logo





دو داستانک از برادران گریم واتگار کرت

ترجمه علی اصغرراشدان

دوشنبه ۱ دی ۱۳۹۳ - ۲۲ دسامبر ۲۰۱۴

علی اصغر راشدان

Aliasghar-Rashedan03.jpg
Brüder Grimm
Der süsse Brei
برادران گریم
فرنی شیرین

یک دختر مذهبی تهیدست بودکه بامادرش تنها زندگی می کردند، دیگر هیچ چیز نداشتندکه بخورند. دختر رفت بیرون تو جنگل، به پیرزنی برخورد که فلاکتشان را می دانست، دیگچه ای هدیه اش کرد و بهش گفت: «دیگچه خوراک بپز». دیگچه شیرینی ارزن خوب پخت، بهش گفته شد«دیگچه نپز»، دیگچه شنید و پختن را متوقف کرد.
دختردیگچه رابه خانه وپیش مادرش برد.تهیدستی وگرسنگی شان برطرف شد،هروقت میخواستندفرنی شیرین میخوردند.روزی دختررفته بود بیرون.مادرش گفت«دیگچه بپز»،دیگچه پخت ومادرخوراک راخورد،خواست پختن رامتوقف کند،کلمه رانمیدانست.دیگچه پختن راادامه داد،خوراک از لبه هاش بیرون زد،بازهم یکریزپخت،خوراک تمامی خانه راپرکرد،ازخانه بیرون زد،واردخیابان شد.پریشانی این بودکه هیچکس نمیتوانست کمک کند.سرآخرانگارتنهایک خانه باقیمانده،دختربچه به خانه برگشت وتنهاگفت«دیگچه نپز»،دیگچه ایستادوپختن رامتوقف کرد.توشهرهرکس میخواست،تامیتوانست میخورد....

2

Etgar Keret
Tropfen
اتگار کرت
قطره

دوست دخترم میگه توآمریکاهرکس میتونه یه وسیله مقابله بااحساس تنهائی پیداکنه.دیروزتو«شصت ثانیه»تو«میلیتروله»که خودشم مال اونجاست،پیداکرده.الانم عینایه نامه اکسپرس واسه خواهرش میفرسته،واسه این که یه قوطی ازش گرفته وباپست پس میفرسته.تو «شصت ثانیه» بهش گفتن تو«اوست کوست» فروخته میشه،اما تونیویورک آماده استفاده است.به دوشکل قطره واسپری هستش.دوست دخترم قطره شوخواسته.دوست نداره احساس تنهائی کنه،نمیخوادم به لایه ی اوزون صدمه بزنه.
آدم قطره روتوگوشش می چکونه وتونصف بیست دقیقه احساس تنهائی تموم میشه.تویه جائی ازموادمغزاثرمیکنه،تورادیواینجورتوضیح میدن.دوست دخترم نمی فهمه،دوست دخترم ماری کوری نیست که.یه کمم خنگه.تموم وقت یه جورعجیبی میشینه ومیگه من اونو گول میزنم ولش میکنم،ازاینجورچیزامیگه.ولی من عاشقشم،مثل یه دیوونه عاشقشم.الان ازپستخونه برگشته ومیگه حالاواقعامیتونه زندگی کردن با منو تمومش کنه.قطره هابلافاصله همه چی روازبین میبره واون دیگه ازتنهائی نمیترسه.
میگم منوول کنه بره؟به خاطریه قطره؟واسه چی؟من خیلی عاشق اونم، مثل یه دیوونه عاشقشم.بهش میگم اگه میخوای،برو.امااینوخوب میدونی، هیچ قطره بدبوی گوشی تودنیااینقده که من عاشقت بوده م،عاشقت نمیشه.«فقط فرق اون قطره گوش اینه که هیچوقت گولم نمیزنه» اینوگفت ورفت.هرکاری ازم ورمیومدکردم.
حالاتوخبابون فلورنتین یه کفترخونه اجاره کرده وهرروزمنتظرنامه رسونه. برعکسش،من منتظرپستچی نیستم.هیچ چی واسه ناراحتی ندارم.تو خارجه م دوستی ندارم که بخوادواسه م چیزی بفرسته.غمیم که داشته باشم باماشین میرم پیش دوستام.باهم میریم یه جائی که یه لبی ترکنیم.اونام درباره مراقبت ازمن حرف میزنن.خیلی قربون صدقه هم میریم،اصلنم خجالت نمیکشم که باهم گریه میکنیم،وازاین حرفا.میتونیم سالای آزگاراینجوروقت گذرونی کنیم،توتموم زندگیمون،طبیعی خالص. بیترازهرجورقطره ای....



نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد