یادش بخیر باد ،
آن سال های دور،
یک شب به ساحل کارون،
با هم،همراه خانواده ی تو
خوردیم ،شامی به دل نشست
آن روزها،
کارون به سینه داشت،
هزاران خروش و شور،
خشک وسترون وخاشاکدان نبود
وآن شب، بدان قهوه خانه ی دلچسب
از جمع ما،
هرگز کسی،
به آب و موج های آن،
یک لحظه شک نداشت
امروزاما ،
ز خشکی کارون،دلم
به دیدن آن تاب و تب نداشت!
وا رفتم آه ،پریشان شدم ،چه شد
کارون چرا دگر ،
زآن روزهای شاد ،
چیزی به بر نداشت؟
استر،11 بهمن13920(29 ژانویه 2015)
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد