logo





پیراهنی از کلمه
برای کشتگان

دوشنبه ۹ شهريور ۱۳۹۴ - ۳۱ اوت ۲۰۱۵

محمود کویر

Mahmoud-Kavir0.jpg
پیراهنی از کلمه
برای کشتگان

**

تابستانی

چه تابستانی است هنوز
بر این آسمان تلخ
نه یک تکه ابر
از آوازهای جلال بلخ
نه یک پاره ماه
رنگ خنده ی بودا


**

عاشق کشان

ساعت بیست و پنج و هیچ دقیقه و هفتاد ودو ثانیه،
همین زمستان بی بابونه و عطر خورشید
سینه ی سعید را دریدند.
ساعت بیست و پنج و هیچ دقیقه و هفتاد ودو ثانیه،
همین بهار بی فروردین
گلوی محمد را بریدند.
ساعت بیست و پنج و هیچ دقیقه و هفتاد و دو ثانیه،
همین تابستان بی نجابت
پروانه را آتش زدند.
حالا کمی ماه و پاره ای انار و چند قطره یاس زرد بیاور!
عاشق کشان است!
**

کشتارگاه
 

درناها بر دریاچه ی شهریور پر پر می شوند
و چند قطره خون
از گوشه ی لبان اسمان
بر زمین می چکد.

**

سوگ

راه خاوران هم که بسته باشد
من پسین پنج شنبه ها
هر شهریور پریشان و پر پر که بیاید
می روم شیراز
کوچه های نی و نیشابور
کنار خانه ی عین القضات آتش گرفته ی همدانی
گریه می کنم
و با کلمه های سبز
برای برهنگان
پیراهن می بافم
**

شهریوری

از مهتاب و شراب
برای برهنگان شهریور
پیراهنی بافته ام!
نشانی کشتگانم را،
از کدام پنج شنبه ی دیوانه بپرسم؟

محمود کویر

فاخته

یا فاختی، یا فاختی، یا بنتی،
طاح النبگ ما ذگتی
ای فاخته، ای فاخته، ای دخترم، میوه کنار رسید و تو آن را نچشیدی.
ترانه ی بومی خوزستانی.

***

از بهشت آتش گرفته ی وطن،
خمیده،خیس و خسته و زخمی
از چنگ سیم های خاردار
از دندان تفنگ و سگ و سرباز
از بیابان های خار و خنجر و خوف می گذرد
و از دوزخی به دوزخی می گریزد.
از نخلستان های سربریده پالمیرا
ازبازار بردگان بصره
از تپه های تیرباران تهران
از خیابان های شرحه شرحه ی کابل
از اسکله های کابوس و کرکس،
ساطور و سلاخی؛
کودکی بر شانه،پرپر
کودکی در آغوش ، بی بال وپر
و چمدان عنابی کوچکی
از نامه و عکس و انگشتر
اشک و آواز کبوتر،
گم می شود میان تندباد بی حیای تپه های مرز...
بر بام و باروی بهشت موعود اما
فرشتگانی خشمگین
با بطری های آتش زا .
هم در پاسخ سلامی
صدایی نیست
غیراز غژاغژ غریبی
از بستن شتابان درها.
دریچه ها.
بیا تا پیراهنی ببافیم از کلمه
کلماتی از جنس خوش آمد
کلماتی به رنگ آغوش
کلماتی با طعم نان و نوازش و زیتون
کلماتی مثل: چای،پتو،تبسم.
کو؟ کو؟ کلماتت کو؟


************

عرب زبانان خوزستان در فرهنگ عامه خود بر این باورند که فاخته ی مادر هنگام رسیدن میوه درخت ُکنار، می‌خواهد در دهان جوجه اش میوه کنار بگذارد. فاختهٔ کوچک به دلیل وجود یک دانهٔ درشت در گلویش نمی‌تواند کنار را ببلعد. مادر این پرنده هر چه سعی می‌کند به جوجه اش غذا بدهد به نتیجه نمی‌رسد و فاخته ی کوچک برابر چشمان مادر جان می دهد و مادر در رثای او مرثیه سر می دهد و می خواند: یا فاختی، یا فاختی، یا بنتی، طاح النبگ ما ذگتی.

محمود کویر

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد