قریب بیست و سه هزار از معابر تهران به نام شهیدانی نامگذاری شدهاند که جان خود را در جنگ هشت سالهی ایران با عراق از دست دادهاند. جمهوری اسلامی در پس صحنهی این نامگذاریها تاریخ را نیز به چالش میگیرد. چون ضمن همین نامگذاری، نامهای گذشته از سینهی دیوار خیابانها و کوچههای شهر رخت بر بست تا تاریخی ساختگی و جدید برای معابر تهران فراهم بینند. اما مردم همراه با وفاداری به پیشینهای مستند از نامهای پیشین، این نامگذاریهای مجعول را چندان بر نمیتابند. چنانکه حاجبالدوله، اقدسیه، امین حضور، منیریه، کامرانیه، فخرالدوله و عزیزخان همچنان در ذهن تاریخی شهروندان تهرانی نامهایی آشنا به شمار میآیند که از آنها در محاورههای امروزی نیز جهت مکانیابی سود میجویند.
دستبرد به نام خیابانها و تاریخسازی جمهوری اسلامی تا آنجا بالا گرفت که عنوان شهید را بر نام زندهیاد غلامرضا رشید یاسمی نیز افزودند. رشید یاسمی از نخستین استادان دانشکده ادبیات بود که ضمن اشتغال به نویسندگی، ترجمه و تصحیح متن، دهها اثر ارزشمند از او به یادگار مانده است. ولی شهرداری منطقهی سه تهران که مبتکر چنین حرکت شیطنتآمیزی شده بود در نهایت پا پس کشید و تابلوهای نصب شده را از سینهی دیوار برچید، تا آنکه تابلوی شناسایی درستی برای این خیابان نصب گردید. گفتنی است خیابان رشید یاسمی پایینتر از جام جم در همسایگی بیمارستان خاتمالانبیا، خیابان سئول را به خیابان ولی عصر پیوند میدهد.
در برنامههای فرهنگزدایی حاکمیت از فضای شهر تهران، افراد خودی جبهههای جنگ ایران و عراق که جان باختند با عنوانهایی چون سرلشکر و "سردار رشید اسلام"، نام اتوبانهای اصلی تهران را در اختیار خود گرفتند. ولی همه میدانند که سن این سرداران و سرلشکرهای ساختگی و تعارفی از بیست و پنج سال هم تجاوز نمیکرد. شکی نیست که در نامگذاری خیابانها "روحانیت معظم" با "سرداران رشید اسلام" ماراتن برگزار میکنند تا هر گروه نامهای بیشتری را در اختیار بگیرد. چنانکه در این مسابقهی دولتی نام مطهری را بر سینهی دیوار تخت طاووس مینشانند و بهشتی نیز از عباسآباد سر بر میآورد و کمی آن سوتر مفتح نیز خیابان روزولت را در اختیار میگیرد.
روحانیان فرامرزی نیز از این خوان نامگذاریهای بیحساب و کتاب دولتی جا نماندهاند. چون بزرگترین اتوبان دو طبقهی تهران به طول هشت کیلومتر به نام آیتالله صدر درآمد و اتوبان دیگری نیز آیتالله حکیم نام گرفت. در واگذاری تیول به روحانیان، خیابان بهار شیراز در ملاصدرا را هم به حجتالاسلام شیرازی واگذاشتند. همچنان که خیابان دیگری در کریمخان نیز به میرزای شیرازی اختصاص یافت. توضیح اینکه در پس این نامگذاریهای مجعول هیچگونه هویت و تعلق اجتماعی روشنی برای مردم به یادگار نمیماند. چون حافظهی تاریخی مردم در این نامها چیزی را لمس و حس نمیکند.
با این همه کم نیستند اسمهایی که از دست کارگزاران حکومتی دانسته و نادانسته جان به در بردهاند. تا جایی که در سیمای این نامها هویت تهران تاریخی آشکار میگردد. نام صور اسرافیل از جملهی همین نامهای تاریخی است که دولتمردان جمهوری اسلامی از دستیازی به حریم آن بازماندهاند. صور اسرافیل در شمال کاخ دادگستری، خیابان خیام را به ناصرخسرو پیوند میدهد. به حتم صلابت نام جهانگیرخان صور اسرافیل مخالفانش را از دستاندازی به حریم او باز داشته است. رویکردی که رژیم پهلوی نیز علیرغم انحراف آشکار از آرمانهای مردمی مشروطه، به پذیرش این نامگذاری گردن نهاد.
ماندگاری خیابان ادوارد براون در ضلع غربی دانشگاه تهران نیز شگفتی هر بیینندهای را برمیانگیزد. این خیابان در فاصلهای کوتاه از شانزده آذر به خیابان کارگر راه میبرد. خیابان ادوارد براون هم نامی است که از رژیم پیشین به یادگار مانده است. ولی جمهوری اسلامی علیرغم تنفر خویش از ادوارد براون نام او را بر یکی از خیابانهای تهران نادیده میانگارد. کارگزاران جمهوری اسلامی به نیکی دریافتهاند که دانشگاهیان کشور در خصوص شخصیت ادوارد براون چندان با نگاه حکومت همراه و همدل نیستند. چون جمهوری اسلامی مدعی است که ادوارد براون در نوشتههای خویش پیرامون کشتار بهاییان، جانب آنان را میگیرد.
همچنین بین خیابانهای خارگ و رازی، خیابان هانری کربن دیده میشود که این نامگذاری با حضور انجمن فلسفهی ایران در نزدیکی آن، بیشتر و بهتر معنا پیدا میکند. هانری کربن را رسانههای دولتی ایران صهیونیست میشناسانند. او دههی بیست چند سالی را در ایران زیست. در این مدت زندهیاد محمد معین دستیاری او را در امر پژوهش به عهده داشت. کربن ضمن ترجمهی آثار کارلگوستاو یونگ به زبان فرانسه، از روانشناسی تحلیلی او به منظور شناخت امروزی بنمایههای زردشتی سود جست. او به درستی جاپای این بنمایهها را در آیین شیعه پی میگرفت. گفتنی است تأویلهای او از مذهب شیعه با نگاه کارگزاران دولت جمهوری اسلامی همخوانی و همسویی ندارد.
ابتدای خیابان دربند پایینتر از خیابان ظهیرالدوله بر تابلوی کوچهای نامی از نخشب (شهر نسف ازبکستان) بر جای مانده است. محمد نخشب هم در دههی بیست متأثر از حضور و نفوذ پرشکوه روشنفکران چپ در ایران، جمعیت خداپرستان سوسیالیست را بنیان نهاد. گویا خدانشناسی سوسیالیستها بهانهای برای چنین تصمیمی قرار میگرفت. در حالی که سوسیالیستهای ایرانی همواره نگاهشان را بر زمین دوخته بودند، بدون آنکه برنامهی مدونی برای مبارزه با آسمان تدوین نموده باشند. به هرحال دولتمردان جمهوری اسلامی نام محمد نخشب را خوش ندارند، همچنان که حرف و حدیثهای فروانی از ظهیرالدوله نیز نقل میکنند.
ضلع شرقی خیابان سی تیر (قوامالسلطنه) در حاشیهی جنوبی موزهی ایران باستان و موزهی ملک نیز خیابان پروفسور رولن قرار گرفته است. پروفسور رولن حقوقدانی بود که در دادگاه لاهه کمک شایانی به مردم ایران جهت استیفای حقوق خویش روا داشت. در عکسهای تاریخی زندهیاد محمد مصدق از دادگاه لاهه، بلااستثنا رولن نیز دیده میشود. با این همه سنگ مرمرینی از نام رولن بر سینهی دیواری از این خیابان بر جای مانده است.
هرچند در معابر تهران نامهای فراوانی یافت میشوند که چندان با دنیای مردمان امروزی آن سازگاری ندارند، ولی آمیختگی این نامها با نام مردانی خوشنام، چهرهی واقعیتری از سیمای شهر به دست میدهد. چنانکه در خیابان آزادی کمی آنسوتر از دانشکدهی دامپزشکی کوچهای به نام "صهبا" دیده میشود. ابراهیم صهبا نیز در همین کوچه سکنا داشت. او در دورهی پهلوی دوم به عنوان شاعری دولتی شهرت یافت. همچنان که در دوبیتیهایش، "فیالبداهه" دولتمردان زمانه را میستود تا شاید به صرف شامی دولتی نایل گردد.
در خیابان وحدت اسلامی هم حوالی میدان شاهپور سابق خیابانی به نام "مهدیخان" دیده میشود. ولی مهدیخان را مردم به نام مهدی موش میشناسند. مهدی موش از گماشتگان دربار ناصری بود که ثروت بیحسابی برای خویش به هم زد. پس از آنکه ناصرالدین شاه به فروغالسلطنه دل باخت، ستاره خانوم را مطلقه کرد تا بتواند فروغالسلطنه را به عنوان زن چهارم به عقد دایم خویش در آورد. با این ترفند ستاره خانوم در جرگهی زنان صیغهای شاه قرار گرفت. اما او این حقارت را وانهاد و از حرمخانهی ناصری پا بیرون گذاشت. مهدی موش نیز فرصت را غنیمت شمرد و با ستاره خانوم ازداوج کرد. تا آنکه مهدی موش در مسافرتی به کربلا مرد و شاه هم با حیله و دسیسه اموال او را در اختیار گرفت. داستان مهدی موش در روزنامهی خاطرات اعتمادالسلطنه خواندنی است.
پس از انقلاب در جنگ و گریز نامگذاریهای جدید، نام مسجد شاه در بازار تهران به مسجد امام خمینی تغییر یافت. مسجدی که ناصرالدین شاه آن را در رقابت با سید شفتی برای بنای مسجد جامع اصفهان ساخته بود. در همین راستا در میدان بهارستان مسجد و مدرسهی سپهسالار با نادیده انگاشتن سنتهای وقف به اسم "شهید مطهری" نامگذاری گردید، که امامی کاشانی امام جمعهی موقت تهران هم به عنوان نایبالتویهی آن گماشته شد. بین مردم داستانی شایع است که امامی کاشانی شبی سپهسالار را خواب دید که او را از این عمل خلافِ سنتِ وقف برحذر میداشت. گویا امامی هم موضوع را با رهبر در میان گذاشت، اما رهبر از تغییر نام دوبارهی مسجد سر باز زد تا به گمان خویش وسیلهای برای تبلیغ "دشمنان" فراهم نبیند.
تردیدی نیست که داستان نامگذاری معابر تهران به همین جا پایان نمیپذیرد. هرچند با این نامها بخشهای مستندی از تاریخ تأویل میپذیرد، ولی تاریخ هنوز هم ادامه دارد./
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد