logo





درود آدراپانای ناپدید!

جمعه ۵ دی ۱۳۹۳ - ۲۶ دسامبر ۲۰۱۴

میرزاآقا عسگری. مانی

mani-s.jpg
پیشکش به هادی فرزانه و همه ی زادگانِ شهرم آدراپانا

اینجا آدراپاناست
روزگاری آدراپانا* بوده است!
و رستم فرخزاد شمشیر درمیان بیگانگان چرخانده
و من از کمرگاه بامداد
برخشت وخاکستر فرودآمده ام
تا ستاره های شکسته فروریخته را گردآورم
دوباره به کهکشان بپاشم
و شعرهای گمشده در کیهان را به شهر بازآورم.
اینجا روزی دوباره آدراپانا خواهد بود.

پساسوی زمان
رعنا میان دلدادگانش به سماع درمی آمد
شهپر همیشه زیر بوته ی تاریک نهان می شد
بید مجنون روی اساطیر خم می شد
کودک می دویدم
میان قلوه سنگ ها و ستارگان شکسته ی فرو ریخته.
تازیانه؛ میان پدر و من هماره به چرخش بود
من می خزیدم زیر لایه ای از برف
گریان، بی حرف
تا سروده های پسین در ذهنم مایه ببندد.

پشتِ زمانِ درهم شکسته میرفتیم
واپسین تپه ها درگذر تاریخ ناپدید می شدند
پیری که زیر بید محله چروک برمی داشت
نهالی در ذهن خود می کاشت
ما از شکوفه ها نمی خواستیم که بشکفند
این پروانه ها بودند
که رهبری ارکستر رنگها را داشتند.
در واپسین آدینه ی هرسال
مردگان به پشت بامها می آمدند به دیدار نوروزی
کهن ترین ترانه های بومی را با چگور می نواختند
رعنا در خیالِ دلداگان خود به سماع می آمد
میان بوته های لِویس* و شَپَلَه *.
سوارکارِ چنارعلیا عباس خان*
چون شهابی سوزان
درکوچه پس کوچه ها می چرخید.

کمی واپس تر از زمان،
من بر الاغ پیر مادر بزرگ
کشان کشان میرفتم
به کهکشان میرفتم
نشانه ها گم کرده
چه بی نشان میرفتم.
مادر بزرگ عرقریزان از پی می آمد و
در امپراتوری خیالاتش به کربلای معلی میرفت
ار عالم پایین به عالم بالا میرفت
و عمه ام در خُرم رود
چشم براه نوروزانه ی مادر و مردگان بود.
می رفتیم و جهان، واپس می ماند
جهان می رفت و ما واپستر می ماندیم.
بلبل ها بی چشمداشت سرود ستایش می خواندند
مارمولک ها لای علفزار تاریخ نهان می شدند
تپه های باختری زیر فشار تاریخ
تنگ نفس شده بودند.

یکی از اهالی
پشت پَر پروانه ها
گاتاها را با درخشانترین رنگ ها نگاشته بود
پروانه ها
روی واژه های ناشنیدنی می نشستند و
چشمان مرا از ارژنگِ مانی پُرمی کردند.
فرزانه ی شهر
پایین دره ی آقا، برخاکها نشسته عرق می خورد
و شعرهایی می سرود که تنها سکوت آن ها را می شنید.
بطری عرقش را به بوته های شقایق می زد:
«سلام گل های لویس*! به سلامتی شما همه!
اگر گالوست در میکده اش
شرابأ طهورا نمی فروخت
و آیه های منقبض را چون پنبه نمی زد
ما چگونه می توانستیم
گشوده حال و گسترده بال؛ کژ مژ رویم و
آوازهای کوچه باغی نازل کنیم؟
چگونه می توانستیم ستاره ها و چلچله ها را
با دقت کوپرنیکوس بشماریم؟
اگر روحانی شهر را نمی داشتیم
آن همه لیچار را پیشکشِ چه کسی باید می کردیم؟!
پس:
اقرأ باسم پیک الاول الذی خَلَق!
خَلَق الانسانِ مِن عرق!
اِقرأ و ربک ال پیک الآخرالاکرم!
هَی هَی هَی...
ودکا به کام میریزم با آن که قند خون دارم
گویا میان عاقل ها تنها من این جنون دارم!
پرهیز می دهد دکتر، پروا نمی کنم زیرا
مستم میان هشیاران، غوغای ارغنون دارم!»

<><><>

اینسوتَرَک
رعنا میان رعنایانِ نامرئی در سماع عیان بود
شهپر؛ زیربرگی تاریک در ترس نهان بود
حیدر کعبه اش را میان رانهای قمر گم کرده بود
بی بی در لب های بسته ی بادام به خواب رفته
و عمو قَرَه، مسافران بهشت را
در عرق وندرآباد شستشو می داد.

<><><>

تابوتِ تهی در کنار گورستان، کج افتاده بود
کرمها درگورها به سوی بهشت رژه می رفتند.
بدرود تابوت کج سلیقه که شهپر را از دبستان بردی!
رعنا را از سماع به گورستان؛
حیدر را از کعبه ی هماغوشی به مکعب فراموشی؛
پدر را از میکده به عربستان بردی!
بدرود تپه های رو به خاموشی
در سِدِرانِ رو به فراموشی!

درود سوره ی مستان!
یگانه هستی ی هستان
نهفته در شراب مُعلی*

گذشته از هزار زمستان
هَی هَی هَی...
من مست می لعل الستم آری
هشیارترم ، چرا که مستم آری
در پیکر رعنا به سماع ام باری
چون مستم پس هستم، هستم آری!


<><><>

درود نسیمی که در نوبت وزیدن
فراز گردنه ایستاده ای
با تو به آدراپانا خواهم وزید
و رعنای پنهان در شعرم را
برهنه در میان دلدادگان شهر در سماع خواهم سرود
و با شاعر شوریده
بطری عرق وندرآباد را به دشت شقایق خواهم سود!
درود گل های لِویس، ستارگان شکسته ی فروریخته
چکامه های از چنگ گزمه گریخته
گل های نهان شده در لب های به هم دوخته
درود امروله* ی کبود برآهیخته
درود آدراپانای ناپدید و سپیدپوش!
به شادمانی شما همه! نوش، نوش، نوش...!

۱۴ دسامبر ۲۰۱۴

--------------------------------------

آدراپانا نام کهن اسدآباد امروزی در استان همدان
لویس نام گل شقایق در گویش اسدآبادی
شپله نوعی گیاه خودرو با میوه هایی همچون بادام
خرم رود نام دهکده ای در پایین امروله در جنوب اسدآباد
لغت نامه دهخدا. معلی .( م ُ ع َل ْ لی ) (ع ص ) بلندکننده و افرازنده
امروله نام بلندترین کوه در جنوب اسدآباد و از دنباله های الوند
وندرآباد نام دهکده ای درجنوب غربی اسدآباد که مردمش عرقهای خوشگواری درست می کردند.
سدران نام دهکده ای در دامنه کوههای جنوب شرقی اسدآباد
دره ی آقا نام آخرین دره در گردنه ی اسدآباد در سمت غربی کوهستان
عباس خان نام یکی از یاغیان شجاع و دارندۀ چنار عباس خان (چنار علیا)

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد