logo





حق رای
و دشواری انتخاب

يکشنبه ۱۰ خرداد ۱۳۸۸ - ۳۱ مه ۲۰۰۹

محمد اعظمی

aazami.jpg
کشمکش ها و گفتگوها پيرامون آن شکل می گيرد. در کمتر کشوری است که خود موضوع انتخابات، چنين بحث برانگيز شود. شرکت در رای گيری و يا روی برتافتن از آن، موضوعی است که از دوم خرداد تا کنون همواره در مرکز مباحث اپوزيسيون قرار داشته و رويکرد های متفاوتی در رابطه با آن پيشنهاد شده است. واقعيت اين است که انتخابات در ايران نه آزاد است که از منطق کشورهای دموکراتيک پيروی کند و نه چنان بسته است که رای مردم کاملا بی اثر باشد. انتخاباتی است کاملا غير دموکراتيک که در مواقعی نظير دوم خرداد، مردم از طريق رای خود توانستند پوزه حريف قدر قدرت را به خاک بمالند. همين حد از امکان دخالت، اتخاذ سياست در قبال آن را دشوار کرده و اتخاذ هر سياستی را با تناقضاتی روبرو می کند. يعنی بايد پذيرفت که هيچ کدام از رويکردها بی نقص نيست و شاخ و شانه کشيدن برای رويکردهای ديگر جايز نيست. هر سياستی ضعف ها و قوت های خود را دارد. از اين رو اهميت دارد در اتخاذ سياست بدانيم که چه رويکردی با تناقض کمتر و جنبه های مثبت بيشتری روبروست.
در ايران، هر ۴ سال يکبار برای تعيين رئيس جمهور، مردم را به پای صندوق رای فرا مي خوانند. شرکت در اين رای گيری و يا روی برگرفتن از آن، پس از "دوم خرداد"، يکی از موضوعات مورد مشاجره همه نيروهائی است که آرزوی استقرار آزادی را دارند. از علل بروز اين اختلاف، می توان به نداشتن درک درست و مشترک از آن چه در ايران تحت نام انتخابات انجام می گيرد، اشاره کرد. درک عمومی و رايج ما از انتخابات، محدود به رای گيری است. در حالی که انتخابات يک دوره سه مرحله ای است. معمولا پيش و پس از رای گيری، در محاسبه ما وارد نمی شود. ما در مرحله نخست انتخابات شرکت داريم و با شرکتمان سياست و برنامه ای را پيگيری کرده، موضع اتخاذ می کنيم. هم تحريميان(۱) و يا کسانی که شرکت نکردن در رای گيری را مثبت ارزيابی می کنند و هم کسانی که مردم را تشويق به دادن رای به کانديداهای موجود می نمايند همه، در انتخابات به شکلی شرکت و در آن مداخله دارند. تحريميان واقعی انتخابات، تنها غايبين اين سه مرحله اند.
در مرحله نخست انتخابات، حکومت با امکانات و رسانه های خود جامعه را آماده برای شنيدن صداهای متفاوت می کند. کانديداها می توانند از برنامه شان بگويند و جريانات سياسی و اپوزيسيون از سياست هايشان. اهميت مساله در اين است که برنامه ها و پروژه هائی که در دوره های عادی گوش شنوائی ندارند، در اين فضا شنيده می شوند. بيان مطالبات و پرداختن به آن ها در اين دوره، بدين خاطر اهميت می يابد.
با اين مقدمه، می کوشم به برخی مسائل مهم در رابطه با انتخابات دوره دهم رئيس جمهوری بپردازم.

مختصات اصلی انتخابات:
در جمهوری اسلامی انتخابات آزاد نيست. نه احزاب سياسی امکان فعاليت آزاد را دارند و نه مطبوعات و رسانه آزاد وجود دارد. فعالان سياسی، به ويژه آنان که کار تشکيلاتی می کرده اند يا به جوخه مرگ سپرده شده و يا عمدتا وادارشان به ترک کشور کرده اند. آن هائی هم که باقی مانده اند، نظير ملی مذهبی ها، نهضت آزادی و ديگر گروه ها و محافل سياسی، زير فشار و با محروميت از حقوق خويش، به حياتشان ادامه می دهند. تشکل های مدنی و سنديکائی هر چند که وجود دارند، اما با محدوديت های جدی مواجه اند. فعالان آنها به ويژه فعالان جنبش های کارگری، زنان، دانشجويان، اقوام و مليت ها و.. زير فشار و سرکوب از حرکت باز نمانده اند. برخی از آنان امروز و در جريان همين انتخابات در زندان به سر می برند. از اينرو ما با انتخاباتی مدبريت شده مواجهيم. آنچه که فرا روی ما نهاده اند اجازه شرکت در رای گيری برای گزينش رئيس جمهور از ميان طرفداران جمهوری اسلامی است، که از فيلتر شورای نگهبان گذشته اند.
اگر بر شورای نگهبان و نظارت استصوابی هم، چشم فرو بنديم و آن را ناديده گيريم، وجود زندانی سياسی و مهاجران سياسی، بارزترين نشانه اي hست از آزاد نبودن انتخابات در ايران. بدين خاطر است که اتخاذ هر سياستی در رابطه با انتخابات، ما را از بيان و تبليغ اين ويژگی، نبايد باز دارد. اهميت توجه به اين مساله اين جاست که آزاد نبودن انتخابات، خود به تنهائی ما را به عدم شرکت در رای گيری، متمايل می کند. اگر کسی چشم بر اين ويژگی نبندد، در صورت اتخاذ سياستی متفاوت، بدهکار توضيحی است به مردم. همان گونه که در يک انتخابات دموکراتيک شرکت در آن يک اصل پذيرفته شده است و يک جريان سياسی زمانی که از شرکت در انتخابات خودداری می کند، به توضيح وادار می شود، در شرايط غيرآزاد نيز، عدم شرکت اصل است و مخالفان آن، ناگزير به پيروی از اين منطق اند.
البته ما با تيپ ديگری از انتخابات مواجه بوده ايم که نه شرکت و نه عدم شرکت در آن، چندان به ديده نمی آيد و اثرگذار نيست. چون رای ها خوانده و شمرده نمی شوند. می دانيم انتخابات در اين کشورها، در زير سلطه استبداد و ديکتاتوری، از فضای ترس متاثر است. آوردن مردم به پای صندوق ها، تحت فشار است و رای شان به اجبار. رای صد در صد مردم عراق به صدام حسين چند ماه پيش از سرنگونی اش و يا برگزاری انتخابات در زمان محمد رضا شاه پس از ۲۸ مرداد، بيانگر اين فضاست. در اينگونه جوامع، رای ندادن به قدرت غالب و يا نماينده آن و عدم پذيرش انتخابات وقهر کردن با صندوق های رای، يک تمايل عمومی و شکلی از مبارزه است، که بسته به شرايط دامنه آن متفاوت می شود.
اما، آن چه که در ايران برگزار می شود، هم با انتخابات آزاد فاصله دارد و هم با انتخابات به سبک رژيم شاه و صدام. مهم ترين مساله در ايران اين است که به رغم آزاد نبودن آن، امکان حضور و طرح نظر در پروسه انتخابات مسدود نيست. از سوئی رژيم قادر نيست جلوی صدای اپوزيسيون را بگيرد و از سوی ديگر فضای جامعه آماده شنيدن صداهای مختلف است. به همين دليل چشم پوشی از اين امکان برای دخالت، خردمندانه نيست.
ويژگی ديگر نقش و جايگاه و امکانات يک رئيس جمهور در حکومت اسلامی است. رئيس جمهور طبق قانون اساسی پس از رهبر حکومت، دومين شخصيت و مقام کشوری است. اما اين دومين مقام، در مهم ترين مسائل مربوط به قوه مجريه، تصميمات اش توسط رهبر مي تواند تعويق به محال شود. توجه به اين امکانات و اختيارات از اين رو مهم است که به نظر می رسد در مباحث جريانات و فعالان سياسی گاها جايگاه رئيس جمهور در ايران تحت حکومت اسلامی، مبهم و غير واقعی ترسيم می شود. به خصوص کسانی که همواره از شرکت در رای گيری دفاع می کنند و از هر حادثه و اتفاقی به سود مشارکت بهره می گيرند، اين ويژگی را بزرگ می کنند. به نظر می رسد نمی خواهند محدوديت اش را ببينند و به شکلی جلوه می دهند که گوئی از رئيس جمهور فرانسه حرف می زنند. اين اغراق در حدی است که در دور پيش، احمدی نژاد را چنان توانمند ترسيم کردند که گويا امکان استقرار فاشيسم را داراست. چنين درکی از توان رئيس جمهور در ايران جمهوری اسلامی، واقعی نيست. اين که احمدی نژاد توانست تا به اين حد خرابکاری کند نبايد آن را به حساب قدرت رئيس جمهور نوشت. اين حد از خرابکاری به دليل همراهی مقام اول جمهوری اسلامی صورت گرفته است. يعنی اين قدرت ولی فقيه است که در رگ رئيس جمهور همسو، تزريق می شود. اگر احمدی نژاد غير از اين می انديشيد، سرنوشت اجرای برنامه هايش نا روشن می شد. بنابراين اشتباه بزرگی است اگر، بخشی از امکانات و قدرت دستگاه ولايت فقيه را، که فقط در روح همنظران اش دميده می شود، جزو قدرت رئيس جمهور به حساب آورد.
طرح اين محدوديت ها به معنای ناديده گرفتن امکانات يک رئيس جمهور در حکومت اسلامی نيست. رئيس جمهور امکان تصميم گيری و دخالت در مديريت جامعه را، تا حدودی داراست و اين مساله برای جنبش آزاديخواهی ايران کم اهميت نيست. درست است که پيشرفت اصلاحات در بالا و فقط از طريق بالا تقريبا به جائی نمی رسد. اما اگر رئيس جمهور قدرتش را از مردم بگيرد و به مردم تکيه کند، برداشتن برخی از موانع قابل تصور خواهد بود. البته چنين افرادی به دشواری می توانند از جاده مين گذاری شده شورای نگهبان به سلامت عبور کنند.
ويژگی ديگر انتخابات اين است که با وجود قدرت خدائی ولی فقيه، به رغم اينکه اراده رهبر در قانون بر همين قانون ارجح است، يعنی رهبر مطابق قانون قادر به هر بی قانونی است، اما شرايط جامعه و رشد جنبش های سياسی و مدنی و تشديد اختلافات در بالا، امکان يکه تازی مطلق ولی فقيه را سد کرده و رهبر نظام را در مواردی، وادار به پذبرش افراد "ناباب" می کند. از سوی ديگر انتخابات تا آن جا در کنترل رهبر قرار دارد که از فيلتر شورای نگهبان بگذرند. پس از آن، رهبر می تواند فشار وارد کرده، قدرتش را به سود اين يا آن کانديدا به کار گيرد، اما قادر نيست هر کس را که مايل است از صندوق برکشد. اگر چنين بود دليلی نداشت کانديداها اين گونه و در اين وسعت توسط شورای نگهبان زير تيغ روند. تيغ دستگاه رهبری پس از اين مرحله، تا حدی کند می شود. نمونه در اين مورد کم نداريم. در دوم خرداد علی خامنه ای دل در گرو ناطق نوری داشت. خاتمی انتخاب شد. با عموم نمايندگان مجلس ششم مخالف بود، نتوانست پس از انتخابات، آنان را حذف کند. حتی در انتخابات دوره پيش او ابتدا به لاريجانی نظر داشت، اما سير حوادث راه ديگری پيمود. او هم به اجبار، در چند روز آخر با احمدی نژاد همراه شد. از اين رو رهبر جمهوری اسلامی می خواهد، اما نمی تواند که هر که را خواست، برگزيند. در همين حکومت گاهی کسانی از فيلتر دستگاه رهبری عبور می کنند که شايد خود نخواهند، اما در عمل امکان اين را دارند خيمه ها و ستون فقرات نظام را سست کنند. اين افراد بسته به شرايط و رشد جنبش می توانند موجب اختلال در نظام شوند. در شرايطی که شکاف در بالا دهان می گشايد، امکان دخالت مردم در انتخابات غير آزاد افزايش می يابد و مردم قادر می شوند با استفاده از اين شکاف، مانع قدرت گيری يک جريان شوند.

ويژگی های اين انتخابات:
اول
اين که برای نخستين بار است که مساله ايده انتخابات با معيار "مطالبه محوری“ طرح می شود. تا کنون اشخاص طرح بودند و شرکت و يا عدم شرکت، برای تائيد يا رد همين افراد صورت می گرفت. اکنون بين فعالان سياسی و مدنی و روشنفکران و روزنامه نگاران، مساله مطالبات برجسته شده و آن را معيار و محک قرار می دهند. در جمهوری اسلامی تا کنون رويکرد به مطالبات در جريان انتخابات، سابقه نداشته است. در اين انتخابات عموم فعالان سياسی و مدنی، زنان، اقوام ومليت ها، کارگران، دانشجويان و حتی همجنس گرايان، مطالبات خود را طرح و از اين طريق خواسته اند جامعه را با خواسته های خود آشنا کنند. اين فضا بر کانديداها هم اثرگذار شده و سخنان کلی آن ها نه تنها با گذشت زمان مشخص تر، که مجبور به پاسخگوئی شده اند. ابعاد طرح مسائل تا آنجا پيش آمده است که موسوی نخست وزير را، در رابطه با يکی از تابوهای جمهوری اسلامی، يعنی ماجرای کشتار زندانيان سياسی در سال ۱۳۶۷، زير سئوال کشيده اند. فشار در حدي است که او نمی تواند اين پرسش ها را نشنيده گيرد. او به پاسخ وادار شده است. مهم نيست آقای موسوی چگونه اين جنايت را توجيه می کند. اهميت موضوع در اين است که او می داند که از پاسخ گريزی نيست. و اين همان تفاوتی است که بين اين انتخابات با دوره های پيش ايجاد شده است.
طرح مطالبات از طرف فعالان سياسی و مدنی و برنامه برای پاسخ به آن ها از جانب کانديداها به خودی خود مثبت است و سطح آگاهی مردم را بالا برده و معياری خواهد شد در دست کسانی که به پای صندوق ها حاضر می شوند. افزون بر اين، چگونگی پاسخ به مطالبات محکی می شود برای سنجش عملکرد رئيس جمهور آينده. اما مهم تر از اين ها، طرح مطالبات، يعنی حرف زدن جامعه و اين به معنای استقلال يافتن جامعه از دولت است. استقلال جامعه مدنی از دولت هم يکی از شرايط پايه ای کنترل قدرت دولت و شکل گيری دموکراسی است.
دوم تا کنون در هر انتخابات تکليف بسياری از مردم روشن بوده است. گروهی شرکت کرده و بخشی روی از آن برگرفته و تعدادی نيز مردد و بدون تصميم می مانده اند. اکنون وضع تغييراتی کرده است. تعداد کثيری از اقشار مدرن و عموم شهرنشينان مرددند و برای تصميم قطعی مشکل دارند. در واقع متناقض اند. چهار سال حکومت احمدی نژاد و بی کفايتی دولت اش، در رابطه با اداره و مديريت مملکت همراه با دخالت در زندگی مردم و خطراتی که از راهگذر سياست های حاکم کشور ما را تهديد می نمايد، آن ها را به حضور در پای صندوق ها با هدف به زير کشاندن دولت، تشويق می کند. اما نبود نيروئی اعتماد برانگيز، مانع اين حضور می شود. اساسا نفی يک پديده اگر با حداقل اثبات همراه نباشد مشکل ساز شده، ياس و سرخوردگی ايجاد می کند. نفی موثر احمدی نژاد بلافاصله بايد با اثبات يکی از رقبای او همراه شود وگرنه اثرگذار نخواهد شد. به رغم همراه شدن کروبی با بخشی از خواسته های مردم، به دليل عملکرد گذشته اش، نتوانسته است منشاء اعتمادی شود. تا کنون به نسبت نيروئی که به نفی احمدی نژاد رسيده است، انگيزه برای پشتيبانی از مخالفان او تقويت نشده و عزمی برای حمايت جزم نشده است. البته با نزديک شدن به زمان رای گيری از سوئی و عملکرد دستگاه ولايت به خصوص موضع خامنه ای –که هميشه در برانگيختن مردم به سوی قطب مخالف معجزه کرده است- و نوع برخورد کانديداها با سئوالات و ابهامات طرح شده از سوی ديگر، امکان تغيير در روانشناسی مردم برای مشارکت در انتخابات چندان ناممکن نيست.
سوم برای نخستين بار است که بخش مهمی از نيروی متشکل و شناخته شده جناح اصلاح طلب رژيم، در انتخابات به فردی دل بسته است که خود در مواضعش هر دو طرف را مد نظر قرار می دهد. در واقع بخشی از اصولگرايان اگر هم اعلام نکنند ولی به نظر می رسد پشت سر او قرار می گيرند. اين هم شايد از عجايب و طنز تاريخ ماست که دو کانديدای رقيب در دوم خرداد، يعنی ناطق نوری و محمد خاتمی در اين دور به کانديدای واحد رسيده اند!! البته بعيد است موسوی بتواند در موضع وسط دو صندلی دوام بياورد. صندلی از هر دو سو کشيده می شود. موسوی اگر نخواهد زمين بخورد، ناگزير است روی صندلی به سوی يکی از دو قطب، جهت گيری روشن کند. به نظر می رسد با نزديک شدن به رای گيری جايگاهش روشنی بيشتری پيدا نمايد.
چهارم برای اولين بار است که فضای تقلب پيش از انتخابات در ميان سران حکومت ورد زبانهاست. تقريبا تمام سران اصلی جمهوری اسلامی در رابطه با تقلب اظهارنظر علنی کرده اند. رفسنجانی، کروبی، خاتمی و موسوی از احتمال تقلب سخن گفته اند و آن طرف، رهبر و شورای نگهبان به دفاع از سلامت انتخابات برخاسته اند، اين مساله ازاين رو مهم است که دست اندرکاران برگزاری انتخابات در اين دور، همه از يک جنس اند. اين بسيج وسيع و آمادگی و حتی ساختن ارگان صيانت از آراء، کار تقلب، به سبک و سياق رايج را دشوار می کند. در دور پيش پس از انتخابات و در جريان شمارش آراء سخنانی در رابطه با تقلب به ميان آمد. معترضان که از سران حکومت بودند، با صراحت مساله تقلب را به شکل علنی برملا کردند. امروز از هم اکنون اعتراض و پيش گيری شروع شده است و نيروهای اصلی سازنده نظام رو در روی هم به حال آماده باش صف کشيده اند. در جمهوری اسلامی – به جز در انتخابات رياست جمهوری پيش، که تقلب در آن نقش ايفا کرد- دخالت در انتخابات به سبک خود رژيم صورت می گيرد. دستگاه ولايت با پول و زور و رسانه انحصاری خود در انتخابات دخالت می کند. وجود گرايشات مختلف، زمينه تقلب به سبک و سياق رايج را دشوار کرده است.

کدام رويکرد؟ کمتر کسی امروز منکر برنامه محوری اين انتخابات می باشد. حرف مشخص در رابطه با جنبش های اجتماعی و بيان خواسته های آنها چشم گير است. در هيچ دوره ای ما با چنين پديده ای روبرو نبوده ايم. در اين انتخابات با وجود اين که فقط ۴ نفر از مقامات وابسته به جمهوری اسلامی يعنی رئيس جمهور فعلی، آخرين نخست وزير حکومت اسلامی، رئيس مجلس پيشين و فرمانده سابق سپاه، تائيد صلاحيت شدند و به خاتمی هم اجازه ورود به رقابت ندادند، خامنه ای بازهم ناراضی است و مرتب مشغول اخطار و ترسيم حد و مرزهاست، تا دستچين شده ها، از خط قرمزها نگذرند. به رغم چنين گزينشی، برخی از کانديداها با "گزافه گوئی“ پا را فراتر گذاشته اند و وعده هائی می دهند که از عمل جاری حکومت بسيار فراتر است.
چرا چنين شده است؟ علت اصلی پرداختن کانديداها به طرح برخی مطالبات مردم، از سوئی افزايش رويگردانی مردم از صندوق ها در دوره های پيش و از سوی ديگر رشد جنبش های صنفی و اجتماعی و مدنی بوده است. امروز حکومت به مشارکت مردم نيازمند است. اما کشاندن مردم به پای صندوق های رای با سياست های بسته کنونی اگر نگوئيم ناممکن، که بسيار دشوار است. حکومت و در راس آن دستگاه ولايت به حضور مردم در صحنه برای رابطه با آمريکا نيازمندند. در عين حال، نگاه تنگ و بسته سران حکومت اجازه باز کردن ضوابط ناظر بر انتخابات را نمی دهد. اما در همين چارچوب تعبيه شده نيز، کانديداهائی که از فيلتر گذر کرده اند همگی بدون استثنا در قياس با خودشان بسيار جلو آمده اند. مقايسه اولين بيانيه موسوی با آخرين سخنان او، نشان از اين دارد که برای جلب مردم حرف ها بايد مشخص شود. موسوی در اولين کنفرانس مطبوعاتی خود در مقابل سئوالی در رابطه با حذف فله ای اصلاح طلبان در جريان انتخابات مجلس هفتم، به جای پاسخ روشن، گفت: که در اين مورد موضع گرفته ام. برويد و ببينيد. اين که اين موضع چه بوده و در کدام رسانه منعکس شده است، نامعلوم ماند. حالا همين موسوی، مجبور شده است که مخالفت اش را با زندانی شدن دانشجويان به روشنی بيان کند. وضع به گونه ای است که رضائی هم به دفاع از رابطه با آمريکا برخاسته است. کروبی دفاع از حقوق اقوام، دفاع از حقوق شهروندی، احترام به حريم شخصی افراد و تغييراتی در قانون اساسی را وارد برنامه انتخاباتی خود کرده است. او که در چهار سال گذشته و به ويژه در جريان انتخابات مجلس هشتم سينه اصلاح طلبان راديکال را نشانه گرفته بود، امروز ستادش، محل فعاليت برخی از آن هاست.
شرکت نکردن در انتخابات و روی برگرداندن از صندوق ها، يکی از عوامل روی آوری برخی کانديداها -در حد ظرفيتشان- به مطالبات مردم، بوده است. اين سخنان و اين وعده ها، حتی اگر کاملا تبليغاتی بر زبان رانده شوند، مفيد است. مردم را در طرح خواسته هايشان استوارتر و مبارزه برای تحقق آن ها را توانمندتر می کند. اين آموزه مهمی است و ضروری است برخی از دوستان ما که شرکت در انتخابات را ايدئولوژيک کرده و از آن نسخه ای برای تمامی ادوار پيچيده اند، بدان توجه کنند. همان اندازه که روی برگرفتن مردم از انتخابات هشتم مجلس مفيد بود به همان نسبت مشارکتشان در دوم خرداد قابل دفاع است.
در ايران برخورد با انتخابات، يکی از موضوعاتی است که بيشترين کشمکش ها و گفتگوها پيرامون آن شکل می گيرد. در کمتر کشوری است که خود موضوع انتخابات، چنين بحث برانگيز شود. شرکت در رای گيری و يا روی برتافتن از آن، موضوعی است که از دوم خرداد تا کنون همواره در مرکز مباحث اپوزيسيون قرار داشته و رويکرد های متفاوتی در رابطه با آن پيشنهاد شده است. واقعيت اين است که انتخابات در ايران نه آزاد است که از منطق کشورهای دموکراتيک پيروی کند و نه چنان بسته است که رای مردم کاملا بی اثر باشد. انتخاباتی است کاملا غير دموکراتيک که در مواقعی نظير دوم خرداد، مردم از طريق رای خود توانستند پوزه حريف قدر قدرت را به خاک بمالند. همين حد از امکان دخالت، اتخاذ سياست در قبال آن را دشوار کرده و اتخاذ هر سياستی را با تناقضاتی روبرو می کند. يعنی بايد پذيرفت که هيچ کدام از رويکردها بی نقص نيست و شاخ و شانه کشيدن برای رويکردهای ديگر جايز نيست. هر سياستی ضعف ها و قوت های خود را دارد. از اين رو اهميت دارد در اتخاذ سياست بدانيم که چه رويکردی با تناقض کمتر و جنبه های مثبت بيشتری روبروست.
در انتخابات دوره دهم رياست جمهوری در کلی ترين شکل سه رويکرد قابل مشاهده است.
تحريم و روی برتافتن از صندوق ها، روی آوری به صندوق ها و رويکرد سوم که من بدان تمايل دارم، دادن رای سفيد است.
تحريم- اين رويکرد با توضيح غيردموکراتيک بودن انتخابات، تدارکچی ديدن رئيس جمهور و در غياب يک کانديدای دموکرات، شرکت در انتخابات را مشروعيت دادن به نظام و حفظ وضع موجود می داند. البته در ميان طرفداران تحريم استدلات متفاوتی وجود دارد که در اين جا کوشيده ام متعادل ترين و قوی ترين استدلال آن ها را بيان کنم.
سياست عدم شرکت در اين انتخابات، به رغم برخی استدلالات درست آن، نمی تواند پاسخگو باشد. برای اتخاذ سياست، ما ناگزيريم توجه داشته باشيم که نتيجه سياستمان اگر وضعيت مردم را در لحظه بهتر نمی کند، حداقل وضع آنان را خراب تر نکند. افزون بر اين ما نيازمنديم که در اتخاذ سياست، آينده و چشم انداز را هم مد نظر قرار دهيم. تنها در شرايطی که بديل روشنی در چشم انداز مردم قابل رويت است مردم آماده اند تا از منافع لحظه ای شان بگذرند. اما در نبود يک بديل اميد بخش، مردم لحظه را از دست نمی دهند. در انتخابات دوره دهم جای يک بديل دموکراتيک خالی است. اپوزيسيون آزاديخواه به هر دليل، نتوانسته است سخنان مشترک خود را يک صدا کند. مردم هم، به خصوص در شهرهای بزرگ، که قبلا روی از صندوق ها برگردانده بودند، به نظر می رسد که تغيير مسير داده اند. در اين شرايط شرکت نکردن در انتخابات، نه تنها وضع موجود را برای چهار سال ديگر تثبيت می کند، بدتر اين که چنين سياستی به سود بدترين جناح جمهوری اسلامی تمام می شود و سکان اداره کشور به بی لياقت ترين و مستبدترين جناح حکومت سپرده می شود. می دانيم اکثريت نزديک به اتفاق نيرويی که در انتخابات شرکت نمی کند، اصلاح طلبان و تحول خواهان جامعه اند. محافظه کاران راست حکومتی، نيرويشان هميشه پا به رکاب، آماده شرکت اند. روی گرفتن از صندوق ها، رای نسبی احمدی نژاد را بالا می برد. برای اجتناب از اين وضع، هم بايد طرفداران بايکوت صندوق ها به اين شرايط توجه کنند و هم اصلاح طلبان، که بيش از همه در شيپور خطر احمدی نژاد می دمند، به سوی همراهی با خواسته های مردم بشتابند.
جريانات مدافع تحريم در مرحله نخست انتخابات، يعنی مرحله مداخله گری پيش از رای گيری، اهميتی به دخالت و شرکت در مبارزه مردم نمی دهند. برای نمونه در همين انتخابات تنها نيروئی که نتوانست در عرصه مبارزه حضور فعالی پيدا کند و برنامه و مطالبات خود را به ميان مردم ببرد، همين جريانی بود که سياست تحريم را به يک اصل مقدس تبديل کرده است. تناقض اين دوستان در اين است که حتی عليه آن هم نتوانستند به ميدان آيند. ما در مخالفت، جز چند واکنش حاشيه ای منفعلانه، با حرکتی مواجه نبوديم. واقعيت اين است که نه تنها مخالفت چندانی با آن نکردند، عموما نيز شرمگيانانه و منفعلانه از مطالبات دفاع هم کردند.
رای به اصلاح طلبان- رويکرد ديگر اپوزيسيون تائيد مشارکت و دفاع از رای دادن به يکی از دو کانديدای اصلاح طلب است. عموم جريانات و فعالان سياسی که اين رويکرد را مورد تاکيد قرار می دهند بر آزاد نبودن انتخابات، خطر احمدی نژاد برای چهار سال آينده، وضعيت اقتصادی مردم، اوضاع بسته سياسی، تخريب مديريت کشور، ماجراجوئی های جهانی و خطر محاصره اقتصادی و... تاکيد کرده و طرح برخی مطالبات مردم از جانب کانديداها را نيز –هر چند ناکافی- مثبت ارزيابی می کنند.
می توان با اين تاکيدات ناقص موافقت کرد، جز با نتيجه اش. نقص استدلال اين است که طرح برخی خواسته های مردم از جانب دو کانديدا از سوئی و خطر احمدی نژاد از سوی ديگر، دليل بر شرکت و دفاع از دو کانديدای اصلاح طلب، در نظر گرفته شده و کافی فرض شده است. طرح خواسته ها در بيانيه برخی کانديداها، که به آنها تحميل شده است، مثبت اما به هيچ وجه کافی نيست. اين کانديداها در بالاترين رده حکومت در فلاکت اقتصادی و محيط بسته سياسی مسئوليت داشته و در برخی سرکوب ها، اگر هم دست نداشته باشند، با آن مخالف نبوده اند. امروز هم، هنوز برخی حداقل ها را نمی پذيرند. نمی شود با پذيرش و دفاع از حکم حکومتی به ادعای تغيير در قانون اساسی باور کرد. نمی توان خاطره "امام عزيز" را گرامی داشت و گوی سبقت از رقبا در اين زمينه ربود، اما عليه سرکوب حرکت کرد. نمی شود امروز به رد صلاحيت کانديداها اعتراض نکرد اما مخالف نظارت استصوابی بود. نمی توان از برنامه اتمی رژيم دفاع کرد و انتقاد را تنها متوجه لحن احمدی نژاد دانست و در عين حال به تغييری در مناسبات جهانی اميدوار بود. افزون بر تمام اين ها برنامه ها و شعارهای اين دو فقط در مقطع انتخابات طرح شده اند. حتی اگر بدون نقص باشند، قابل اعتماد نيستند.
يادمان هست که در انتخابات دور پيش، معين کانديدای اصلاح طلبان بود. صلاحيت اش ابتدا تائيد نشد. او که تا پيش از اين، به حکم حکومتی نقد داشت، خود با پادر ميانی رئيس مجلس محافظه کار و حکم حکومتی خامنه ای به صحنه بازگشت، بی هيچ کلامی. در جريان انتخابات، جبهه دموکراسی و حقوق بشر را در حرف بنيان نهاد. البته پس از انتخابات آن را به فراموشی سپرد. يادآوری اين ماجرا، آموزشی برای امروز دارد:
در دوره انتخابات فقط حرف کانديداها نبايد ملاک قرار گيرد. خصوصا، سخنان ناگهانی آنها. هر کدام از اين دو، به تنهائی سئوال برانگيزند. زمانی که هر دو همزمان شوند، شک برانگيز می شود. اين که امروز فقط برنامه های کروبی ملاک قرار گيرد و يا سخنان موسوی علم شود و چشم بر عملکرد آن ها بسته بماند، بی توجه ماندن به تجربه حداقل دور پيش است. بدون شک، هر کدام از اين کانديداها با خواست مردم همراه شوند و آن را بيان کنند، نکوست، اما کافی نيست. آن ها نيازمندند با نقد گفتار و کردار گذشته خود، هر آن جا که سخن متناقضی و يا عمل مغايری داشته اند، اعتماد آفرينی کنند و راهکار تحقق شعارها و برنامه ها را نيز بيان کنند. چنين شيوه و رفتاری مردم را اميدوار می کند که اين برنامه ها مثل جبهه دموکراسی و حقوق بشر آقای معين باد هوا نمی شود.
نکته ديگر اين است که توجه کنيم انتخابات قرار است هر چهار سال يک بار برگزار شود. مهم است که رای ما در بهبود وضع مردم موثر افتد. اگر شرايط زندگی آن ها را نمی توان بهتر کرد، حداقل کم تر خراب شود. افزون براين، آن چه که اهميت بيشتری دارد در هر دوره ما بايد به سوی انتخابات آزاد پيش رويم و چشم انداز اميدوار کننده تری در مقابلمان گشوده شود. درجا زدن ميان بد و بدتر و تنها لحظه را ديدن، ممکن است به خراب کردن آينده هم بيانجامد. انتخاب بين دو گزينه بد و بدتر اگر راهنمای هميشگی شود، جز سقوط به اعماق نتيجه ای در بر نخواهد داشت. اين روش توقع جامعه را پائين می آورد.
نکته مثبت اين رويکرد، جلوگيری از به قدرت رسيدن مجدد احمدی نژاد است. اما برای کنار زدن احمدی نژاد چرا فقط مردم کوتاه بيايند. اگر خطر تا اين حد جدی است، اصلاح طلبان بايد برای کشاندن مردم به پای صندوق ها مايه بگذارند و منافع و خواسته های جنبش های اجتماعی و مدنی را بيشتر مورد تاکيد قرار دهند و از سوی ديگر با ارائه راهکارهای اجرائی، مردمی را که اعتماد از دست داده اند، به تغيير اميدوار کنند.
