logo





دکتر ناصر طهماسبی

سه شنبه ۵ خرداد ۱۳۸۸ - ۲۶ مه ۲۰۰۹

بیژن باران

bijan-baran.jpg
بزرگترين شاخصه وجود دکتر طهماسبی وجدان بيدار است. وجدان بيدار تابع ايده الوژی شبکه اعتقادی نيست؛ در خطوط سياسی چپ و راست اجتماع و تاريخ وجود دارد. آلبرت شپر، وزير تسليحات زرادخانه/ کوره آدمسوزی هيتلری، خروشچف عضو اداره سياسی دولتمردان گولاگ باند بريا-استالينی، تا عدم شرکت ژائو زيانگ در دروی جوانان ميدان تيننامن پکن، اعتراض ايت الله طالقانی به ترور ۹ جوان همبند و خود جزنی، جلوتر موضع مهندس بازرگان و سپس آيت الله منتظری در ترور جوانان زندانی سال ۶۷ نمونه های وجدان بيدار در تاريخ سده گذشته اند.
نام او ناصر است؛ نام شهر شفابخشی ديگر، عيسی مسيح، در فلسطين ۲ هزار سال پيش. ناصر بمعنای تصريحی پيروز و تلويحی کمک است. نمی توان از نيم قرن زندگی در غربت دکتر ناصر طهماسبی سخن گفت و از سياست حرفی نزد. دکتر ناصر طهماسبی از تبار دکتر حسين فاطمی و دکتر چه گوارا در داشتن وجدان بيدار و تحصيلات عالی می باشد. او شفای جسمی بيماران را از ارتقای دانش سياسی مردم در هرجای جهان برای اعاده حقوق پايمال شده خود توسط صاحبان قدرت، منزلت، ثروت جدا نمی داند. جای پای او بر روی زمين و در صحف تاريخ جای پای انسانی هوشمند و نوعدوست است. او در هرگامی عشق به انسان را در رفتار خود نشان ميدهد؛ الگويی برای اطرافيانش می شود که خاطره انساندوستی او را با خود چون بتی مقدس پاس دارند. خود او هم الگوی انسانهای سترگ جهانی چون دکتر کارل مارکس و ملی چون دکتر محمد مصدق را تا مغز استخوانش درک کرده؛ شايد قرابت ذاتی با آنها داشته باشد. در اينجا من تجريدات را با خاطرات مشخص تلفيق ميکنم؛ تا سخنان بنده بخاطر ضيق وقت شعاری نشده بلکه انتزاع واقعيات و بقول اينجاييها لقمه صوتی sound bite باشند.

بزرگترين شاخصه وجود دکتر طهماسبی وجدان بيدار است. وجدان بيدار تابع ايده الوژی شبکه اعتقادی نيست؛ در خطوط سياسی چپ و راست اجتماع و تاريخ وجود دارد. آلبرت شپر، وزير تسليحات زرادخانه/ کوره آدمسوزی هيتلری، خروشچف عضو اداره سياسی دولتمردان گولاگ باند بريا-استالينی، تا عدم شرکت ژائو زيانگ در دروی جوانان ميدان تيننامن پکن، اعتراض ايت الله طالقانی به ترور ۹ جوان همبند و خود جزنی، جلوتر موضع مهندس بازرگان و سپس آيت الله منتظری در ترور جوانان زندانی سال ۶۷ نمونه های وجدان بيدار در تاريخ سده گذشته اند.
خاطره: در اوايل دهه ۷۰ ميلادی بود. من در دانشگاه طبی مشترک المنافع در ريچموند تحقيقات ميکردم؛ ته هفته ها به واشگتن می آمدم. شبی دکتر طهماسبی شعری در باره يک سياه چاقو خورده از همنژادش در زندان لورتون برای من با سرريزی احساسات خواند. تاثر او بمن هم سرريز کرد. اين نمونه وجدان بيدار او با سدها نمونه ديگر در ۳۵ سال بعد برای من گواه واقعيتی و رويدادی وجود وجدان است؛ در سده ۲۱م با ابزار تصوير رايانه ای fMRI در غشاء بيرونی مغز وجود وجدان، يعنی ارجحيت منافع جمع بر نفع شخص، نقشه يابی شده. ايده اولوژی ۲ بخش دارد: دانش مربوطه که در حافظه زبانی انبار می شود؛ شبکه اعتقادی کورتکس مجزا از منطق در نيمکره راست مغز، همجوار با مفز مرکزی- جايگاه محرکاتی چون خشم/ ترس. ايده اولوژی در حافظه جدا از جايگاه وجدان و شخصيت است؛ لذا مستقل عمل ميکند. دونفر با ايده الوژی واحد، می توانند وجدان مخالف هم در يک موقعيت داشته باشند. نمونه چپ: سيروس نهاوندی و بيژن جزنی، هر دو ايده الوژی چپ داشتند. اولی پس از شکنجه با کمال بيوجدانی در شکار جوانان چپ با ساواک همکاری کرد. جزنی با وجدان بيدار در زندان هم از مواضع خود عدول نکرد. نمونه دينی: خلخالی و جنتی در تقابل با منتظری و اشکوری. نمونه راست: چنی با پوزخند شکنجه را پذيرفته؛ اوباما بطور جدی آنرا تقبيح کرد.

دکتر ناصر طهماسبی شادی را دوست دارد- برای خود، خانواده، دوستان، همه ايرانيان، مردم سراسر جهان. اين شادی با تندرستی، مهماننوازی، ستايش زيبايی، ورزش، کار، صداقت، شجاعت، شريفی، طنز، دوستی، کمک به ديگران توام است. من مطمئن هستم هر کدام از حضار در اينجا خاطرات فراوان از شادی پرستی او در ذهن خود دارند. نمونه: در ساحل رود پوتامک درختان توت رشگ نه رطب و در حومه واشنگتن باغهای آلبالو وجود دارند؛ من با ديگر دوستان و دکتر طهماسبی تابستانها بدور اين درختان چندين بار از اين ميوه های بهشت کودکی را نوش جان کرده ايم. توجه او به گل در حياط خانه اش تصويری از ستايش زيبايی فررار زندگی است. برای او برترين شادی خدمت به همنوع و بودن با ديگران است. گويا ضرب المثل لری "خونه ی خومون خونه ی خوتون" يا اسپانيايی mi casa es su casa مصداق مهمانوازی اويند. در خانه ی او در الکساندريا با روی گشاده، باغ پر از پيچ معطر امين الدوله، سفره ی پر از غذاهای ايرانی خوش مزه، ۳۵ سال، بقول اينجاييها ۲۴در ۷، برای خستگان راههای دور- از ايران، ۵۰ ايالات آمريکا و اروپا باز بود. برای همين بود که او گاراژ خود را به اتاقی با حمام برای مهمانان تبديل کرد؛ در آن ۲ قفسه بزرگ قدی کتاب وجود داشت. اين "خانه دوست" ۳ سال پيش طعمه حريق اتفاقی شد؛ کتابها، دست نوشته ها، مجلات، آرشيو روزنامه ها کربن سياه شدند. دو ستی با دکتر ناصر طهماسبی دوستی ۲ فرد نبوده؛ دوستی ۲ خانواده و سپس دوستی خانواده های بيشتر است. دکتر ناصر طهماسبی چون قطره باران آسمانی هر جا که باشد دايره در دايره در دايره دوستی ايجاد می کند.

خاطره: نيمه اول دهه ۷۰ من با ۳ برادرم و دکتر طهماسبی در جنوب کاليفرنيا،شهر فرشتگان، برای حضور در کنگره دانشجويان بوديم. اين اولين بار بود که ما ۴ تا برادر که هرکدام ۶ فوت قد داريم؛ شايد شبيه هم هم بنظر اول باشيم با دکتر طهماسبی بوديم. شباهت ما چنان است که من بدوستان می گفتم پدر ما تنبل بود؛ يک پسر درست کرد؛ سپس ۳ تا کپی زيراکسی از او ساخت. در خانه برادر ۲می، که دکتر طهماسبی و دکتر اقتداری را از ويرجينيا می شناخت، جمع بوديم. دکتر تو اتاق مهمانخانه بود. هرکدام ما از راهرو، در ورود يا اتاق ديگری يکی يکی در فاصله چند دقيقه، تو رفته؛ سلام و روبوسی کرديم. دکتر کلافه شده به کامی، برادر دومی، رو کرد: اين مسخره بازی و کنار بذار؛ هی ميای توی اتاق با نامهای مختلف خود را معرفی ميکنی؛ با من روبوسی ميکنی. همه که تو اتاق جمع شديم کلی خنديديم. از او خواستيم که سن مارا حدس بزند. او برادر کوچک را مسن ترين و بنده را جوانترين اعلان کرد. اين نشان داد که او درواقع فکر ميکرد که ماها يکی دو برادر بيشتر نيستيم. در همين بازه زمانی بود که دکتر طهماسبی روی يک نمايش موزيکال در مورد گلدا ماير عروس و انور سادات داماد، رهبران اسراييل و مصر وقت که رابطه ديپلماتيک پيدا کرده بودند، کار می کرد. در اين نمايشنامه نماد عروسی برای اين نزديکی بکار برده شده بود. يکی از سطرهای شعری آن بيادم مانده: عروسم خودش يه پا دوماد است امشب.. بادا بادا مبارک بادا..

داشتن شخصيت مثبت و مشوق. در ميانه دهه ۷۰ با خطوط سياسی فراوان در جنبش، دکتر طهماسبی ۳۰ اثر طراز اول تاريخی، اجتماعی، سياسی را با پشتکار بينظير در تاريخ ايران ترجمه کرد؛ در انتشارات سياهکل برونمرزی با يک ماشين نويس هلندی اين آثار کلمه به کلمه تحرير شد، کتاب شد، پخش شد – ۳۰ هزار جلد بدست جوانان رسيد تا کمبود عامل ذهنی برطرف شود. اين کتب از طريق آلمان و کارکن شرکت هواپيمايی ملی ايران/ هما به تهران برای تکثير ترابری شدند. پس از انقلاب اين کتب با تيراژ وسيع تا اقصا نقاط ميهن و حتی افغانستان پخش شدند. نمونه ديگر: در حين انقلاب، دکتر طهماسبی علم و جامعه را تهيه، چاپ و پخش کرد. در آغاز به تهران برای تجديد چاپ هم ميرفت. در عمر پرثمر اين نشريه مرتب، ۳۰ هزار از اين مجله مفيد مترقی در دسترس مردم قرار گرفت. توجه شود که اينگونه دانشهای علم اجتماع، اقتصاد، سياست در دانشگاههای غربی ارايه می شوند؛ ولی در سد سال گذشته ايران، نه تنها تدريس نمی شوند؛ بلکه داشتن آن هم جرم و زندان است. اين دليل اختناق سياسی سدساله منجر به رويگردانی ايرانيان از کتاب شده است. حال کلاه خود را قاضی کنيم: کدام نهاد دولتی، کدام حزب، کدام شخص بدون ذره ای توقع، در تاريخ ايران، بيشاز ۱۰۰ هزار کتاب و مجله مترقی، هرکدام ۱۰۰ صفحه، بالغ بر ۱۰ ميليون صفحه برای ارتقای دانش جامعه تهيه و نشر کرده است؟ اين پشتکار ۳۰ ساله در ارتقای دانش سياسی ايران نمونه است. دکتر طهماسبی به ۱۰ ميليون جوان ايرانی باسواد هر يک، يک صفحه از دانش مترقی را تقديم کرده است. او هميشه در صراط مستقيم انسانيت حرکت می کند. او هميشه نوعدوستی عملی را بر دفتر و دستک راه انداختن ترجيح ميدهد.

انساندوستی/ هومانيزم. دکتر طهماسبی باسخاوت است. تاجاييکه تجريد دوستی با انسان از هر مليتی، اينگونه تجلی می يابد: سهيم کردن آنچه که دارد، بر طبق اخلاص گذاشته، با انسان ديگر تقسيم ميکند. اين خصلت انسانی بصورت خاطره رفتار مشخص/ کنکرت از واقعيتی با او در حافظه فرد بجا ميماند. برای او، خودی و ديگری، فارس و آذری، شهری و دهاتی، ايرانی و عرب، آسيايی و آمريکايی فرق ندارد. يکی از خصايل او توجه به ستمديدگان، ضعيفان است. مطب او معيادگاه گردآوری دارو و کمک مالی به هم ميهنان تنگدست يا زلزله زده بود؛ او با دست و دلبازی هميشه پيشگام امور خير نه فقط برای ايران بلکه ديگر نقاط خاور ميانه بود. دکتر ناصر طهماسبی هيچگاه پزشگی را با دکانی برای توليد سرمايه برابر نداشته؛ موی خود را برای تندرستی انسانها و بهبود دانش سياسی آنها سفيد کرد. مريضان او از ۱۰۰ مليت مختلف، بيشاز نيمی از کشورهای عضو سازمان ملل متحد، بوده اند؛ او مريضان بی بضاعت را مجانی عيادت کرده؛ با روی خوش دارو می داد. بايد افزود که دوستان دانشجو هم در اين گروه بی بضاعتها قرار داشتند.

ميدانيم که برادران دکتر ناصر طهماسبی، دکتر احمد طهماسبی و مسعود جان طهماسبی، هم در داشتن وجدان و انساندوستی اينرا ثابت کرده اند که وجدان ذاتی و ارثی است؛ نه اکتسابی و قولی. دکتر طهماسبی ميداند که راههای متفاوتی برای رسيدن به جامعه عدالت وجود دارد؛ از اينرو از شعارهای صرفن گفتاری حذر ميکند. کردار هر شعار در روال تاريخ ماهيت شعار را برملا ميکند. عدالت دروغی با تکيه بر مسند قدرت مدام العمری پرهزينه است. عدالتخواهی در عمل انسان باوجدان تجلی ميکند که ايده الوژی در اين عدالت نقشی ندارد. بلکه خود انسان و تقليل ستم، مرض، گرسنگی با آزادی اجتماعات محرومين معيار است؛ نه شعار و قبضه قدرت برای طول زندگی حکام و غدغنی اجتماعات محرومين.

زندگی دکتر طهماسبی الگوی وجدان بيدار، نوعدوستی، دانش عالی، چندزباندانی، خدمت به مردم و کشور است. من هميشه در اين فکر بوده ام که چگونه انسانماها در جايگاه قدرت خود را جا ميزنند؛ ولی انسانهای والا از جوهر/کاليبر دکتر طهماسبی از ماشين دولتی کنار گذاشته می شوند. شايد روزی برسد که فرهيختگان وارسته و آزاده ای چون دکتر طهماسبی در مسند قدرت دولتی قرار گيرند. اين آرزو برآمده است از خواندن اخبار اردوگاه با دولتهای چپ مانند همولايتی بودن لورانتيس بريا با پيشوا، موروثی بودن مقام، کيم ايل سونگ. در محاکمات دهه ۳۰ گذشته، بوخارين گفت بر پرچم سرخ قطره ای از خون ماست. يک از جرايم آنها همکاری با دول غرب بود- که پس از ۹۰ سال در غرب مدرکی در اثبات آن جرم هنوز رو نشده. نيز در راست هم با تجربه حسی روزمره ۴۵ ساله خود در خارج. در آمريکا با نخبگان تراز اول جهانی و صاحبان جايزه علمی نوبل، سکان رهبری گاهی بدست کسانی می افتد که باروخوانی مغلوط در برابر رسانه های گروهی باعث خنده بافکران و اشاعه فقر و کشتار در جهان را مهيا ميکنند. توجه شود که فرد نماد فرهنگ گذشته قبيله ای پيشامدرن در راس هرمی از عقبماندگی با دولتمردان خودی بی لياقت است. بقول رهبر انقلاب اکتبر سده گذشته، اگر حزب ۲۰۰ نفر مثل دکتر ناصر طهماسبی عضو داشت جهت تاريخ درهر کشوری يا در کل جهان بسوی اوتوپيای عدالت/ مدينه فاضله تسريع و باايقان تر می شد. زندگی او خدمت به همنوع است. دکتر طهماسبی چون پلی انسانهای ارزنده را بهم ميرساند. اکنون با اينترنت، تلفن همراه، GPS در دنيای مجازی فرد با فرهنگ گذشته، دنيای ديگران، ارتباط پيدا ميکند. از طريق دکتر طهماسبی با انسانهای سترگی آشنا شدم: آقای نزيه، زنده ياد محمود گودرزی، آقای حاج سيدجوادی که در انتخابات بهار آزادی از مجاهدين بيشتر رای آورد. بقول دکتر خسرو شاکری نفرين بر استبداد مطلقه بيقانون که تبعيد، مهاجرت، غربت را سهم انسانهای عدالتخواه و حساس ميکند. شبی تا پگاه با شاملوی بزرگ و دکتر طهماسبی از تاريخ، ادبيات، شعر، گپ زديم. دکتر طهماسبی شيفته طبيعت است. سفری به ورمانت برای حظ از درختان خزانی و ديدار دکتر منصور فرهنگ خاطره ديگری است. برای دکتر طهماسبی دکتر مصدق الگوی فراست و قانونمداری مدرن است که در هر قدم آنرا چون مشعلی فراراه خود قرار می دهد. ميدانيم که دکتر مصدق نمونه والای پروبال دادن و تشويق اطرافيانش بود؛ همو يک نسل از سياسيون تراز نوين و باصداقتی چون وکيلش، زنده ياد امينی، را پروراند.
*
عصر يکشنبه ۳۱ می ۲۰۰۹ در دانشگاه نووا، حومه واشنگتن، جشنی برپاست. اين جشن برای تحليل و ارج گذاری بر خدمات فرهنگی و اجتماعی دکتر طهماسبی است. شخصيتی که عمر پربار خود را صرف سلامت فکر و جسم همه انسانها کرده. برنامه شامل گفتارهای کوتاه، شنيدنی و نقل خاطرات بستگان، دوستان، نزديکان دکتر طهماسبی است. در بخشی ديگر موسيقی توسط گروهی با ترانه خوانی شهره مجد اجرا ميشود. در بخش جدايی از برنامه شهره عاصمی گفت و شنودی زنده با دکتر طهماسبی دارد.

اکنون با اجازه شعر زمين روياها را، که بپاس بيشاز ۳ دهه دوستی مثبت با و تقديم به دکتر ناصر طهماسبی است، در سايتهای فرامرزی نشر شده، برای جمع دوستان ميخوانم.

بيژن باران: زمين روياها


*


تقديم به دکتر ناصر طهماسبی،
به پاس ۳۰ سال دوستی

ما گروهی اندک بوديم،
هستيم، خواهيم بود که هميشه
زمين روياها مد نظر ما بوده-
اين جا، همه جا، هرجا؛
از پيش، امروز، در آينده.

با اين ايده که اگر به آن فکر کنيم
با ديگران از آن صحبت کنيم
در راهی به سوی آن که در مه غليظی فرو رفته
حرکت کنيم.
روزی زمين روياها بر خاک خشک هويدا خواهد شد.

ما صد سال است
شب و روزمان
در فکر و ذکر آن می گذرد.
اسلاف با وجدان ما با اين مشغله ذهني
در کتب تاريخ و اساطير
داستان اين سفر سترگ را رقم زده اند.
نوشته اند
وقتی پيدا کرديد
باهم قسمت کنيد.
گنجی که کسی آن را هنوز نيافته است.
شب ها با اين فکر به خواب می رويم.
روزها با دوستان آن را ذکر می کنيم.
در حاشيه خيابان به سوی آن در راهيم.

دوستانی از چند نسل در سراسر جهان-
در سرخی شقايق های تپه های دور غروب
به خواب زود در خاک فرو رفته اند.
يا پشت ديوارهای بند
سطور اين سفر را مورس می زنند.

چرا ما به فکر زمين روياهايم؟
اين خواب خوش از کجا آمده؟
چرا مردم فقط به فکر امروز و فردای خويشند؟

هبوط از بهشت-
در پی بلوغ، انسان لخت
از آن رانده شد
تا با کار، کار، کار
خانه، مزرعه، کارگاه بسازد
تا آب و نان برای خانواده تهيه کند.
خواست رجعت به خانه ايده آل پدری-
مکان عدالت معهود ابدی.
اين آرزوی انسان بوده است.
زمين روياها
قرار دارد در مسافات دور از ما -
بر دشتی هموار با جوی های پر آب
زير آسمان آّبی بی ابر
با پرندگان سفيد شاد
خانه های آجری تميز
خيابان های گل کاری و پر درخت
با شاخه های بلوط و سنجاب
کنار کارخانه، باغ ميوه مالامال.

ما به پاسخ اين پرسش، بی اعتنا
در طول تاريخ در راه بوده ايم:
آيا به زمين روياها
کی خواهيم رسيد؟

ما در ۴ سوی جهان
ما در ۲ سوی زمان
به جستجوی زمين روياها
جان کنده ايم؛
جان داده ايم.
اخلاف ما اين سفر سترگ را ادامه دهند.

کمال پشت افق است.
نسل های بسياری از راه های گوناگون
برای اين مقصد دور در راهند.
نقشه راه قديمی است؛
از زمانی که راهی وجود نداشت.
اين نقشه در محافل ما
در اقصا نقاط دنيا
مستقل از زبان های عوام
دست به دست می گردد.
۲۳/۱۱/۲۰۰۸

* فيلم Dreams Field of با بازی کوين کاستنر Kevin Costner فيلمساز حماسی و برت لنکستر پير پر قدرت در ۱۹۸۹ تهيه و پخش شد. اين فيلم ارتباط و آفرينش اسطوره را در فرهنگ با موفقيت چشمگيری نشان می دهد. داستان نو کشاورزی ست که صدای مرموزی به او می گويد: اگر بسازی، او خواهد آمد. يعنی اگر او مزرعه ذرت خود را به يک زمين بيسبال baseball لوزی تبديل کند، پدر فوت شده او از دنيای اموات باز خواهد گشت. بازی بيسبال با الک و توپی بقطرتنيس بين ۲ تيم بازی می شود. اين صدای مرموز ادامه می يابد؛ حتی وقتی که ارواح بازيکنان در اين زمين بازی، حاضر می شوند. لايه زيرين معنی فيلم در باره تعبير/تحقق روياهاست، چگونه آدم بر اسفهای تصميمات زندگی که گرفته /اجرا کرده فايق می شود. سرانجام تيم بيسبال ۱۹۱۹ که از بازی طرد شده، ساليان پيش بازيکنانش فوت شده، ظاهر می شود. خط فاصل بين ارواح مردگان و خاطرات آن ها در زندگان، وقايع زندگی با خواب های زندگان، حوادث مکتوب تاريخی با شايعات رايج اسطوره ای مغشوش می شود..


دوستي
بيژن باران



تقديم به دکتر احمد طهماسبی، ۱۹۸۵ برلين*

باد پاييزی ام-
از شهرهای زيادی گذشته ام.
دوستان بسياری داشته ام.
هر کدام کولباری از تجربه سفر و خاطرات
در چشمانشان ساطع.
آن ها در حال، غوطه ورند.
در گذشته، پاتيل اند.
بعد جغرافيا و قيد زمان غايب است.
به آينده می جهند؛ برمی گردند.
در آنها تخيل تجسم می يابد.

دوستي
چون فردی واحد
در وجوه هرم بلور
چندين چهره می شود؛
هر چهره به خاطراتی وصل.
من در اين شهر خاطره
با آنهايم.
آنهايی را که در مسافت دور
ديگر نمی بينم.

در گشت ها، انسان های نمونه ديده ام.
برخی از آن ها هنرشان زندگيشان است.
آنها سريشم جامعه اند.
ديگران را در کانون کاشانه خود
بهم نزديک می کنند.
خاطرات در خانه آنها زنده می شوند.
غذا بر سفره اشان
ستايش زندگی است.
نوشابه گرم و سرد
حکايت دوگانگی عمر گذشته و آينده است.
آنها بما می آموزند:
تکانه پويا را تبديل به حادثه ای مانا بکنيم.

باد ياد را می برد به دور.
غنيمت دم به يغمای زمان می رود:
الهام را به شعر
خاطرات را به کتاب
رنگها و کمانه های طبيعت را در نقاشي
صدا و طنين صدا در موسيقي
تصوير و حرکت در فيلم
تمام برای تعهد
به شکوفانی حقارت زندگی دوران.

زندگی آنها در ديگران ادامه دارد.
يکی همه را مهمان می کند
کارگردان کبير نامريي
در آغاز لحظه داد ميزند بسکوت: Action!
در انتهای لحظه: Cut!
زندگی ما در ميان اين لحظه ها
با همهه جدل و شادی حضور می گذرد.

کلمات مال خود افراد بوده.
آنها آنرا از سناريويی روخوانی / حفظ نمی کنند.
دستان سخی ميزبان سفره را پر می کند.
در جمع، خويش به وحدت می رسد.
در کلام، اشارات
ساکنان اتاق در وحدت مهماني
بگو بگوش می کنند.
مناظره، بحث، جدل، گواه ديگري
کمک و همکاری از خاطره بغلي

ميزبان چسب جامعه است.
احاد منفرد را بزير يک سقف می آورد.
بدور اتاق
حلقه دوستان گرم می شود.
صورت آنها، نگاهشان بهم،
تکان لب و چانه
دست و شانه
گيرندگی گوش
بيداری ذهن و هوش
تلفظ کلمات
تبديل انديشه به بيانات
جنبيدن سر و نوسان انگشت در گفتار.
ميهمانی عرصه دوئل مصاحبت
گفتار انديشه های نامطمئن خلود
بررسی واکنش رديف حضور

آه اين بحث ها زلزله اند
آتشفشان می شوند-
ميدان بروز آفرينش
ستيغ خلاقيت و نوآوری برای اجتماع.
حرف تو حرف می آيد.
يکی ديگر را به حرف می آورد.
در جاده مه گرفته خاطرات
پس از کمی فکر؛ گشتن بدنبال جامه دان سفر دور
برای بيان در کلمات ملفوظ جان می گيرد.

انديشه به برنامه و پذيرش ديگران تبديل ميشود
صيقل ميخورد
صاف و شفاف می شود.

کلام در هوا می ماند.
در ذهن مدعوين حک می شود.
خاطره می شود
انديشه می شود
برای وعده ديدار بعد
گفتار کلام و اشارت می شود.
جرقه های خلاقيت بشارت می شود.
آه مباحثات جمع، فرد را خلاق می کند.
از انديشه های آشنا
ترکيب جملات جديد
مفاهيم نوين
ارمغان حاضران می شود.

سالها چون باد می گذرد.
چهره های سبز بهار به شيارهای خزانی می گرايند.
اطفال، جوانانی رشيد می شوند.
بر هره پنجره فاخته تنها
در چرت، سر بزير پر برده.
از آن شبهای بحث تا سحر
خاطرات و نوشته هايی بجا مانده.
اين يادها به آينده می رسد.
تاريخ خاطرات مکتوب است.
۰۷۲۰۰۸
* جنگل سبز Grunewald در شرق شهر تا رود هاول Havel امتداد دارد. اين پارک بزرگ، همسايه موسسه مطالعات عالی، با تپه های توفلزبرگ Teufelsberg برای پياده روی، در ناحيه شارلوتنبورگ Charlottenburg با کاخ و باغ باشکوهش بهمين نام، واقع است. اين کاخ در قرن ۱۷م ساخته؛ پس از ويرانی ج ج۲ مرمت شده؛ جايگاه موزه هنرهای نو با آثار پيکاسو، کلی Klee و استاديوم المپيک می باشد؛ اکنون محل جلب گردشگران است. بين بورگ و برج فارسی رابطه ای وجود دارد. دروازه براندنبورگ Brandenburg، بازار در خيابان کودام مخفف Kurfürstendamm، موزه اروتيک، موزه پرگامون Pergamon با دروازه بابلی ايشتار، دانشگاه هومبلت Humboldt و سدها ديدنی ديگر برلين را ۳مين شهر از نظر تعداد گردشگران سالانه در جهان می کند.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد