logo





دیدار مثنوی ــ دیباچه ای بر شناخت ابن عربی (بخش ششم)

سه شنبه ۲۳ دی ۱۳۹۳ - ۱۳ ژانويه ۲۰۱۵

محمد بینش (م ــ زیبا روز )

bineshe-zibarouz3-s.jpg
علم ومعرفت از دیدگاه ابن عربی

نگاه ابن عربی بر این محور است که عقل و سایر قوای ادراکی آدمی، استعداد ِشناخت ِ اصل و ذات حقایق را ــ که اسما و صفات خداوند می باشد ــ ندارد. تنها خدا می تواند از راه کشف و الهامی که بر دل ِ عارفان ِ مستعد خویش می افکند چنین موهبتی را به کسی ببخشد. محل این معرفت لدنّی، قلب ِ عارفی ست که به تزکیه نفس پرداخته است . قلب در شناخت حقیقت خطا نمی کند بشرط آن که صاحبش بر حالات آن وقوف کامل داشته باشدکه عبارتند از جهل و شک و ظنّ و علم. در حال ِ  جهل، جاهل میلی به کشف حقیقتی تدارد چون اصلا از وجود آن بی خبر است . نخستین گام در شناخت حقیقت از ورود حالت  شک در دل بر داشته می شود. دل هنوز مطمئن نیست که این گام به حقیقت می پیوندد یا نه در حال ظنّ، دل منقلب می گردد و به شناختی برتر از حالت شک می رسد . در آخرین مرتبه، حال ِ علم در دل خانه می کند " حال علم، صدق است .زیرا علم ، ادراک شیئ است آن چنان که هست؛ و صدق وقتی تحقق می یابد که علم، مطابق ِ علم ِ حق باشد." (1)
از سخن بالا چنین بر می آید که منظور ابن عربی از واژۀ "علم" ، یقین بطور کلی اعم از یقین  ِ تجربی و عقلانی و کشفی می باشد . وی صفای دل از راه عبادات و تزکیه نفس از شهوات را نخستین قدم شناخت حقیقت جهان هستی می داند. برترین حالت قلب در شناخت حقیقت، ورود آن به مقام سجده در برابرخداست ، که دیگر سر از آن بر نخواهد داشت و فریب شیطان را نخواهد خورد. سجدۀ صوری موقتی ست و سجدۀ دل دائم. (2)
اگر چنین  نگرشی گسترش داده شود، البته پیامدهای مثبت و منفی آن آشکارتر می گردد. وقتی ابن عربی راه هر گونه شناختی را به دل پیوند می زند و عارف را دارای برترین شناخت معرفی می کند، جایی برای دانشمندان علوم تجربی باقی نمی گذارد . در حالی که هر یک از انواع شناختِ جهان تعریفی مشخص و محدوده و مرزی دارند . البته ناگفته نماند چنین نظری در زمان زندگی وی برای بسیاری از اهل علم و دانش نیز پذیرفتنی بود و موافقان ومخالفان خود را هم داشت .
مثلا به نظر می رسد مولاناهم با این نظر موافق بود ولی به تفاوت ِ شناخت ها اطمینان داشته، بر ترین نوع ِ درک حقیقت هستی را ادراک قلبی ِ عارف،  یعنی "تصوف عملی" می دانست :

خرده کاری های علم هندسه
یا نجوم و علم ِ طب و فلسفه
که تعلق با همین دنیاستش
ره به هفتم آسمان بر، نیستش
این همه ، علم ِ بنای آخُر است
که عماد ِ بود ِ گاو و اشتر ست
علم ِ راه ِ حق و علم ِ منزلش
صاحب ِ دل داند آن را یا دلش..... 4/1520 

ولی ابن عربی ضمن تقسیم علوم به سه نوع عقلانی و احوالی و اسراری، که دو قسم نخست را می توان با نیروی عقل و ذوق بشری دریافت،تاکید می کند که دانندۀ علوم سرّی، عالم  به همۀ انواع علوم است. (3)
در آن دوران هنوز برخی از شاخه های دانش ،مستقل از فلسفه در نظر گرفته  نمی شدند و بسیاری از فلاسفه در علوم تجربی وریاضیات هم صاحب نظر بودند. ابن سینا یکی از آن نمونه هاست . ابن عربی هم که سعی در جمع نظر و عمل دارد،علم کشفیِ بقول وی "اهل الحق" و "اهل الله" را برتراز تمام علوم دنیوی و  اخروی دانسته، معرفت یا شناخت را مختص به عارفان معرفی می کند.(4)
وی علم را از معرفت متمایز می شمارد . عارف افزون بر علم ، معرفت هم دارد  یعنی در هفت دانش صاحب نظر است :
" 1: علم به حقایق، یعنی علم به اسمای الهی [ در نظروی تمامی عالم هستی از غیب و شهود، تجلی اسما و صفات خداست ] 2:
علم به تجلی حق در اشیاء .
[یعنی به منصّۀ ظهور رسیدن اعیان ثابته در قالب اعیان کونیّه (جهان کثرت)]
3: علم به خطاب حق تعالی بندگانش را که به زبان ِ شرایع وارد شده است .
[یعنی در یک نگاه کلی عارفانند که توانایی تفسیر و تاویل آیات الهی را چه در زبان شرع و چه در جهان واقعی دارند. در نگاه ابن عربی جهان سراسر رمز است و عارفان، متناسب با قابلیت خویش، دانایان ِ زبان آن رمزند.]
4: معرفت ِ کمال وجود و نقص آن 
[یعنی خداوند منشاء هر چیزی حتی منشء وجود نقص در هستی ست :
پیر ما گفت خطا برقلم صنع نرفت
آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد]
5: معرفت انسان به حقایق خود.
مقصود این که خود را بشناسد ...و بداند که قدرت تصرف او در عالم،از ذات خود  نیست... بلکه از جانب حق است.. ( فتوحات، ج2، صص 299 ــ 308)
6: علم خیال و شناخت عالم خیال متصل و منفصل.
خیال متصل با رفتن متخیَّل، ناپدید می شود،ولی خیال منفصل حضرت ذاتی ست  که همواره پذیرای معانی و ارواح است. 
7: علم امراض و أدویه
به عقیده ابن عربی، این نوع علم مورد نیاز شدیدمشایخی ست که به تربیت و  ارشاد اشتغال دارند... مقصود از این امراض، امراض نفوس است ، نه امراض ابدان  و عقول..... که بر سه گونه اند:امراض اقوال، امراض افعال و امراض احوال."(5)
مثلا غیبت و سخن چینی و خودنمایی در عبادات و ریاکاری و دروغزنی وامثال آن را از جملۀ همین گونه امراض می داند که می بایست به یاری شیخ راهبر یا عارف واصل از دل سالگان زدوده شود . 
باری ... در یک بررسی اجمالی باید گفت ابن عربی درون و برون انسان را، هر  آنچه هست "نمودها"یی می بیند که  تنها عارفان از حقیقت ِ "بودشان" اطلاع دارند . آنان چنین معرفتی را از راه کشف و الهام بدست آورده اند . در دیدگاه وی جهان هستی، رمزی ست که تنها با تاویل عارفانه قابل شناختن است . حتی آیات محکم قرآن در کنار متشابهات نیز  مشمول چنین نگرشی ست .
در بخش های آینده تنها اشاره ای کوتاه به اصول عقاید ابن عربی خواهد شد تا بتوان بعضی جنبه های آن از جمله بحث بسیار مهم "وحدت وجود" را با نظر مولانا در همین باره سنجید . اما در خاتمه این بخش تذکر مهم یکی از محققان را باید در نظر گرفت که می نویسد:
"در مورد بحث از ابن عربی باید دانست که ما با فیلسوفی ــ خواه به معنی جدید این کلمه و خواه به معنی ارسطویی آن ــ سر و کار نداریم و نباید به اصول عقاید وی همچون مسایل فلسفی نظر شود ..." (6)
سخنی سنجیده است زیرا ممولا چنین است که فیلسوف یک دستگاه اندیشه در تبیین جهان هستی به خواننده ارائه می دهد.ولی ابن عربی چنین دستگاهی را در شناخت حقیقت کافی نمی داند و چنانکه بیان گردید منشاء علم ومعرفت را به مرجعی بیرون از انسان خاکی انتقال می دهد . اما همین مرحع، که عبارت از  اسماء و صفات خداست، تجلی خویش را در نفس عارف بینا، به نسبت استعدادی که دارد، ــ و این استعداد و قابلیت،  از مشیت ِ الهی به او رسیده است ــ به ظهور می رساند . حال، چالش دراین جاست که مشیت الهی مستقل از علم او در جهان غیب و شهادت اثر می گذارد و یا تابع ارادۀ  خداوندی ست، که هر کس را بخواهد بر می کشد وهر که را بخواهد گمراه می سازد؟
این یکی از موارد مهم اختلاف نظر میان ابن عربی ومولوی ست که برای پاسخ به  آن می بایست ابتدا مبادی بنیادی دیگری را در عرفان نظری مورد بررسی قرار داد.

http://zibarooz.blogfa.com/

           ادامه مطالب در بخش هفتم 

زیرنویس

* مطالب درون [] از نویسنده این مقاله است
 1 :جهانگیری، محسن ـ محیی الدین ابن عربی، ص234
2: همان ص 235
3: همان، ص 195
4 :این دو واژه را نویسنده کتاب "ابن عربی"، دکتر جهانگیری با توجه به سخن وی
     آورده اند . نک، همان ص 221
5 : همان، صص 220 ــ 224
6 : نصر، سیدحسین ــ سه حکیم مسلمان ، ص 122 ترجمه احمد آرام

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد