logo





هوشیاری در شعر

يکشنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۴ - ۳۱ مه ۲۰۱۵

بیژن باران

bijan-baran.jpg
از کارکردهای 100گانه مغز انسان هوشیاری، وجدان، شخصیت در حیطه شعر موجز بررسی می شوند. آیا می توان با بررسی یک شعر به هوشیاری، وجدان، شخصیت شاعر اشراف/ وقوف یافت؟ هوشیاری در تمام شاعران وجود داشته؛ ولی وجدان و شخصیت هر شاعر مختص ذات و پرورش اوست. واکنش متفاوت مخاطب به نثر و شعر با fMRI بررسی شده. رایانه تصویری نوسان مغناطیسی کاربردی واکنش به شعر را مانند موسیقی در نیمکره مغز راست می نماید.

هوشیاری سویچ روشنی/ خاموشی مغز بوده؛ یا رهبر ارکستر چند شبکه عصب مانند فکرها، حواس، عواطف است. هوشیاری بمثابه شناخت عالی مغز رهبری برنامه، استدلال، هوش اجتماعی در غشاء پیشانی را انجام می دهد. در بیداری/ خواب، کما/ بیهوشی درجه ای از بیداری و هوشیاری مخلوطند. آیا ربات، گربه، جنین هوشیاری دارند؟ خودآگاهی در جانور، گیاه بوده؛ در انسان خیلی بیشتر است.

شبکه عصب هوشیاری در پرده کلاستروم claustrum ناحیه ای در عمق مغز همه پستانداران جای دارد. با شوک الکتریکی به این پرده، فرد ناهوشیار شده؛ حواس بینایی، شنوایی، حافظه، شناخت او منقطع شده؛ امواج مغز او ضعیفتر شده؛ تنفس آهسته تر می شود.

هوشیاری conscious و وجدان conscience داوری نیک/ بد به ذهن مربوطند. هوشیاری تجربه ذهنی، آگاهی، بیداری، مشعر، ضمیر، سیستم کنترل اجرایی ذهن است. این واژه بمثابه چتر در برگیرنده بسیاری پدیده های ذهنی، روحی، طبی حیاتی و جسمانی می باشد. هوشیاری با توان محدود در طب بیهوشی Anesthesiology، روانشناسی، فلسفه- معنی های متفاوت دارد. حس محیط، شناخت خود و گروه، وجدان اجتماعی، غریزه صیانت نفس را هم در بر می گیرد.

هوشیاری توان عمده عالی مغز بوده؛ 3 بخش دارد: آگاه، نیمه آگاه، ناآگاه. گاهی ناآگاه مترادف شبه-آگاه، نیمه-آگاه، خودکار آمده. گاهی ضمیر ناآگاه هوشیاری، عمد، آگاه هم معنی می دهد. شاید در این برابریابی "من، خود، خویشتن" همان هوشیاری یا آگاهی باشد. بخش کوچکتر آن بنام ضمیر آگاه 5% ذهن سوای نیمه آگاه و ناآگاه 95% ذهن در غشاء نیمکره مغز راست است.

آگاه: در شناخت غامض با برنامه، استدلال منطقی، ترکیب ایده ها، فیلترشده تجربیات دخالت دارد. ضمیرآگاه برای امور ارادی، تصمیم هوشیارانه، پلان/ برنامه، هستن، توان توجه، توان تخیل که ناواقعی است؛ به حافظه دراز مدت وصل است. آگاه در برگیرنده گزینه دریافتهای حسی و ایده های ذهنی اند. ضمیر آگاه در امور ذهنی مانند محاوره، تشخیص محیط، برنامه حرکت از نقطه ا به ب، گزینش الفاظ بنا به جمع مخاطبان می باشد.

تفاوت آگاه و نیمه آگاه در فیلترشدن داده ها به هوشیاری است؛ داده های عینی یا ذهنی مازاد بر آگاهی، بنا باقتصاد گنجایش حجم داده ها در انبار و یادآیی، به حافظه نیمه آگاه فیلتر می شوند. داده آگاه خصیصه مورد توجه فرد است که در حافظه آنی و آتی می نشیند. این جا پاسخ ثنوی است: با دیدن عکسی، اسم فرد بیاد می آید یا نمی آید.

حافظه مربوط به ناآگاه تمام دریافتهای حسی فیلترشده تجارب عاطفی، اندیشه های فردی را در بر می گیرد. بازآوری ضمیر ناآگاه تندتر از ضمیر آگاه است. بازآوری شماره تلفن، تاریخ تولد، آدرس خانه همه از ضمیر ناآگاه می آیند. بخش خوب، معنادار، مرسوم در جامعه ناآگاه به هوشیاری/ ضمیر می رسد.

می توان گفت داده های محیطی بیادمانده محتوای هوشیاری/ آگاهی را داشته؛ مانده اطلاعات حسی فیلترشده در نیمه آگاه و ناآگاه حفظ می شوند. هر3 لایه مغز ربط به حافظه دارند که در تفکر، رویا، کابوس، خلاقیت، تخیل، تجسم – داده های حافظه به هوشیاری می رسند. گاهی ضمیرآگاه آنرا بخاطر فرهنگ، عادات، رسومات رایج ممیزی می کند. این ممیزی همراه با اضطراب است. شاید واژه جرقه برای ویرش obsession ، عجول compulsion ، ایمپلس، تکانه، بداهه بهتر باشد.

جزوه هفتگی همراه واشنگتن پست صفحه ای دارد بنام نگاه دوم. نگاه دوم یک عکس واقعی بالای همان عکس با 12 تغییر رنگ، اندازه، حذف را در صفحه ای آورده؛ بیننده باید این 12 تفاوت را بیآبد. پاسخ در هفته بعد در همان جزوه داده می شود. با دیدن پاسخ هفته بعد، ضمیر آگاه یاد می آورد که آنرا دیده است. ضمیر نیمه آگاه برخی از 12 تفاوت را بیاد می آورد؛ برخی دیگر از تفاوتها در حافظه پاک/ فراموش شده اند.

پس داده های فیلترشده مازاد در حافظه نیمه آگاه بیشینه 12 برابر داده های انبار ضمیر آگاه اند. آیا حافظه دراز مدت ضمیر آگاه و نیمه آگاه مشترک است؟ گویا ضمیر نیمه آگاه در خلاقیت، تخیل، راهیابی به حافظه کاری هوشیاری داده های مورد نیاز را رله می کند. نیمه مترادف شبه هم می باشد. http://www.washingtonpost.com/

هوشیاری مرکز عالی مغز گاهی با قفسه بندی/ کاپارتمنتال کردن ضمیر فرد به آگاه برای منطق، واقعیات، تصمیمات و نیمه آگاه برای فانتزی، عادات، منافع، احترام به اقتدارگر 2 انبار حافظه منطقی و ناآگاه می سازد. در محیط اسارت مانند زندان دولتی، گروگانگیری، خانواده قبیلوی در عصر مدرن قفسه بندی به 2 حوزه عمده برای خدمت به قلدر برای بقای جسم و خدمت بنفس اسیر برای بقای منش در خانواده/ جامعه می انجامد: احترام، ترس، تظاهر به عبد، رفتار رسمی در حوزه اول به قلدر؛ تحکیم عزت و صیانت و اتکاء به نفس، غرور، انصاف، عدالت، ضمانت بقا، عصیان در حوزه دوم.

هوشیاری با 2 غایت یا این هوشیاری یا آن بیهوشی، نیز درجه های بینابینی هم دارد که برخی از قوای ذهنی فعالند. ضمیر آگاه در غشاء پیشانی، ناآگاه یا شبه/ نیمه آگاه در نیمکره مغز راست، بیهوشی/ کما با توانهای بقای حیات در مخچه اند. هوشیاری چندکاره multi-task بوده؛ در هر لحظه 7+/-2 یعنی 5 تا 9 جریان اطلاعاتی را پردازش می دهد.

فکر ناآگاه: در انجام کنش ساده تحریک-واکنش، ارایه فاکتهای اصلی، تشخیص اشیاء، اجرای حرکات تمرینی دخالت دارد. ناآگاه آمال غریزی، اطلاعات نامتصل به آگاهی، خاطرات کودکی، نیاز به یک محرک قوی برای یادآیی دارد. ناآگاه باورها، الگوها، نقشه ذهنی واقعیات بوده؛ یک معنی دیگر ناآگاه، علامات حیات اند که در کما فرد را زنده نگه می دارند. گاهی ناآگاه مترادف نیمه آگاه آمده که باعث برخی اشتباهات لفظی هم می شود.

ناآگاه انبار دراز مدت حافظه، هارد درایو، مرکز اطلاعات، کل دانش و تجربه حواس 5گانه از گهواره تا گور است. این انبار با غرایز موجود، بقای حیات، تخیل در مخلوط کردن کتره ای دانش و تجربه فرد هم قرابت دارد. ناآگاه میلیونها بیت/ خرده داده در ثانیه- امور حیات مانند ضربان قلب، رتیم تنفس، دمای تن، داده های حسگرهای تن از محیط، عادات، آموخته ها را در اختیار ضمیرآگاه می گذارد.

ناآگاه در مراقبه، هیپنوتیز آنی، فرد را به فانتزی یا دنیای مه گرفته برای فرار از رنجهای واقعی می برد. در این دنیای فانتزی فرد می تواند آلام و آرزوها را بیان کند؛ باعث بهبودی حال او شود- اگر شنونده ای باشد. ولی بعد آنها را فراموش می کند. تجارب روحخراش گذشته باعث رفتار نامعقول حال می شوند که با دانش کسب شده در مشاوره، یا در هیپنوتیز مریض ایموسیون را تخلیه کرده؛ بهبود می یابد.

نیمه-آگاه لایه میانی هرم هوشیاری با توانهای ادراک حاشیه ای بدون توجه هوشیاری است. نیمه-آگاه دانش و تجربه گذشته مورد نیاز را داشته؛ بنا به نظریه فروید اراده و هدف مستقل از ضمیر آگاه دارد. این لایه انبار ایده های ناپسند اجتماعی، آرزوها، هوسها، خاطرات ناگوار، هیجانات تالم آور بوده؛ که ضمیر آگاه آنرا سرکوب کرده.

نیمه-آگاه کنترل رفتار و احساس، لایه زیرین توجه، کل دانش و تجربه فرد است که با غرایز موجود بقای حیات و تخیل در مخلوط کردن کتره ای دانش و تجربه فرد هم قرابت دارد. نیمه-آگاه برای وضع ذهنی موثر، حس 6م، در تصمیمگیری ولی بدون آگاهی مانند راهروی در خیابانی آشنا بوده؛ داده های حسی و ذهنی که کله انسان گرفته؛ ولی برای انبار فیلتر/ خلاصه کرده؛ می تواند از فراموشی بیاد آورد. در رویا نیمه آگاه باز شده؛ برخی اطلاعات به هوشیاری و حافظه کاری می رسند.

فرد آموخته ها مانند ازبرکردن الفبا، جدول ضرب، نشانی خانه خود را پردازش می دهد. هوشیاری فعالیت شبکه های عصب مغز در تداعی، عادت، اعتقاد، تخیل، چارهجویی، بدعت، حسیات، زبان، تنظیم گفتار- رفتار بنا به موقعیت و مخاطب در غشای پیشانی را بهمدیگر اتصال می دهد.

گاهی ذهن، فکر، آگاهی، ضمیر، هوشیاری مترادفند. فروید 1856-1943 فانتزی 2 دنیای کودکی و هنری را با تداعی آزادانه کلام و حسها در ایده ها و ایماژها در ذهن پایه هنر انگاشت. او هنر را جنبه ای از تخالف ضمیر آگاه یعنی افکار، ادراکات، خاطرات، فانتزیها، احساسات حال و ضمیر ناآگاه انگاشته؛ گاهی نیمه آگاه، پیشاآگاه، ناآگاه را مترادف بکار برد.

گاهی حواس پرتی منجر به نقب از هوشیاری به ناآگاه شده؛ تکیه کلام عادتی بر زبان می آید که با اراده هوشیاری تناقض دارد. فروید خبط حافظه، بیان، رفتار را ناشی از عدم ممیزی ضمیر آگاه می داند که بیانگر اعتقاد، عادت، هیجان، احترام سرکوبشده می باشد. این خبط در تناقض با شبکه تنظیم گفتار/ رفتار فرد، لایی رد شده که بیانگر نیت باطنی فرد است.

نظریه اشراقی، کشف و شهودی، الهامی، بالینی فروید در باره 3گانه روان یا ذهن هر فرد پایه عصبشناسی نداشته؛ ولی جنبه تاریخی و مثبت دارد. شاید با شناخت مغز سده 21م اینگونه شود: اید unconscious ناآگاه برای تکانه، باه، لذت، هجمه بهیمی، من، خود، نوباوگی، غرایز بدوی بویژه لیبیدو، من می خواهم. ضمیر ناآگاه یعنی تمام انگیزه ها، غرایز، خاطرات سرکوبشده بخاطر تجربه ناگوار/ تراما، محل تمنای غذا/ باه، هنرخواهی، علمجویی، رفتار بداهه بخاطر تکانه، اضطرار، خلجان عصبی- می باشد.

ایگو subconscious نیمه آگاه برای منطق، تفکر، خرد، واقعیت، چارهیابی، تصمیمگیری در بلوغ. واسطه بین واقعیت و تمنای اید است؛ یعنی شخصیت فرد، من سزاوارم. سوپرایگو conscious آگاه، متضاد اید، معلم اخلاق، ابرمن، وجدان، بالغ، پیشآگاه، برای اخلاق، کنترل تکانه های غیراجتماعی، کمال، گناه است که از اولیاء از 3-5 سالگی آموخته شود.
می خواهم، سزاوارم، نباید بخواهم، به دلایلی سزاوار نیستم.

بنا به یونگ آگاهی 4 بخش دارد: اندیشیدن، احساس، حسیات، بصیرت. اگر کله یک کامپیوتر باشد؛ آگاه= RAM با حس / ورودی و رفتار/ خروجی، نیمه آگاه = CD-ROMحاوی برنامه و باور بوده؛ ناآگاه= هارددیسک حاوی احساسات، عواطف، خاطرات است. ناآگاه و نیمه آگاه در شخصیت فرد با 2گانه ها مهمند: سازنده/ مخرب، مثبت/ منفی، بدبین/ خوشبین، خیر/ شر، شاد/ غمین، نقزن/ راحت، غضب/ خندان. البته بنا به موقعیت، شخصیت بین این 2 غایتها هم نوسان دارد.

کارکردهای هوشیاری انسان را می توان مثلثی انگاشت: آگاهی 10% در راس است. ضمیر آگاه به غشاء بیرونی مغز ربط دارد که فهم، فکر، خرد، منطق، پلان/ برنامه، داوری، هدفمندی، اراده، تصمیم، دانش نیاز، مشاوره، شناخت، چارهجویی، رفتار، حافظه آنی/ کوتاه مدت را شامل می شود. رک شکل 4.

در لایه میانی نیمه آگاه 50-60% در مغز میانی با هدف صیانت و محق بودن قرار دارد. برخی کارکردهای آن بقرار زیرند: نیمه خودکار، باورها در باره جهان و خود، گریز یا هجمه، زخمهای گذشته در یاد، حافظه عمری/ دراز مدت، صیانت نفس، ترس، آمال، مراقبه، هیپنوتیز، هنر، روایت، زبان.

قاعده محل ناآگاه 30-40% در مغز مرکزی برای بقا و تدافع است. برخی کارکردهای آن بقرار زیرند: نظام خودکار، غریزی، ایموسیون/ هیجان، خلاقیت، عادات، الگوها، زخمهای فراموش شده، حافظه دی ان ای هسته یاخته ای، رویا، کابوس، خاطرات گذشته، علل ریشه ای عارضه های روحی، روانکاوی.

جایگاه. مقر هوشیاری زیر کورتکس بیرونی مغز است که در جانوران انسانما هم وجود دارد. مغز انسان از 4 حجم راست، چپ، زبرین، زیرین تشکیل شده. بین مغز چپ و راست و حجم زبرین و زیرین 2 کلاف رشته عصب وصلی/ ربطی وجود دارند. کل مغز از 3 لایه مرکزی عهد خزندگان برای امور بدوی حیات مانند تغذیه، میانی عهد پستانداران برای امور خانگی، بیرونی مربوط به انسانماها برای امور مربوط به تفکر تشکیل شده.

تکامل. هوشیاری در مغز وابسته به حیات بوده؛ با مرگ زایل می شود. در موجود زنده هوشیاری فرماندار تنظیم آگاهی برای پردازش اطلاعات حسگرها، تنظیم مراکز عالی مغز و مدیریت مراکز خودکار مغز است. هوشیاری همراه حیات جانواران عالیتر تکامل یافته؛ با ارزشمندی برای بقا از طریق برنامه ریزی نه از روی غریزه است. در شجره تکامل جانواران عالیتر از پستانداران به بعد قرار دارد.

ولی هسته ارثی آن در کودک با تاثیر از محیط شامل تغذیه و تجارب حسی با راه افتادن و زبان ارتباط دارد. کارکرد عمده هوشیاری از آغاز حیات در کودک مانند دیگر امور عالی مغز چون شخصیت، زبان، درد، غریزه مالکیت پرورش می یابد. هوشیاری هم شاید 20 % طبیعت ارثی و 80 % تربیت محیطی بوده؛ رشد آگاهی با شخصیت متناظر است. صیانت نفس در جانوران غریزه گریز/ گریبانگیری است؛ در انسان بویژه زن یک بدیل سوم برای مدارا و بحث هم وجود دارد.

با محرکات خشم/ترس، شادی/غم، شگفتی/ تنفر که جهانشمول بوده؛ در عضلات چهره همه انسانها و حتی میمونها نمایان می شود. مراکز عالی مغز شامل خلاقیت، چارهیابی، کنجکاوی، هدفمندی، وجدان، اعتقادات، اطلاعات، توجه، اعتماد، منطق، قواعد بازی اند. آگاهی بخود منجر به بقای فرد بوسیله اراده به بقا شده؛ پس ضمیر آگاه یا مشاهده خود ثابت نبوده؛ تکاملی می باشد.

ماهیت. هوشیاری کارکردی ذهنی است که مانند دیگر توانهای مغز ناشی از کلاف عصب برای پردازش، ارتباط، انبار اطلاعات است. لذا می توان آنرا مشتی عصب در رابطه با حافظه کوتاه/ دراز مدت و بخشهای راست و چپ مغز انگاشت. از طریق رشته های وصلی به بخش تحتانی مغز در ارتباط با فعالیتهای خودکار تن مانند تنفس، ضربان قلب، جهاز هاضمه، پلکزدن، زمانیابی زیستی circadian، جهتیابی/ جی ام اس بیولوژیک می باشد.

هوشیاری با تکامل فرهنگ افزایش یافته؛ در آغاز تمدن کمتر از آگاهی مغز سده 21م است. رشد تصاعدی اکتشافات، کنجکاوی، فهم و پیشرفت فنی را با هوشیاری جمعی می توان توضیح داد. دورکهایم مشعر/ ضمیر جمعی را برای سازماندهی انسان و مناسبات اجتماعی ضروری دانست. آیا مشعر آموختنی از محیط و مربوط به محیط است؟ چگونه می توان آنرا اندازه گرفت؟ آیا دید جهان Merkwelt و روح زمان Zeitgeist فردی اند؟

حافظه کوتاه مدت، باختصار حکم، یا آنی برای چند ثانیه است. حافظه دراز مدت، باختصار حدم، یا عمری برای تمام طول حیات فرد است. ح ک م، ح د م حروف اول 3 کلمه ترکیبی برای اختصارند. حافظه جمعی فرهنگ یا روبنای مناسبات اقتصادی یک قوم و همه انسانهای روی زمین است.

هوشیاری دسترسی به حکم، حدم، شبکه حافظه کاری بینابینی چندروزه بوده که اطلاعات را نگه داشته؛ با شبکه های دیگر مغز رابطه داشته تا اطلاعات را با عاطفه، وجدان، منافع فرد، اطلاعات دیگر همتراز کند. در هوشیاری محتوای واحدهای حافظه های گوناگون انتگره و رای کشی می شوند- چون اطلاعات می تواند ضد و نقیض باشند.

اطلاعات دربرگیرنده ارزیابی سیگنالهای بینایی، سمعی، بویایی، حرکتی است. مراکز خودکار مغز شامل ضربان قلب، دیافراگم تنفسی، جهاز هاضمه، برخی حرکتها مانند پلک زدن اند. حسگرها یا محیطی شامل حواس 5گانه اند یا درونی برای تنظیم اکسیژن و شکر خون.

هوشیاری عنصر عامل/ اجرایی اندیشیدن بوده؛ از عناصر مهم اندیشه فکرهای کتره ای یعنی فعالیت خودکار حافظه است. فکر عمدتا ارادی تحت کنترل هوشیاری با تداعی به عصبهای ربط به جوانب یک پدیده/ تم می پردازد. فکر کتره ای یعنی فعالیت خودکار حافظه در 4 نوع کلامی، عاطفی، حسی، عضلانی که 2 نوع است: یا به پیاله حافظه آنی وصل شده یا نمی شود.

اگر فکر کتره ای به پیاله حافظه آنی برسد؛ تحت کنترل هوشیاری قرار می گیرد. در این پیاله فکرهای محیطی و ذهنی دیگر هم در تردد اند. توجه فرد به فکر کتره ای موجود در پیاله معطوف می شود. یا آنرا به زنجیره فکری لحظه پیوسته؛ لذا توجه/ تمرکز دماغی شدت فعالیت فکر کتره ای را به پس صحنه می راند. فکر 3 مرحله آغاز، ربط به شبکه های همگن/ متضاد، پایان دارد. فکر کتره ای مانند عضوی از مکتب ماهی ساردین از حیطه پیاله حافظه هوشیاری خارج است. ولی گیردادن یا تلاقی با فکرهای کتره ای گاهی به خلاقیت منجر می شود.

در رویا روی فکر کتره ای موجود در پیاله حافظه آنی هوشیاری مکث شده؛ مشعر آنرا با فکر های مربوط concerned فرد پیوند زده؛ از تو کله حسگرهای سمعی/ بصری را فعال می کند. این فعالیت در پیاله حافظه آنی هوشیاری در زنجیره ی اسلایدهای بصری حفظ/ انبار می شود. از خواب برخاستن، باز آوری محتوای این پیاله حافظه آنی یعنی یادمانده خواب/ رویا برای بازگویی آن است. نیز با وجود عصبهای ربط، تداعی/ جهش از یک پدیده به دیگری رخ می دهد.

تلفیق فکرهای کتره ای با امور مورد نظر فرد در پیاله حافظه هوشیاری در خواب زنجیره اسلایدهای رویا را پدید می آورد که در شبکه حافظه کاری میان مدت انبار می شود تا فرد بعدا – پس از خواب برخاستن– آنرا بیاد آورده؛ برای دیگری یا با واسطه دیگر کاغذ، رایانه، ضبط صوت آنرا بیان کند. البته تداعی یعنی دیدن یک شیی منجر به اتصال فکر به شیی ای شبیه از طریق جانشینی استعاره یا همنشینی مجاز homonymy نیز می باشد.

استعاره ایجاد رابطه بین 2 چیز جدا ازهم مانند داس و هلال ماه است. همنشینی ایجاد رابطه بین 2 چیز موجود در سلسله مراتب/ هیرارشی است؛ مانند کشور ایران، شهر تهران، زبان فارسی. در مورد آخر، ذهن جانشینی از زبر به زیر یا از زیر به زبر را بکار می برد. نمونه: تهرانیها بجای ایرانیها یا ایران بجای فارسی.

در این پیاله فکرهای مورد نظر برای هدف لحظه فرد با فکرهای کتره ای رسیده به هوشیاری تقاطع می کنند. این تداخل اگر بخاطر تمرکز شدید فکری باشد؛ فکرهای کتره ای و سیگنالهای حسی لحظه ای را دور می زند. فرد با تمرکز بر یک نوع فکر به ورودی حسی دیگر اعتنا نمی کند.

حالت دیگر مداقه و رویای روزانه است که پیاله هوشیاری در آرامش در خود غرق می شود؛ در فرد گسستگی از محیط ظاهر می شود. حالتهای دیگر خلسه، عرفان، خلود، روحانی، وردخوانی، سماع، شعرگویی، نمایش، اپرا، رقص، باله، رجزخوانی، مرشد پرده داری، ازخود بیخود شدن است.

شعر می تواند مستقیم در باره تم هوشیاری باشد؛ یا جوانبی از هوشیاری را در خود تبلور دهد. چند نمونه از نوع اول با نام شاعر: نام شعر بقرار زیرند: لائو تسو: تائو ته چینگ. سری چینموی: می خوانم می خندم، فاجعه. سیری آروبندو: نیروانا. امیلی دیکنسون: مرا ترک کردی. کبیر: بین 2 قطب هوشیاری. مولانا: هوشیاری درونی. وردثوروث: قصیده تقلید جاودانگی. جان کیتس: چیز زیبا. سوامی ویوکاناندا: صلح. کریستینا روزتی: زمین رویا. هوانگ پو: روشنگری. رابرت فراست: می توانم همه را به زمان بدهم. والت ویتمن: ترانه جهانی.

جریان سیال ذهنی شعر جاری فکر به کلام با حذر از آرایه های ادبی سنتی است که با خلاقیت خود شاعر بر بیان بداهه سوار می شوند. شیمبورسکا 1923-2012، صاحب نوبل ادبیات 1996 بیانگر وضع اجتماعی و زیستن با خاطرات در شعر را شاعر هوشیاری نامیده اند. او با انسانوارگی خاطراتش از "توجه به نهیب بیوقفه" هوشیاریش می گوید.

توماس ترانسترومر صاحب نوبل ادبیات 2011 نوشت: "مراقبه با نظر به نیروهای قوی نامریی ناهوشیاری" است. والاس استیونس نگران هوشیاری انسان، ذهن و ادراک او بود؛ نه عشق یا شکوه آسمانی. او باور داشت که جهان مدرن آگاهی انسان را تغییر داد. هوشیاری و شعر انسان را به مراقبه، شناخت، روانشناسی می کشاند.

شاعران قله ادبیات وجدان و شخصیت والای انسانی داشته؛ شاعران حاشیه خودشیفته اند. لذا بجر سبک شعری وجدان و شخصیت فردوسی، حافظ، مولانا، سعدی، خیام، نیما، شاملو، فروغ- در محبویت آنها دخیل اند. آیا شعر، هوشیاری گروهی در یک عصر است؟ آیا می توان چند شاعر مثلا نیما، اخوان، شاملو، فروغ را هوشیاری انسانی دهه های 30 و 40 در ایران خواند؛ همانطور که کیارستمی، فرهادی، مخملباف هوشیاری شاعرانه دهه 80 فیلم فارسی اند؟ این شعر و فیلم کمک به قدر دانستن هوشیاری انسان در نیمقرن گذشته می کند.

کارکردهای تکاملی هوشیاری بقرار زیرند: الویت بین بدیلها، حل مسئله، تصمیم گیری، عضوگیری پروسه های مغز در خدمت امر موجود، کنترل عمل، کشف خطایابی، برنامه ریزی، یادگیری، انطباق، آفریدن بافتار/ موقعیت، حصول اطلاعات در حافظه. کارکردهای هوشیاری برای هدفها بقرار زیرند:

1-ایجاد بستر و مرجع برای ورودیهای کلی.
2-تکامل، یادگیری برای رویدادهای مهم و نو.
3-ویرایش، اخطار، خطایابی برای نظارت بر رفتار.
4-عضوگیری و کنترل برای سیستمهای حرکتی زیر هدف اعمال ذهنی و جسمی.
5-الویت و کنترل رخصت برای آنچه هوشیاری شود.
6-تصمیم گیری، کارکرد اجرایی/ عامل برای دستیابی به منابع دانش.
7-ابرشناخت یا خود-ایجادی کارکردها برای غور و کنترل کارکردهای هوشیاری و بیهوشی.
8-برنامه ریزی خودکار و تداوم خود برای ثبات بیشینه در شرایط متغیر بیرونی و درونی.

در هر شعر هوشیاری را می توان یافت. برخی کارکردهایش در بالا ذکر شده اند؛ بر یک قطعه/ مفصل شعر منطبق کرده؛ تقریرات مربوط به انطباق مقولات شعر با کارکردهای هوشیاری ارایه می شوند. فروغ در برخی اشعارش لیست، کاتالوگ، ریز مقولات را دوست دارد. مفصلی از شعر بعداز تو فروغ برای رصد توانهای مشعر در آن گزیده می شود.

بعد از تو ما هر چه زندگی‌ کردیم،
در فضایی از دروغ و نیرنگ گذشت،
بعد از تو خورشید مرده است
و نام آن چیز که از دلها گریخته، عشق است... 

فروغ اتفاقات را با بدیل "بعداز تو" در محور زمان، نه پیش از حضور "تو،" جمعبندی می کند. لذا مشعر فروغ اولویت بدیل گذشته را در شعر نیآورده؛ روی حال تکیه می کند. چارهجویی در بیان ادراک خود را از هستی با داوری "دروغ و نیرنگ" و سیاهی "خورشید مرده" آورده؛ مشعرش تصمیم به ارایه تصویری از ایستایی و اختناق دهه 40ش می دهد. در اینجا هوشیاری کنترل عضلات دست را برای نویسش شعر در لحظه معین اعمال کرده؛ تا شاعر مداد و کاغذ را روی میز گذارد.

هوشیاری فروغ مترصد نگارش دستوری، املایی، صدایی سطور شعری بوده؛ با معیارهای زیبایی، منطقی، عاطفی- خطایابی و تصحیح می کند. برای پیشبرد ساختاری شعر برنامه ریزی در مشعر می شود تا سکانس مفصلها و پس و پیشی اقلام هر سطر مشخص شوند. هوشیاری فروغ از پروسه عینی کردن فکر لحظه ای بر کاغذ یادگیری بصری و منطقی هم انجام می دهد. او در عین حال مشعر به صداها، حرکات، تغییرات جنبی پیرامون خود است. رفتارش با تغییرات پیرامونی منطبق می شود. در اینجا "تو" معشوق فردی نبوده؛ در تخالف با "ما" فردی تاریخی-اجتماعی است.

جوشش سطرهای شعری بنا به ساختار حاضر در مخیله شاعر ترتب جملات را تنظیم می کند. اطلاعات زبانی و جنبی از حافظه را مشعر به حافظه کاری می آورد که مرتبط به 2مثلث بروکا و ورنیکه در مغز چپ و آمر عضلات دست راست اند. هوشیاری شاعر را به نویسش شعر، بلند خوانی با دهان، ویراست با دست راست وا می دارد. بافتار و موقعیت کلمات روی کاغذ را مشعر ارزیابی می کند. در عین حال شاعر به خود، آگاهی دارد یعنی جای نشستن، موقعیت دست و کاغذ، مقدار نور و صدا، وقت این نشست می داند. می توان شعر را با 3لایه آگاه، نیمه آگاه، ناآگاه تقطیع کرد. ضمیر آگاه 2حیطه دارد: پیشبر تم شعر، هوشیاری به محیط زیستی لحظه سرایش شعر.

هوشیاری شاعر برای نوشتن شعر شبکه های زیر را فعال می کند: اراده به نوشتن یک شعر خاص؛ برنامه ریزی برای ساختاربندی نام، آغاز، میان، پایان؛ ترابری فکر محاوره ای به زبان ادبی/ رسمی؛ تمیز محیط در امکانات روشنایی، گرمی، راحتی؛ برنامه حرکت از نقطه ا به ب یعنی از نام، تخیل، کلام به جملات دستوری و آهنگین. گزینش الفاظ بنا به جمع مخاطبان- معمولا اعضای محفل، مجله مشخص برای نشر، ممیزی اجتماعی- را دربر می گیرد. در لحظه نویسش شاعر با پیوند به حافظه کاری، خزینه های خاطرات، انبار اطلاعات ارجاعی- فرماندار حرکت مداد بر کاغذ است.

پس در هر شعر می توان کارکردهای هوشیاری در حیطه امور ذهنی را رصد کرد: الویت بین بدیلها، چارهیابی، تصمیم گیری، عضوگیری پروسه های مغز در خدمت امر موجود، کنترل عمل، کشف خطایابی، یادگیری، انطباق، آفریدن بافتار/ موقعیت، حصول اطلاعات در حافظه، آگاهی بخود، اراده، برنامه ریزی، محاوره، تمیز محیط، فرماندار تنظیم آگاهی برای پردازش اطلاعات حسگرها، تنظیم مراکز عالی مغز و مدیریت مراکز خودکار مغز. گاهی هوشیاری مترادف عمد یا آگاه معنی می دهد. هوشیاری با 2 غایت یا این هوشیاری یا آن بیهوشی، نیز درجه های بینابینی هم دارد که برخی از قوای ذهنی فعالند.

در خواندن یک شعر، مغز کلمات را کُنده ای/ گروهی در کل تفهیم می کند؛ نه حروف کلمات را یک بیک خوانده؛ سپس کل کلمه را تفهیم کند. استعاره کُنده یعنی تنه درخت با شاخه و برگ برای کلمات و حروف می باشد. در واقع مغز مانند یک برنامه رایانه "املاء چک کن" کلمه با حروف پس و پیش را در خواندن تصحیح کرده؛ کلمات یا حتی چند کلمه باهم را تفهیم می کند. نمونه: تاونا بود هر که زاان بود./ ز دنش دل بیر برند بود. واژه های این بیت کُنده ای chunk، نه یک حرف یک حرف، خوانده می شوند. لذا ناآگاه آنرا بدرستی تفهیم می کند: توانا بود هر که دانا بود./ ز دانش دل پیر برنا بود.

نکته ظریفی در بیت فوق پنهان است. سوادآموزی این بیت فردوسی را بین جوانان رایج کرده؛ لذا در میانسالی خواندن این بیت با پس و پیش کردن حروف امکان دارد. ولی در روزنامه با تحریر برخی اغلاط، باز فرد باسواد کلمات را درست می خواند. در تشخیص الگوی بصری رایانه تصویری و خواندن متن- صحت کنده یا یکجاخوانی پژوهیده شده.

ﻣﻨﺎﺑﻊ. 2015/05/30 Consciousness = هوشیاری، وجدان= Conscience
http://www.poetseers.org/themes/list-topic/poems-consciousness/ اشعار در باره هوشیاری.
CK Williams 1998 Poetry and Consciousness, Univ of Michigan.
http://www.ensani.ir/fa/content/79947/default.aspx طیبه کرمی، حس مشترک.
علی‌مراد داودى، ترجمه و تحشیه: درباره نفس، تهران 1378.
علی‌مراد داودى، عقل در حکمت مشاء: از ارسطو تا ابن‌سینا، تهران 1349.

شکل 4- ذهن آگاه، ناآگاه، نیمه آگاه- % برای توان مغز. هوشیاری 3 لایه دارد. 100% توان ذهن به 10% آگاه، 60-50% ناآگاه، 40-30% نیمه آگاه قسمت شده.
*
مَشعَر از شعور بمعنای آگاهی است. در تهران تلفظ مَشعَر بمعنی آگاهی با مُشعِر آگاه کننده یکی است- بنا به حافظه دبیرستانی. در برابر کانشس انگلیسی و لاتین، مُشعِر در نظر است. ولی اینرا هم باید گفت: شعر و اِشعار در فارسی با بیشعور و مشاعره از 2 اصل شجره کلامی جدایند- شاعر، شعر، اشعار، شعور، مشاعر، مشاعره، شعار، باشعور، بیشعور. بسیاری واژه های تازی در تهران، کابل، شهرهای دیگر تلفظ متفاوت از اصل عربی دارند. نمونه: آخِر که آخَر تلفظ می شود. شاید برای همین، عجب نیست که غیرتازی عجم است.

مشعر برای واژه علمی هوشیاری همان مُشعِر خواهد بود نه مَشعَر که در گویش تهرانی مهجور است. شاید پرفسور حیدری ملایری، استاد آشوری، دکتر رضا باطنی واژه ای ضرب کنند. تاآن زمان همان مُشعِر برای توان عمده مغز بمثابه عالیتری کارکردش در دانش سده 21م می باشد. پس مشعر برای تجربه ذهنی، آگاهی، بیداری، هوشیاری، سیستم کنترل اجرایی ذهن است.

مَشعَر= آگاهی/ ادراک و مشُعِر= آگاه کننده. دکتر محمد معین، فرهنگ فارسی، ص 4144: مَشعَر عربی بمعنی قوه ادراک، حاسه. جمع: مَشاعِر. همانجا: شعور با شُ -عربی 1 - مص م. دریافتن. 2 - اِ مص. ادراک. 3 - آگاهی. در فارسی واژه های زیر در رابطه با این 2 واژه عربی کاربرد دارند. اگر خود=ضمیر باشد؛ آنگاه خودآگاه، ناخودآگاه، نیمه خودآگاه برای فکر یا ضمیر آگاه، ناگاه، نیمه آگاه بکار رفته.

روشن است که شجره لغوی و دانش قرون وسطا برای بیان یک واژه علمی مدرن آغاز کار اند. کاربرد یک واژه عتیق با مفاهیم مدرن توسط مردم انجام می شود. نمونه: قرص = گرد؛ درمعنای مدرن حب یا کپسول دارویی است. قطار بمعنی سلسله در مفهوم مدرن وسیله فلزی ترابری عمومی است. اکثر دانش قرون وسطا ارزش تاریخی و ادبی دارد نه علمی مدرن. گاهی هم یک واژه چند معنی دارد؛ مانند: آهو = گوزن و عیب. بادیه = ظرف مدور مسی، صحرا. شیر= مایع، درنده، وسیله قطع/ وصل آب، سهیم در فیسبوک.

شِعر سخن داراي وزن و قافيه، سرودن، شعر گفتن، خيال پردازي، جمع آن شعراء. شاعر- سراينده، شعرگو. طبرسي گويد: شعور اول علم است از راه مشاعر و حواس. شعور ادراك دقيق است؛ زیرا شعر به عربی، به فتح ش و سكون ع، "مو" بوده كه دقيق و نازك است. مشعر شعوري از مو باريك تر یعنی دقيق تر است. مشُعِر از اشعار/ آگاه کننده آمده؛ پس مُشاعِره بمعنی مسابقه شعرخوانی می شود. شاعر وزن و نظم را بهتر از ديگران می داند. او به علت فطنت و دقّت معرفت شاعر ناميده شد.

شعر در اصل به معنى دانستن، توجّه خاص، علم ‏دقيق است. در اصطلاح به كلام موزون و قافيه دار گفته شده كه در آن دقت و ذوق مخصوص به كار رفته است. معمولا شعر بيشتر توأم با تخيّلات بوده که در خارج مصداق حقيقى ندارند. شاعر به قدرت خيال خويش آنها را در قالب الفاظ ريخته است. رک داودی.

شعر از شَعَرَ و شعور آمده؛ نوعی معرفت است. گروهي، مشعر را از شعور دانسته؛ آن را نام بخشی از مغز، نه کارکرد مغز، به معناي جایگاه شعور نامیده اند. لغت مشعر اسم مكان مراسم حج است. این لغت می تواند از ریشه شعار يعني علامت هم مشتق شده باشد. ریشه کلمه مشعر از شعر و شعور یعنی دانستن، توجه به ريزکاري، زيركى، درك، دقّت است. با جستجو در فرهنگ معین و گوگل نتایج بالا ارایه شدند.

دانش قرون وسطا در باره هوشیاری: فارابی قوه حاسه را مرکز فرمان نامیده که سیگنالهای حواس5 ‌گانه به آن فرستاده می‌شوند. قوه حاسه حس مشترك است. رک داودى، ص 58ـ59. ادراك محسوسات مشترك، همراه با محسوسات مختص مانند بینایی و شنوایی، دانش یک شئی را کامل می کنند. اگر چيزي را قوه حاسه ادراك کند، ادراك به نحو تام و كامل مي باشد. از اين رو، قبول انطباق بر چيز ديگر نمي كند.

شعور 2نوع است: شعور ظاهر یا خوداگاه که کارکردهای زیر را دارد: اینکه ما می دانیم که هستیم کجا هستیم؛ چه احتیاجات و تمایلاتی داریم. شعور باطن یا ضمیر نااگاه که بخش عمده شخصیت را در بردارد. ناخوداگاه مرکز غرایز، امیال، آرزوها، خاطره های واپس زده است؛ رفتار فرد را تعیین می کند.

مقوله ي ضمير نااگاه يا به غلط ناخوداگاه به چه معناست؟ ضمير نااگاه بخش تاريك، پنهان، نهفته در سخنان و رفتارها يا متون خويش و ديگري است كه بنوعي حسش مي كنيم اما دقيق نمي دانيم چيست. اما اين در واقع ضمير نيمه اگاه يا ماقبل اگاهي است- چيزي در مرز مشترك ميان بخش اگاهانه و نااگاهانه. در حاليكه ضمير نااگاه دانش و شناختي از جنس متفاوت است. ژيژك تفاوت اين 3 نوع دانش و شناخت اگاه، ماقبل اگاه و نااگاه را اينگونه نشان می دهد. انچه كه مي دانم كه مي دانم، همان بخش ضمير اگاه يا خوداگاه است. انچه مي دانم كه نمي دانم، همان دانش ماقبل اگاهي است. اما انچه كه نمي دانم كه نمي دانم، همان شناخت و دانش نااگاه است. fb123013Dariush Baradari

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد