس و هراس از دست دادن مناصب و موقعیت های اکتسابی را نهفته دارد.ترس از روند رشد دم افزون دانش و تکنیک و ناتوانی برای مقابله با فرایند ذات گرایانۀ آنها، موجب هجمه و هجوم صعب و سنگینی توسط عمال سرمایه و متحجرین به جامعه های انسانی گردیده داست.در حقیقت خود را دراسارت وتنگناهای فرایند ابزارهای آگاهیبخش و رهایی ساز دیده و تلاش بی سرانجام و بد فرجامی را با توسل به ابزارهای مخرب و خشن بر علیه منافع عامه آغاز کرده اند.با تراکم و بلوکه کردن ثروت اجتماعی که حاصل تلاش و تکاپوی جمعی انسانها در تعاملات کاری و رفتاری می باشد؛روند عادی و مرسوم جامعه انسانی را بسوی عدم تعادل و تعاملات الزامی سوق داده، تا انسانها در مازهای پیچ در پیچ تلاش معاش گرفتار آمده و از اندیشۀ رهایی بخش فاصله گرفته و حقایق و واقعیتها را در پس حصار و حد تحمیل اندیشه و عمل کتمان سازند. اکنون این بردگان مکنت و ثروت خود را در حال غرق شدن درگرداب هولناک آگاهی و شناخت دم افزون انسانها،به ترفندهای کهنه و ناکارآمد چنگ انداخته تا روند سقوط و تلاشی خود را به تأخیر اندازند. یکی از ترفندهایی که همواره برای غاصبان دستاوردهای اجتماعی،منافع مادی و فرصت سازیهای خوبی را در برداشته؛ ایجاد بسترهای جنگ و خونریزی بین ملتها،اقوام و گروهها است.این ابلهان و سفیهان که در گذشته با به بازی گرفتن احساسات پاک انسانها و قربانی نمودنشان برای به تأخیر انداختن اضمحلال و فروپاشی خود؛که سرانجامی جز ناکامی وشکست مفتضحانه ارمغان دیگری نداشت؛ دوباره در بحران سهمگینی دیگر به این ترفند و ابزار زنگزده چنگ انداخته تا شاید بتوانند امیال دنی خود و احساسات پاک و مقدس انسانها را ملعبه نیات سخیف و نحیف خود سازند.غافل از اینکه تکنیکهای ارتباطی و رسانه ای یک پیوند رو به تعمیق و آگاهی ودرک متقابل انسانی راایجاد کرده که دیگر انسانها همانند گذشته ملعبۀ خواست و نیات پلید و دنی قدرتمندان زرو زور نخواهند شد.انسان بیدار و آگاه در یک نبردی تعیین کننده و زمینگیر حقوق حقه و لگد مال شده اش را با مراجعه به پاگاه های مردمی و اندیشه های پاک و والای انسانی که تا کنون با ترفندها و ریب و ریای نظام مسلط سرمایه،به حاشیه رانده شده بود؛مطالبه خواهد کرد.واین نبرد هماکنون آغاز شده است وطنین آن لرزه بر اندام فرتوت و بیمار نظام سلطه انداخته است. در گذشته جنگهای خانمانسوز و ددمنشانه نقش کاتالیزور را برای گذر از مقاومت جبونانه و رذیلانه دارندگان مکنت و ثروت بازی کرده است. ولی امروز این نقش به آگاهی و درک و شناخت روز افزون انسانها سپرده شده است که مسئولانه برای ساختن فردایی بهتر و مطلوب تر مبارزه سخت و گسترده ای را با بنیانهای ستم سرمایه آغاز کرده اند. اگر چه آغاز راه است ولی مطمئناً تعمیق خواهد شد و ترفندهای دشمنان مردم را نقش برآب خواهند ساخت.اگر بحران 1929 با تحمیل دو جنگ خانمان سوز جهانی از سوی سردمداران نظام سرمایه با کابوسی هفتاد و اندی ساله2 برای عمال سرمایه خاتمه یافت و هزینه گزافی را برای جبران این جنایت ضد بشری بر دارندگان ثروت و مکنت تحمیل کرد.بحران کنونی که از لحاظ عمق و گستردگی یک تفاوت آشکار و ماهوی بدلیل جهانی شدن و به تبع آن جهانی بودن روابط ومناسبات انسانی، با بحرانهای گذشته دارد.هزینه ای سنگین تر و گزاف تری را برای عمال سرمایه برای گذر از آن به همراه خواهد داشت.در این بحران آگاهی و بیداری انسانها با تکیه بر احزاب و سازمانهای مترقی و واقعاً مردمی نقش کاتالیزور را برای پیروزی و احقاق حقوق پایمال شدۀ مردم بازی خواهند کرد. در گذشته فقر ارمغان شوم کشورهای پیشرفته برای ملتهای عقبمانده از طریق غارت و چپاول منابع مادی و معنوی اینگونه کشورها بوده است.ولی اکنون با روند جهانی شدن و سیالیت سرمایه مالی و تراکم بلوکه شدن آن توسط عدهای قلیل در سطح جهان،فقر تعمیم یافته و تمامی جهان رادر یک فراگرد دایمی ندرت ونایابی نسبی الزامی زیست مطلوب و متعادل سوق داده است.براین اساس بی ثباتی و ناپایداری مداوم بر تبادل و تبدیلات و تعاملات محیطی حاکم شده؛و تنش و تلاطم های روز افزونی را بر جامعه جهانی حاکم ساخته است.جوامع پیشرفته صنعتی که عامل اصلی توسعه و تعمیق فقر و نابسامانی های اقتصادی اجتماعی محسوب میشوند؛در گردابی از نا امنی و نا بسامانی های محیطی گرفتار آمده که حیاتش را نشانه گرفته است.رشد علم و فن،آگاهی و انتظارات روزافزون، و ناتوانی جامعه در پاسخگویی بدانها،عامه را برای یک تغییر و تحول بنیادی بسوی جریانهای مترقی و پیشرو سوق داده است.امروز مبارزات حق طلبانه وانسانی نیروهای مترقی و پیشرو و عموما چپ در بخش مهمی از جهان بویژه در اروپا به بار نشست و خواب آرام عمال سرمایه را آشفته ساخته است.سیریزا در یونان، جرمی کوربین در انگستان و پوندموس در اسپانیا پیشقراولان این رزم بی امان محسوب می شوند.که بی گمان به دیگر کشورهای اروپایی که اکنون ندای حق طلبانه شان به گوش میرسد؛سرایت خواهد کرد. اگر چه نظام سرمایه داری هنوز از پتانسیل لازم برای استمرار حیات خویش برخوردار می باشد.ولی با توقف در بافت و ساخت گذشته و گریز از برقراری الزامات عصر روندهای نامطلوبی را در عرصه های متکاثر اقتصادی اجتماعی درسطح جهانی دامن زده است. این مقاومت جبونانه و رذیلانه برای حراست و صیانت از اکتسابات گذشته؛ وی را به مرز اضمحلال و فروپاشی رسانده است.بزودی تمامی راههای ممکن برای تداوم روند کنونی بر او بسته شده؛ وبناچار تن به استقرار بسیاری از الزامات عصر خواهد داد. اکنون خروج از بحران تنها از طریق باز توزیع ثروت اجتماعی که توسط عدهای قلیل به یغما رفته و بلوکه شده است؛مقدور می باشد.تحقق این امر خود نیازمند قواعد،قوانین و مقررات نوین فراگیر در سطح جهانی است.در حقیقت بایستی فضای امنی که امروز برای لجام گسیختگی سرمایه مالی در سطح بینالمللی فراهم آمده؛به فضایی نا امن تبدیل شود تا امکان بهره گیری مفید از ثروت اجتماعی به یغما رفته فراهم آید.در غیر این صورت با تداوم و تعمیق فواصل طبقاتی و گسترش دامنۀ فقر در سطح جهانی،منافع و مطالح نظام سرمایه را در سراشیبی سقوط قرار داده وبنیانهای هستیاش را به مخاطره جدی می اندازد. واقعیات صلب و سخت محیطی سیلی محکمی بر گونۀ آنها خواهد نواخت و آنها را از خواب غفلت سالیان دراز بیدار کرده وبه سوی جبران مافات سوق خواهد داد. اسماعیل رضایی پاریس 27/9/2015 ______________________________ (1)منظور از عدم سلامت روانی این است که فرد قدرت همراهی و همسویی با مهارتهای نوین را نداشته و نمیتواند به تحریکات محیطی پاسخ مناسب دهد. (2)در جنگ جهانی دوم تقریباً نیمی از جهان به سوی بلوک به اصطلاح سوسیالیستی سوق یافت وجهان دو قطبی را شکل داد.عمال سرمایه برای ساقط کردن آن و تک قطبی نمودن جهان،هزینۀ سنگینی را تحت عنوان جنگ سرد متحمل شد ند تا سرانجام موفق به فروپاشی این بلوک گردیدند.ضمن اینکه برای خاتمه دادن به اعتراضات مردمی ناچار به دادن امتیازها اقتصادی و اجتماعی شد ند که بی سابقه بود. نظر شما؟
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد |
|