رای سفيد- سومين رويکرد که من به آن تمايل دارم، رفتن پای صندوق ها و دادن رای سفيد به کانديداهاست. می دانيم که خطر صعود احمدی نژاد به کمک سپاه و بسيج و شورای نگهبان و با حمايت کامل خامنه ای، در دور اول وجود دارد. با شرکت و دادن رای سفيد در دور اول، ما می توانيم سقف رای ۵۰ در صد احمدی نژاد را بالا ببريم. چون ۵۰ در صد آرای شرکت کنندگان(آرای ماخوذه) طبق قانون مبنی قرار می گيرد.
اين رويکرد هم ايستادگی در برابر ولی فقيه و زدن نماينده اش احمدی نژاد را در خود دارد. و هم به کانديداهائی که هنوز حداقل ها را نپذيرفته و سياست اجرائی اعتماد برانگيزی را اعلام نکرده اند، چک سفيد نمی دهد. اين رويکرد، در مبارزه با احمدی نژاد و کنار زدن او، ياری دهنده است، اما در ناتوانی و مماشات اصلاح طلبان شراکت ندارد.
برنامه هر دو کانديدا و سياست اجرائی آنها ناکارآمد است. خصوصا نتيجه خرابکاری های سياست احمدی نژاد که با پشتيبانی رهبر جمهوری اسلامی پيش رفته است، به تدريج و در سال آينده بيشتر آشکار می شود. برنامه و شيوه کار هيچ کدام از اين دو نمی تواند پاسخگوی بحرانی باشد که در چهار سال آتی جامعه را محاصره خواهد کرد. در چنين شرايطی رفتن تمام قد پشت اين کانديداها به شکل گيری بديل آزاديخواهی آسيب می زند.
امروز زدن احمدی نژاد به عنوان نماينده رهبر جمهوری اسلامی برای بالا رفتن روحيه جنبش های مردمی از اهميت زيادی برخوردار است. کنار زدن احمدی نژاد اگر با توهم به کانديداهای اصلاح طلب همراه نشود و مردم با آگاهی به ناتوانی اين دو، به صندوق ها روی آورند، به تقويت روحيه مردم می انجامد و انرژی مثبتی که از شکست نماينده راست افراطی به دست می آيد، می تواند برای فتح سنگرهای جديد و پيش گيری از سقوط کشور به کار آيد. امروز مردم برای پيشروی به پيروزی نياز دارند. اپوزيسيون ترقی خواه اگر همراهی نمی کند، خطاست سدی در برابر اين حرکت بسازد. از سوی ديگر، می دانيم شکست احمدی نژاد بدون شرکت وسيع مردم ناممکن است. و شرکت وسيع مردم و خصوصا نيروهائی که روی از انتخابات برتافته بودند، نيازمند حضور کانديدائی است که بتواند با استبداد و يکه تازی ولايت فقيه درافتد. مماشات با کانون اصلی فساد به ياس و انفعال دامن می زند و در خدمت شکست احمدی نژاد نخواهد بود.
کانديداهای موجود هم به لحاظ برنامه و هم از زاويه چگونگی اجرای برنامه، تا کنون نتوانستند اعتماد مردم را جلب نمايند. آزادی انتخابات بدون تاکيد بر حداقل سه مولفه اصلی آن يعنی دفاع از آزادی زندانيان سياسی، دفاع از بازگشت کليه مهاجران سياسی و پذيرش فعاليت سياسی آنان و لغو نظارت استصوابی، شعاری کلی است که علی خامنه ای هم از مدعيان آن است.
به لحاظ اجرائی هم ضروری است کانديداها روشن کنند که با حکم حکومتی و کارشکنی های ارگان های دستگاه رهبری، چگونه برخورد می کنند.
اين ها حداقل هائی است که اگر کانديداها نخواهند بدان پاسخ روشن دهند، طبيعی است که تنها جاذبه نفرت از احمدی نژاد و دستگاه ولايت فقيه، انگيزه ای برای مشارکت مردم ايجاد نمی کند.
اما اشکال اين رويکرد در اين است که با شرکت در انتخابات، حکومت می کوشد برای خود اعتباری کسب کند. من آگاهم که رويکرد شرکت و دادن رای چنين ضعفی دارد. اما ما می توانيم اين ضعف را با تبليغات و توضيح وضع متناقض ايران، کم اثر کنيم. اهميت دارد برای مردم ايران و برای نهادها و افکار عمومی دنيا توضيح دهيم که دليل شرکت ما و بخش زيادی از مردم چيست. بگوئيم شرکت ما برای حمايت نيست. برای مبارزه با خودکامگی رژيم است. بگوئيم اين حکومت پايگاه مردمی ندارد. توضيح دهيم که مشروعيت يک حکومت از طريق رای به حکومت در يک رفراندم کسب می شود نه اين که شرکت در انتخابات و دادن رای به کسانی که به شکلی نغمه مخالف می سرايند. بگوئيم ترس حکومت از رفراندم به خاطر نداشتن پايگاه مردمی است. توضيخ دهيم تن ندادن به انتخابات آزاد هم به همين دليل است و اساسا اگر حکومت مردم را داشت، دليلی برای اين همه واهمه وجود نداشت. اين ها را بايد وسيعا تبليغ کرد و حکومت را نگذشت عوام فريبی کند.
اما مشکل ما در واقع حکومت نيست. اپوزيسيون آزادی خواه است. درد اين است که خود ما به جای حکومت، به جان خود می افتيم، و به جای توضيح اين واقعيات و افشای عوام فريبی های حکومت، بيشتر از خود حکومت، اين گونه شرکت کردن ها را به مشروعيت نظام وصل می کنيم. ما به جای جمع کردن انرژی ناچيزمان و ايجاد کانونی پرانرژی عليه اين همه بيداد، توانمان را صرف پيچيدن به دست پای يکديگر می کنيم. آيا از اين روش می توان فاصله گرفت؟
_____________________________
(۱)تحريم و عدم شرکت، در جنبش ما تا کنون تعريف نشده است و يا تعريف مشترکی روی آن وجود ندارد. به رغم اين که اين دو واژه تفاوت دارند اما به دليل نبود درکی مشترک من تا کنون آن ها را مترادف به کار گرفتهام.
تحريم واژه ای است عربی، با بار ايدئولوژيک اسلامی. به نظر می رسد از مقطع جنبش تنباکو و پس از حرام کردن آن توسط ميرزای شيرازی، اين واژه که هم ريشه با واژه حرام است، وارد فرهنگ سياسی ما شده است. کسانی که به انتخابات نه سياسی، که ايدئولوژيک نگاه می کنند –يعنی هم شرکت کنندگان دائمی و هم تحريم کنندگان هميشگی- از اين واژه آگاهانه و يا ناآگاهانه با چنين درکی استفاده می کنند. در حالی که شرکت نکردن واژه ای است سياسی و کسانی که با موضوع انتخابات سياسی برخورد می کنند مناسب تر است از اين واژه بهره گيرند.


google Google    balatarin Balatarin    twitter Twitter    facebook Facebook     
delicious Delicious    donbaleh Donbaleh    myspace Myspace     yahoo Yahoo     


نظرات خوانندگان:

معنای آرای سفید
محمد اعظمی
2009-06-03 09:46:54
به نظر می رسد موضوع آراء سفید و جایگاه آن در قوانین جمهوری اسلامی برایمان چندان روشن نیست. می کوشم امروز در مطلبی کوتاه هم به قوانین جمهوری اسلامی اشاره کنم و هم نظرم را در رابطه با سئوالات دوستان عزیز که در اینجا اظهار نظر کرده اند بیان کنم. در اینجا در ارتباط با تذکر دوست گرامی احمد صلاحی مایلم بگویم که ماده 28 قانون انتخابات ریاست جمهوری فقط به یک شکل خاص آرای باطله اشاره دارد. ماده های دیگری در همین قانون به موضوع مورد بحث ما پرداخته، که در مطلبم به آن اشاره خواهم کرد. در اینجا برای اطلاع ماده 28 را نقل می کنم:
"ماده 28- در صورتی که در برگ رای نام بیش از یکنفر نوشته و یا علامت گذاری شده باشد، برگ رای باطل است ولی جزء آراء ماخوذه محسوب خواهد شد"

رفیق اعظمی
یاشار محتشم
2009-06-03 09:38:53
یک جای کار واقعا ایراد دارد و آن نادیده گرفتن مختصاتیست که خود به خوبی آن را شرح دادید. در واقع این پیشنهاد شما و آن نگاه به غیر دموکراتیک بودن جمهوری اسلامی ، پس نمایش انتخاباتی اش ، با هم در تضاد کامل است .
شما می فرمایید این انتخابات غیر دموکراتیک است پس در آن شرکت می کنم . من با این مقاله بیشتر بشکل طنز برخورد می کنم تا یک تحلیل و موضع گیری سیاسی .
مخلصم ، یاشار

"گزينه سوم"
احمد صلاحی
2009-06-02 18:07:19
در سامانه "روز"، مقاله‌ای خواندم با عنوان "گزينه سوم" که نويسنده آن جوانی است بنام آقای "عمار ملکی". او با تکيه بر اين نکته که "آرای باطله" هم طبق ماده ۲۸ قانون انتخابات ریاست جمهوری، آرای مأخوزه به حساب می‌آيد، به طور مستدلی توصييه کرده بود، دموکراسی خواهانی که نمی‌خواهند به دور باطل گزينه "بد و بدتر" گردن بگذارند و بر اين نظرند که در مراسم رأی گيری شرکت نداشته باشند و از طرف ديگر می‌پذيرند که بايد به نژاد نه گفت، می‌توانند بدون آنکه انصراف و ابهامی در سمتگيری سياسی‌شان پديد آورند، "رأی باطله" در صندوق‌ها بريزند. زيرا در دور اول انتخابات، شمار آرای ريخته شده در صندوق‌ها هر اندازه بيشتر باشد، به همان اندازه تضمينی است برای شکست احمدی نژاد.

آرا باید مفید باشند
حمید
2009-06-01 16:40:39
آقای اعظمی گرامی،
پیشنهاد شما در مورد دادن آرای سفید مبهم است. در دور دوم چگونه رفتار خواهید کرد؟
امیدوارم چنین نپندارید که در شرایط کنونی با دادن آرای سفید می توان مانع رفتن دو کاندیدا به دور دوم شد. مطمئن باشید آرای سفید را به حساب آرای باطله خواهند گذاشت و آرایی که به کاندیداهای موجود در انتخابات داده شده است را مبنا قرار خواهند داد. نتیجه به ضرر کاندیداهای اصلاح طلب تمام خواهد شد. پیشنهاد شما حکایت آش نخورده و دهان سوخته است.

رای سفید
سیاووش نیک پی
2009-06-01 11:12:02
آقای اعظمی عزیز با سلام
تحلیل شما در ارتباط با موضوع انتخابات به نکات مهم ودر خور فکری اشاره می کند ،شما به درستی وروشنی وضعیت موجود را ترسیم می کنید، همینطور به عواقب شرکت کردن یا شرکت نکردن در انتخابات هم مسئولانه می پردازید. اما نتیجه گزینه مورد تائید وتاکید شما یعنی شرکت کردن و دادن رای سفید همان نیتجه را در آخر خواهد داد که سیاست شرکت نکردن ونه گفتن به انتخابات.چون همانطوریکه خود بهتر می دانید رای سفید شما در شمارش به حساب نمی آید و در نتیجه رائی بی اثر است .تنها کاری که این وسط شما انجام داده اید ترغیب مردم به پای صندوقهای رای است که آن هم حاکمیت از آن برای مشروعیت و قانونی بودن خود چه در سطح بین المللی و چه در داخل از آن استفاده خواهد کرد.گر چه خودتان هم به گونه ای به این تناقض اشاره کرده اید


2009-06-01 07:57:13
دوست عزیز خیلی خوب شکافته وتحلیل کرده بودی ولی نتیجه گیری ات با رای سفید با همان دلایل زیبا برای امید دادن وتقییر و.....جور در نمی اید باید به هر شکل ممکن جلوی احمدی نژاد راگرفت وگرنه باید منتظرظهور حضرت مهدی باشیم. آیا ان زمان روشنفکرهامان بدون مشارکت مدنی وبا تحریم افتخارآمیز ؟ همه این سال ها انچه راکه نکاشته اندچگونه درو خواهند کرد؟شاید لازم باشد نگاهمان را عوض کنیم. طرد ارتجاع نظامی -هسته ای احمدی وولایت فقیه قدم بزرگی است چرا ان را کم میدانید این حاصل کار نهاد های مردمی است که در تمام این سالها در زیر یوغ همین رژیم در میان همین مردم کار کرده وآگاهی درو کرده اند .دوست ورفیق عزیز .با رای من تو ما شویم وحتی اگر یک قدم توانستیم برای تخفیف تاکید می کنم تخفیف فشارهای کنونی برداریم درنگ نکنیم.توقع زیاد نداشته باشید برای مشارکت در ساختن نهادها ی مدنی باید صبر داشت باید عشق داشت باید من نداشت باید از انگ و افتراء شوکه نشد باید شکل های مختلف مبارزه را گاهی از مردم اموخت دوست عزیز روی رای سفیدت علیرغم میل باطنی ات برای کمی فقط کمی اکسیژن بنویس موسوی.آینده بی شک از ان ماست.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد