logo





وجود اجتماعی - هستی اجتماعی

چهار شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۴ - ۱۶ سپتامبر ۲۰۱۵

اسماعیل رضایی

تغییر وتحول اجتماعی امری ایجابی و اجتناب‌ناپذیر میباشد. تکاثراندیشه و تضارب آرا ونظرات در پروسۀتکاملی جامعه و انسان،منبع و منشاء رشد و ترقی بوده وبسترهای مستعدی را برای بروز بازتابهای آزادانۀانسانی فراهم ساخته است.اندیشه ورزی و خردمندی که شور وشعور آدمی را در مجاری واقعی و حقیقی هدایت می کند؛فرایند شناخت را تسهیل نموده واز فراست وهوشیاری آدمی برای نیل به اهداف بهرۀ مفید می‌گیرد .احساس آدمی گام اول برقراری ارتباط با محیط و دیگران است.وانتزاع وشناخت عوامل مفید وموثر در پیشبرد اهداف،گام بعدی بر قراری ارتباطات انسانی در پروسۀپویش های اجتماعی محسوب می گردد.قدرت انتزاع وترکیب و تعمیم عناصرمهم و کارآمد عوامل محیطی از اصول اساسی و مهم انطباق و تعادل آدمی با تحولات ودگرگونی های محیطی می باشد.قالب های کلی و کلیشه ای،فرایند درک و فهم مسایل و موضوعات الزامی رشد و توسعه را تحت الشعاع خود قرار داده وتحجر،باریک اندیشی،کم بینی و جزمیت اندیشه و تفکر را عمومیت می بخشد.این ویژگی عمق و محتوا را فدای سطح وظرف نموده وبا تعبیرو تفسیرهای معماگونه،قدرت شناخت مضمونی ودرونی پدیده‌ها ومفاهیم ارتباطی ومحیطی را ازآدمی سلب میکند.

برقراری ارتباط پایدار و منطقی با عوامل متکاثر وروزافزون ارتباطات درون اجتماعی،نیازمند شناخت ودرک وفهم از قانون مندیهای الزامی حاکم بر زندگی طبیعی و اجتماعی است.هر چقدر قدرت خبرگی آدمی فزونی یابد وبا نفوذ و رسوخ در ماهیت و مضمون مبانی و قواعد حاکم بر زندگی طبیعی اجتماعی بتواندیک ارتباط پویا وپایا با عوامل محیطی خویش برقرارنماید؛ مفیدتر و موثرتر توان گزینش های ارتباطی متناسب با الزامات رشد توسعه عمومی را خواهد داشت.ناتوانی در تحلیل و تبیین رخدادهای محیطی،توان سویابی،جهت گیری وگزینش های ارتباطی را از آدمی سلب،واسلوب های ذهنی والگوهای پنداری را سرلوحه زیست وی قرار می دهد.بدینسان با تمسک به تخیل و پندارگرایی،تلاش می‌ورزد بر ناتوانی خویش پرده برکشد وبرای عملکردناصواب و ناواقع خویش توجیه ومحملی بیابد.دراین صورت باورها و اعتقادات نیز ناواقع ومقلوب نمود یافته وهنجارها و ارزشهای اجتماعی نیز به نماد کاذب وغیراصولی رفتارها وکردارهای عمومی مبدل می گردند.

پس باورها و اعتقادات حاوی طرز تلقی آدمی به زندگی و دور نمای آن می باشند.زمانی که طرز تلقی آدمی به زندگی و هستی فردی وجمعی مبتنی بر حقایق و واقعیتهای محیطی نباشد؛ارتباطات نامتعارف وانعکاس ناواقع مناسبات و مطالبات جمعی را بتدریج در خود نهادینه می سازد.دراین صورت فرد در دایره دروغین وقلب شدۀ بسیاری از تبادل و تبدیلات درونی و بیرونی قرارگرفته وبا استعانت از تخیل و الگوهای پنداری،برخوردی فریبکارانه و رندانه در پیش می گیرد؛تا خود را از موانع ومحدودیت های حاصل جهالت و نادانی رهایی بخشد.زیرا وارونگی دریافتهای انسانی به وارونگی رفتار و کردار وی منجر شده وروند متعارف ومتعادل را از مسیر اصولی اش خارج می سازد.

مطلوبیت روند حرکتی واتخاذ مشی صحیح وانتخاب گزینه های مناسب برای رشد و تعالی فردی و جمعی، بستگی تام وتمام به پاسخگویی اصولی و منطقی به اثرات محسوسات بر حس آدمی دارد.چرا که حیطه محسوسات،تفکر را بر می انگیزد و اندیشه را نمود می بخشد.نمود اندیشه در پروسۀ فعالیت آدمی به نماد الگوها و متد اجرایی واقدامی فرد در تبادل وتبدیلات درونی و بیرونی اش مبدل می شود؛ تا بتواند با کنکاش و غور در عوامل متکاثر محیطی خویش به یک نظام مندی خاصی که حاوی ارزشها و اصالتهای وی بوده و رضامندی اش را تأمین می کند، دست یابد.

تعادل و تطابق آدمی با محیط وجامعه زمانی امکان‌پذیر است که وی بتواند با اتکا به دریافتهای محیطی خویش؛ به شناخت وفهم مبرمات وملزمات حیات اجتماعی هر عصر و دوره ای نایل آید.مثلا در عصر فراصنعتی یا پسامدرنیسم دیگر باور وطرز تلقی مناسبات اعصار گذشته حتی مدرنیته و مدرنیسم،نمی تواند به عاملی متعادل کنندۀفرایند تبادل و تبدیلات درونی و بیرونی مبدل شود.چرا که به تضاد و تقابل ماهوی وکنشهای نامتعارفی مبدل می‌شود که در کمیابی وندرت معیشت و معرفت؛فرد و جمع را در تمایلات وتمنیات غیرانسانی هدایت می کند.این روند حیات فردی و جمعی را به مخاطره انداخته و مناسبات و مفاهیم گویا و زنده را در انجماد اندیشه و باور عمومی به سوی عدم تعادل وتطابق با نیاز و الزامات جامعه سوق می دهد.

سست عنصری و بی بنیانی اعتقادات و باور عمومی ریشه در کج فهمی یا بد فهمی مفاهیم و رخدادهای محیطی دارد. همواره آدمی در برخورد با پدیده‌هاو ارتباطات اجتماعی،آنگونه رفتار می‌ نماید که مرضی تمایلاتش بوده وبهتر و مفیدتر بتواند وی را ارضاع و اقناع نماید.بنابراین ممکن است نوع برداشت و درک و فهم وی از موضوعات و رخدادهای محیطی، ناشی از روند مصلحت اندیشانه ویامنفعت طلبانه نباشد؛ بلکه از بد فهمی ونافهمی بسیاری از فرایندهای درونی و بیرونی شکل بگیرد و بالعکس.مثلا فردی که درک درستی از کار و تولید به عنوان ضامن و ابزار مطمين توسعه ورشد و بلوغ فردی و جمعی نداشته باشد؛اگر چه خود را متعهد و مسول بداند، ولی بدلیل بد فهمی و یا اعتقاد و باور باژگونه ای که طی پروسۀ طولانی تاریخ اجتماعی در وی نهادینه شده؛ گریز از کار و تولید را آرامش و آسایش بپندارد و آنرا نفی کند.در برخی مواقع نیز به دلایل شرایط عینی و ویژگی‌های اجتماعی،فرد درک درستی از مفاهیم و موضوعات محیطی نداشته؛دچار یک اشتباه فاحش در ارزیابی خود گردد که وی را در دستیابی به اهدافش با موانع جدی روبرو سازد.این ویژه گی به نوع اعتقاد و باوری که طی پروسۀطولانی حیات اجتماعی در شخصیت و سجایای انسانیش نمود یافته وبه پدیده‌ای عادت گونه وی را تشجیع و تشویق می کند؛ بستگی پیدا می کند.مثلا زمانی که فرهنگ عوامانه در جامعه به پدیده‌ای غالب مبدل میگردد؛ فرایند اتکا به منابع اقتدار تحکیم پذیرفته،و روند اتکا بدیگران و خرافه گرایی با توجه به شرایط عینی جامعه به صورت عادتی مزمن و مخرب نمود یافته،که جامعه را دچارآسیب های جدی و بن‌بست های شکننده می نماید.

مفاهیم که از فرایندهای عینی جامعه نمود می یابند؛ و ما را در پروسۀتکاملی جامعه و انسان همواره همراهی می کنند،اگر بجا،بموقع ودرست از آن استفاده نشود و یا با مفاهیم دیگر خلط شود؛ از تأثیر گذاری بر جامعه باز مانده و تحقق اهداف را با موانع جدی روبرو می‌سازد.برخی از مفاهیم که نمود بالفعل وجود اجتماعی است؛ بایستی به یک عامل بالقوه در تحولات اجتماعی مبدل شود تا تأثیر کارآمدی در تحقق آرمانهای انسانی داشته باشد.مثلا هستی اجتماعی نمود بالقوۀ وجود اجتماعی است که میتواند شرایط بهبود یافتۀزیست انسانی را تدارک ببیند.نمود بالفعل وجود اجتماعی با رویکردی فردگرایانه و اومانیستی محض،نمیتواند در جهان متحول کنونی به سوی یک همسانی و هم آوایی ایده و عمل انسانی سوق یابد.بایستی با رویکرد به سوی هستی اجتماعی که در پس حجاب افزونخواهی و بی‌کفایتی انسان‌ها مرعوب و مغضوب گشته و نتوانسته جایگاه واقعی خود را برای ایجاد فضایی سرشار از امید،اعتماد و اطمینان به فردایی روشن و شکوفا بیابد؛گام برداشت.

بشریت امروز سقوط ارزشها و اصالت و هویت انسانی را که توسط اقلیتی فرتوت واز رمق افتاده، محقق شده است ،کاملا لمس میکند و در برابرش موضع روشن دارد. ولی آنچه که مانع از قطع ید این اقلیت کوچک بر سرنوشت انسانهاست،پراکندگی و افتراق فضای انسانی است و حاصل نمود بالفعل توان اجتماعی است که برای تحقق ایده آلها و آرمانهای انسانی بایستی به سوی نمود بالقوه و عمیقاً انسانی سوق یابد.بدین مفهوم که بایستی فعلیت حرکتهای انسانی را که عموما از تعدی و تجاوز سلطه گران و متجارزان به حریم امن انسانی رنج می برند؛به سوی گامهای بالقوه برای رهایی از یوغ جباران، هدایت نمود.در حقیقت امروز با توسعه ابزارهای ارتباطی و رسانه ای و دستیابی آسان و سریع داده‌ها و یافته های انسانی؛ بسترهای مناسب برای همگرایی و همسویی جهت مبارزه با تعدیات و تجاوزات دشمنان واقعی مردم فراهم آمده است.

جهان امروز در توطئه ها و ترفندهای عده‌ای قلیل که خود را قیم و تعیین کنندۀ خط مشی جهانی برای زیست انسانی تلقی می کنند؛ روز به روز بسوی فاجعه‌های انسانی و هدم وحد ره آوردهاو نفوس آن‌ها در سطح جهانی،سوق می یابد.انسانها همدیگر را می کشند،چرا که قدرتمندان و ثروت اندوزان در کینه و عداوت مداوم و عمیق و روزافزون انسانی است که می‌توانند به روند انگلی و تحقق اهداف شوم و نا انسانی خود نایل آیند.در همیاری،همبستگی و درک متقابل عمومی مجال و جایگاهی برای تاخت و تاز و چپاول و غارت منابع مادی و انسانی برای دشمنان و راهزنان ثروت و مکنت عمومی وجود نخواهد داشت.پس همدردی و همیاری عمومی که با درک و شناخت و آگاهی بهبود یافتۀانسانها فراهم می یاید؛بایستی در گذر زمان به طور بالقوه تثبیت شده و جامعه های انسانی را به سوی یک تعادل منطقی و پایدار سوق دهد.

انسانهابایستی از زندگی اجتماعی به هستی اجتماعی گذر کنند تا بتوانند ارزشهای اصیل و متعالی خود و دیگران را دریابند.زیرا زندگی اجتماعی که در فردیت و بیگانگی انسان در برابر ره آوردهای آدمی تجسم می یابد؛به فاصله و جدایی متکی بوده وهمسویی و همپویی در آن عموما در راستای منافع گروهی،حزبی،قومی و غیره مفهوم پیدا می کند.اومانیسم افراطی مسلط کنونی،محصول بلامنازع زندگی اجتماعی کنونی است که روند مناسبات و تعاملات تنگاتنگ اجتماعی را مخدوش ساخته است.در این وجود بالفعل زندگی اجتماعی است که تمامی نمودهای ویژه و اصلح را اقلیتی کوچک تعیین می‌کنند و از دیگران می‌خواهند که آن‌ها را بپذیرند و در مقابلش کرنش کنند.

زندگی اجتماعی برای تحت الشعاع قرار دادن موجودیت هستی اجتماعی،به ابزارهای مجازی تمسک جسته،وانسانها را در تنش مداوم وتقابل و تضادهای خود ساخته قرار داده است.رقابت های ناسالم،تنشهای بدفرجام و نافرجام،تملک ابزازو مکنت به هر قیمت،حاکمیت نامشروع و متجاوزانه به حقوق حقۀ انسان‌ها و بسیاری از روندهای نامتعارف بکارگرفته می شود؛ تاانسانها در سرابی دایمی و تکرار روندهای نامتعارف زندگی کنندواصالت و هویت واقعی خود را که بر زیستی جمعی متعارف و باهم بودن،حمایت و جانبداری از یکدیگربرای زیستی متعامل تر و مطلوب ترو همچنین نفی تمامی مظاهر فریبنده و مجازی که انسان‌ها را در اسارت خود گرفته واز سعادت و خوشبختی واقعی‌اش ممانعت می ورزد؛تاکید دارد به فراموشی بسپارند.

هستی اجتماعی بر ارادۀ جمع و خواست جمعی متجانس،متعامل و متحد استوار است.جمعی که تمامی مظاهر ناانسانی کنونی را نفی و بر همزیستی متهدانه نسبت به یکدیگر ومحیط پیرامونش تأکید دارد. مفهومی که فردیت را در منافع جمع و جمع را برای رفاه و آسایش فرد معنی می کند.همانند زندگی اجتماعی فرد را با عناوین فریبنده و مسحورکننده به مسلخ نمی‌برد وبرای تداوم حیاتش قربانی نمی‌کند .عدم شفافیت و حواشی پرزرق و برق گمراه‌کننده برای اغوا وبرانگیختن فردجهت فرمانبری و اطاعت از اربابان ریب وریا رادرآن راهی نیست.برانگیخته می‌شود ،برای اینکه در خدمت آرمانهای انسانی باشد؛ومهار می‌گردد برای اینکه از آسیب های احتمالی وگامهای نامتعارف و ضدانسانی پرهیز کند.این مدینه فاضله نیست؛این وجود بالقوه حیات انسانی است که وجود دارد،ولی درسهل انگاریها وبی کفایتی های برخی زواید و حواشی زندگی جمعی به یغما رفته ،وتحت الشعاع قرار گرفته است.بایستی حجاب را پس زد وبا یک ارادۀپولادین و عزمی راسخ این وجود بالقوه زیست اجتماعی را به عرصه آورده و بشریت را از یوغ بردگی واسارت صعب و دشوار کنونی رهایی بخشید.

در زندگی اجتماعی،انسانها در فراز و فرودها ودرتنگناهای حیات سرد و بیروح خود،دیگران را همچون نردبانی به ابزار صعود خود برای کسب مراتب،مناصب وزیستی بهتر ومرفه تر بکارمی گیرند.و در این صعود و نزول آد می،چه انسانهایی که قربانی زیاده خواهی و خودخواهی های بی حد وحصر سوداگران قدرت و مکنت نشده و نمی شوند. آدمی را به قربانگاه می برند،وبرای استمرار واستقرارحاکمیت زر وزورقربانی می کنند.عاملان اجرای این رنج و الم انسانی را نیز از میان جمع انسان‌ها بر میگزینندکه در ندرت و نایابی زیستی اقل و معقول تن به در یوزگی وبردگی اسارت‌بار زر وزور سپرده اند.چه دردناک وچه حیات مذبوحانه ای زیستگاه آدمی را در حد و حصار خود به بند کشیده است. تو گویی بعد از اینهمه آموختن و شدن،و سپری کردن اعصار تاریکی و تیرگی،هنوز گلادیاتورهای عهد عتیق در میدان مبارزه رها شده اند تا اسباب عیش ونوش و سرگرمی اندکی سوار بر مرکب زور و جهل را فراهم نمایند.

در وجود بالفعل اجتماعی بسیاری از مفاهیم در فرایندهای زندگی جمعی وارونه یا نا متعارف مورد استفاده قرار می گیرد.کار به عنوان نماد پویایی و اندیشه ورزی در پویشهای اجتماعی به وسیله‌ای برای تشفی تمایلات و تمنیات پست و دنی نگریسته شده؛وفقط در چارچوب تنگ و بسته معیشت صرف و کسب زر و زور مورد توجه قرار گرفته؛ که آدمی را در ارتباطات اجتماعی به سوی بهره گیری نامشروع و نامتعارف از تمامی امکانات اجتماعی برای تأمین معیشت وتراکم ثروت مشوق است.انسانها با خود‌باختگی عمیق در برابر ره آوردهای کار خویش به بردگان بی اراده و بی بدیل آن مبدل شده ودارندگان مناصب و قدرت دیگران را برای اعتلاو تراکم اکتسابات محیطی خود همچون ابزارسرد و بی روح نگریسته وبرای تداوم حیات بی سرانجام خویش،به نابودی ونیستی شان گام بر می دارند.

در نگرش سخیفانه و منفعلانه به مفاهیم و مقولات حیات جمعی است که سلطه گران و حاکمان زر و زور،قدرت میکارند و ثروت درو می کنند،اقتدار می انبازند و فقر و جور می پراکنند. اختناق و خفقان را در لفافه ریا و تزویروبا عوامفریبی،به آزادی ودموکراسی پیوند می زنند. شقاوت و سخاوت را در کنار هم برای توجیه عملکرد ضدانسانی خویش اعمال می دارند؛همانطوریکه خشونت و عدالت را برای تحمیق،تخریب وتشویش اذهان عمومی لازم و ملزوم یکدیگر می دانند.اوباش و اراذل و سرخپوشان چکمه پوش را به خدمت می‌گیرند تا برای تحکیم منافع وتحمیل اراده خویش در مواقع مقتضی حمام خون به راه اندازند،و سیلاب خون را با ترفندهای عوامفریبانه وتوجیهات بی‌پایه واساس در مسیل های خود ساخته روان می سازند،تا جلوه گاه خرد و اندیشه را در محاق ترس و دهشت هول انگیز و خوفناک مناسبات درون اجتماعی فرو برند.حبس وحد اندیشه و توان خویش را به حدود و ثغور بخشیدن مفاهیم، مقولات وارتباطات درون اجتماعی عمومیت می بخشند؛تااز رسایی و گویایی بیان و اندیشه ممانعت کنند.مجاری و منافذ نفوذ و رسوخ اندیشه وتفکر پیشرو را با ترفندهای متکاثربسته و با ابزار ارعاب و فشار مداوم روند پویایی و تحول راسد می کنند.شایعه خوراک فکری عامه می‌گردد و غوغا وجنجال به ابزار تحمیق و تفرق مبدل می شود.در این هیاهو و جنجالهای رسانه ای وارتباطی انسانهای کج اندیش و بدفهم یوغ اقتدار رابر گردۀخویش می‌پذیرند و رام واهلی شده،به همراهی با نیات واهداف پلید منابع قدرت و مکنت تن می دهند.

ادیبان و هنرمندان عرصه های مختلف نیز آگاهانه یا ناآگاهانه به همراهی با روند نامتعارف زندگی اجتماعی مشغولند.تا پله های بالاتری از رتب دروغین و کاذب اجتماعی را اشغال کنند و دکترین خود را به دیگران تحمیل سازند. زرق وبرق خیره کنندۀ ره آوردهای نظام جور و ستم و زر و زور برایشان نه وسیله همدردی و همدلی با ستمدیدگان و محرومان،که وسیله صعود و سکوت قلمداد می شود.با تعبیر و تفسیر عوامگونه در خدمت اهداف شوم و ضد انسانی صاحبان قدرت ومکنت قرار گرفته وبرای کسب معیشت و گذران زندگی خویش،خواسته یا ناخواسته به ترویج و اشاعه فرهنگ مسلط و ضداجتماعی حاکمان و دشمنان واقعی مردم می پردازند.از حقوق بشر سخن می گویند،بدون اینکه درک درستی از حقوق بشر و ناقضان آن داشته باشند. از حقوق انسانی سخن می گویند،در حالیکه بنیانهای مادی حاکمیت ضدانسانی را می پذیرندو به تحکیم آن می پردازند.فراموش نکنیم که زندگی اجتماعی حاوی معیارها و مقیاسهایی است که در آن ایده آلها وآرمانهای انسانی همواره در تنشها و تکاپوی بدفرجام و نافرجام به بن‌بست می رسد.دمکراسی،آزادی،عدالت اجتماعی،حقوق بشر و بسیاری از این واژه‌های دهن پر کن،در کمبودها،ندرتها،افزونخواهی و رنگ و ریای تکاپوی جمعی کنونی رنگ باخته و به بار نمی نشیند.

در هستی اجتماعی، کار به عنوان منبع و منشاءپاک الهامات و بروز ناب استعدادهای انسانی در فعالیتهای گروهی و آفرینش و خلاقیت عمومی مفهوم می‌یابد؛وآدمی ازطریق آن به غنای مادی و معنوی زندگی فردی و جمعی هدایت می شود.در این حرکت جمعی،همراهی ،همگامی جهت آفرینش و خلق ابزار و تکنیک و همچنین مشارکت و زیست مسالمت آمیز نهادینه شده واز افتراق وپراکندگی،وتعارضات ،تقابل و برخوردهای خشن و ناسازگارجلوگیری می کند.صمیمیت،دوستی،برادری و صداقت در رفتار و کردار،ایثار و ازخودگذشتگی واقعی،ارجح دانستن منافع جمعی بر منافع فردی،تثبیت و تحکیم مبانی ارزشی جامعه وغیره همگی حاصل کار مفید اجتماعی به عنوان یکی از نمودهای بارز هستی اجتماعی است.در کار مفید اجتماعی فرایند بازتابهای آزادانۀ آدمی تسهیل می شودو سبب برخوردهای آگاهانه، هوشیارانه و عدالت خواهانه وی در پویش های اجتماعی می گردد.آزادی به عنوان منبع و منشاءبروز استعدادهای ناب انسانی و همچنین تسهیل کنندۀ تعاملات درون اجتماعی؛به نمودی بارز و ملموس حیات اجتماعی در می آید.

وجود اجتماعی که مبین وجود بالفعل زندگی اجتماعی است؛با نگاه معیشتی محض به تکاپو و تلاشهای انسانی در روابط و مناسبات اجتماعی،فقر را غنا می‌بخشد ودر یک فراگرد تراکمی روزافزون هدایت می کند.در فقر فردی وجمعی است که رویه های اجتماعی واخلاقی به عامل مخبط و بزه در می آیدوصدق کلام و بیان را در پس حجاب تزویر و دورویی برای تخطئه حقایق و واقعیتهای محیطی حرکت نامتعارفی را می آغازد؛ و برتوسعۀ ابعاد اجتماعی انسانی خدشه وارد می‌سازد. در این فرایند نامتعارف است که همزیستی مسالمت آمیز،خویشتن را به نیشتر کینه و عداوت می آلاید و خشونت و برخوردهای ناسازگار را در درون جامعه عمق می بخشد.همین ویژگی است که روند نابهنجار و اختلالات رفتاری را شکل می‌دهد و معاضدت و همکاری متقابل را به تضاد و تقابل مبدل می سازد.

در زندگی بالفعل اجتماعی،اندوخته ها وتراکم و انباشت ثروت و مکنت در خدمت سوداگری محض قرار می گیرد؛و انگل وار بر پیکرۀ نحیف جامعه می نشیندو ارتزاق می کند.می انبازد و انباشته های خویش را در خدمت به امیال پست و دنی خویش وخیانت به جامعه و انسان بکار می‌گیرد.تا موقعیت و مناسب اکتسابی اش آسیب نبیند ودیگران را تحت سیطره و سلطه خود برای غنای هر چه بیشتر زندگی انگلی اش بکار می گیرد.در حالی که در هستی اجتماعی همگی در تلاشی خستگی ناپذیر برای رفاه جامعه به حرکت در می آیند؛وانسان در این رفاه عمومی به آمال و آرزوهایش جامه عمل می پوشاند.

بشریت امروز در سراشیبی خطرناکی قرار گرفته است،وروز به روز دامنۀ فجایع و هدم انسانی فزونی می گیرد.این روند مخوف و ضد بشری که تداوم ننگین زندگی اجتماعی را یدک می کشد؛به سلطه گران و صاحبان قدرت و مکنت اجازه و فرصت لازم را برای دخالت مداوم در سرنوشت انسان‌ها و ملتها داده،تا بتوانند به تداوم روند انگلی و انباشت بی رویه ره آوردهای اکتسابی و مجازی حیات اجتماعی مبادرت ورزند.عوامل اجرایی و واسط این روند هولناک و ضد بشری،عناصر ناآگاه،جاهل و متحجری هستند که در خدمت اهداف پلید و سخیف قدرتهای جهانی قرار گرفته اند. امروز همبستگی وهمدلی جهانی امری حیاتی و عاجل می باشد.طرد و حذف حواشی وزواید ناگویا وغیرشفاف در مناسبات انسانی به امری حتمی و ضروری جهت گذر از مرز جهالت ونادانی به درک و شناخت الزامات کنونی الزامی است.این مهم تنها با برقراری قواعد و مناسبات هستی اجتماعی مقدور است.

اسماعیل رضایی
پاریس
15/9/2015

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد